از آنجا که بیانیه به امضای ۲۴ نفر (اینجا) از فعالین سیاسی خارج کشور به حساس ترین و حیاتی ترین مساله کشور پرداخته و در تدوین آن برخی از نزدیک ترین رفقای من هم مشارکت داشته اند؛
از آنجا که این بیانیه در زمانی انتشار یافته که سخت ترین کشمکش ها در کاخ کنگره و کاخ سفید علیه و له بازگشت امریکا به برجام در جریان است؛
از آنجا که اپوزیسیون دستراستی ایرانی، به شمول جریان های وابسته به سلطنت، مجاهدین خلق و برخی گروه های قومی، در تلاش ها برای جلوگیری از بازگشت امریکا به برجام فعالانه شرکت دارند؛
از آنجا که مبرمترین وظیفه همه نیروهای صلحدوست و وطنخواه کشور در لحظه حاضر مقابله با تلاش ها علیه مذاکره ایران و امریکا در ایران و امریکاست و بیانیه به این وظیفه بیاعتناست؛
لازم می دانم نقد مستدل خود را به فرازهای نوشته شده و کمبودهای نانوشته آن بیان دارم و امیدوارم که رفقایی که یک عمر را با هم در مسیر دفاع از صلح، همزیستی صلح آمیز نیروها و کشورها، و رفاه و سعادت زحمتکشان کشور صرف کرده ایم، تاملی دوباره در آنچه امضا کرده اند داشته باشند و آن را نه به عنوان سندی که مبانی سیاست خارجی جمهوریخواهان تحولطلب را تعریف میکند، بلکه به عنوان یک طرح بحث برای تدوین مبانی سیاست خارجی برای کشور، پیشنهاد کنند.
من برخی از امضاءکنندگان را نمی شناسم. اما شهادت می دهم که همه کسانی که از نزدیک آنها را می شناسم، بهخصوص آنها که دوشادوش هم سازمان فدائیان خلق (اکثریت) را ساختیم، هرگز و در هیچ مقطعی جز پاسخ به ندای وجدان خود هیچ انگیزه و امید دیگری در فعالیت سیاسی نداشته و ندارند. برایم یقین است که ادامه گفتگوهای صمیمانه و مستدل در مورد این بیانیه، کمک خواهد کرد که من هم اگر در تشخیص محتوای سند یا نیت همرزمان خطایی داشته ام آن را تصحیح یا تدقیق کنم. نگذاریم آنان که کسب قدرت برایشان چراغ راهنمای سیاست است از گفتگوی رفیقانه و مسئولانه ما به سود یار کشی های خود بهره گیرند.
انتقاد اول: راه حل مسایل ایران و امریکا یک طرفه نیست
بیانیه به گونه ای کاملا یک جانبه و در تمام مسایل مورد اختلاف میان ایران و آمریکا، ایران را مقصر می داند و از ایران می خواهد که رفتار حکومت با امریکا و اسرائیل کنار گذاشته شود. بیانیه اما از دیگر قدرت های منطقه ای و جهانی نمی خواهد که رفتار خود را با جمهوری اسلامی ایران تغییر دهند. در حالیکه سیاست خارجی امری ماهیتا دو جانبه یا چند جانبه است. هیچ اختلافی نیست که اگر بخواهد به صلح و توافق بیانجامد به تغییری در دو سوی معادله نیاز نباشد.
بیانیه به درستی امریکا ستیزی و اسرائیل ستیزی را عنصر لاینفک سیاست خارجی کشور اعلام می کند، اما اشاره نمی کند ایران ستیزی، شیعه ستیزی و اسلام هراسی، جزء لاینفک سیاست های گرایش راست در ایالات متحده بوده و هست. بیانیه تائید نمی کند که ایران ستیزی ستون فقرات خط مشی نیروهای دست راستی حاکم بر اسرائیل در سه دهه اخیر بوده است.
یادمان باشد که جرج بوش پسر در شرایطی ایران را محور شرارت خواند که تلاش ها برای تنش زدایی میان دو کشور از راه گفتگوی تمدن ها پی گرفته می شد. یادمان باشد که امضای برجام در ایران علیرغم مقاومت سنگین افراطی ها، بالاخره به تصویب رسید و به اجرا هم گذاشته شد. و ایران نبود که از ان خارج شد. ایران نبود که سردار ارتش امریکا را ترور کرد، ایران نبود که به اسرائیل تیم ترور فرستاد و دهها مورد جنایت کرد.
عزیزان امضا کننده بیانیه لابد توجه دارند که صلح رکن اول و مهم ترین رکن سیاست خارجی در عصر کنونی است. و در منطقه خاورمیانه و شمال افریقا حتما همکاری همه قدرت های منطقه ای و جهانی است که صلح آفرین است.بنابراین محکوم کردن و مقصر شناختن یک طرفه ایران در عرصه سیاست خارجی هیچ معنایی جز طرفداری یک جانبه از ادعاهای طرف مقابل نمی تواند داشته باشد. آنچه انتظار می رفت در بیانیه طرح شود دعوت طرفین به گفتگو برای حل مسایل مورد اختلاف از راه دیپلماسی است. تا دیپلماسی جاری نشده صدور هر حکم کلی، ماهیت گرایانه و یک جانبه و حکمی در راستای ادامه تنش و تنازع است.
اگر امضا کنندگان تردید دارند که در این بیانیه در تمام منازعات منطقه ای علیه ایران رای داده اند، می توانند تصور کنند که همین مواضع را به زبان انگلیسی نماینده یکی از دولت ها در مجمع عمومی سازمان ملل بخواند و امضا کنندگان ببینند کدام کشورها از این نگاه حمایت خواهند کرد. اگر امضا کنندگان تردید دارند که قضاوت شان یک جانبه نیست، جمع بندی انتهایی آنرا در یکی از رسانه های جنبش ها و کمپین های صلح خواهانه بین المللی منتشر و بازخوردها را مرور کنند.
اگر بیانیه واقعا برای تحکیم صلح، برای کاستن از میزان ستیزها و افزودن بر میزان سازش ها تنظیم شده بود،طرفین را به تغییر رفتار، به دست برداشتن از ستیز، فرا می خواند و نه فقط یک طرف را.
گذاشتن همه تقصیرها به گردن ایران، در وضعیتی که واقعا اسرائیل و امریکا برجام را بر هم زده اند، به دوراز انصاف و واقع بینی است. چگونه می توان قبول کرد که در این ۴ سال سخت اسرائیل و امریکای ترامپ، ایران ستیزی نداشته اند و فقط جمهوری اسلامی امریکا ستیزی و اسرائیل ستیزی کرده است. دار و دسته ترامپ، که هنوز ۴۳ سناتور با گردن افراشته در دفاع از سیاست های او پای کارند، همین حالا با همدستی بسیار موثر ریاض و تل آویو از هیچ تلاشی برای منصرف کردن بایدن از بازگشت به برجام فروگذار نمی کنند. چطور وجدان آدمی باور کند که خروج از برجام، تحمیل فشار حداکثری، گسترش تحریمها و ترورها اصلا ایران ستیزی نیست و یا مسئولیت آن بر عهده یک طرف است؟
این که اسرائیل خود اشغالگر و جنگ افروز هست یا نیست، و این که آیا ما به عنوان فعالین عدالت خواه، به رفتار فعلی اسرائیل با فلسطینی ها انتقاد داریم یا نداریم را کاملا کنار بگذاریم. بیائید یک لحظه، مثل خیلی از مخالفان حکومت بگوئیم «نه غزه نه لبنان جانم فدای ایران». فقط به واقعیات این ۴۲ سال نگاه کنیم که ببینیم آیا اسرائیل و عربستان به اتکای نفوذشان در امریکا ، بیشتر علیه ایران عمل کرده اند یا ایران علیه اسرائیل و عربستان؟ ایران تا حالا چند انفجار در تاسیسات هسته ای و دانشمندان هسته ای اسرائیل را رهبری و اجرا کرده؟ چند ژنرال امریکایی را ترور کرده؟ چرا بی انصافی؟ چرا غیظ به حق خود ازحکومت جائر را وسیله حقیقت پوشی کنیم؟
من مطمئنم که کسانی که از چپ بودن خود شرمگین نیستند در پیش وجدان خود نه کارهایی که نتان یاهو و ترامپ با ایران کرده اند را بر حق می دانند و نه رفتاری که حاکمان بر کشورمان با اسرائیل و متحدان می کنند را عاقلانه و در راستای سعادت کشور تلقی می کنند. من مطمئنم که امضا کنندگان این بیانیه، تا آنجا که من می شناسم، هیح یک بن سلمان و نتان یاهو و ترامپ و پمپئو را نیروی صلح و و مدافع برابر حقوقی ملت ها نمی شناسند. آنها فرق دارند با ستایشگران کارنامه امریکا در قرن بیست و یکم در منطقه خاورمیانه. البته که آنها اسرائیل ستا نیستند. پس چرا بیانیه ای را امضا می کنند که مواضع همیشگی آنها را بازتاب نمی دهد؟ آیا دلیل فدائیانی که پای داوری های این بیانیه امضا گذاشته اند این بوده که برای پیشبرد همکاری های سیاسی با دیگران باید انعطاف داشت؟
شما هیچ صاحب نظر منصف متمایل به چپ را در هیچ کجای دنیا نخواهید یافت که از قضاوت های یک جانبه این بیانیه حمایت کند. هیج کس نیست که صلح دوست و عدالت خواه باشد و باور کند که در این ۴۲ سال هرچه جنگ و شر و ترور و تجاوز در منطقه ما رخ داده، مسئول آن جمهوری اسلامی ایران بوده است. بیانیه البته نمی گوید کار رهبران اسرائیل و عربستان و امریکا همه صلح خواهی وعدالت جویی و حق طلبی بوده است. بیانیه اما کسانی را خشنود می کند که نمی خواهند کسی نامه اعمال جناح های دست راستی در امریکا، در اسرائیل و در عربستان، هم پشت ویترین رسانه ها باشد.
انتقاد دوم: تشدید خطا با انتخاب غلط زمان
زمان صدور بیانیه ابعاد خطای مندرج در روح بیانیه را صد برابر کرد. چه صادر کنندگان این بیانیه عامدانه این زمان را انتخاب کرده باشند و جه به تصادف، این حقیقت را نمی توان کتمان کرد که در کریدورهای کاخ سفید و کنگره امریکا درهمین روزهای جاری دولت بایدن زیر سنگین ترین فشارها، از سوی راست افراطی قرار دارد که به برجام باز نگردد، که تحریم ها و فشار حداکثری به قوت خود باقی باشد.
درست در شرایطی که ایجاب می کند امضا کنندگان بیانیه شاهزاده رضا پهلوی، سازمان مجاهدین و دیگر گروه های مخالف بازگشت امریکا به برجام را فراخوانند که از این تلاش دست بردارند. درست در شرایطی که ضرور است که ما مخالفان برجام در مجلس و در سایر نهادهای حکومتی را به عدم مخالفت با برجام و با گفتگوی میان ایران و امریکا فراخوانیم بیانیه ای صادر می شود که نه تنها دعوت به دیپلماسی سرلوحه آن نیست، بلکه عملا تغییر بنیادین در مناسبات ایران و امریکا را به تغییر نظام مربوط می کند.
این بیانیه در حساس ترین شرایطی که «مذاکره و توافق با همین جمهوری اسلامی آری یا نه؟» مساله مرکزی روز در دستگاه حاکمه امریکاست، به جای فراخواند ایران و امریکا به بازگشت بدون قید و شرط به برجام، به امریکا پیام می دهد که این ها که در تهران حاکم هستند مسبب اصلی بحران هایی هستند که در منطقه ماست.
اگر برای جمع تدوین کننده بیانیه کاستن از دامنه امریکا ستیزی امر مقدم است، بجاست همین امروز حکومت های ایران و امریکا را فراخوانند که مبادا سخن مدعیانی را بشنوند که می گویند بازگشت به برجام امریکا ستیزی در میان حکومتیان ایران، ایران ستیزی در میان حکومتیان امریکا، را کاهش نمی دهد.
در آستانه بازگشت امریکا به برجام بیانیه بحث طولانی درباره مبانی سیاست خارجی را با این جمع بندی به پایان می برد که:
حاکم مستبد و خودکامه ایران، فرماندهان سپاه، راست افراطی و باندهای مافیایی بهره مند از این تنش و تحریم ها مانع اصلی در تغییر سیاست ماجراجویانه و مخرب جمهوری اسلامی در برابر آمریکا و اسرائیل و دیگر کشورهای منطقه و جهان هستند. تجربهی این سه دهه نشان داده است تغییر افراد و جناحهای سیاسی نتوانسته است به تغییر پایه ای این سیاست منجر شود. تغییر سیاستها درایران، نیازمند تغییر و تحولات اساسی در ساختار حکومتی مبتنی بر ولایت فقیه است.
شما خودتان را بگذارید جای دستگاه رهبری امریکا. شما آیا از این جمع بندی بوی ترغیب آقای بایدن به بازگشت به مذاکره می شنوید یا بوی نومیدی از آن؟ آیا شما عالمانه و هشیارانه این زمان را برای اعلام این جمع بندی و آن تیتر انتخاب کرده اید یا نادانسته چنین شده است؟
همه امضا کنندگان بیانیه حاضر به همراه ۲۲۵ نفر، که من هم یکی از آنان بودم، در ۹ ژوئن سال ۲۰۱۹، بیانیه ای را امضا کردیم که فراز پایانی آن می گوید:
ما هم مردم ایران و هم افکار عمومی جهانی و نهادهای بی طرف و مستقل بین المللی را مورد خطاب قرار داده و از همگی میخواهیم با احساس نگرانی از جنگ، طرفین را به مذاکره بی قید و شرط فرا بخوانند.
ما به سان دیگر ملت های جهان مردمی صلح جو هستیم. خواهان تنش زدایی در منطقه و جهان ایم. فرهنگ کهن ما نشان داده است که نوع دوست و انسان دوست هستیم و نه زیر بار ظلم و زور داخلی و مباشران آن می رویم و نه تسلیم و پذیرای تجاوز و زورگویی کشورهای خارجی و همدستان شان می شویم.
اگر قبول کنیم که دیدگاه های ۲۴ عزیزی که بیانیه اخیر را امضا کرده اند از دو سال تا امروز درباره حکومت های امریکا و ایران عوض نشده، پس چه شده که دو سال پیش مذاکره بدون قید و شرط بین دو کشور امری عاجل بود و امروز همان عزیزان اعلام می کنند که تغییر در مناسبات ایران با امریکا و اسرائیل منوط به تغییر ساختار حکومت در ایران؟
توجه کنیم که ما بیانیه اول را زمانی امضا کردیم که آقای خامنه ای صریحا گفته بود مذاکره نمی کنیم مگر امریکا امریکا به برجام برگردد. و بیانیه ۲۲۵ نفر تباین آشکار داشت با تصمیم حکومت. امروز، که امریکا دارد به برجام باز می گردد و شرط حکومت اجرا شده، البته که دفاع ما از مذاکره بدون قید و شرط عملا نوعی همسویی و همصدایی با تصمیم حکومت است.
آیا این واقع بینانه، صلح جویانه، میهن دوستانه و مردم خواهانه است که ما مسئولیت خود راتنها مقابله با هر تصمیم حکومت قرار دهیم؟ چرا باید تاریخ تلخ ۴۲ ساله رفتار ستمگرانه ای که حکومت با ما کرده است، ما را به نقطه ای بکشاند که نتوانیم تشخیص دهیم که کدام تصمیم ما در کدام لحظه در راستای نیازهای تنش زدایی، صلح، همزیستی، همکاری و پشت سر گذاشتن ستیزه جویی هاست؟
انتقاد سوم: سیاست خارجی امری جناحی نیست
بیانیه جای در جای تکرار می کند که جمهوری خواهان تحول خواه که امضا کننده این بیانیه اند، دیدگاه های راهبردی خود در زمینه سیاست خارجی را در این سند با مردم در میان گذاشته اند.
طی چند ساله اخیر از سوی برخی از همین امضا کنندگان تلاش های مستمری صورت گرفته است جریان سومی، که نه اصلاح طلبی است و نه سرنگونی طلبی، و خواهان تغییرات ساختاری در نظام سیاسی موجود است، به واقعیت بدل شود. بحث پیرامون این که آیا این تلاش ها و تولید جریان سوم در صفوف مخالفان و منتقدانِ وضع موجود کار درستی است یا نه، همچنان ادامه دارد.
البته که انتظار می رفت که با بسته شدن راه مشارکت اصلاح طلبان در حکومت، اصلاح طلبی دچار بحران هویتی شود و طیف هایی از اصلاح طلبان راهبردهای تازه ای را معرفی کنند که مضمون اصلی ان انتقال مرکز ثقل مبارزه به جامعه مدنی است. حتی انتظار می رفت که ناتوانی اصلاح طلبان از تحقق مواعید خود این فکر را در میان طیف های رادیکال تر اصلاح طلبی تقویت کند که اصولا از اصلاح طلبی برائت کنند. یا خود را تحول طلب بنامند.
با این همه اشتباه بزرگی است که ما در عرصه سیاست خارجی یک خط مشی تحول طلب تعریف کنیم و آن را در مقابل خط اصلاح طلب یا سرنگونی طلب قرار دهیم.
سیاست خارجی عرصه اجماع نیروهای سیاسی کشور است نه عرصه افتراق آنها. تعریف راستاهای سیاست خارجی کشور زیرنام اصلاح طلبانه، تحول طلبانه، اصول گرایانه، یا گذارخواهانه به مصلحت ایران نیست. مسلم است که بین جناح های سیاسی کشور تفاوت نظرهای فاحش در زمینه سیاست خارجی وجود دارد. سیاست خارجی فصل مشترک مطالبات همه جناح هایی است که بر منابع ملی متکی هستند. این جناح ها می توانند اصلاح طلب، اصول گرا، تحول خواه، گذارگرا، و غیره باشند، مشروط بر این که منافع ملی را مقدم بر منافع جناحی قرار ندهند و برای رسیدن به قدرت به فشار و مداخله قدرت های خارجی متکی نشوند.
متاسفانه بخشی از جناح های سیاسی کشور به اصل فوق وفادار نیستند. آنها به این نتیجه گیری رسیده اند که مردم ایران خودشان به تنهایی نمی توانند در برابر حکومت جمهوری اسلامی کاری از پیش ببرند و ایران نیاز دارد به فشار خارجی برای عقب راندن حکومت. این نیروها – که اتفاقا خیلی هم شناسنامه دار هستند – ادامه حیاتشان موکول است به ادامه تنش در روابط ایران و امریکا.
حق این بود که بیانیه تلاش های نیروهای ایرانی برای از بین بردن فضای مذاکره میان ایران و امریکا را محکوم می کرد. درست این بود که امضا کنندگان سند را طوری تهیه می کردند که گنجایش اجماع میان جناح های سیاسی عمده کشور داشته باشد. اگرامضا کنندگان معتقد به حرکت اجماعی در عرصه سیاست خارجی باشند سندی را به جامعه سیاسی برای بررسی ارائه می کنند که نه تنها اصلاح طلبان که قشرهای گسترده ای از اصول گرایان نیز در آن ظرفیت تبدیل شدن به یک سند فراگیر (ملی) را بیابند.
بازگشت به برجام، بازگشت به دیپلماسی در مناسبات ایران و امریکا، مذاکره بر سر تحریم ها، تنش زدایی با اسرائیل، و عادی سازی رابطه با عربستان سعودی، طرح امنیت دسته جمعی کشورهای خلیج فارس، پایان دادن به جنگ های نیابتی از راه دیپلماسی، از جمله مسایلی است که اجماع فراجناحی حول آنها میسر است و چنانچه به اجرا گذاشته شوند هم آتش و عطش ایران ستیزی را مهار می کند و هم آتش امریکا ستیزی و اسرائیلی ستیزی در ایران را.
انتقاد چهارم: حلقه های مفقوده
بیانیه بر مبنای تغییرات در مناسبات قدرت در ایران، در منطقه و در امریکا تدوین نشده است. من به تغییرات در این مناسبات زیر مختصرا اشاره می کنم. تغییرات گلوبال دیگری مثل کاهش اهمیت نفت و سلاح های استراتژیک، هم مطرح هستند. امتناع از تدوین بیانیه بر اساس تغییرات در مناسبات قدرت در ایران، منطقه و امریکا آن را از حوزه سیاست خارجی دور و آن را به سمت سندی برای مبارزه با رژیم سوق داده است.
حلقه اول: مناسبات قدرت در ایران
عدم توجه به تغییر ماهیت طبقه حاکم
طبقه حاکم بر کشور ما طبقه ایست برخاسته از خانواده هایی که قبل از انقلاب از طبقات محروم جامعه ما محسوب می شدند و به برکت کسب قدرت از طبقه حاکمه وقت، طی ۴۲ سال اکنون بشدت فربه شده است. اکثریت قریب به اتفاق کلان سرمایه داران ایرانی فرزندان نسلی هستند که قبل از انقلاب از محروم ترین گروه های اجتماعی بودند. نمایندگان فکری آنها از تئوری «قطع وابستگی»، «اقتصاد مقاومتی» و «خودکفایی» حمایت می کردند.
اما آنها خود امروز به طبقه فرادست تبدیل شده و درست همان خواست ها و دیدگاههای را حمل می کنند که طبقه حاکمه ایران در قبل از انقلاب داشت. مهم ترین و عاجل ترین خواسته طبقه حاکمه جدید همانا دسترسی به بازارهای جهانی و منطقه ای است. مناسبات ایران و امریکا و جدایی کشور از اقتصاد جهانی مهم ترین مطالبه کلان سرمایه داری ایران است. اصلا همین افراد خود تشکیل دهنده اصلی ساختار قدرت اند. سرمایه داری ایران رانتیر است. پیوند کلان سرمایه داری ایران و سران حکومت ناگسستنی است.
از سوی دیگر آسیب تحریم ها و فشار حداکثری بیش از همه به طبقه کارگر و به صنایع کشور آسیب زده است. طبقه کارگر ایران آگاهانه از بهبود رابطه با امریکا دفاع می کند. گشایش در روابط دو کشور طبقه متوسط شهری را هم از فرصت های تازه برخوردار می کند. جامعه ایرانی، از صدر تا ذیل می دانند و می خواهند که مشکل رابطه ایران و امریکا حل شود.
توازن قدرت در ایران به گونه ایست که هرگاه در ازای بازگشت کامل ایران به برجام و همکاری ایران برای حل مناقشات منطقه ای و تضمین ثبات، ایالات متحده امریکا تحریم های اقتصادی علیه کشور ما را لغو کند، محال است امریکا ستیزان ما بتوانند مانع شوند.
گرچه تلاش های امریکا ستیزان در ایران برای بر هم زدن زمینه های بهبود روابط با امریکا هم چنان جدی است، اما این تلاش ها به گرد پای تلاش های اسرائیل برای جلوگیری از بهبود مناسبات ایران و امریکا هم نمی سد. هر روز تخاصم میان ایران و امریکا، و ایران و اسرائیل، بیشتر دوام یابد فرصت بیشتری برای اسرائیل فراهم خواهد شد که فاصله با کشورهای عربی خلیج فارس را نزدیک تر و اهمیت مساله فلسطین را کوچک تر و کوچک تر، و در پرتو آن موضوع تشکیل دولت فلسطینی در اراضی اشغالی را غیرعملی و بی معنا کند.
عربستان سعودی نیز، برخلاف ترکیه، از برداشته شدن تحریم ها در ایران هیچ سودی نخواهد برد. در سراسر خاورمیانه و شمال افریقا تنها دو کشورند که از برداشته شدن تحریم ها و حل مناقشه ۴۲ ساله میان ایران و امریکا زیان می بینند. یکی به لحاظ امنیتی و دیگری به خاطر کنترل بازار نفت و جلوگیری از بسط و تقویت حضور شیعه درمعادلات منطقه ای.
حلقه دوم: مناسبات قدرت در منطقه
ندیدن عواقب کاهش تمایل امریکا به مداخله نظامی
از جنگ دوم جهانی تا حوالی ۲۰۱۰ ایالات متحده نقش ژاندارم جهانی را به طور کامل ایفا کرده و در هیچ نقطه ای از جهان نبود که امریکا توان نظامی کافی یا عزم کافی برای مداخله نداشته باشد. آخرین موارد حضور نظامی امریکا اشغال عراق و افغانستان بود که هر دو در قرن ۲۱ اتفاق افتاد. جنگ در سوریه و لیبی واقعا نقطه عطفی شد که حالا باز هم ارتش امریکا وارد عمل بشود یا نشود. بعد از ۲۰۱۰ ما وارد دورانی شده ایم که بسیار بعید است ارتش امریکا در یک درگیری منطقه ای دیگر خود را گرفتار کند.
این اکراه روز افزون پیامدهای ژئوپلیتیک بسیار گسترده در منطقه دارد. این امتناع زخم های چرکین به جا مانده فروپاشی امپراطوری عثمانی و مداخله کوته بینانه فرانسه و انگلستان در آن دوران را از نو خونین می کند. بحث شیعه و سنی و اسرائیل و ترکیه و فکر تاسیس کشور کردستان را جان تازه ای می بخشد. کاهش ولع امریکا برای مداخله نظامی، ولع قدرت های منطقه ای را برای پر کردن این خلاء یا حراست از خود در مواجهه با این خلاء را افزایش می دهد. اشتباه است هرگاه فرض بگیریم که تلاش برای گسترش قلمروهای نفوذ در منطقه پیامد ناگزیر توسعه طلبی جمهوری اسلامی است. راست این است که هر چهار قدرت منطقه ای، اسرائیل، ایران، عربستان و ترکیه، پیگیرانه در صدد یارگیری و دراز کردن دامنه نفوذ خود در منطقه هستند.
به این اکراه باید پیامدهای فروپاشی اتحاد شوروی و تاثیر آن در گشایش عرصه های تازه برای رقابت قدرت های ۴ گانه فوق در جمهوری های جدا شده از شوروی را هم افزود.
ما باید عواقب کاهش مداخله نظامی امریکا در منطقه را به دقت موشکافی کنیم. باید توجه کنیم که روابط و مناسبات ۴ قدرت اصلی خاورمیانه با یک دیگر چشم اندازهای میان مدت، بیش از آنکه تحت کنترل واشنگتن باشد ناشی از کنش واکنش ها میان همان ۴ مولفه است.
ایران، چه جمهوری اسلامی باشد یا نباشد، نمی تواند سیاست خود را هم زمان با عربستان، ترکیه و اسرائیل هم سو کند. همسویی ۴ طرفه فعلا منتفی است. همسویی استراتژیک اسرائیل با ایران هم فعلا منتفی است. نه به این خاطر که ایران از آن زیان می بیند. بلکه به این خاطر که تنش افزایی با ایران به اسرائیل کمک می کند به کشورهای عرب منطقه – که شکاف شیعه-سنی آنها را از ایران دور کرده – نزدیک شود و راه خود را برای هضم رابع سرزمین های فلسطینی کم هزینه کند. به همین دلیل تنش افزایی با اسرائیل (مواضع احمدی نژاد) سیاستی دقیقا در راستای استراتژی اسرائیل بوده و هست.
حلقه سوم: مناسبات قدرت در امریکا
ندیدن دوپارگی پایدار امریکا و تاثیر آن بر منطقه
ما تا آینده ای نامعلوم همچنان با یک امریکای قطبی شده، که در مسیرهای منتافر حرکت می کندند، مواجه خواهیم بود. مسیر تحولات در راستایی است که تمام جناح های سیاسی در تمام کشورها، از غلبه آبی بر قرمز، یا قرمز بر آبی، تهدیدها و فرصت های متفاوتی را له یا علیه خود برداشت می کنند. تحولاتی که طی دو سه دهه اخیر در ساختار اقتصاد در امریکا، و در تناسب قدرت اقتصادی میان امریکا و جهان، رخ داده، جناح های سرمایه داری در امریکا و تمایلات مندرج در سطح جامعه رای دهندگان امریکایی را در سمتی سوق داده، که طبقه حاکمه در عربستان سعودی، در اسرائیل، در ترکیه و در ایران، نسبت به آن بی طرف نیستند. در طول دهه های اخیر به مرور عربستان سعودی و اسرائیل به سمت راست افراطی در حزب جمهوری خواه، و ایران، و تا حدی ترکیه، به امید بیشتری به حزب دموکرات پیدا کرده اند. ژرفش شکاف در امریکا، و گذر تدریجی آن از سیاسی به هویتی، تاثیر عوامل خارجی در مبارزه دو پاره امریکا علیه یکدیگر را بیشتر و بیشتر کرده است. این تحول، در کنار کاهش تمایل به مداخله نظامی در ماوراء بحار، باید لزوما در طراحی نقشه راه برای سیاست خارجی کشور حتما لحاظ شود.
توجه داشته باشیم که نیروهای اپوزیسیون ایرانی هم کمابیش شروع کرده اند به تعیین تکلیف با این شکاف در امریکا. تا این جا همه طیف سلطنت طلب، مجاهدین و برخی گروه های قومی عمیقا با راست افراطی گره خورده اند. قاعدتا نباید خیلی طول بکشد که دسته بندی های درون حکومت اسلامی هم حرکت خود را با آنچه در امریکا رخ می دهد همآهنگ سازند.
و سخنی در پایان
من اکثر امضا کنندگان بیانیه ۲۴ نفره را می شناسم. برخی از آنان فدائیانی هستند که با هم راهی ۵۰ ساله را طی کرده ایم. یقین دارم که آنها هرگز در راهی جز سعادت مردم کشور و سربلندی و رفاه آنان گام برنداشته اند. هیچ یک از آنان هرگز هیچ چشم امیدی به قدرت های بزرگ نداشته اند که برای میهن ما کاری بکنند و همه آنان تمام زندگی را صادقانه در راه مردم و کشور گذاشته اند. برخی دیگر فعالین ملی مذهبی یا آکادمیکی هستند که عمری زندگی شرافتمندانه داشته و از هستی خود برای پیشبرد اهداف میهنی و مردمی مایه گذاشته اند.
نه تنها امید، که یقین دارم هیچ یک از این امضا کنندگان با کسانی که برای برهم زدن امکان گفتگو میان دولت تازه امریکا و جمهوری اسلامی ایران پاشنه کاخ سفید و کنگره امریکا را درآورده اند، نه همدلی دارند و نه همراهی. همه ما رزمندگان راه صلح و همزیستی ملت ها بوده ایم و هستیم. همه ما علیه تحریم های امریکا، علیه ترور و تهدید مبارزه کرده ایم و به این کار ادامه خواهیم داد. ما نه برای منافع گروهی و شخصی، که همواره برای منافع ملی ایران اولویت و اهمیت درجه اول قائل بوده ایم و هستیم. انتظار این بود که همه امضا کنندگان با صدور بیانیه ای از بازگشت امریکا به برجام و آغاز مذاکره با جمهوری اسلامی استقبال می کردند. انتظاراین نبود که برخی از امضا کنندگان این استقبال را در لحظه حاضر به سود منافع ملی تشخیص ندهند.
امید بسیار هست که ما با تکیه بر تجربه غنی ۵۰ ساله، با کاربست درس هایی که از انقلاب بهمن گرفته ایم، به اتکای تجاربی که کشور ما طی ۴ دهه با عبور از پیچیده ترین بحران ها به دست آورده است، موفق شویم با همیاری و مشارکت همه لایه های مهین دوست و مردم گرای کشور، روی یک سند جامع راهبردی برای معرفی دیپلماسی ایرانی تدوین کنیم؛ سندی که قدم به قدم ایران را در سمت مهار ستیزه جویی، تنش زدایی، صلح و همکاری اقتصادی با همه کشورها باز گشاید.
22 پاسخ
اقا مملکت رفته باید همه هر لحظه به فکر این که مانده ا. فرهنگ اخلاق آموزش اقتصاد محیط زیست و بقیه مواردی که جمهوری اسلامی چیزی از اون باقی نگذاشته باشیم هر کس با هر کاری که میتواند انجام دهد آن وقت این اقا آسمان و ریسمان رو به هم میبافه و حرافی میکنه که نوک انتقاد رو کمی از سمت جمهوری اسلامی دور کنه اون بیانیه حداقل حداقل کاری است که یک عده میتونند انجام بدهند در مقایسه با زنان و دختران و پسران و مردانی که در ایران هر روز دارند کتک میخورند و زندان میروند و کشته میشند و شکنجه میشن. شرح اینها که دیگه لازم نیست همه ما میدانیم گول این تحلیلها و گفتگوهای پینگ پنگی رو نخوریم وضعیت وطن ما بسیار بسیار بحرانی است این نقدهای طولانی به درد کاسبی میخوره الان باید فقط در مورد اتحاد و راههای بیرون راندن جمهوری اسلامی باشیم. نه این چرندیات
اقا مملکت رفته باید همه هر لحظه به فکر این که مانده ا. فرهنگ اخلاق آموزش اقتصاد محیط زیست و بقیه مواردی که جمهوری اسلامی چیزی از اون باقی نگذاشته باشیم هر کس با هر کاری که میتواند انجام دهد آن وقت این اقا آسمان و ریسمان رو به هم میبافه و حرافی میکنه که نوک انتقاد رو کمی از سمت جمهوری اسلامی دور کنه اون بیانیه حداقل حداقل کاری است که یک عده میتونند انجام بدهند در مقایسه با زنان و دختران و پسران و مردانی که در ایران هر روز دارند کتک میخورند و زندان میروند و کشته میشند و شکنجه میشن. شرح اینها که دیگه لازم نیست همه ما میدانیم گول این تحلیلها و گفتگوهای پینگ پنگی رو نخوریم وضعیت وطن ما بسیار بسیار بحرانی است این نقدهای طولانی به درد کاسبی میخوره الان باید فقط در مورد اتحاد و راههای بیرون راندن جمهوری اسلامی باشیم. نه این چرندیات
روزی که ایرانی ، با اندیشه الهی، هندو ،بودا،مارکس ،ژانپل،….در کنار هم زندگی مسالمت آمیز و همبسته داشته باشند در حال وقوع است ،
واین اوج ،و تعالی یک ملت و کشور
است
نگهدار در کنار نوربخش
ایرانی شایسته و توانا به
تقسیم قدرت است ،
و باید موانع استبدادی و ارتجاعی
را بر طرف کند.
انها که هیچ عمل نمی کنند ،خطا
هم ندارند .
و آنها که از حافظه تاریخ خود را
برخوردار نمی کنند .
آری در خدمت خلق و مخلوقات ،
برای استقلال و آزادی های مدنی
و عدالت جهد و تلاش کردن
حال و هوای خاص خود را دارد .
نگهدار و نوربخش ، اشکوری ،… در راه
حقوق مردم رنجها کشیده اند.
عشق آسان نیاید بدست .
خدا
میهن
ملت
آدم های کم سواد از آدمهای بیسواد بدترند نگهدار نمونه یک آدم کم سواد است که نه تنها کمکی به فهم مسائل نمیکند بلکه باعث گمراهی اذهان میشود. اینهایی که شما گفتی که در جمهوری اسلامی محقق نخواهد شد در این که شکی نیست حکومتی که بچه ۹ ساله رو کارد اجین میکنه در کنار پدرش که اجازه چند صدایی نمیده پس اول باید جمهوری اسلامی برود. جمع ری اسلامی یک حکومت نیست یک عده دزد و ادمکش هستند که ۴۰ ساله به همین کار مشعولند.نگهدار خواستار حفظ جمهوری اسلامی است این تناقض را حل کنید با حرف های قشنگ و رمانتیک و رویایی به جایی نمی رسیم.
من واقعا از مردمایران در تعجبم دیدم بعضی ها تشکر کرده اند از نگهدار بعضی ها هم از اشکوری ظاهرا ما فقط عادت داریم یک متنی رو بخوانیم و اگر از آن متن خوشمان آمد کلی تعریف و تمجید بکنیم از نویسنده خوب همینطوری شد که خمینی که مخالف جدی حق رای برای زنان بود آمد یک سری حرفهای قشنگ قشنگ زد و همه زنها دنبالش افتادند در صورتی که حق رای را شاه به زنان داد بابا یک کمی ببینید این نویسنده کیه چیه سوادش چقدر ه چه کاره بوده چند وقت پیش چکاره بوده بابا این نگهدار طرفدار جمهوری اسلامیه همه مقالاتش سعی داره جمهوری اسلامی رو به طور کاملا غیر مستقیم تطهیر کنه بابا این چریک فدایی بوده خیر سرش عده زیادی جوان دنباله رو این آدم بوده اند که الان سینه کش قبرستون هستند آنوقت این اقا کراوات میزنه و تحلیل مینویسه میره جلو سفارت جمهوری اسلامی تو صف رای وای میسته بابا چرا خوابید من تعجب میکنم از این ملت هر کی بیشتر به ما ظلم میکنه و سرمون شیره میماله بیشتر توجه میکنیم آن وقت آدم های وطن پرست و پاک دست رو اعدام میکنیم و کتک میزنیم
در پستهای بالا دیدم آقای نگهدار و اشکوری با لفظ دوست عزیز همدیگر رو خطاب قرار میدهند و چه با ادب و نزاکت شده اند انگار نه انگار همین دو گروه آخوند و چریک فدایی مملکت رو به این روز انداختند تا دیروز که شماها همدیگر رو بیدین و بی خدا و مرتجع و …صدا میکردید این وسط جوانهای نادان مردم زیاد بودند که دنبال شماها راه بیفتند و بیفتند تو زندان زیر دست دژخیم و شماها بیایید لندن تعارف به هم حواله بدید و یک سری نقدهای به درد نخور هر دو شما اینقدر هم نفهمیدهاید که با جمهوری اسلامی به هیچ جا به هیچ طریقی نمی رسیم پس به جای این تحلیلهای آبکی به فکر نجات مملکت باشید آقای نگهدار اون موقع سمیه شاه بدبخت پر زور نبود انقلابی عمل میکردی حالا که با آخوند طرف شده ای و جرات حرف زدن تی توی لندن رو هم نداری ادای آدمهای با تجربه و درس عبرت گرفته رو در میاری که بله اون موقع جوان بودیم و اشتباه میکردیم حالا باید همه چیز با مصالحه و مذاکره حل بشه بر اندازی و این چیز ها هم بده همین جمهوری اسلامی خوبه با کمی تغییر.
با درود
جناب نگهدار اگر تصمیم داشتند با مخالفین تسویه حساب کنند بهتر بود استدلال محکمتری می کردند نمی دانم چرا از شعار درست نه غزه نه لبنان جانم فدای ایران عصبانی شدند خوب این شعار کاملا درستی است وعلت مخالفت ایشان با این شعار درست قابل درک نیست اصولا نمی دانم چرا هر گونه انتقاد وخرده گیری از حاکمیت جمهوری اسلامی باعث عصبانیت وواکنش فوری جناب نگهدار می شود طوری که آسمان را به ریسمان می بافند تا جنایات حکومت را توجیه کنند جناب نگهدار گرامی همه اون چیز هایی که شما می فرمایید درست اما علت اصلی وپایه ای همانطور ی که بیانیه اشاره می کند سیاست های رژیم است چون عامل اصلی سیاست های رژیم است از شما بعنوان حد اقل یک چپ سابق انتظار می رود که بیشتر به اصل بپردازید نه اینکه اصل رو کنار بگذاری وبا فوکوس کردن روی فرعیات موضوع اصلی را به نوعی از ذهن ها منحرف وعاملین آنها را از زیر ضرب خارج کنید بنظرم علت اصلی اینگونه مواضع شما اینه که شما متاسفانه با درد مردم آشنا نیستید وهیچوقت احتمالا درد گرسنگی ونداری را نچشیده اید چون تحلیل هایت به نظرم فضایی است وبا واقعیات جامعه از زمین تا آسمان فاصله دارد
موفق باشید. راستین
بیانیه ۲۴ نفر ازفعالان سیاسی ،نمی توانست از دستگاه عریض و طویل
امریکا چیزی ،جوابی بگیرد.
وما اول سیستم ایمنی را که بدان
آگاهی بیشتری داریم قوی کنیم.
بدون شک همه قدرتها ی روی کره
زمین و قدرتهای منطقه ای ،
با مسئله تنازع بقاء و قانون جنگل ،
کارشان را پیش میبرند ،
اتوپیایی در کار نیست ،
عربستان،ترکیه ،مصر ،پاکستان ،اسراییل ،
و ایران ،هریک مدعی قدرت اول بودن
منطقه را دارند .
ابر قدرتهای زمینی هم که فصلی دیگر است.
ژئو پولیتکمان،ژءیو استراتیژیکمان ،و
…
ودر رابطه با استقلال و آزادی و عدالت
همگانی ،همه سنخی،
نیازمند جهت گیری هستیم.
با تشکر فراوان از شما فرخ عزیز و دیدگاهتان که کاملاً مورد تائید اینجانب و دوستانم که در ایران زندگی می کنیم می باشد .
با تشکر از جناب آقای یوسفی اشکوری ، که با حضور خود ،موضع و توضیحی از بیانیه عنوان نمودند . ایشان مثل همیشه، سعی کرده اند، در همه مطالب و مباحث ،حضور ، مصاحبه، مناظره و یا سخنرانی، جانب حق و حقیقت گرفته و از حق دفاع کرده اند.چنانکه در این مورد بیانیه هم کاملا واقف هستند که چه کشور هائی طرف حق و چه کشورهایی طرف ظلم میباشند.
درود و سپاس بیکران به این انسان فرهیخته و بزرگوار.
اقای نگهدار :
آزادیهای مدنی،شفافیت حکومت ،
قدرت ،سلطه ابر قدرت های غربی و شرقی را توضیح دهند،
مشکل ایران استبداد دینی و سکولار است.
اگر آزادی سخن گفتن ،تامین و نشر و امنیت حقوقی وصنفی و… پیدا کند
معلم ،خبرنگار ،قاضی حکومتگران
و….اصلاح خواهند شد ،
مشکل اصلی داخلی است ،
البته سلطه خارجی هم بسیار
فشار میاورد،و استفاده هم میکند.
نکات درست و منطقی بسیار زیادی در نقطهنظرات و تحلیل آقای فرخ نگهدار وجود دارد.
اما ایشان مهمترین نکات کلیدی را که منجر به نوشتن و امضای چنین بیانیه یکطرفه و ضد میهنی شده، از نظر دور داشتهاند:
۱- کاسموپالیتسم (جهان وطنی) مبنای ایدئولوژیک بیانیه مورد نظر را تشکیل میدهد. و جهانوطنی خطری است که نه تنها ایران، حتی جهان را تهدید میکند.
۲- دیدگاه مسلط بر تنظیم بیانیه، همان جهانیسازی، انحلال دولتهای ملی، ایجاد دولت واحد جهانی میباشد.
۳- آقای نگهدار مدعی کاهش ولع آمریکا در مداخلات نظامی شده است. اما واقعیتهای دو دهه اخیر ثابت میکند که چنین ولع آمریکا نه فقط کاهش نیافته، بلکه، تشدید هم شده منتها در شکل و قالب عوامفریبانهتر تحت عناوین جنگ علیه تروریسم، جنگهای نیابتی و ارتقاع تروریسم به سطح سیاست رسمی دولت.
نکات درست و منطقی بسیار زیادی در نقطهنظرات و تحلیل آقای فرخ نگهدار وجود دارد.
اما ایشان مهمترین نکات کلیدی را که منجر به نوشتن و امضای چنین بیانیه یکطرفه و ضد میهنی شده، از نظر دور داشتهاند:
۱- کاسموپالیتسم (جهان وطنی) مبنای ایدئولوژیک بیانیه مورد نظر را تشکیل میدهد. و جهانوطنی خطری است که نه تنها ایران، حتی جهان را تهدید میکند.
۲- دیدگاه مسلط بر تنظیم همان جهانیسازی، لغو دولتهای ملی، ایجاد دولت واحد جهانی میباشد
۳- آقای نگهدار مدعی کاهش ولع آمریکا در مداخلات نظامی شده است. اما واقعیتهای دو دهه اخیر ثابت میکند که چنین ولع آمریکا نه فقط کاهش نیافته، بلکه شدت هم گرفته است منتها در شکل و قالب عوامفریبانهتر تحت عناوین جنگ علیه تروریسم، جنگهای نیابتی و ارتقاع تروریسم به سطح سیاست دولتی.
نگهدار طبق معمول شیپور را از سر گشادش می زند. وی بیانیه ۲۴ نفره را به گونه ای می بیند که گویی آن ها ۲۴ نماینده سازمان ملل بودند که بیانیه را باید خطاب به هر دو طرف دعوا می نوشتند، نه گروهی ایرانی نگران و دلسوخته که به تجربه می دانستند که این جمهوری اسلامی بود که از همان آغاز شکل گیری آمریکا و اسرائیل ستیزی را، متاسفانه با آتش بیاری خود نگهدار و هموندان توده ای اش، کلید زد. نگهدار به عمد یا سهو، این مسئله بنیادی را نادیده می گیرد که آمریکا و اسرائیل دشمنی با انقلاب اسلامی و محصول بدخیم آن، جمهوری اسلامی، را آغاز نکردند. هرچند که سیاست های بسیار غلط غرب و آمریکا بود که نقش عمده در پدید آمدن شرایط اسفبار کنونی خاورمیانه داشته است. اما آیا به فکر نگهدار و همفکران وی خطور نکرده که اتفاقاً همین انقلاب اسلامی بود که از ۱۹۸۰ ببعد مسئله فلسطین را پیچیده و در نهایت به طاق نسیان سپرد؟ آیا این احتمال وجود نمی داشت که درصورت عدم وقوع انقلاب اسلامی و آمریکا و اسرائیل ستیزی منکشف از آن، پس از پیمان کمپ دیوید بین مصر و اسرائیل، پیمان مشابهی با سوریه و سپس با فلسطین فتح بسته و مشکل خاورمیانه یکبار برای همیشه حل می شد؟ بگذریم. بیانیه ۲۴ نفر را ایرانیان نوشته اند و خطاب شان به حکومت و مردم ایران است چون بُرد آن در این حد است. آن ها می دانند که صدای شان نفوذی در کریدورهای واشینگتن ندارد و اصولاً آن ها وظیفه ای ندارند که مقامات واشنگتن را به صلح و مذاکره با ایران دعوت کنند! آن ها به فراست دریافته اند که تا اصلاحات ساختاری در نظام سیاسی ایران صورت نگیرد، تغییری در نگاه و سیاست جمهوری اسلامی در منطقه ایجاد نخواهد شد. خواهیم دید که برجام دوباره احیا می شود و برخی تحریم ها برداشته خواهد شد….اما تغییر آنچنانی در سیاست خارجی جمهوری اسلامی و شرایط زندگی مردم روی نخواهد داد و با وجود ساختار کنونی حکومت، تا آینده قایل پیش بینی کاسه همان کاسه خواهد بود و آش همان آش!
آقای شاهین ایرانی بودن امضا کنندگان نوشته مورد نقد مسئولیت آنان را دوچندان می کند.
یک سیاستمدار آمریکایی یا اسرائیلی برای گل آلودکردن آب دست به هر کاری زده و زبان به هر دروغی می گشایند تا طرف مقابل را مقصر جلوه دهند.
شواهد تاریخی افغانستان، عراق و لیبی در برابر چشم ما و امضا کنندگان قرار دارند که قدرت های خارجی در روز روشن چه دروغ هایی به خورد افکار عمومی جهانی دادند تا تجاوزات خود به آن کشورها را توجیه کنند.
یک ایرانی اما باید توان جدا کردن مخالفت ملی خود با حاکمیت استبدادی از خطرات خارجی که منافعملی و حاکمیت ملی ایران را تهدید می کنند باشد وگرنه به وطن فروشانی از دست احمد چلبی ها بدل می شوند.
یک فعال سیاسی نمی تواند بیانیه خود را از روی خطابه های خصمانه دشمنان ایران ( تاکیدم بر ایران است) رونویسی کرده و به خود مدال میهن دوستی هم بدهد. در بهترین حالت نویسندگان این بیانیه ها در حال خوش رقصی برای دشمنان ایران هستند.
دوست عزیز و گرامی جناب آقای نگهدار
با عرض سلام و با آرزوی سلامتی.
الان نقد شما را در زیتون خواندم. از این که بر خلاف شماری حتی از دوستان که غیر منصفانه امضاکنندگان بیانیه را به انواع اتهام نواختند، منصفانه و دوستانه نقد و تحلیل کرد اید سپاسگزارم. این گونه نقدها سازنده تر و مفیدتر است. بدون ورود به محتوای بیانیه فقط به دو نکته اشاره می کنم. تا آنجا که به من مربوط می شود باید بگویم که هرگز چنان برداشتی نداشتم که منتقدان داشته و دارند هرچند مناسب بود که طوری نوشته می شد که یک طرفه بودن داوری استنباط نشود. دوم این که با کاستی «ناگفته ها» کاملا موافقم. به ویژه با توجه به وضعیت جدید لازم بوده طرفین به گفتگوهای برجامی دعوت و تشویق شوند.
در هرحال سپاسگزارم
اشکوری
دوست عزیز و گرامی
جناب آقای اشکوری
خیلی ممنون از اظهار نظر صمیمانه و صادقانه. امید که نحله های فکری و سیاسی گونه گون در جامعه ایران به یاری هماندیشی ها از ازتفاع دیوارهای جدایی بکاهد.
برایتان سلامت و دوام آرزو دارم
فرخ نگهدار
نقد آقای نگهدار ، اگرچه ممکن است در ظرائفی نیازمند تبیین و تصحیح باشد اما چون همیشه ، اصولی و از جایگاه ملی و متناسب با منافع مردم ، آغاز و به پایان می رسد !
تخلیه نقد از کینه های شخصی و دلبستگی به عزت و رعایت انصاف از ارکان آن است و به نظرم ، مواضعی اخلاقی و ملی از این دست است که امکان اصولی تجمیع را زمینه سازی می کند !
درود به ایشان درود به همه دلبستگان ایران که قادرند ، در مسیر اعتلای ایران و به اعتبار آن ، نیک اندیشی های ملی را از کینه ها و تلخی های شخصی جدا کنند !
عزیز ناشناس نگهدار دلداده ایران نیست دلداده جمهوری اسلامی و زندگی در لندن هست اگر دلداده ایران بود میدانست جمهوری اسلامی بیش از ۴۰ سال است که زیر بار هیچ گونه اصلاحی نمیرود چون اساسا اصلاح ناشدنی است شما و آقای نگهدار احتمالا قانون اساسی جمهوری اسلامی رو نخواندید یا نمی خواهید بهش توجه کنید توصیه میکنم حداقل مستندهای موجود از اشوب ۵۷ رو ببینید و بخوانید تا بفهمید این اشوب از ابتدا با نیرنگ و حقه بازی ایجاد شده و ابدا برای پیشرفت و سربلندی ایران و ایرانی نبوده و هر یک روز که بیشتر ادامه داشته باشه خسارت بیشتری به ایران و ایرانی میزند نگهدار حتی به رفقای سابقش و به زندانیان حال حاضر جمهوری اسلامی اگر فکر میکرد به جای نوشتن این تحلیلها که به هیچ دردی نمیخوره جز مطرح شدن هر روز مطلبی و نامهای و سخنرانی و ….برای آزادی زندانیان که همین الان در حال شکنجه شدن هستند میکرد ا شان ظاهرا وضعیت رو خیلی عادی و کمی نگران کننده میبیند نه بحرانی . خوب با چنین ذهنیتی بله در لندن زندگی میکند و تحلیل می نویسد این هم یک جور شغل و زندگیه.
با عرض ارادت و احترام به نویسندگان این دو دیدگاه. قابل ذکر است که سطح بالای اندیشه و نبوغ عزیزان نویسنده مورد بحث بنده نمی تواند باشد. از دیدگاهی دیگر این خلاصه را می نگارم.
در این واقعیت شکی نمی باشد که تحلیل سیاست خارجی کشورها مبتنی بر اجزا و زوایای بسیاری است و البته باعث شیرینی و پیچیدگی موضوع نیز خواهد شد. هم نویسندگان عزیز در بیانیه خود و هم جناب نگهدار در انتقاد به ایشان, مطالب و زوایای شگرف تئوریک و عملی را باز نموده اند که جای بسی خرسندی است. هر کدام در جای خود دلایل خود را نیز ترسیم , تثبیت, و دفاع نموده اند. هر خواننده توان آن دارد که بر اساس تفکر و دانش خود آنرا ارزیابی و مورد نقد و بررسی قرار دهد. هر دو از حکومت و مردم ایران سخن رانده اند. از سیاست های حکومت و آثار آن, نیازمندی مردم, و لوازم آن گفتگو کرده اند که جای تقدیر دارد, چرا که فرض مسلم بر این است که از سر دل نگرانی برای کشور و مردم ایران به قلم آورده شده اند.
اگر تنها برای ایجاد سادگی مطلب این دو نوشتار را به دو روی سکه (البته پیشتر یادآور شد که بیش از دو رو دارد) از شرح وضعیت کنونی جامعه بخوانیم, بایستی عرض کنم که البته خود سکه و پرتاب کننده سکه را به فراموشی “نسبی” سپرده ایم ( قبلا یادآور شده ام که مردم و حکومت در این دو گفتگو بنام آورده شده اند).
چنانچه مردم ایران را آن سکه بدانیم, این سکه همه روی خود را تجربه کرده, عواقب را متحمل, فرسودگی را چشیده, و ارزش خود را سنجیده است. نداشتن مقاومت سرنوشتی محتوم را رقم زده و هر مقاومتی با چکشی آهنین روبرو شده است. لذا گاه این سکه ساکن و آرام؛ و بدون شکایت در دست هر آنکه بوده, بنفع او غلتیده است. و گاهی خمیدگی ها و زنگ زدگی هایش, حتی کمرنگ سر به مقابله زده است.
صاحبان این سکه که همان زمامداران حکومتی بوده اند هرگز توجهی به جنبه های موثر در احوال آن ننموده و تنها مصرف بموقع آن در موارد لزوم را پیشه خود داشته و دارند.
نویسندگان محترم هر چند دو جنبه روبروی هم از جریان کنونی گفتگوی هسته ای تفسیر و انتقاد می کنند, اما گوشه اشاره آنها, کفایت و اهمیت لزوم مشارکت مردم را در این تصمیم تقریبا بطور کامل نادیده می گیرد. البته این رسم رایج بازیگران سیاسی حکومت ها ست و هیچکشوری از آن مستثنی نیست. اما مطمئن هستم که نویسندگان عزیز با پیشنهاد خود در صدد بهبودی احوال ایران و ایرانیان بوده اند. یکی با تغییر اساسی در رژیم و دیگری با تغییر رویه سیاسی رژیم.
در اینموضوع که آمریکا, اسراییل, و عربستان و .. در بهم ریختن معاملات, آتش بر انگیزی, و شعله ور کردن آتش هیچ ابایی نداشته اند شکی نیست و در همان زمان به موازات آن حکومت ایران نیز در بکار گیری سیاست های دشمن سازی غافل نمانده است.
سکه ای با ارزش در حال کاسته شدن مداوم, مورد پرسش جدی و در خور واقع نشده تا خود تصمیم بگیردو آینده خود را بسازد. کدام یک از انتخابات ایران را سالم می توان دانست؟ تا هنگامی که تآیید صلاحیت یک کاندیدا به دست شخصی تآیید شده از طرف فردی بدون انتخاب مستقیم مردم هست, مطالبات مردم نادیده انگاشته از اساس است و بطلان انتخابات از ابتدا آشکار است.
تغییر اساسی در رژیم شاید اکنون سنگی بزرگ به علامت نزدن آن باشد اما کتمان آن نیز نتیجه ای عکس خواهد داشت.
تغییر در روش حکومت نسبت به گفتگوی هسته ای, با فرض حل شدن, رفع تحریم ها, و بهبودی فضای اقتصادی, به نتیجه ای جز ایجاد دستان باز برای حکومت ایران نخواهد رسید. همانگونه که تجربه شده است, شاهد مصرف آن در سرکوب سکه مذکور و همراهی با آمریکا, اسراییل, و عربستان در ایجاد اغتشاش در منطقه خواهیم بود.
آنچه در شرایط کنونی اهمیت دارد این است که تمامی گرو های مخالف, سازی یکسان در جهت ایجاد یک مردم سالاری غیر دینی ایرانی را بنوازند. اختلافات این اصناف جز سرگشتگی و گیجی در افکار اذهان عمومی ندارد و آن کور سوی امید خویش را در باروری مغز متفکر اندیشمندان خود از دست رفته می انگارد. چرا که اختلاف سنگین و عمیق بین این گروه ها بدون هیچگونه ائتلافی حتی کمرنگ در پیش رو نمی بیند تا جایگزینی برای حال حاضر خود بیابد.
لذا هر آنگه این سوال بی جواب از اندیشه می گذرد:
چه کسانی را داریم که پس از این به داد و درمان این مردم و کشور برسند؟
با تشکر از جناب آقای اشکوری .
دیدگاهها بستهاند.