آقای فرخ نگهدار در یادداشتی در سایت زیتون بیانیه ۲۴ تلاشگر سیاسی را که از طیفهای مختلف چپ و مذهبی آن را امضاء کردهاند، به نقد کشیده است. در این مختصر کوشش میشود که به انتقادات ایشان پرداخته شود. با این توضیح، که این متن تنها نظر یکی از امضاء کنندگان این بیانیه است که در تدوین آن بیانیه هم نقش کوچکی ایفا کرده و بیانگر نظر جمعی آنها نیست.
آقای نگهدار در بخش ابتدایی مقاله خود مینویسد: «از آنجا که اپوزیسیون دستراستی ایرانی، به شمول جریان های وابسته به سلطنت، مجاهدین خلق و برخی گروه های قومی، در تلاش ها برای جلوگیری از بازگشت امریکا به برجام فعالانه شرکت دارند؛ از آنجا که مبرم ترین وظیفه همه نیروهای صلح دوست و وطنخواه کشور در لحظه حاضر مقابله با تلاش ها علیه مذاکره ایران و امریکا در ایران و امریکاست و بیانیه به این وظیفه بیاعتناست؛ لازم می دانم نقد مستدل خود را به فرازهای نوشته شده و کمبودهای نانوشته آن بیان دارم.»
معلوم نیست جناب نگهدار از کجای این اعلامیه به این نتیجه رسیدند که امضاءکنندگان آن به وظیفه خود در قبال تشویق مذاکره بین ایران و آمریکا بیاعتنا ماندهاند. در ابتدای این بیانیه آمده است: «در مقاطع مختلفی بسیاری از فعالان سیاسی و مدنی ایرانی پیشنهاد داده اند که سیاست خارجی ایران باید از اساس تغییر کند و از جمله ضمن تنش زدایی با امریکا، به خصوص با دولت جدید آن که از ابتدا سیاست مثبت بازگشت به برجام را اعلام کرده، وارد مذاکره بی قید وشرط، بدون تاخیر و شفاف در جهت دفاع از منافع ملت ایران گردد.»
کدام انسان منصفی میتواند ادعا کند که این اعلامیه در حال حاضر و بسیاری از امضاءکنندگان آن در طول سالیان گذشته، جمهوری اسلامی را برای مذاکره با آمریکا و اکنون برگشت به برجام با نیت ادامه مذاکرات تشویق نکردند؟ تمام بحث اعلامیه همین است که غربستیزی را کنار گذاشته و بدون قید و شرط وارد مذاکره باغرب و آمریکا بشوید. آیا راه حل دیگری بهجز این راه حل وجود داشته و آیا آقای نگهدار در ابتدای این بیانیه ندیدهاند که توصیه امضاءکنندگان آن، هم تمسک به دیپلماسی و هم پاسداری از برجام و مذاکره بدون قید و شرط با آمریکاست؟
انتقاد اول: در انتقاد اول، جناب فرخ نگهدار، متاسفانه که تاریخ را از پایان آن خواندهاند. آقای نگهدار هم مثل کسانی که دخالت نظامی ایران در سوریه را با استدلال اینکه اگر ایران دخالت نظامی نمیکرد، سوریه بهدست عربستان سعودی میافتاد و یا نظام که ادعا دارد که اگر در سوریه نمیجنگیدیم میبایست در داخل مرزها با دشمن میجنگیدیم، استدلال میکنند. آنها تاریخ جنگهای داخلی سوریه را از ابتدا نمیخوانند تا ببینند در زمانی که ایران در سوریه دخالت نظامی کرده است اصولا عربستان سعودی در این کشور نبوده و یا اینکه ایران برای جنگ با داعش به سوریه نرفته است زیرا در زمان دخالت نظامی ایران در سوریه، داعش شکل نگرفته بود. آقای فرخ نگهدار هم با ارتکاب همین اشتباه و خواندن تاریخ روابط بین ایران و آمریکا، از پایان، همه چیز را به دوران ترامپ و بوش و دشمنی آمریکا در آن دورهها خلاصه کردند و نمیگویند که به عنوان مثال در زمان کلینتون و اوباما آیا جمهوری اسلامی دست از آمریکاستیزی برداشته و به دنبال حل مشکلات خود با غرب بوده است؟ این درست یک قرائت منقطع و ناکامل در مورد روابط ایران و آمریکاست. اما آقای نگهدار برای انتقاد از بیانیه به این نوع خوانش تاریخ و انتقاد از آن روی آوردند. سئوال اولی که از آقای نگهدار باید کرد اینست که مگر این اعلامیه بنابود به سیاستهای کشورهای مختلف در درون منطقه بپردازد؟ آیا ادعایی در این رابطه در این اعلامیه شده است؟
سئوال دوم از ایشان اینست که مگر مشکل کشور ما با غرب و آمریکا یک عمر چهل ساله ندارد؟ آیا میتوان ایرانستیزی، شیعهستیزی و اسلامهراسی را فقط به راست افراطی امروز آمریکا تقلیل داد و از نقش کشور خودمان در این رابطه و ایجاد این ستیزش چشم پوشید؟ آقای نگهدار نباید فراموش کرده باشند که در ابتدای انقلاب، جمهوری اسلامی به دنبال صدور انقلاب بودو گروههای نیابتی ایجاد شد.
حاکمان منطقه «خنازیر الخلیج (خوکهای خلیج)» نامیده شدند. مردم منطقه و عراق دعوت شدند که حکومتهای خودرا سرنگون کنند. اگرچه انقلاب اسلامی در کشور ما به طور طبیعی دشمنان زیادی در منطقه و بیرون آن داشت، اما آیا با اتخاذ این دست سیاستها، ما دشمنان بالقوه خود را تبدیل به بالفعل نکردیم؟ دانشجویان بیخرد با پشت کردن به منافع ملی، اخلاق و قوانین بین الملل سفارت آمریکا در تهران را تسخیر نکردند؟
آن روز نظام اگر میخواست آنهارا جاسوس بداند میتوانست سفارت آمریکا در ایران را ببندد و تمام دیپلماتهای آمریکائی را از کشور بیرون کند. مگر این یک راه حل ساده و بیدردسر نبود؟ به جای آن، تسخیر سفارت و گروگانگیری،توسط آیتالله خمینی «انقلاب دوم» نام گرفت. اما چرا اگر آمریکا در ایران جاسوسی میکرد، جمهوری اسلامی روابط خود را با آن کشور قطع نکرد؟ بخاطر اینکه کسانی که در کشور ما تشنه قدرت بودند میخواستند در سایه تسخیر سفارت، یک ایدئولوژی غربستیز برای بقای عمر قدرت و حکومت خود ایجاد کرده و با زیر پا گذاشتن منافع ملی و امنیتی کشور به فکر منافع سیاسی خود باشند؟ اگرچه آمریکا در ابتدا تمایلی به شناختن انقلاب به عنوان یک پدیده طبیعی و ملی نداشت اما آمریکاستیزی که نمیتوانست مشکل کشور ما را حل کند. بدنبال تسخیر سفارت جنگ عراق با ایران شروع شد و دولت ریگان به تقویت عراق در مقابله با ایران پرداخت. از آقای نگهدار باید سئوال کرد که آیا عمل ما با تسخیر سفارت، عکس العمل آمریکا را دنبال نداشت؟ آیا روشهای بهتری وجود نداشت که از کنار دشمنی آمریکا در زمان ریگان با ایران بگذریم و اجازه ندهیم کشور وارد یک جنگ خانمانسوز شود؟ آیا غرب و آمریکاستیزی ریشه در ماههای اول انقلاب و تسخیر سفارت و گروگانگیری ندارد؟
آقای نگهدار در نقد خود بهاین بیانیه، به جورج بوش و سیاستهای او میپردازند اما فراموش میکنند که پیش از اینکه او ایران را «محور شرارت» بنامد، رئیس جمهور دموکرات دیگری بنام کلینتون در آمریکا بود که وزیر امورخارجه اش تا مرز عذرخواهی برای کودتای آمریکائی ۲۸ مرداد پیش رفت اما رهبر جمهوری اسلامی ایران آقای خاتمی را از هرگونه تلاشی برای حل مشکلات فی ما بین ایران و آمریکا منع کرد. باز از بوش گذشتیم و دولت اوباما سرکار آمد اما سیاست آمریکاستیزی نظام تغییر نکرد و حسن روحانی برای دادن جواب سلام اوباما در اتومبیل خود بهسمت فرودگاه از نیویورک ،مورد انتقاد سخت رهبری و محافظه کاران افراطی در ایران قرار گرفت. رهبری به حسن روحانی فرمان داده بود که هیچگونه ملاقاتی بین او و اوباما نباید صورت گیرد.
اسرائیل با ترور در کشور ما دست به جنایات بزرگی زده است اما مگر جمهوری اسلامی در آرژانتین خانه امن یهودیان را بمبگذاری نکرد؟ مگر جمهوری اسلامی به سوریه برای تعمیق «عمق استراتژی» ضد اسرائیلی خود نرفته بود؟ اسرائیل به حقوق فلسطینیان تجاوز میکند و یک نظام سلطه گر تبعیض گرا ایجاد کرده است٬ اما آیا روش تخاصم ما با اسرائیل به نفع کشورهای عرب منطقه یا حتی ایران است؟ وقتی سپاه روی موشکهای خود، شعار نابودی اسرائیل را حک میکند، توقع دارید راست افراطی اسرائیل و آمریکا در مقابل ایران چه عکس العملی از خود نشان دهد؟ اگر ایران نتوانسته است در اسرائیل به ترور دست زند، آیا شعارها و تلاشهای ایران برای مقابله با دولت اسرائیل کافی نیست تا دشمنی آشکارش را عیان کند؟
آیا این تاریخ بسیار مختصر برای جناب فرخ نگهدار کافی نیست تا متوجه شوند که جمهوری اسلامی هم نقش بسیار فعالی در ایرانهراسی و اسلامهراسی در منطقه داشته است؟ آیا نباید منتقد سیاستها و رفتار مردان سیاسی کشور خود بود که اکنون ایران را با همسایگانی روبرو کرده اند که اکثرا ما را دشمن خود میدانند؟ آیا در زمان مرحوم هاشمی رفسنجانی و بعدا خاتمی هم همینگونه بوده است؟ آیا آنها بطور طبیعی و برای همیشه دشمن ما بودند؟ آیا ایران با ریاست جمهوری خاتمی عزت بینالمللی نیافت؟ آیا اگر مردان سیاسی نظام کشور بع همان رسم و روش پایبند میماندند اصولا مذاکرهای برای برنامه انرژی هسته ای کشور مورد نیاز بود؟ جناب فرخ نگهدار فکر کردند که در این کشور مردانی هم بودند که برای ایجاد روابط خوب با همسایگان توفیق حاصل کردند. چه شد بعد از خاتمی جمهوری اسلامی به این روز رسیده است؟ آیا احمدینژاد در ایجاد ایران و اسلام هراسی در منطقه و بیرون آن نقشی نداشته است؟
آقای فرخ نگهدار تاثیر بیانیه را در خارج بیش از آنچه هست جدی گرفتهاند. این اعلامیه برای داخل و نه خارج نوشته شده است. اعلامیه برای تشویق به مذاکره بدون قید شرط با آمریکا و اتخاذ روشهای دیپلماتیک در سیاست خارجی تهیه شده. در این اعلامیه جمهوری اسلامی بخاطر غرب و آمریکاستیزی محکوم شده است. بدون شک اگر این اعلامیه به دولت آمریکا نوشته میشد، حاوی مطالب دیگری بود. لذا این بحث آقای نگهدار از ریشه با نیت نویسندگان اعلامیه در تضاد قرار دارد. ایشان مینویسند: «اگر امضا کنندگان تردید دارند که در این بیانیه در تمام منازعات منطقه ای علیه ایران رای داده اند، می توانند تصور کنند که همین مواضع را به زبان انگلیسی نماینده یکی از دولت ها در مجمع عمومی سازمان ملل بخواند و امضا کنندگان ببینند کدام کشورها از این نگاه حمایت خواهند کرد. اگر امضا کنندگان تردید دارند که قضاوت شان یک جانبه نیست، جمع بندی انتهایی آنرا در یکی از رسانه های جنبش ها و کمپین های صلح خواهانه بین المللی منتشر و بازخوردها را مرور کنند.»
علاوه بر اینکه این جمعبندی ایشان غیرمنصفانه است و منطقی نمینماید، باز باید گفت که معلوم نیست چرا ایشان باید تصور کنند که در یک اعلامیهای که برای انتقاد از روش سیاسی یک دولت نوشته شده، همه باید مورد انتقاد قرار گیرند. چگونه باید به جناب فرخ نگهدار گفت که وقتی ما نتوانستیم با کلینتون و یا اوباما کنار بیاییم، مشکل از ما بود و مشکل آمریکا و غرب نبود. آن دو دولت به دنبال ایرانستیزی و ایرانهراسی نبودند. نظام سیاسی جمهوری اسلامی با تکیه بر ایدئولوژی غربستیز دو فرصت بزرگ تاریخی را از دست داده تا با آمریکا وارد مذاکره شود تا مشکلات بین دوکشور را حل کنیم. تاریخ را باید به عنوان یک سیستم و نه بریده خواند. جناب نگهدار از تاریخ آن چه میخواهند مورد گزینش قرار میدهند. اینکار نه علمی و نه اصولیست. تاریخ را نباید از پایان آن خواند و قضاوت کرد. در آمریکا رئیسجمهورهای مختلفی انتخاب شدند، سیاستهای متفاوتی در مورد ایران داشتند اما رهبران سیاسی ما همچنان آمریکاستیز ماندند و برایشان فرقی نمیکرده که بوش و یا اوباما رئیسجمهوری آمریکا باشند.
اسرائیل برای من به عنوان یکی از امضا کنندگان این بیانیه، یک اشغالگر، تبعیضگرا و دولت دست راستیست. شعار «نه غزه و نه لبنان جانم فدای ایران» به نظر من یک شعار بسیار انحرافیست. اما جناب نگهدار بهتر است از بحثهای احساسی دست برداشته و به بحثهای سیاسی روی آورند. با ایشان موافقم که ایران هیچ دانشمند هستهای اسرائیل را ترور نکرده است اما باورتان بیاید که اگر میتوانست حتما اینکار را انجام میداد. مگر کم از مخالفین جمهوری اسلامی ایران در خارج توسط این نظام ترور شدند؟ روی چندتا موشک دیگر باید شعار نابودی اسرائیل حک میشد تا جناب نگهدار باورشان میشد که اگر نظام ایران میتوانست حتما بهچنین کاری دست میزد. در زمانیکه نیروهای آمریکائی در عراق بودند، آیا جمهوری اسلامی به آرامی از کنار آن گذشت و اجازه داد که عراق ثبات پیدا کند و آمریکا از این کشور خارج شود؟ باز این اعلامیه برای مردم دنیا نوشته نشده بود. روی سخن آن با داخل بود و مشکلی که این نظام برای ایران ایجاد کرده است. در اینکه ترامپ و ناتانیاهو دشمنان طبیعی کشور ما بوده و هستند شکی وجود ندارد اما آیا ما نمیتوانستیم با سیاستهایی بهتر زمینه را برای دشمنی بالفعل آنها آماده نکنیم؟ اگر جواب جناب نگهدار به این سئوال منفی باشد پس اصولا توصیه ایشان هم برای هرگونه مذاکره با هر دولتی در آمریکا مقرون بهصواب نخواهد بود. این بیانیه بهدنبال تشریح سهم کشورما در ایجاد بحران بین کشورما و امریکا بوده است. هر انسان منصفی میداند که ترامپ در مورد کشور ما دست به چه جنایاتی با تحریمهای خود زده بود اما سئوال اینجاست که اگر اسرائیل، عربستان و آمریکای ترامپ بهدنبال صلح خواهی با ایران نبوده اند، که نبودند، آیا جمهوری اسلامی در این چهاردهه هرگز به دنبال صلحخواهی با غرب و آمریکا بوده است؟ این سئوالیست که جناب فرخ نگهدار باید به آن پاسخ گویند. آیا هرگز دیدهاند که شعار مرگ بر ایران در آمریکا از طرف هیچ دولتی تبلیغ شود اما آیا در ایران شعار مرگ بر آمریکا توسط نظام سیاسی کشور ما تبلیغ نمیشود؟ آیا مردم عادی برروی زمین پرچم آمریکارا رنگ نمیزنند تا از روی آن راه بروند و یا اینکه نظام و نهادهای خود دست بهچنین کارهای شنیعی مییازند؟
انتقاد دوم: جناب فرخ نگهدار با زمان صدور بیانیه موافق نبودند. امضا کنندگان این بیانیه نمیدانستند که در چه زمانی رضا پهلوی و سازمان مجاهدین خلق در مورد برنامه هستهای ایران ابراز عقیده میکنند. همچنین نمیدانم جناب فرخ نگهدار از کجا خبر دار شدند که کوریدورهای کاخ سفید و کنگره آمریکا در همین روزها پر از کسانیست که برای خروج آمریکا از برجام روی دولت بایدن فشار وارد میکنند.
باید خدمتشان عرض کنم که این کریدورها امروز آنچنان خالیست که حتی دولت اسرائیل و ناتانیاهو مورد غضب دولت بایدن قرار گرفته و یک ماه طول کشید تا بایدن با ناتانیاهو تلفنی صحبت کند. اما این حرف به این معنی نیست که دولت بایدن زیر فشار گروه خاصی نیست. اما هرکسی از صحنه سیاست آمریکا کمترین اطلاعاتی داشته باشد میداند که اولا ایران اولویت سیاست داخلی و خارجی دولت فعلی آمریکا نیست بخاطر همین هم دولت بایدن عجلهای برای بازگشت به برجام ندارد. ثانیا؛ کسانی که با سیاست آمریکا آشنایی دارند میدانند که اگر دولتی عزم خود را برای سیاستی راسخ کرده باشد و خصوصا از گذشته با سیاستی مانوس شده و به آن دلسپرده باشد، لابیها به راحتی نمیتوانند تاثیر آنچنانی روی آن دولت گذارند. انتخاب رابرت مولر توسط بایدن نشان داد که او عزم برگشت به برجام را دارد. دولت بایدن از طرف کنگره آمریکا و کشورهای منطقه با فشارهایی روبروست که این فشارها در حال حاضر خودشان را در سیاست بایدن در مقابل برجام نشان میدهند. مادامی که ایران خود را برای مذاکرات بعدی خارج از بحث برنامه هستهای ایران اماده نکند و به مذاکره تعهد ندهد، بایدن به برجام برنخواهد گشت.
اما انتهای بیعدالتی را جناب نگهدار در این ادعا به نمایش میگذارد: «درست در شرایطی که ضروری است که ما مخالفان برجام در مجلس و در سایر نهادهای حکومتی را به عدم مخالفت با برجام و با گفتگوی میان ایران و امریکا فراخوانیم بیانیه ای صادر می شود که نه تنها دعوت به دیپلماسی سرلوحه آن نیست، بلکه عملا تغییر بنیادین در مناسبات ایران و امریکا را به تغییر نظام مربوط می کند.»
نمیدانم در کجای این اعلامیه به دیپلماسی اعتنایی نشده و تلاش برای جلوگیری از مذاکره مشاهده میشود؟ اما مهمتر، درکجای این بیانیه تغییر نظام برای مذاکره توصیه امضاءکنندگان این بیانیه بوده است. بخش عظیمی از این بیانیه برروی اصول دیپلماسی فعال و پرهیز از ایدئولوژیک کردن سیاست خارجی تمرکز داشته است. آیا جناب نگهدار به این بحث در این بیانیه توجه نکردند؟ باز در کجای این بیانیه توصیه شده است که تا تغییر بنیادین در نظام دستگاه حاکمه در ایران آمریکا میبایست صبر و از مذاکره با ایران به پرهیزد؟ جناب نگهدار این بخش از اعلامیه را پایه استدلال برای بحثهای بعدی خود قرار داده و ادعا میکنند که امضاءکنندگان بیانیه به دنبال عدم تشویق آمریکا برای مذاکره با ایران بودند. او مینویسد: «حاکم مستبد و خودکامه ایران، فرماندهان سپاه، راست افراطی و باندهای مافیایی بهره مند از این تنش و تحریم ها مانع اصلی در تغییر سیاست ماجراجویانه و مخرب جمهوری اسلامی در برابر آمریکا و اسرائیل و دیگر کشورهای منطقه و جهان هستند. تجربهی این سه دهه نشان داده است تغییر افراد و جناحهای سیاسی نتوانسته است به تغییر پایه ای این سیاست منجر شود. تغییر سیاستها درایران، نیازمند تغییر و تحولات اساسی در ساختار حکومتی مبتنی بر ولایت فقیه است.» سپس نتیجه میگیرند که «شما خودتان را بگذارید جای دستگاه رهبری امریکا. شما آیا از این جمع بندی بوی ترغیب آقای بایدن به بازگشت به مذاکره می شنوید یا بوی نومیدی از آن؟» در این نتیجه گیری دو خطای فاحش و غفلت بزرگ از طرف آقای نگهدار بچشم میخورد.
اول: آقای نگهدار فرض میکنند که دولت اوباما و دولت بایدن اصولا نمیدانستند که با چه نظامی در ایران مذاکره میکنند. آنها منتظر تحلیل این بیانیه بودند تا بفهمند که نظام در ایران مبتنی بر ولایت فقیه و یک نظام خود کامه است. این یک سفسطه بزرگ و یک سادهاندیشی آشکار است. کسانی که در دولت بایدن در سمتهای وزارت امورخارجه و تصمیمگیری در مورد ایران قرار گرفتند از زمان دولت کلینتون از سال ۱۹۹۳ میلادی با سیاست ورزی در مورد ایران آشنا بودند.تونی بلینکن، وندی شرمن، جان کری، جیک سالیوان و رابرت مولی هیچ نیازی به اطلاعات این جمع در مورد نظام ایران نداشته و رهبری سیاسی و سیاست داخلی و خارجی کشور ما را خوب میشناسند. لذا جناب نگهدار میبایست برای نقد این بیانیه حداقل این تجربه را منظور کرده و اعتراف میکردند که با یک مشت جاهل و بی اطلاع در آمریکا در مورد ایران روبرو نیستیم.
دوم: اگر گروهی اعلام کند که به تغییر و تحول در ساختار حکومتی ایران اعتقاد دارد، آیا آن گروه لزوما به دنبال مذاکره بین دو کشور نیست و نمیتواند یک دیپلماسی فعال را بین دو کشور توصیه کنند. مگر همه بحث این بیانیه در مورد اصول دیپلماسی و کنار کذاشتن سیاستهای خارجی ایدئولوژیک نیست؟ چرا یک گروه سیاسی نباید در یک بیانیه تحلیلی اعلام کند که به دنبال تغییرات در همین رژِیم و نه بر اندازیست؟ اگر در این اعلامیه توصیه به صبر امریکا برای مذاکره بعد از براندازی و تغییرات حکومتی در کشورما شده بود، چرا باید این بیانیه بر فرصت ایجاد شده برای دیپلماسی و مذاکره با بایدن و این فرصت بزرگ تاریخی تکیه میکرد؟ آیا اقای فرخ نگهدار اصولا نمیدانند که در آمریکا و هرکشور دموکراتیک دیگر که به دنبال تغییرات در یک کشور ثانویست، به نیروهای داخلی، فرهنگ سیاسی، جامعه مدنی، بافت سیاست و غیره توجه میشود. اگر در کشوری امید به تغییرات و تلاش شهروندانی فعال، تلاشگر و مصمم برای تغییرات لازم حاصل نگردید، نظامهای دموکراتیک نهتنها ممکن است ان کشور را بهحال خود رها کرده که در صورت تهدید امنیتی آن کشور، در امور داخلی آن دخالت میکنند. نمونه افغانستان در مقابل چشمان ماست. فرض را بر این بگذاریم که این بیانیه در کاخ سفید خوانده شد. آیا آنهایی که این بیانیه را میخوانند نمیفهمند که این مخالفین به تغییرات بنیادین در کشور خود دل بستهو با براندازی، کودتا و دخالتهای خارجی مخالف هستند؟
برای اطلاع جناب نگهدار باید گفته شود که ترامپ در مورد ایران سخت به خطا رفت، بخاطر اینکه نگاه سیاست خارجی او بر براندازان ایرانی در خارج بود. آنها به ترامپ اطلاعات غلط میدانند و طبیعت راستگرای ترامپ و پامپیو اجازه نمیداد که از اطلاعات صحیح در مورد ایران استفاده گردد. همین کنش در مورد امریکا و دو کشور دیگر، کوبا و ویتنام در گذشته مشاهده شده است. ضد انقلابیون کوبائی و آنهایی که بر انداز بودند به دولتمردان آمریکا اطلاعات غلط میدادند و کاسترو را کمونیست تلقی میکردند در حالیکه او در ابتدا یک سوسیالیست بود. کاسترو در ابتدا دست کمک به سوی آمریکا دراز کرده بود اما همین اطلاعات غلط باعث شد که کاسترو به سمت اتحاد جماهیر شوری گرایش پیدا کند. باز با تکیه بر همین اطلاعات غلط، آمریکا وارد جنگ با ویتنام گردید. بعدها وزیر دفاع دولت کندی و جانسون، مک نامارا، نوشت که ما در این کشور با کمونیسم در جنگ نبودیم بلکه با ناسیونالیسم ویتنامی میجنگیدیم. لذا سئوال از آقای نگهدار اینست که چرا یک گروه تلاشگر سیاسی در خارج نباید و نمیتواند خط خود را از دیگران جدا نموده و اعلام کند که نسخهای برای دردهای کشورش دارد. آیا طبیعت یک نظام و تغییراتی که باید در آن صورت گیرد باید مخفی شود؟ آیا مخالفین صلح طلب خارج از کشور اینگونه نمیتوانند اعتبار در مقابل براندازان خارجی کسب کنند؟ اما جناب نگهدار اولین فردی نیستند که مرتکب این خطای بزرگ شدند. آقای حمید رضا جلایی پور هم منتقد این بیانیه است. او هم مثل جناب نگهدار اعتقاد دارد که اکنون زمان مطرح کردن این حرفها نیست و این اعلامیه مواضعش در باب تغییر رژیم روشن نیست. البته از جناب جلایی پور، اصلاح طلبی که در زمان انتخابات به صحنه میآید تا تنور انتخابات را برای یک دولت خودکامه گرم کند توقعی نیست ، اما چرا جناب نگهدار اینچنین به خوانش این بیانیه میپردازند؟
انتقاد سوم: جناب فرخ نگهدار اعتقاد دارند که در سیاست خارجی نباید دست به تقسیم نیروهای اجتماعی نظیر اصلاحطلب و یا تحولخواه زد. با ایشان موافقم اگر در همین زمینه حد اقل طیفهای مختلف اصلاحطلب به یک تعریف واحد و مشترک برای منافع ملی در سیاست خارجی روی آورده باشند. اما همه میدانیم چنین نیست. در بین اصلاحطلبان طیفی را داریم که سخت از دخالت نظامی ایران در سوریه دفاع میکند. بسیاری دیگر آن را یک فاجعه و دخالت نظامی ایران را در این کشور یک جنایت میدانند. مثل خود جناب نگهدار گروهی وقتی سر سیاست خارجی ایران و اصول آن بحث میشود، به سیاستهای کشورهای خودکامه منطقه رجوع میکنند و میگویند چرا به آنها انتقاد نمیشود. بعضی اعتقاد دارند که کشور ما راه دیگری جز بسط نفوذ در سوریه و عراق و لبنان ندارد. آنها تمایل دارند که ایران را با عربستان سعودی و غیره مقایسه کنند و نه ایران را با ایران و برای مردم انقلاب کرده آن و منافع ملیشان. اما باید به دو حقیقت در صحنه سیاست کشور اذعان کرد. اول؛ به مفهموم تحول خواهی بهمعنای تحولات و تغییرات بنادین و ساختاری تدریجی و مسالمت آمیز در جامعه امروز ایران این روزها بیشتر توجه شده و حتی این مفهوم توسط بسیاری از اصلاح طلبان استفاده میشود. وقتی کروبی شجاع در مورد اصلاحات ساختاری صحبت نمود نظرش تحول و تغییر بنادین در بافت سیاسی کشور بود. بسیاری از اصلاح طلبان این مواضع را از او برنتابیده و آن ها را رادیکال دانستند. دوم جناب نگهدار حتما میدانند که در انتخابات مجلس گذشته اگرچه بطور جدی تحریم نشده بود اما بسیاری در این انتخابات شرکت نکردند. کسانی چ.که در انتخابات شرکت نکردند از بدنه اصلاح طلبی در ایران بریده بودند. لذا هر انسان محققی باید بداند که بحث در حیطه مسائل داخلی و خارجی کشور طیفهای مختلفی را با گرایشات متفاوت و نا همگون در بر گرفته است. با ایشان موافقم که سیاست خارجی عرصه اجماع سیاسی نیروهای کشور است اما وقتی در این رابطه اجماعی وجود ندارد چه باید کرد؟ مثال سوریه و دخالت نظامی کشور ما در این کشور مثال بسیار خوبیست که جناب نگهدار بهتر است به آن توجه کنند.
جناب نگهدار خوب میدانند که مفهوم «منافع ملی» مفهومیست که باید درست تعریف شود. این مفهوم فقط در چهارچوب یک اجماع اجتماعی قابل تعریف است. هیچ نظام خودکامه ای نمیتواند منافع ملی را تعریف کند بخاطر اینکه عرصه تعریف آن توسط گروههای مختلف اجتماعی تعیین میشود و این عرصه بر روی این نیروها بسته شده است. لذا این بحث جناب نگهدار اصولا پایی در علم سیاست ندارد و فرضیه ای غلط است. آقای نگهدار مینویسند: «سیاست خارجی فصل مشترک مطالبات همه جناح هایی است که بر منابع ملی متکی هستند. این جناح ها می توانند اصلاح طلب، اصول گرا، تحول خواه، گذارگرا، و غیره باشند، مشروط بر این که منافع ملی را مقدم بر منافع جناحی قرار ندهند و برای رسیدن به قدرت به فشار و مداخله قدرت های خارجی متکی نشوند.»
آقای نگهدار ادامه میدهند: «حق این بود که بیانیه تلاش های نیروهای ایرانی برای از بین بردن فضای مذاکره میان ایران و امریکا را محکوم می کرد. درست این بود که امضا کنندگان سند را طوری تهیه می کردند که گنجایش اجماع میان جناح های سیاسی عمده کشور داشته باشد. اگرامضا کنندگان معتقد به حرکت اجماعی در عرصه سیاست خارجی باشند سندی را به جامعه سیاسی برای بررسی ارائه می کنند که نه تنها اصلاح طلبان که قشرهای گسترده ای از اصول گرایان نیز در آن ظرفیت تبدیل شدن به یک سند فراگیر (ملی) را بیابند.»
باز معلوم نیست جناب نگهدار از کجا و با چه تصوری به این نتیجه رسیدند که میتوان در کشور ما به یک سند فراگیر ملی دست یافت. ایشان خوب میدانند که تمام مشکلات فعلی کشور در صحنه سیاست خارجی در برداشتیست که محافظه کاران افراطی و نظام فعلی کشور از منافع ملی دارند. آنها منافع ایدئولوژِیک نظام را بر منافع ملی که در دل آن توسعه و تقسیم عادلانه منابع برای پیشرفت جای گرفته است ترجیح میدهند. اگر میشد در ایجاد سندی فراگیر با اصولگرایانی که اکنون مجلس را به تسخیر خود آورده و اکثر نهادهای سیاسی کشور را کنترل میکنند تکیه کرد، چرا اصلاح طلبان داخلی به جایی نرسیده و جمهوری اسلامی امروز با بحران در سیاست خارجی روبروست؟ چرا وزیر امور خارجه کشور باید اذعان کند که در شکل دادن به سیاست خارجی کشور، اهتمام او و تلاشش صفر است. اگر کشوری به نرمهای بین المللی احترام نگذارد و نخواهد یک شهروند جهانی باشد، چگونه میتوان به این سند فراگیر دست یافت. آیا این یک بحث رویایی برای جناب فرخ نگهدار نیست؟ آیا یک سند فراگیر میتواند این نظام را برای پذیرش یک دیپلماسی فعال و تغییرات در سیاست خارجی خود قانع کند؟ آیا میتوان اینگونه ساده انگارانه به مشکلات فعلی کشور نگاه کند؟
انتقاد چهارم: انتقاد چهارم جناب فرخ نگهدار بر این مبناست که بیانیه به مناسبات قدرت در ایران و در منطقه بیتوجه بوده است. در بخش مناسبات قدرت در ایران مینویسند: «توازن قدرت در ایران به گونه ایست که هرگاه در ازای بازگشت کامل ایران به برجام و همکاری ایران برای حل مناقشات منطقه ای و تضمین ثبات، ایالات متحده امریکا تحریم های اقتصادی علیه کشور ما را لغو کند، محال است امریکا ستیزان ما بتوانند مانع شوند. گرچه تلاش های امریکا ستیزان در ایران برای بر هم زدن زمینه های بهبود روابط با امریکا هم چنان جدی است، اما این تلاش ها به گرد پای تلاش های اسرائیل برای جلوگیری از بهبود مناسبات ایران و امریکا هم نمی رسد. هر روز تخاصم میان ایران و امریکا، و ایران و اسرائیل، بیشتر دوام یابد فرصت بیشتری برای اسرائیل فراهم خواهد شد که فاصله با کشورهای عربی خلیج فارس را نزدیک تر و اهمیت مساله فلسطین را کوچک تر و کوچک تر، و در پرتو آن موضوع تشکیل دولت فلسطینی در اراضی اشغالی را غیرعملی و بی معنا کند.»
در بخش اول مناسبات قدرت در ایران، برداشت جناب فرخ نگهدار غیرواقعگرایانه است، زیرا کمتر کسی است که نداند که آمریکاستیزان مردم عادی این کشور نیستند. اصولا امریکاستیزی به مردم٬ اعم از اصولگرا و دیگری ربطی٬ ندارد. آمریکاستیزی ایدئولوژی یک نظام در ایران و برای بقای آن طراحی شده است. چگونه انسان فرهیختهای چون جناب نگهدار نخواسته و یا نفهمیدند که جایگاه ایدئولوژی غربستیز در ایران و در این نظام در کجاست و چرا این نظام اینقدر بر آن اصرار میورزد؟ در پهلوی این نظام و این ایدئولوژی یک نیروی نظامی برای سرکوب، یک نیروی اقتصادی برای جذب منابع و انحصار ثروت و یک مذهب رسمی برای قدسی کردن سیاست شکل گرفته است. این نظام با این ابزارها راهی به جز غرب و آمریکا ستیزی برای ایجاد مشروعیت و غلبه بر قدرت ندارد. بقیه بحثهای جناب نگهدار بحثهای طبقاتی اقتصادیست که البته از یک نیروی چپ گذشته میتوان انتظار آن را داشت اما اصولا در معادله و مناسبات قدرت که به دست یک نظام پاترومونیال کنترل میشود، فرق فاحشی ایجاد نمیکند. مناسبات اقتصادی چنین نظامی را نساخته است بلکه این نظام علت معلول چنین نظم اقتصادیست.
آن چه اکنون در منطقه پدیدار شده، اوج بیاعتمادی به کشور ما و سیاستهاییست که عواقب شکست آنها را در سوریه، عراق، لبنان و یمن میتوانیم به روشنی مشاهده کنیم. آنچه جمهوری اسلامی باید از آن درس بگیرد، به عنوان مثال شکست کامل در سیاست خود در سوریه است. مداخله نظامی ایران در سوریه، شروعی شد برای مداخله نظامی ترکیه، قطر و عربستان سعودی در این کشور و نهایتا به دست گرفتن کنترل اوضاع این کشور توسط روسیه، ترکیه و اسرائیل. به غیر از این شکست، کشور ما در منطقه و بین مردم خاورمیانه اعتبار و اعتماد خود را از دست داده است. موسسات نظر سنجی در خاورمیانه این افت و افول را بروشنی نشان میدهند. آنچه من را متعجب کرد، عدم پرداخت جناب فرخ نگهدار به این مقوله در کنار سیاست خارجی منطقه ای کشور ماست. ما خود به دست خودمان طراح شکست در سیاست خارجی و ایجاد دشمنی در منطقه بودهایم.
در مورد مناسبات قدرت در آمریکا هم جناب فرخ نگهدار باید بیشتر بر روی دوکنش یک جانبه گرا و چند جانبه گرا تمرکز میکردند. عدم مداخلات نظامی آمریکا در بقیه نقاط دنیا اگرچه عامل اقتصادی هم دارد اما تقلیل آن به این یک علت و یا شکاف داخلی در آمریکا به تحلیل این پدیده کمک نمیکند. دنیای امروز دنیای نهادسازی بین المللی، مشارکت در حل بحرانهای مختلف جهانی و احترام به اصول شهروندی جهانیست. آمریکا هرگز نمیتواند دنیای فعلی را به یک قطب و یا دو قطب تقسیم کند. در صحنه سیاست خارجی، کشورها سه کار عمده انجام میدهند. آنها یا با یکدیگر رقابت کرده، یا همکاری و یا مخالفت میکنند. بسیاری از کشورهای دنیا به این نتیجه رسیدند که در زمینه هایی رقابت، در چهارچوبهایی همکاری کرده و کوشش میکنند دست از مخالفت با یکدیگر برداشته بخاطر اینکه تخاصم و تنش آفرینی بسیار هزینه ساز خواهد بود. تمام بحث این بیانیه که توسط جناب نگهدار نادیده گرفته شد حول سه نکته شکل گرفته بود. اول دست برداشتن از تنش آفرینی. دوم، دوری جستن از سیاستهای ایدئولوژیک و سوم روی آوردن به دیپلماسی و مذاکره. برای اولین بار در تاریخ چند دهه گذشته، دولتی در امریکا بر سر کار آمده است که با ایران خصومت خاصی ندارد، بدنبال ایجاد ثبات منطقهای و تشویق دیپلماسی برای حل مشکلات بین خود و بقیه دنیا است. از این فرصت باید بشکل بهینه استفاده کرد. این بیانیه برای ارزیابی سیاست خارجی آمریکا و یا بررسی سیاست خارجی کشورهای منطقه نوشته نشده بود. این بیانیه در مورد کشور ما ایران بود و مخاطبش حاکمان و سیاستگذاران ایراناند.
در حالی که بیش از دو سال از جنبش "زن، زندگی، آزادی"، جنبشی که جرقه…
بیانیهی جمعی از نواندیشان دینی داخل و خارج کشور
رسانههای گوناگون و برخی "کارشناسان" در تحلیل سیاستهای آینده ترامپ در قبال حاکمیت ولایی، بهطور…
زیتون: جلد دوم کتاب خاطرات طاهر احمدزاده اخیرا از سوی انتشارات ناکجا در پاریس منتشر…