زیتون– نهم اسفند ۱۳۹۹، چهلویکمین نشست مجازی «حلقهی دیدگاه نو» با عنوان «مطالعاتی تازه درباب ریشههای اسلام و قرآن» با سخنرانی محمدعلی امیرمعزی، برگزار شد.
در ابتدای این جلسه یاسر میردامادی، مجری و مدیر جلسه، به معرفی سخنران «پروفسور محمدعلی امیر معزی» و سوابق تحصیلی، دانشگاهی و پژوهشی او پرداخت و در میان مجموعه کارهای او از کتاب «قرآن مورخین» یاد کرد که بهتازگی از سوی انتشارات «سرف Cerf» منتشر شده است.
سخنران اصلی نشست، محمدعلی امیر معزی، مدیر «مدرسه عملی پژوهشهای عالی» و استاد دانشگاه پاریس، سخنانش را با اشاره به موضوع سخنرانی و مناسبت ان با انتشار کتاب ۴ جلدی و چهار هزار صفحهای «قرآن مورخین» آغاز کرد و از انگیزه و چگونگی شکلگیری این کتاب گفت:«اول یک معرفی بکنم از این کتاب که ۵ سال پیش به دلیل یک تمایل شخصی و یک آرزوی خودخواهانه من شکل گرفت. مدتها بود که به خاطر کارم متوجه شدم مطالعات قرآنی تعدادشان بسیار زیاد شده، یعنی از سالهای ۲۰۰۰ اگر نگوییم هر روز، هفتهای چند مقاله و ماهی یک کتاب راجع به قرآن در مغرب زمین چاپ میشد، به طوری که حتی برای ما که کارمان اسلامشناسی است موجب حیرت و گیجی شده بود. این بود که فکر این موضوع به ذهنم رسید. مدیر انتشارات «سرف Cerf» هم از من درخواست کرده بود یک ترجمه به فرانسه از قرآن بدهم. به ایشان گفتم زیاد فایدهای نمیبینم در یک ترجمه دیگری از قرآن به فرانسه، در زبان فرانسه از قرن ۱۸ تابهحال بیش از ۵۰ تا ۶۰ ترجمه از قرآن موجود است. گفتم اولا من زیاد صلاحیت این کار را ندارم و دیگر اینکه فایدهای در این کار نمیبینم، اما کاری که میتواند مفید باشد این است که ما یک جمعی ببندیم از مطالعات علمی که راجع به قرآن از قرن ۱۹تابهحال انجام شده است. بهخصوص این سالهای اخیر. و بتوانیم این را نه تنها در اختیار اسلامشناسان و کسانی که این حرفهشان است بلکه در اختیار یک جمع وسیعتری بگذاریم و فکر میکنم این کار مفیدی باشد و ایشان موافقت کردند. من به همراه دوست و همکارم پروفسور «گیوم دی» استاد دانشگاه بروکسل با هم گروهی برپا کردیم از حدود ۳۰ تن از دانشمندان بنام در سطح جهانی و دانشمندان جوان. چند تن از دانشجویان دکترای خودم و ایشان هم جزو مولفین هستند».
امیرمعزی در ادامه از کتاب قبلی خود با عنوان «فرهنگ قرآن» به کوتاهی یاد کرد و گفت که «قرآن مورخین» برخلاف آن کتاب، به نگاه دانشمندان آکادمیک غرب به قرآن و اسلام اختصاص دارد:«من خودم کتاب دیگری را در سال ۲۰۰۷ مدیریت کردم با عنوان، «فرهنگ قرآن». بعد از ماجرای یازده سپتامبر برای من این فکر به وجود آمد که همهکس در همه جای دنیا از قرآن حرف میزدند، یا آنرا خشن و جنگافروز معرفی میکنند یا برعکس یک کتاب برادرانه و صلح آمیز، و به نظر من هیچکدام درست نبود. از این رو تصمیم گرفتیم کتابی درست کنیم با [حدود] ۲۰ تا ۲۵ نفر از دوستان و همکاران به عنوان «فرهنگ قرآن»، برای اینکه یک مقدار به مردم نشان بدهیم که قرآن اصولاً چیست. در این کتاب روی ما به نگاهی بود که دانشمندان مسلمان به قرآن دارند، یعنی نگرش مسلمانان در کثرتشان؛ متکلمین، عارفان، فلاسفه، فقیهان، ادیبان. اینها در طی این ۱۳ – ۱۴ قرن چه نگاههای مختلفی از قرآن داشتند و هدف این بود که گفته بشود قرآن فقط یک کتاب نیست و آنچه به آن اهمیت میدهد در طی این قرون و آن را در مرکز یک فرهنگ و تمدن قرار میدهد دقیقا کثرت این نگاهها است و اینکه اسلام هیچوقت یگانه نبوده و همیشه چندگانه بوده و شاید دقیقا غنای اسلام از همین موضوع میآید. بنابراین فرهنگ قرآن نشاندهنده این نگاه چندگانه مسلمانان به قرآن بود. ولی برخلاف این [کتاب]، در کتاب «قرآن مورخین»، هدف این نیست که ببینند مسلمانان چه نگاهی به قرآن دارند،[بلکه هدف] این است که بیبینیم دانشمندان آکادمیک غرب چه نگاهی به قرآن دارند و بنابراین روشی که در این کتاب به کار رفته نگاه به قرآن قبل از پیدایش اسلام است، یعنی قبل از پیدایش فیلترهای تفسیری و تاویلی، برای اینکه ببینیم اساسا این قرآن چیست. یعنی کتاب با عنوان یک متن خام تاریخی مذهبی و ادبی که در مرز قرون ۶و ۷ میلادی شکل گرفته، این کتاب چه میگوید. بنابراین آنچه که بعدها مسلمانان یا غیرمسلمانان راجع به قرآن میگویند برای ما مهم نبود، اینکه خود قرآن چه میگوید و اینکه قبل از آن چه بوده و بر روی چه پایهها و سکوهایی بنا شده. یعنی قبل از قرآن و در خود قرآن چیزی که مطرح شده موضوع کار ما بود. از این بابت شاید تازگی دارد».
به گفتهی این استاد دانشگاه پاریس مطالعات علمی راجع به قرآن در نیمهی اول قرن ۱۹ در آلمان شروع میشود، در بین دانشمندانی که اغلب یهودی بودند و توراتشناس و اینها در یک سری حلقههای علمی دانشمندان بزرگی شروع کردند و سپس در تمام اروپا گسترده میشود و در طول قرن ۲۰ ادامه مییابد.
محمدعلی امیرمعزی با اشاره به اینکه «دو نقطه عطف» در مطالعات قرآنی وجود دارد، نخستین نقطه عطف را «شوک سالهای ۱۹۷۰» ذکر کرد: «یکی [از این نقاط عطف] در سال ۱۹۷۰ میلادی است که انگلیسیها به آن میگویند seventies shock یعنی شوک سالهای ۱۹۷۰، در آن سالها همزمان در انگلیس و در شهرهای آکسفورد و کمبریج و یکی در شهر ارلانگن آلمان، در واقع سه نفر در انگلستان و یک نفر در آلمان [به مطالعه قرآن پرداختند]. در آکسفورد پاتریشیا کرون (Patricia Crone) و مایکل کوک (Michael Cook)، در کمبریج، جان ادوارد وانسبروگ (John Edward Wansbrough) و در ارلانگن، گونتر لولینگ (Günter Lüling). اینها یک سری آثار نوشتند که بسیار بحثبرانگیز شد. آنچه که مهم است این است که از لحاظ روششناسی و منبعشناسی کار این ۴ نفر ماندگار شد. آن [ماندگاری در] دو چیز بود:
-اول اینکه این دانشمندان ثابت کردند که آنچه متون اسلامی راجع به پیدایش اسلام و قرآن میگویند قابل اعتماد نیست و باید با عینکی انتقادیتر از آنچه تابهال بود به این متون نگاه کرد، نه درباره همه چیز، درباره دوره پیدایش اسلام یعنی حیات پیامبر و معاصرینش و پیدایش اسلام. آنچه که متون اسلامی میگویند قابل اعتماد نیست. من خودم کتابی در این باره نوشتم با عنوان «قرآن صامت و قرآن ناطق»، که به انگلیسی هم ترجمه شده، که راجع به این است که چرا نمیشود به این متون اسلامی اعتماد کرد که بخش عمده آن مربوط میشود به جنگهای داخلی بین مسلمین و فتوحات و پیدایش امپراتوری عرب. به این موضوع برخواهم گشت. این خیلی تاثیر دارد. مولفینی که خواستند راجع به دوره نخستین اسلام صحبت کنند هر کدام متعلق به یک جبهه و فرقه کلامی و سیاسی بودند و از این رو هرکدام خواستند تصویری را در جهت افکار خود بدهند. بنابراین باید با دید انتقادی این متون را دید که چرا انقدر اختلاف زیاد است بین آنان، چرا که واقعا زیاد است و اینکه تجزیه و تحلیل کنیم که این اختلافات از کجاست و از این رو باید سعی کنیم بیش از آنکه خطوط را بخوانیم بین خطوط را بخوانیم، این ۴نفری که نام بردم این موضوع را اثبات کردند.
-دومین موضوعی که اثبات کردند این بود که باید برای مطالعه این دوره پیدایش قرآن و اسلام بجز متون اسلامی متون غیره اسلامی معاصر را هم مطالعه کرد. یعنی متون مسیحی، یهودی، مانوی و زرتشتی همزمان با پیدایش اسلام، یعنی قرن ششم و هفتم میلادی در این منطقه، متونی که عبری هستند، بهخصوص سریانی، حبشی یا لاتین یا یونانی و متون پهلوی و غیره. منظور این نیست که لزوماً آنچه این متون میگویند درست است، آنها هم همانقدر جهت دارند که متون اسلامی، اما اطلاعاتی را میدهد که متون اسلامی نمیدهند. بنابراین از این جهت نقش بسیار موثری داشتند در پیشبرد مطالعات. این دو مسئله به عنوان سکوهای روششناسی باقی ماند»
امیرمعزی در ادامه دومین نقطه عطف در مطالعات قرآنی را سالهای ۲۰۰۰ تا ۲۰۰۵ دانست: «[اما] دومین نقطه عطف [در مطالعات قرآنی] سالهای ۲۰۰۰ تا ۲۰۰۵ اتفاق افتاد بهنحویکه مطالعات قرآنی بسیار گسترش پیدا کرد در سراسر جهان و در اروپا و آمریکا. در سالهای ۲۰۰۰ دو اتفاق دیگر افتاد که [خود نیز]عطف مهمی بودند. یکی اینکه بهواسطه بسیاری از آثاری که در سال ۲۰۰۰نوشته شد، متوجه شدیم که تاثیر ادبیات مسیحی بهخصوص به زبان سریانی در قرآن خیلی سنگین است. تا آن موقع بیش از همه از تاثیر ادبیات یهودی صحبت میکردند، یعنی نه تنها عهد عتیق و ادبیات تلموت. ولی از سالهای ۲۰۰۰متوجه شدند که وزن ادبیات مسیحی بالاخص به زبان اَرانی و سریانی بیش از وزن ادبیات یهودی است. یعنی آنچه که از یهودیت در قرآن دیده میشود از طریق ادبیات مسیحی رد شده و به سرزمین عرب رسیده، چون خیلی از این مسیحیان سریانی زبان بهخصوص در جنبههای فقهی و حقوقی بسیار متأثر از دین یهود بودند و دین یهود در فرقههای مسیحی تا قرن ۶ و ۷ حضور داشته. دوم به کار گرفتن تاریخ مادی material history یعنی باستانشناسی، سنگنوشته شناسی و نسخهشناسی است . کسانی که متخصصین این رشتهها بودند به گروههایی که در سراسر جهان در پیدایش قرآن و اسلام تحقیق میکردند، پیوستند و از این رو گروههای مقتدری پیدا شد که در آن نه تنها متخصصین اسلام و قرآن بودند، متخصصین یهودیت، مسیحیت، مانویت، کیش زرتشتی و باستانشناسان و نسخهشناسان و سنگنوشتهشناسان هم بودند و با هم شروع به کار کردند. و این موجب انفجار واقعی در مطالعات قرآنی شدند»
مدیر «مدرسه عملی پژوهشهای عالی» سپس از تاریخ ومحتوای «قرآن مورخین» گفت:«از سال ۲۰۰۰تا ۲۰۱۵ که ما شروع کردیم به نگارش، صدها و صدها کتاب و مقاله راجع به این دوران نوشته شد و ما خواستیم یک جمعآوری بکنیم از آنها که منجر به پیدایش کتاب «قرآن مورخین» شد. جلد اول قرآن مورخین مقدمه مبسوطی حدود هزار صفحه دارد درباره اینکه در عربستان و اطراف عربستان در قرن ۶ و ۷ میلادی چه میگذرد. یعنی محیط پیدایش قرآن و پیام محمد چه بوده. یعنی یهودیان در این دوران چه میکردند، مسیحیان چه میکردند؟ مانویها بسیار مهماند در این دوره، چه اتفاقی در بیزانس، روم شرقی میافتد، چه اتفاقی در ایران، یمن، آفریقای شرقی و بالاخص حبشه میافتد؟ محیط حقوقی و فقهی آن دوره چگونه است؟ میآیم جلوتر و فصل مبسوطی راجع به زندگی محمد و زندگیهای محمد به عبارت بهتر داریم که نویسندهاش استیفین شومیکر نوشته چرا و به چه عللی نمیشود زندگی تاریخی محمد را نوشت و بعد پیدایش قرآن، تاریخ نگارش آن و تاریخ مقدس شدناش و تا دست نوشتههای قرآن و غیره. بنده هم مقالهای در آخر این کتاب نوشتم راجع به تشیع، شیعیان و قرآن […]. دو جلد بعدی نزدیک به ۳۵۰۰ صفحه است و شاید اولین باری است که این کار در تاریخ مطالعات قرآنی انجام میشود. تفسیری آیه به آیه از ۱۱۴ سوره قرآن انجام میشود از لحاظ فیلولوژیک و تاریخی. فقط با در نظر گرفتن آنچه در بین خطوط قرآن از متنهای گذشته هست. آنچه درباره خود قرآن آمده، بدون در نظر گرفتن آنچه مسلمانان بعد از یک قرن و نیم، دو قرن میگویند. پس این تفسیر قرآن فیلولوژیک و تاریخی است از قرآن قبل از پیدایش اسلام و از این بابت کار جدیدی است.»
محمدعلی امیر معزی پس از این مقدمه، به محتپای اصلی سخنرانی وارد شد و در آغاز تاکید کرد که در مطالعات قرآنی، «قرآن یک متن مسئلهدار است» و افزود که از همان قرن نخست، مسلمانان متوجه این موضوع شدهاند و شکلگیری علوم قرآنی مانند نظم قرآن، ناسخ و منسوخ و اسباب نزول، را تلاشی برای حل این مسائل در قرآن دانست:«در مطالعات قرآنی، قران یک متن مسئلهدار و مسئلهانگیز است، یعنی برخلاف آنچه که مسلمانان فکر میکنندکه قرآن پاسخ به همه سوالات است، محققان فکر میکنند قرآن پر از سوالاتی است که پاسخ به آن آسان نیست. البته اگر شما اینگونه مسئله را برای فرد مسلمان معتقد و متدین مطرح کنید رد خواهد کرد و میگوید قرآن کتابی است با عربی روشن و مبین و در آن همه مسائل حل شده و اگر چیزی باقی مانده مفسرین به آن پاسخ داده اند. ولی یک سری دادههای عینی هست که نشان میدهد در اوایل پیدایش قرآن و برای چند قرن برای خود مسلمان هم قرآن کتابی مسئلهانگیز بوده است. کافی است به آثار علوم قرآنی مراجعه کنیم. خیلی زود، از اواخر قرن دوم هجری، هشتم میلادی، چیزی به وجود آمد به اسم «علوم قرآنی» که هدف آن این بود که فهم قرآن را برای مسلمانان آسان کند. اگر ما به رشتههای مختلف علوم قرآنی نگاه کنیم متوجه می شویم که چقدر قرآن برای خود مسلمان مسئلهانگیز بود. مثلا عنوان یکی از این علوم این بود، «نظم قرآن»، طرز نوشتار قرآن که مسلمانان سعی کردند در برابر انتقادات یهودیان و مسیحیان و مانویان که میگفتند چرا قرآن سبک و استیلی ندارد و پارهپاره است ارایه کنند. قصه داوود، قصه ابراهیم و نوح را ببینید انگار پارهپاره شده و در همه قرآن پخش شده، در یک صفحه موضوعات متفاوت مطرح میشود. مسلمانان سعی کردند جواب بدهند و نظم قرآن را ساختند و این یک نوع ادبی شد. وقتی شما به آثاری که متعلق به این نوع ادبی هستند نگاه میکنید، میبینید که مولفین مختلف جوابهای مختلف دادند برای توجیه این سبک قرآن که در واقع سبک نیست و «ناسبک» است. بنابراین نتیجه اینکه دانشمندان مسلمان نمیدانستند که چرا قرآن به این شکل نوشته شده و پارهپاره است. یک علم دیگر قرآنی «اسباب نزول» است. دانشمندان سعی کردند بگویند برای فلان سوره یا آیه سبب نزول آن چه بوده، این هم یک نوع ادبی شد و وقتی که به کتابهای این علم قرآنی نگاه میکنید میبینید گاهی برای یک آیه ۱۴ سبب مختلف آورده شده»
امیرمعزی ادامه داد:«طبری در تفسیر خود این صداقت فکر یا دارد که بعضی وقتها همهی دیدگاههای مختلف را میآورد و باز هم نتیجه منطقی که میتوان گرفت این است که مسلمانان خیلی زود، از یک قرن، یک قرن و نیم بعد از پیدایش قرآن نمیدانستند چرا فلان سوره و آیه نازل شده. چیز دیگر ترتیب تاریخی وحی است، همانطور که میدانیم قرآن فعلی ترتیب تاریخی نزول را بهم زده و طبق زندگی سنتی پیامبر گفتند مکی و مدنی هستند، اما ما در سوره های مکی آیه مدنی داریم و برعکس. همه چی مخلوط شده. در ضمن یک نظم خاصی در نظر گرفتند که تابهحال دانشمندان مسلمان و غیر مسلمان نتوانستند علت آن را پیدا کنند این که ترتیبی که چیده شده این است که سورههای بلند اول و سوره های کوتاهتر در ادامه، سورههای اولی ۲۰-۳۰ صفحه و پایانی دو سه خط است، اینکه چرا چنین کردند و سورههای مکی و مدنی را هم قاطی کردند هنوز دقیقا مشخص نیست. بنابراین این قرآن ترتیب تاریخی نزول را در نظر نگرفته و از این رو دانشمندان مسلمان سعی کردند ترتیب تاریخی را بازسازی کنند. ابن ندیم در قرن چهارم در قرن هشتم و سیوطی در قرن نهم، اینها سعی کردند یک لیستی درست کنند، لیست سورهها به ترتیب نزول. میبینیم که سه تا لیست مختلف است و این یعنی مسلمانان ترتیب تاریخی را نمیدانستند. همه نشان میدهند که قرآن برای آنان مسئلهانگیز بوده.
یک مثال دیگر از علوم [قرآنی علم] «ناسخ و منسوخ» [است]. یعنی یک زمانی مسلمانان برای جواب دادن به بعضی تناقضها آنرا ساختند مثلا قرآن به شراب میگوید نوشیدنی بهشتی است و یک زمانی میگوید میتوانید بنوشید و در وقت نماز ننوشید، یعنی خارج از وقت نماز میشود نوشید و بعد آیههایی هست که شراب در آن حرام شده و از این جمله تناقضات زیاد هست، مسلمانان آمدند یک تئوری با عنوان ناسخ و منسوخ گذاشتند به این معنی که آیههای جدیدتر آیههای قدیمی را منسوخ میکند، البته خیلیها آن را نپذیرفتند به لحاظ کلامی و تئولوژیک. گفتند این چه خدایی است که تصمیماش را عوض میکند و این چیزی که میگویید یعنی بعضی از این آیات بدتر از آیات دیگر هستند. برای آنهایی که این تئوری را قبول کردند هم باز مسئله انگیز بود، چون ترتیب آیات مشخص نبود و نمیدانستند کدام آیه جدیدتر است، اما بالاخره این هم یک نوع ادبی شد. وقتی شما کتب ناسخ و منسوخ را نگاه میکنید تعداد آیات ناسخه و منسوخه در کتب مختلف از ۴ تا ۳۰۰ تا فرق میکند. یعنی یک مولف میگوید این تعداد ۴ تا است، دیگری میگوید ۱۰ تاست، تا ۳۰۰. بنابراین این نشان میدهد که مسلمانان نمیدانستید تناقضات قرآن از کجا میآید و چه چیزی ناسخ است و چه چیزی منسوخ از این رو قرآن مسئلهانگیز بود. حالا بگذریم از اینکه از تعدد قرآنها [هم بحثی است]. مثلا کتاب المصاحف ابن ابی داوود سجستانی از ۴ یا ۵ مصحف مختلف یعنی نسخه قرآنی مختلف صحبت میکند که تا قرن اول هجری در جریان بودند در سرزمینهای اسلامی، مصحف علی، مصحف عبدالله ابن مسعود، مصحف ابی بن کعب، اشعری و غیره و در ضمن آنچه که شیعه درباره تحریف قرآن میگویند. بنابراین در سه چهار قرن اول هجری بر سر قرآن بحث و جدل زیاد بوده و این نیست که ما فکر کنیم همه مسلمانان از ابتدا قبول کردند این قرآن رسمی است و همه به آن عمل کنند. نه، جنگ و جدل و قرآنهای زیادی وجود داشت و مسلمانان به آن واقف بودند».
این استاد دانشگاه پاریس سپس به طرح این سوال پرداخت که چرا یک متن باید مسئلهانگیز باشد و مدعی شد که «جنگهای داخلی میان مسلمانان و فتوحات و پیدایش امپراتوری عرب» علت اصلی آن است:« اما اساسا چرا یک متن باید مسئله برانگیز باشد، من دارم تاریخ را به عقب میروم و دقیقاً اینها مسائلی است که مطالعات جدید راجع به پیدایش اسلام و قرآن مطرح میکند. دلیل اصلی به نظر من و بسیاری از محققین، جنگهای داخلی بین مسلمین و فتوحات و پیدایش امپراطوری عرب است. جنگهای داخلی را همه خوب میدانید، فقط گاهی آدم فراموش میکند که اسلام در خشونت به دنیا میآید و در خشونت بارور میشود و این جنگها، جنگهای بین خود مومنین و مسلمین است و بعضی از مورخین میگویند فتوحات از جنگ های داخلی کمتر کشته دادند. از خود زندگی پیغمبر شروع کنید، آنچه را که به آن غزوات میگویند بین پیامبر و قبیله قریش که نزدیکان سببی و نسبی خودش هستند اتفاق میافتد. بعد از مرگ پیغمبر که بر اساس بعضی روایات مسموم میشود و به مرگ طبیعی نمیمیرد خشونتهای جانشینی پیش میآید که از لحاظ شیعه خیلی زیاد بودند و مرگ فاطمه دختر پیامبر به علت این خشونت ها بوده است. تا در زمان خلیفه اول جنگهای رده پیش میآید، بسیاری میخواهند برگردند به عقیده پیشین خود و ابوبکر مانع میشود. جنگهای خونینی به راه میافتد، در زمان عمر خلیفه دوم فتوحات آغاز میشود، خودش بر اساس روایات به دست یک برده ایرانی کشته میشود، خلیفه سوم عثمان در اولین یا دومین جنگ داخلی بزرگ کشته میشود. خلافت به علی میرسد که با ۵ سال خلافت در سه جنگ داخلی بزرگ درگیر است. یعنی جمل، صفین و نهروان. علی به دست یکی از خوارج کشته میشود، بعد بنیامیه بر سر کار میآید و سرکوب شدید مخالفان، البته این مخالفان بیشتر طرفداران علی بودند، علویون، کشتارهای بزرگ که موجب شورشهای مسلحانه بعدی میشود، و آن شورش ها سرکوبهای بیشتری را برمیانگیزند، یعنی یک دایره معیوب سرکوب و شورش پیش میآید، بنی امیه هم در یک انقلاب خونین به دست بنی عباس از بین میرود، بنی عباس هم این دایره معیوب و سرکوب خشن را شروع میکنند و سرکوبهایی که باعث شورش و شورشهایی که باعث سرکوب میشود ادامه پیدا میکند.
میرسیم به اواخر قرن سوم هجری، یعنی تا سه قرن، سه قرن ونیم آنچه واقعا مشخصه تاریخ پیدایش اسلام است جنگ های داخلی است. جنگهای بین خود مسلمانان، در عین حال بسیار زود، یعنی از زمان عمر فتوحات آغاز میشود و دو امپراتوری بزرگ، رم شرقی، بیزانس زمینهای جنوبی خود را از دست میدهد و امپراطوری ساسانی سقوط میکند و یک جهان جدید زاده میشود و به قول غربیهای پارادایم فرق میکند. یعنی در طی چند دهه، دیگر اعراب در دنیایی غوطهور میشوند که دنیای آنان نبود و همه اینها در این مدت است که اسلام به عنوان دین مطرح میشود و قرآن نگارش مییابد.
شاید چیزی که ۲۰_۳۰ سال پیش کمتر به آن توجه شده بود، این بود که این دو مسئله به هم مربوطند، وقتی متون و روایات را میبینیم، همان شخصیتهایی که در جنگهای داخلی نقش مهمی داشتند؛ محمد، ابوبکر، عمر، عثمان، علی و بعد از آن حجاج ابن یوسف، عبیدالله ابن زیاد، همین شخصیتها را در روایات و تاریخ نگارش قرآن هم میبینیم. بنابراین اینها به هم مربوطند. قرآنهای مختلف، در چنین فضای و جوی نگاشته شده و طبیعی است که مسئلهبرانگیز باشند و بازتاب این خشونتها و تنشها در قرآن هست».
محمدعلی امیرمعزی، استاد دانشگاه پاریس، در بخش نهایی سخنان خود در نشست «حلقهی دیدگاه نو»، به علت اصلی اختلاف میان مسلمانان بپردازد. او با فرض اینکه پیام اصلی پیامبر اسلام «اعلام پایان دنیا و معرفی آخرالزمان» بوده و اینکه اسلام و قرآن ریشههایی در «فرهنگ یهودی-مسیحی» دارد، مدعی شد که معرفی «مسیح موعود» میتواند منشاء اصلی این اختلافات باشد: «حال در قسمت آخر حرفم. بار عقبتر میرویم، چرا این اختلافات بین مسلمین هست؟ چرا مسلمانان برای قرنها همدیگر را پاره میکردند؟ در همین قرآنهایی که متون مقدسشان شکل گرفت، قرآن و حدیث، این به نظرم بر اساس مطالعات اخیر من و بعضی دوستانم برمیگردد به ریشه اصلی پیام محمد و من اینجا حرفم را به شکل یک قیاس منطقی مطرح میکنم قیاس منطقی «سیلوجیزم»، به قول فرنگیها.
مقدمه کبری، قضیه اول اینکه محمد آمده است برای اینکه آخر زمان و پایان دنیا را اعلام کند، آنچه که فرنگیها به آن میگویند جنبه اپوکلیپتیک، این جنبه اخرالزمانی در قرآن بسیار سنگین مطرح است، یعنی ما راجع به آخر الزمان یکی دو آیه نداریم، یکی دو سوره نداریم، دهها سوره داریم، یعنی سورههای پایانی، ۳۰_۳۵ تای آخر بجز یکی دو استثنا همه آخرالزمانی هستند و بعد، دهها و دهها آیه و آنچه که مهم است این است که این آخر الزمان بسیار زود پیشبینی شده و تمام قاموسی که برای آن پیشبینی شده یک حالت هشدار دارد برای آخر الزمان. اسمی که برای آخر زمان آمده، الساعه هست، یعنی چیزی که در حال حاضر در حال اتفاق افتادن است. حتی امروز در فارسی و عربی وقتی شما میخواهید کاری را فوری انجام بدهید میگویید الساعه. این از قرآن آمده، یعنی آنچه که در حال فرود آمدن و ناگهانی است. اسم دیگر آن الواقعه است، یعنی چیزی که در حال فروافتادن است، در حال وقوع است، اسم دیگرش […]یعنی چیزی که دارد واقع میشود. علاوه بر اینها حدیثهای زیادی داریم در مورد ناگهانی بودن آخر الزمان که دارد پیش میآید. قرآن درباره ابعاد اخرالزمانی خود کاری که میکند این است که مردم را دعوت میکند به مهربانی، به نیایش، روزه، زکات، چون تنها جوری که میتوانند از خشم خدا در امان باشند این است که آدمهای خوبی باشند، چون روز قیامت در شرق وقوع است و باید خودشان را مصون نگاه دارند. از این بابت قرآن متعلق به زمان خود است، یعنی متنهای اپوکالیپتیک، در تمام ادیان یکتاپرستی، یهودیت، مسیحیت و زرتشتی در همین زمان متنهای اخرالزمانی بسیار است. در یهودیت ما دو تا داریم، وحی زرو بابل ترجمهی وحی ترجمه آپوکالیپس است به معنی وحی آخرالزمانی. یا اسرار شمعون این حیان، یا جاماسبنامه متنهای زرتشتی هستند، کمی تردید هست در تاریخشان، اما حدودا مال همان زمانها هستند، بخصوص متنهای آخرالزمانی مسیحی به زبان سریانی که دهها وحی داریم و مربوط به همین زمان دقیقا و همه میگویند مراقب باشید که آخرالزمان در شرف وقوع است.
حالا چرا اینگونه است، به دلیل اینکه شاید یک جو آخرالزمانی در آن زمان وجود داشت به دلیل جنگهای بسیار طولانی بین روم شرقی و ایران که کشته های بسیار و بیماریهای بسیاری در پی داشت. مردم جابجا میشوند، روم شرقی و ساسانیان مالیات های سنگین به مردم میبندند و دوران بسیار تلخی است. ما میدانیم به خاطر مطالعات زمین شناسی زلزلههای زیادی در این دوره وجود داشت، یکی از آیهها به نام زلزال هست، یعنی زلزله. به دلیل مطالعات نجومی میدانیم که چندین خسوف و کسوف دقیقا در این دوره زمانی قرن ۶_۷ میلادی اتفاق میافتد، میدانیم چند باز طاعون و وبا آمدن و از این رو دورهای است که در آن جو آخرالزمانی است، مردم بسیار نگرانند و در عین حال امیدوار به یک منجی برای نجات. این مقدمه کبری قیاس من.
مقدمه صغری این است که محمد متعلق به یک فرهنگ یهودی-مسیحی است. اینجا به آن گفته میشود biblical culture یعنی بر خلاف آنچه که متون اسلامی میگویند و عربستان را به صورت یک سرزمین جاهلیت معرفی میکنند که قبل از اسلام در آن مردم سنگها و درختها را میپرستند و دخترانشان را خاک میکردند، چنین چیزی نیست. هم مطالعات باستانشناسی و مطالعات دیگر نشان داده که اینطور نیست و مهمتر از همه خود قرآن است. یعنی ما در برابر چند آیه در باره بتپرستی اعراب قبل از اسلام، هزاران آیه داریم در مورد دادههای عهد عتیق و عهد جدید. تقریبا در هر صفحه یک شخصیت یهودی مسیحی داریم ما و به اصطلاح مضامین یهودی و مسیحی، یعنی یکتاپرستی، پیغمبر شناسی، یعنی گهگاه خدا پیامش را با پیغمبرانی به سمت مردم میفرستد، یعنی آخرتشناسی، مردم به خاطر اعمالی که کردند پاداش میبینند و یا تنبیه میشوند. اینها مضامین اصلی یهودیت و مسیحیت و دیگر دینهای این فرهنگ یهودی مسیحی و مانویت هستند. بنابراین آنچه که متون اسلامی میگویند یک جنبه اعتقادی دارد، همه ادیان میگویند که قبل از ما چیزی وجود نداشت و بعد از ما همه چیز هست. قبل از ما تاریکی و بعد از ما نور. اما حالا میدانیم که اینطور نیست قرآن کاملا رد میکند این موضوع را و تقریبا ثابت شده است. نه تنها قرآن دایم درباره شخصیتهای انجیلی و توراتی حرف میزند، از آدم تا نوح تا ایوب و ابراهیم و موسی و زکریا و عیسی و مریم، آنچه که مهم است در قرآن به این موارد به صورت اشاره ای پرداخت میشود یعنی کسانی که قرآن را میخوانند یا گوش میدهند این قصهها را میشناسند، بنابراین یک اشاره برایشان کافی است. یعنی شما اگر بخواهید قصه ابراهیم و موسی را از طریق قرآن بشناسید نمیتوانید، چون تکههایی از این قصهها فقط تفسیر شده در قرآن، وگرنه قصههای ابراهیم و عیسی و موسی تعریف نشده، بنابراین مستمعین قرآن این قصهها را میشناسند و اشاره ای برایشان کافی است. از سوی دیگر مسائل طرح شده مسایل پیچیده ای است اگر عیسی معرفی شده به عنوان روح الله، یا کلمهالله اینها مفاهیم کریستولوژیک بسیار پیچیدهای است، اگر به کسی که درخت را میپرستد بگویی عیسی کلمهالله است او چیزی نمیفهمد، بنابراین با یک فرهنگ توراتی-انجیلی، عهد قدیم و جدید در تماسیم، و اصولاً زبان های مقدس یهودیت و مسیحیت حضور سنگین دارند در قرآن. خود کلمه قرآن از زبان سریانی میآید و ما این را نمیدانم و فکر میکنیم عربی است، چرا که ریشه «قرأ» را در آن میبینیم. از قرآن به بعد، کلمه «قرآن» در عربی راه مییابد، قبل از قرآن کلمه قرآن در عربی وجود ندارد، قرآن از «قریانا» ی سریانی میآید به معنی کتاب دعا. کلمه «سوره» به معنی فصول قرآن، سریانی است و ریشه عربی ندارد، کلمه «آیه» به معنی تکههای متنی، عربی نیست، سریانی است. کلماتی مانند زکات و صلاه سریانی هستند، حج عربی نیست، عبری است، ارانی عبری است. بنابراین زبانهای مقدس یهودی، عبری و مسیحی و اَرانی سریانی و حبشی در قرآن وزن سنگینی دارد. بنابراین محمد و یا راوی قرآن دارای یک فرهنگ یهودی-مسیحی است که دارد آخرالزمان را اعلام میکند که در شرف وقوع است.
با این دو مقدمه صغری و کبری، نتیجهی یک قیاس منطقی این است که چنین شخصی حتما باید آمدن مسیح موعود را اعلام کند. چون ما در این دوره، قرن ۶-۷ و در این منطقه نمیتوانیم متعلق به یک فرهنگ توراتی باشیم، آخر دنیا را اعلام کنید و آمدن مسیح موعود را اعلام نکنید، حالا چرا من به صورت منفی این را میگویم؟ چون قرآن آمدن مسیح موعود را اعلام نمیکند و در این باره چیزی نمیگوید، عیسی مسیح معرفی شده، عیسی بن مریم مسیح گفته میشود، اما درباره مسیح طوری حرف میزنند انگار فامیلی عیسی است، هیچ توضیحی راجع به این کلمه که بسیار وزن مذهبی سنگینی دارد داده نشده، یعنی نگفته مسیح یعنی چی یعنی منجی آخر زمان. ولی در عوض در حدیث خیلی گفته شده، در حدیث از آخرالزمان گفته شده و اینکه مسیح خواهد آمد. یک پرانتز کوتاه باز میکنم و اینکه احتمالا این قسمتهای آخرالزمانی قران و حدیث آخرالزمانی اصالت دارند و به احتمال خیلی زیاد به شخص محمد و زمان او برمیگردند، مسلم است. به دلیل اینکه مسلمانان بعدی هیچ نفعی نداشتند اینها را از خودشان بسازند چون آخرالزمان به وقوع نمیپیوندد و جهان پایان نمیگیرد، پس ساختن چنین سورهها و آیهها و حدیث هایی به یک نوعی صداقت پیامبرشان را زیر سوال میبرد پس نفعی در ساختن آن نبود. مورخین پیدایش اسلام بر این عقیده هستند که شاید تنها قسمتهای اصیل قرآن که به زمان محمد برمیگردد و حدیثهایی که شاید اصیل باشند دقیقا آنهایی هستند که آخرالزمانی هستند. پرانتز را میبندم.
بنابراین ما حدیث زیاد داریم که در آن مسیح موعود، عیسی معرفی شده و از آنجا موضوع باز هم پیچیده تر میشود وقتی علی ابن ابی طالب خودش را مسیح زمان معرفی میکند و میگوید من عیسای این زمانم . برای بعضی از مومنین به پیامبر، علی منجی آخرالزمان است. شاید همه اختلافات از اینجا میاید، یعنی کسان زیادی، بهخصوص آنهایی که در دشمنی قدیمی بین بنیهاشم و بنی امیه، متعلق میشدند به طیف نفوذ بنی امیه این حرف را قبول نداشتند. آنها نه محمد را زیاد قبول داشتند-آن کسانی که قرآن به آنها میگوید منافق، یعنی مومنین واقعی نبودند- و نه علی را قبول داشتند و بنابراین خود قرآن هم نشان میدهد که بین مومنین به پیامبر تنش زیادی وجود دارد. و قرآن همه این تنشها و تناقضها را در خود دارد و جنگها را. تناقضها منجر به جنگ میشود بهخصوص بعد از مرگ پیغمبر، عدهای فکر میکردند علی مسیح موعود است تنها جانشین شایسته پیغمبر است و بنابراین جنگها از آنجا شروع میشود.
امیرمعزی در پایان از «ظهور یک امپراتوری در زمان عبدالملک، خلیفه پنجم اموی، سخن گفت و او را «بنیانگذار واقعی اسلام بهعنوان دین» دانست:«[اما] اتفاق مهمی که میافتد، فتوحات و تولد یک امپراتوری است که همه ورقها را از نو بر میزند و بهخصوص از وقتیکه پارادایم عوض میشود، از زمان عبدالملک اتفاقات بسیار مهمی میافتد، عبدالملک خلیفه پنجم اموی است، بین سالهای ۶۵تا ۸۵ هجری خلافت کرده است، یعنی اواخر قرن هفت و اوایل قرن هشت که به عقیده بعضی مورخین، بنیانگذار واقعی اسلام به عنوان دین، امپراطوری عبدالملک است. عبدالملک است که زبان عربی را زبان رسمی دولت اعلام میکند، تا آن وقت زبان اداری یا یونانی بود یا پهلوی، فارسی میانه، عبدالملک میگوید دیوانیهای بیزانس و ایران باید عربی یاد بگیرند یا عربها باید مدیریت یاد بگیرند. قانونهای مهمی میگذارد، راجع به خراج، خمس، اهل ذمهی اقوام کشورهای فتح شده و در مجموع او است که به احتمال زیاد این روایت رسمی قرآن را شکل میدهد و به عنوان قرآن امپراتوری معرفی میکند. البته دشمنان بنی امیه این روایت را قبول نمیکنند، یک کاری که عبدالمک میکند این است که سعی میکند یه حافظه جمعی جدید درست کند، بهخصوص سعی میکند جنبههای آخرالزمانی محمد را به فراموشی بسپرد یا فقط از آنها تاویل ارائه دهد و معنی تحتاللفظی آن را نمیگیرد. وقتی که شما یک دولت محکم دارید دوست ندارید دنیا تمام شود و از این رو جنبههای آخرالزمان به حاشیه برده میشود، و آن که بیش از همه مهم است این است که علوی ها را کشتار میکند، بهخصوص با دو تا از حکمرانانش، عبیدالله ابن زیاد و حجاج ابن یوسف و قرآن خود را به عنوان قرآن رسمی تحمیل میکند که البته عده زیادی نمیپذیرند و تا قرن ها چندین قرآن با هم در سرزمینهای اسلامی در جریانند. به احتمال زیاد اوست که به این دین اسم اسلام را میدهد. تا به آن موقع ما متونی داریم که به ما میگویند کسانی که دنباله چرو محمد بودند، «مومنون» نام داشتند، مومنین یا مهاجرین. اسم اسلام و مسلمین از زمان عبدالملک [رایج شده و از آن] متن و سکه هست، بنابراین به نوعی بنیانگذار اسلام به عنوان دین امپراتوری عبدالملک است و اوست که سعی میکند قرآن را [شکل دهد] قرآنی را که ما میشناسیم به عنوان رسمی و الان همه و حتی شیعیان هم قبولش میکنند، البته نه همه. این قرآن یک جور بینظمی ارادی دارد، بینظمی سوره های مکی و مدنی، چرا؟ چرا آیات مکی و مدنی مخلوط شدند، چرا همهچی پارهپاره است و تکهپارههای هر قصه و مضمونی در کتاب پخش شده، مسلمانان در این که این بینظمی وجود دارد حرفی ندارند، در ارادی بودن آن بینظمی هم همینطور، ولی سوال این است که چرا؟ چرا امپراتوری و دستگاه خلافت خواسته این بینظمی ارادی را تحمیل کند».
پس از پایان سخنرانی یک ساعتهی محمدعلی امیرمعزی، در بخش دوم نشست، آقایان مجید سلیمانی و محسن متقی هر کدام به مدت ۱۵ دقیقه به بررسی کتاب و طرح سوالاتی از آقای امیر معزی پرداختند و نشست با پرسش و پاسخ حاضران با نویسنده پایان یافت.
27 پاسخ
پاسخ بسیاری از مسایلی که ایشان مطرح می کند را من هم که یک مسلمان عامی هستم بلدم. در مجموع متن ساده و غیرعالمانه ایست.
یک خداپرست ،یک دیندار بطور واقع
با روح و ذات و معنی دین کار دارد
و روحانیت است .
جسمانیت هم در جایگاه خود اهمیت دارد ،
البته آن بخش از حوزه ها و روحانیت
قلابی،ارتجاعی ،دستگاه تزویر حکومتها،خرافات و …را
جزو روحانیت نیاورید .
و لذا توده های خلقهای میلیاردی
با روح دین کار دارند.
و دین یکی است ، قدرت متعال یکی است .
و در هر دورانی جریان سیال قانون و
فرهنگ معاصر ، همراه دین میشود.
و جریانات خالص و اتوپیایی هم نیستند.و اصولا ما همه در حال انسان
تر شدن باید باشیم ،
حال این تاریخ و فرضیه ها بکار
عموم خلق نمی آید.
وقدرت و افات آن هم یک امر مستمر
و رایج و نامحدود است ،و دانشگاهها و
حوزه ها هم گرفتار این قدرتها میتوانند
باشند
من باید صادق باشم ،من اسم واقعی خود را مینویسم ،
شما به مفهوم ومعنی جملات من ایراد دارید
اسم شما؟ اوس کاضم بنا ،؟
اینجا صحبت جدی در کار است ،
شوخی وقت خود دارد .
بله ،
اصل دین ایمان است و شناخت توامان.
ایمان توسط تقوی و پرهیز از
لذات مخرب است و ضد حق و حقوق است
اینجا فقط صحبت از شناخت است .
و نظریه و تاریخ و وقایع،
من گفتم خود قران میگوید که
فقط افراد در حال متقی شدن
را هدایت میکند،
و اصول تقوی یونیورسال است ،
نه به دزدی ،دروغ ،حق الناس ،
تجاوز به حقوق ،استبداد ،
رشوه ،ربا ،و …
اینها ارزش های جاویدان بشری است .
سلامت و پایدار باد
ایران و ایرانی
خدا
ایران
ملت
دوست عزیز برای این توجیهات سادهانگارانه دیگر خبلی دیر شده است.در عصر اطلاعات داریم نتیجه پیادهسازی عینی دستورات این کتاب را میبینیم.قرآن دستور جنگ و دشمنی با نامسلمانان را داده و صلح با دیگران را ناممکن کرده است.قرآن است که فقط یک سبک زندگی زاهدانه را استاندارد کرده و تخطی از آن را مستوجب مجازاتهای بسیار سنگین در حد مرگ و قطع عضو دانسته است.قرآن است که در مورد سوالات بزرگ بشری پاسخهای نادرستی داده و دانشمندانی که نظری جز نظر مندرج در قرآن داشتهاند کافر و بیدین خوانده شده و اعدام و تبعید شدهاند و همین باعث عقبماندگی جوامع مسلمان شده است.هر جا و هر زمانی که حکومت خواسته دستورات قرآن را پیاده کند فاجعه بشری آفریده شده است.از حجاج بن یوسف بگیرید تا طالبان و داعش.بس کنید چشمانتان را بروی حقیقت باز کنید.
آینه چون نقش تو بنمود راست/ خود شکن، آیینه شکستن خطاست! جناب عالی در برابر این همه صغرا کبرا چیدن نویسنده که متکی به هم مطالعه ی دقیق قرآن، هم احادیث، هم مطالعات دین شناسی در شرق و غرب و هم مطالعات باستان شناسی است، تنها با یک اظهار تأسف می خواهید پنبه ی استدلال او را بزنید؟! در برابر آن همه استدلال حتا یک دلیل نتوانسته اید بیاورید.
عزیزان ،ظاهر و باطن
نمود و ماهیت
دین خدا یکی است ،از آدم تا اخر
یونیورسال ولی یوز
میگویند شیخ بهایی بیش از ۱۰۰ علم
میدانسته است.
چرا من خدا پرست ،ایرانی امریکایی
باید بحرف کسانی که تک بعدی هستند زیاد بها بدهم.
ما به کسانی نیاز داریم که الگوی فکری
و عملی ما باشند که چند بعدی باشند ،
هستی شناسی ،جامعه ،روان،انسان ،شناس باشند ،سیاست ،تاریخ ،
جغرافیا ،بیولوژی ،اقتصاد ،حقوق
و…یکجا بدانند.
اینجا این آقای رییس دانشگاه هاپکینز
در ۹ رشته مختلف دکترا دارد.
در نهایت اگر فرض کنیم قران مشگل دارد.
عزیزان ،ما اصل قضیه که بسیار شفاف است را فراموش و بدنبال نظریات و برداشتهای شخصی یک سری ،
روشنفکر سکولار ،دینی ،ایت اله وروحانیت و جسمانیت رفته ایم.
در کل قضیه انتخاب و تصمیم گیری
در برابر اغواگریهاست ،
توانایی پایداری در برابر زیاده روی
و شهوت گرایی است ،
خود کنترل کردن است.
شهرت و مقام و وجهه و پول و ثروت
تریاک ،و شراب ،و رباب و کباب
است .
قمار است ،راحت طلبی است ،
دزدی و جنایت است ،دزدی از
بیت المال است .
تجاوز است ،زور گویی است .
خداوند همه مارا هدایت فرماید.
سلام
فراموش نکنیم که زبان قرآن، زبانی محاورهای است، همچنان که ما در محاورات روزمره خود با دیگران، از موضوعی شروع به صحبت میکنیم و هر چند دقیقه، مرتباً موضوع صحبتمان تغییر پیدا میکند و موضوع جدیدی پیش میآید.
چنانکه دانشمند فرهیخته جناب آقای دکتر سروش تبیین نمودهاند، وحی در واقع مواجهه حضرت پیامبر(ص) با جان جهان و باطن عالم است و بیان این «مواجهه»، همانی است که آن را وحی مینامیم.
در حالی که موضوعی لاهوتی در قالب وحی به حضرت پیامبر(ص) نازل میشود تا ایشان آن را به خلایق ابلاغ نمایند، میبینیم که موضوعی ناسوتی هم توسط مردم از ایشان استعلام و استفتاء میگردد و هر بار این بده بستان بین ایشان وخالق و مخلوق، تکرار میگردد.
همانگونه که آقای راستگفتار هم مرقوم نمودهاند، این نحوه گفتار را ما در مثنوی معنوی هم شاهد هستیم.
هست قرآن حالهای انبیا
ماهیان پاک بحر کبریا
همچنین اینکه واژگان و یا گفتمان سریانی و یونانی و… در قرآن باشد، اولاً امر غریبی نیست و اتفاقاً اگر غیر از این بود، غریب مینمود. حضرت پیامبر(ص)، فرزند زمانه و قوم خود بودند و پرواضح است که لسان هر قوم و زمانهای، ترکیبی از گفتارهای هم پیشینیان و هم اقران است. ثانیاً هدف و دین همه حضرات انبیاء(ع) یکی است و تفاوت یکی در شرایع است و دیگری در نحوه بیان به زبان و فرهنگ قوم خویش.
هندوان را اصطلاح هند مدح
سندیان را اصطلاح سند مدح
بادرود به جناب کسری آذری
می فرمایید.
«فراموش نکنیم که زبان قرآن، زبانی محاورهای است، همچنان که ما در محاورات روزمره خود با دیگران، از موضوعی شروع به صحبت میکنیم و هر چند دقیقه، مرتباً موضوع صحبتمان تغییر پیدا میکند و موضوع جدیدی پیش میآید.»
قطعا این خدایی که بدان معتقدید قصد هدایت بندگان خویش را دارد و نه شوخی با آنان، اگر چنین است پس چرا حداقل فردی را که می تواند به زبانی ساده و شیوا بدون پراکندگی، مفاهیم را به این بندگان انتقال بدهد انتخاب نکرد تا راحتتر سبب هدایت آنها شود چرا باید متن قران این همه دچار ابهام و پیچیده گویی
علم و دانش و…یک پدیده چیزی است ولی در خود قران میگوید این کتاب
انسانهایی را قلب سالم دارند
را هدایت میکند.
ویا به انسانهای پاک و باوجدان الهام میکند.
و بعنوان یک عضو قدیمی از جامعه
روزنامه و مدیا ، باور کنید یک
خ
واقعه را میشود ده ها نوع تفسیر
و گزارش کرد.
ولذا زیاد نباید د. بند روایات بود.
با سلام خدمت آقا و یا خانم جلوایی . باور کنید که من چندین بار پاسخ های نوشته شده شما را خواندم .من نفهمیدم که شما قصد دارید که چه مطلبی را در رابطه با این مقاله بنویسید !!! در یک جا میگوئید که : ” در نهایت اگر فرض کنیم قرآن مشکل دارد ” ویا ” علم ودانش یک پدیده چیزی ست ولی در خود قرآن میگوید این کتاب انسانهایی قلب سالم دارندرا هدایت میکند “. وباز هم این جمله ها از شما که من فکر میکنم شما دوست داریددر هر موردی نظر بدهید بی آنکه ( از دید من ) اتصال مفاهیم گفته های شما حتی به گفته های خودتان ربط داشته باشد چه رسد به جواب به مقاله مورد نظرتان . می نویسید : ” ما به کسانی نیاز داریم که الگوی فکری و عملی ما باشند که چند بعدی باشند هستی شناسی ، جامعه ، روان انسان ،شناس باشند ، سیاست ، تاریخ ، جغرافیا ، بیولوژی ، اقتصاد ، حقوق و …. یکجا بدانند .”
تمام جمله های بالا عیناّ از روی نوشته خودتان رو نویسی و علامت ها واشاره ها را نیز آورده ام .جدای از اغلاط معنایی و مفهومی ، من ربط آنها را با هم نفهمیدم . امید وارم که گفته های مرا از روی بغض نپندارید، بلکه از صدق دل بدانید .
با سلام و درود: جناب دکتر امیرمعزی، همچون بسیاری دیگر از پژوهشگران اسلامی و قرانی، هم از نوع ایرانی وهم از نوع خارجی شان، حداقل یک نوع باور دیگر را در بین همه انواع و عوامل شناخته شده در دیدگاه های مختلف قرانی و قران شناسان و اسلام باوران نادیده گرفته و جا گذاشته و اشاره ای به آنها نکرده، و آن کسانی هستند که اصولا نه تنها درک و باور و شناخت شان از خدا، دین، اسلام و قران و جهان بینی شان هیچگونه ارتباطی با روایات و احادیث ندارد بلکه تکیه بر احادیث و نگرش های محدثان را عامل اصلی و بازدارنده عدم شناخت صحیح قران میدانند، و صرفا قران را به عنوان یک کتاب مستقل و قائم به خودش که خود مفسر خودش هست، باور دارند، و دلیل اصلی باورمندی به آنرا ریشه دار بودن و نهادینه بودن مفاهیم کلیدی اش در ذات و فطرت همه انسانها از آدم تا کنون را عنوان میکنند (فطرتی که در قران از آن، لایتغیر عنوان شده و فعلا هم که تغییر نکرده است!). دکتر استاد حمید میرزا آغاسی، استاد طباطبایی و علامه مرحوم سید محمدجواد غروی جواد غروی و فرزندشان سید علی اصغر غروی از جمله این قران شناسان و دین شناسان بزرگ هستند که اتفاقا همگی مورد تکفیر دین شناسان حدیث گرا قرار گرفته اند! استاد میرزا آغاسی و علامه غروی بر خلاف نظر قطعی عنوان شده از جانب آقای دکتر معزی پیرامون موضوع ناسخ و منسوخ (که حداقل اینگونه استنباط میشود که گویا این باوری قطعی همه قران شناسان است) نه تنها آنرا باوری درست نمیدانند بلکه در تناقض آشکار با ماهیت آموزه های قرانی و صفات و حکمت الهی دانسته و لذا به هیچوجه به برداشت رایج از چنین موضوعی در قران معتقد نیستند و باور اکثریت فقیهان و مفسران را به دلایل متعدد بر اساس آیات همین قران موجود، پذیرا نشده اند. لذا صرفنظر از اشارات تاریخی ایشان به چگونگی جمع آوری مطالب قران ، ادعاهای مخالف مکی یا مدنی بودنشان، نظم یا بی نظمی در ترکیب سوره ها و آیات مرتبط با ادیان دیگر، مسائل مربوط با دیدگاه های آخرالزمانی و غیره (که هر کدام جداگانه جای بحث خود را دارند) لزوما آنچه ایشان از برداشتهای طبری، شیعیان و تاریخ نویسان دیگر و نظرات مستشرقین و محققین غربی و شرقی مطرح کرده اند، همه دیدگاه های آنها و نظرات متنوع موجود پیرامون قران نیستند – دیدگاه هایی که حتی در مواردی ناقض دیدگاه های دیگر همان مورخین و پژوهشگران اند، و نمیتوانند عاری از خطا و بی عیب باشند، و موارد ی از آنها با مراجعه به قران موجود هم کاملا نادرست هستند. باید یکبار هم به این پدیده، پدیده ای بنام قران که فعلا موجود است و در دست داریم، اینگونه بنگریم که صرفنظر از اینکه این قران از کجا آمده، از جانب خدا یا از طرف پیامبری که عامدا یا ناآگاه آنرا به خدای نادیده نسبت میدهد، و اینکه کی و کجا چنین کتابی پیدا شد، پیامبرش درست یا نادرست چه کرد، باید برای یکبار هم که شده بدور از احادیث و محدثان، به محتوا و مفاهیم قران و لب کلامش نگریست و آنرا مورد مداقه قرار داد. مطالعه تاریخ و آنچه گذشته، در نهایت و لزوما ما را به درک قاطعی از آنچه قران هست و میگوید هدایت نمیکند چرا که قران را باید مستقل از گفته ها و تفاسیر و تاریخ و با امعان نظر به ساختار روان شناختانه انسانها و بدون تاکید بر اینکه چه حدیثی و چه مفسری پیشتر در کجا چه گفت، بررسی کرد تا به کنه آن پی ببریم. در دیدگاه های همه اقوام مسلمان، تاریخ شناسان، محققان، مستشرقین، مفسران قران، چه شیعی و چه سنی، بدون شک و آشکارا نقش احادیث و روایات مشهود است. لذا در شناخت دقیق قران عاجر خواهیم ماند و به کجراهه خواهیم افتاد. مثلا اگر از جناب معزی به پرسید به باور شما، نظر نهایی قران در مورد جنگ چیست و آیا میتوان بر اساس آیات همین قران موجود، با دیگران صرفا به دلیل عقایدشان جنگید یا نه و اینکه بالاخره قران جنگ طلبی را رواج میدهد یا در صلح زیستن با دیگران را، خواهند گفت همین جنگ طلبی در قران است که موجب جنگهای بین مسلمانان شده (در مصاحبه فوق، بنظرم ایشان همین باور خود را عنوان کردند) و عوامل اصلی مربوطه را، توجیه نفس خودخواهانه، کثرت طلبانه، اقتدارگرایانه وفریبکارانه انسانها، و در مواردی اکثریت مدعیان اسلام و خداشناسی و قران شناسی، که قران روی آنها انگشت می گذارد، عنوان نخواهند کرد، در حالیکه ضمن بررسی آیات جنگ در قران به روشنی می توان دریافت که اصولا جنگ تهاجمی در قران نفی شده و هر جا هم مسلمانان به پیروزی هایی در مقابل مهاجمان دست یافته اند بلافاصله قران به آنها نهیب میزند که مبادا حال خود به متجاوز دیگری تبدیل شوید و متذکر می شود که در اوج قدرت نیز باید از تعدی اجتناب کرده و در صورت دریافت پیام صلح از مهاجمان، صلح را پذیرا شده و جنگ را تعطیل کرده و تحت هیچ شرایطی به هر منظوری( از جمله نابودی کامل دشمنان و گسترش سرزمین تان، انتقامجویی و دستیابی به غنائم)، جنگ را دنبال نکنید!
جناب پارسی
میفرمائید
” کسانی هستند که اصولا نه تنها درک و باور و شناخت شان از خدا، دین، اسلام و قران و جهان بینی شان هیچگونه ارتباطی با روایات و احادیث ندارد بلکه تکیه بر احادیث و نگرش های محدثان را عامل اصلی و بازدارنده عدم شناخت صحیح قران میدانند، و صرفا قران را به عنوان یک کتاب مستقل و قائم به خودش که خود مفسر خودش هست، باور دارند”
یک لحظه فکر کنید این کسان چگونه پی بردند که در ۱۴۰۰ سال پیش در شهر مکه پیامبری ظهور کرد و دین جدیدی عرضه کرد و یک کتاب آسمانی که آیات ان توسط جبرییل به این پیامبر در غار حرا نازل شد . همه آنچیزی که شما و این کسان به نام اسلام میشناسند را فقط در همین سیره ها و احادیث میتوان پیدا کرد. قرآن خود هیچ در این باره نمیگوید که در کجا و چگونه ساخته شده است , قر ان در هیچ جا نمیگوید که دینی به نام اسلام را آورده است.
مشکل این است که مسلمانان هرگز نخواستند که تاریخ اسلام را مورد مداقه قرار دهند ,
همواره ادعا میکنند که اسلام در مواجهه با اعرا ب بت پرست در شهر مکه ظهور کرده در حالی که بیش از ۸۰ درصد متن قرآن را گفتگو با یهودیان و مسیحیان تشکیل داده و انها را به پیروی از کتابهای مقدسشان توصیه کرده است.
با درود کامران
آقای کامران گرامی
به درستی میفرمائید که: “[محدثان] همواره ادعا میکنند که اسلام [ومحمّد] در مواجهه با اعرا ب بت پرست در شهر مکه ظهور کرده”
اما مدعیان تأمل نمیکنند که اصولاً مکۀ ماقبل قرن نهم به علت بی آبی غیر قابل سکونت بوده است. در دهۀ اول قرن نهم میلادیست که به همت و تقبل هزینۀ هنگفت، زبیده همسر هارون الرشید با صرف یک ملیون و هفتصد سکۀ طلا آب را با کانال کشی از درۀ نعمان به مکه آورده و از این برهه به بعد است که محدثان اسلامی با تشویق عباسیان به میدان آمده و راویان اخبار اسلامی در مورد مکه، ولادت پیغمبر در آنجا و حتی افزودن سورۀ اصحاب فیل به قرآن میشوند. در حالیکه سنگنوشته های ابرهه شهادت بر عدم وجود کعبه و مکۀ پیش از اسلام از جانب محدثان اسلامی و سورۀ الفیل قرآن را میدهند.
امیدوارم این کامنت هم به سرنوشت کامنتهای قبلی دچار نشود.
حقایق معانی درفراسوی زمان هستند هویاتیکه بخاطر عبورنکردن از خودخواهی «جهل» راقبله افکار واهداف ورفتارخود قرار داده اند هرگزبحقایق مفاهیم و معقولات دسترسی ندارنداینان ازفهم «عقلانیت فطری» و «قبله فطری» واز درک انسان وجهان عاجزو ناتوانند «لایمسه الا المطهرون» و «لایزید الظالمین الا خسارا» کسیکه تمام عمرش در تاریکی بوده. هرگزنمیتونه روشنایی رو تفسیر کنه
جناب امیرمعزی، همچون بسیاری دیگر از پژوهشگران اسلامی و قرانی، هم از نوع ایرانی وهم از نوع خارجی شان، حداقل یک نوع باور دیگر را در بین همه انواع و عوامل شناخته شده در دیدگاه های مختلف قرانی و قران شناسان و اسلام باوران نادیده گرفته و جا گذاشته و اشاره ای به آنها نکرده، و آن کسانی هستند که اصولا نه تنها درک و باور و شناخت شان از خدا، دین، اسلام و قران و جهان بینی شان هیچگونه ارتباطی با روایات و احادیث ندارد بلکه تکیه بر احادیث و نگرش های محدثان را عامل اصلی و بازدارنده عدم شناخت صحیح قران میدانند، و صرفا قران را به عنوان یک کتاب مستقل و قائم به خودش که خود مفسر خودش هست، باور دارند، و دلیل اصلی باورمندی به آنرا ریشه دار بودن و نهادینه بودن مفاهیم کلیدی اش در ذات و فطرت همه انسانها از آدم تا کنون را عنوان میکنند (فطرتی که در قران از آن، لایتغیر عنوان شده و فعلا هم که تغییر نکرده است!). دکتر استاد حمید میرزا آغاسی، استاد طباطبایی و علامه مرحوم سید محمدجواد غروی جواد غروی و فرزندشان سید علی اصغر غروی از جمله این قران شناسان و دین شناسان بزرگ هستند که اتفاقا همگی مورد تکفیر دین شناسان حدیث گرا قرار گرفته اند! استاد میرزا آغاسی و علامه غروی بر خلاف نظر قطعی عنوان شده از جانب آقای دکتر معزی پیرامون موضوع ناسخ و منسوخ (که حداقل اینگونه استنباط میشود که گویا این باوری قطعی همه قران شناسان است) نه تنها آنرا باوری درست نمیدانند بلکه در تناقض آشکار با ماهیت آموزه های قرانی و صفات و حکمت الهی دانسته و لذا به هیچوجه به برداشت رایج از چنین موضوعی در قران معتقد نیستند و باور اکثریت فقیهان و مفسران را به دلایل متعدد بر اساس آیات همین قران موجود، پذیرا نشده اند.
لذا صرفنظر از اشارات تاریخی ایشان به چگونگی جمع آوری مطالب قران ، ادعاهای مخالف مکی یا مدنی بودنشان، نظم یا بی نظمی در ترکیب سوره ها و آیات مرتبط با ادیان دیگر، مسائل مربوط با دیدگاه های آخرالزمانی و غیره (که هر کدام جداگانه جای بحث خود را دارند) لزوما آنچه ایشان از برداشتهای طبری، شیعیان و تاریخ نویسان دیگر و نظرات مستشرقین و محققین غربی و شرقی مطرح کرده اند، همه دیدگاه های آنها و نظرات متنوع موجود پیرامون قران نیستند – دیدگاه هایی که حتی در مواردی ناقض دیدگاه های دیگر همان مورخین و پژوهشگران اند، و نمیتوانند عاری از خطا و بی عیب باشند، و موارد ی از آنها با مراجعه به قران موجود هم کاملا نادرست هستند. باید یکبار هم به این پدیده، پدیده ای بنام قران که فعلا موجود است و در دست داریم، اینگونه بنگریم که صرفنظر از اینکه این قران از کجا آمده، از جانب خدا یا از طرف پیامبری که عامدا یا ناآگاه آنرا به خدای نادیده نسبت میدهد، و اینکه کی و کجا چنین کتابی پیدا شد، پیامبرش درست یا نادرست چه کرد، باید برای یکبار هم که شده بدور از احادیث و محدثان، به محتوا و مفاهیم قران و لب کلامش نگریست و آنرا مورد مداقه قرار داد. مطالعه تاریخ و آنچه گذشته، در نهایت و لزوما ما را به درک قاطعی از آنچه قران هست و میگوید هدایت نمیکند چرا که قران را باید مستقل از گفته ها و تفاسیر و تاریخ و با امعان نظر به ساختار روان شناختانه انسانها و بدون تاکید بر اینکه چه حدیثی و چه مفسری پیشتر در کجا چه گفت، بررسی کرد تا به کنه آن پی ببریم. در دیدگاه های همه اقوام مسلمان، تاریخ شناسان، محققان، مستشرقین، مفسران قران، چه شیعی و چه سنی، بدون شک و آشکارا نقش احادیث و روایات مشهود است. لذا در شناخت دقیق قران عاجر خواهیم ماند و به کجراهه خواهیم افتاد.
مثلا اگر از جناب معزی به پرسید به باور شما، نظر نهایی قران در مورد جنگ چیست و آیا میتوان بر اساس آیات همین قران موجود، با دیگران صرفا به دلیل عقایدشان جنگید یا نه و اینکه بالاخره قران جنگ طلبی را رواج میدهد یا در صلح زیستن با دیگران را، خواهند گفت همین جنگ طلبی در قران است که موجب جنگهای بین مسلمانان شده (در مصاحبه فوق، بنظرم ایشان همین باور خود را عنوان کردند) و عوامل اصلی مربوطه را، توجیه نفس خودخواهانه، کثرت طلبانه، اقتدارگرایانه وفریبکارانه انسانها، و در مواردی اکثریت مدعیان اسلام و خداشناسی و قران شناسی، که قران روی آنها انگشت می گذارد، عنوان نخواهند کرد، در حالیکه ضمن بررسی آیات جنگ در قران به روشنی می توان دریافت که اصولا جنگ تهاجمی در قران نفی شده و هر جا هم مسلمانان به پیروزی هایی در مقابل مهاجمان دست یافته اند بلافاصله قران به آنها نهیب میزند که مبادا حال خود به متجاوز دیگری تبدیل شوید و متذکر می شود که در اوج قدرت نیز باید از تعدی اجتناب کرده و در صورت دریافت پیام صلح از مهاجمان، صلح را پذیرا شده و جنگ را تعطیل کرده و تحت هیچ شرایطی به هر منظوری( از جمله نابودی کامل دشمنان و گسترش سرزمین تان، انتقامجویی و دستیابی به غنائم)، جنگ را دنبال نکنید!
جناب دکتر امیرمعزی، همچون بسیاری دیگر از پژوهشگران اسلامی و قرانی، هم از نوع ایرانی وهم از نوع خارجی شان، حداقل یک نوع باور دیگر را در بین همه انواع و عوامل شناخته شده در دیدگاه های مختلف قرانی و قران شناسان و اسلام باوران نادیده گرفته و جا گذاشته و اشاره ای به آنها نکرده، و آن کسانی هستند که اصولا نه تنها درک و باور و شناخت شان از خدا، دین، اسلام و قران و جهان بینی شان هیچگونه ارتباطی با روایات و احادیث ندارد بلکه تکیه بر احادیث و نگرش های محدثان را عامل اصلی و بازدارنده عدم شناخت صحیح قران میدانند، و صرفا قران را به عنوان یک کتاب مستقل و قائم به خودش که خود مفسر خودش هست، باور دارند، و دلیل اصلی باورمندی به آنرا ریشه دار بودن و نهادینه بودن مفاهیم کلیدی اش در ذات و فطرت همه انسانها از آدم تا کنون را عنوان میکنند (فطرتی که در قران از آن، لایتغیر عنوان شده و فعلا هم که تغییر نکرده است!). دکتر استاد حمید میرزا آغاسی، استاد طباطبایی و علامه مرحوم سید محمدجواد غروی جواد غروی و فرزندشان سید علی اصغر غروی از جمله این قران شناسان و دین شناسان بزرگ هستند که اتفاقا همگی مورد تکفیر دین شناسان حدیث گرا قرار گرفته اند! استاد میرزا آغاسی و علامه غروی بر خلاف نظر قطعی عنوان شده از جانب آقای دکتر معزی پیرامون موضوع ناسخ و منسوخ (که حداقل اینگونه استنباط میشود که گویا این باوری قطعی همه قران شناسان است) نه تنها آنرا باوری درست نمیدانند بلکه در تناقض آشکار با ماهیت آموزه های قرانی و صفات و حکمت الهی دانسته و لذا به هیچوجه به برداشت رایج از چنین موضوعی در قران معتقد نیستند و باور اکثریت فقیهان و مفسران را به دلایل متعدد بر اساس آیات همین قران موجود، پذیرا نشده اند.
لذا صرفنظر از اشارات تاریخی ایشان به چگونگی جمع آوری مطالب قران ، ادعاهای مخالف مکی یا مدنی بودنشان، نظم یا بی نظمی در ترکیب سوره ها و آیات مرتبط با ادیان دیگر، مسائل مربوط با دیدگاه های آخرالزمانی و غیره (که هر کدام جداگانه جای بحث خود را دارند) لزوما آنچه ایشان از برداشتهای طبری، شیعیان و تاریخ نویسان دیگر و نظرات مستشرقین و محققین غربی و شرقی مطرح کرده اند، همه دیدگاه های آنها و نظرات متنوع موجود پیرامون قران نیستند – دیدگاه هایی که حتی در مواردی ناقض دیدگاه های دیگر همان مورخین و پژوهشگران اند، و نمیتوانند عاری از خطا و بی عیب باشند، و موارد ی از آنها با مراجعه به قران موجود هم کاملا نادرست هستند. باید یکبار هم به این پدیده، پدیده ای بنام قران که فعلا موجود است و در دست داریم، اینگونه بنگریم که صرفنظر از اینکه این قران از کجا آمده، از جانب خدا یا از طرف پیامبری که عامدا یا ناآگاه آنرا به خدای نادیده نسبت میدهد، و اینکه کی و کجا چنین کتابی پیدا شد، پیامبرش درست یا نادرست چه کرد، باید برای یکبار هم که شده بدور از احادیث و محدثان، به محتوا و مفاهیم قران و لب کلامش نگریست و آنرا مورد مداقه قرار داد. مطالعه تاریخ و آنچه گذشته، در نهایت و لزوما ما را به درک قاطعی از آنچه قران هست و میگوید هدایت نمیکند چرا که قران را باید مستقل از گفته ها و تفاسیر و تاریخ و با امعان نظر به ساختار روان شناختانه انسانها و بدون تاکید بر اینکه چه حدیثی و چه مفسری پیشتر در کجا چه گفت، بررسی کرد تا به کنه آن پی ببریم. در دیدگاه های همه اقوام مسلمان، تاریخ شناسان، محققان، مستشرقین، مفسران قران، چه شیعی و چه سنی، بدون شک و آشکارا نقش احادیث و روایات مشهود است. لذا در شناخت دقیق قران عاجر خواهیم ماند و به کجراهه خواهیم افتاد.
مثلا اگر از جناب معزی به پرسید به باور شما، نظر نهایی قران در مورد جنگ چیست و آیا میتوان بر اساس آیات همین قران موجود، با دیگران صرفا به دلیل عقایدشان جنگید یا نه و اینکه بالاخره قران جنگ طلبی را رواج میدهد یا در صلح زیستن با دیگران را، خواهند گفت همین جنگ طلبی در قران است که موجب جنگهای بین مسلمانان شده (در مصاحبه فوق، بنظرم ایشان همین باور خود را عنوان کردند) و عوامل اصلی مربوطه را، توجیه نفس خودخواهانه، کثرت طلبانه، اقتدارگرایانه وفریبکارانه انسانها، و در مواردی اکثریت مدعیان اسلام و خداشناسی و قران شناسی، که قران روی آنها انگشت می گذارد، عنوان نخواهند کرد، در حالیکه ضمن بررسی آیات جنگ در قران به روشنی می توان دریافت که اصولا جنگ تهاجمی در قران نفی شده و هر جا هم مسلمانان به پیروزی هایی در مقابل مهاجمان دست یافته اند بلافاصله قران به آنها نهیب میزند که مبادا حال خود به متجاوز دیگری تبدیل شوید و متذکر می شود که در اوج قدرت نیز باید از تعدی اجتناب کرده و در صورت دریافت پیام صلح از مهاجمان، صلح را پذیرا شده و جنگ را تعطیل کرده و تحت هیچ شرایطی به هر منظوری( از جمله نابودی کامل دشمنان و گسترش سرزمین تان، انتقامجویی و دستیابی به غنائم)، جنگ را دنبال نکنید!
سلام واقعا جای تاسف است که بنام علم و مطالعه علمی بنیاد علم ودانش و تاریخ و همه را باهم زد پس کشف علمی جدید این است که قران کتاب بی نظمیها و ایلام دین ساخته عبدالملک است واقعا علم نمایی و زخرف اقول یعنی همین
تشکّر و سپاس فراوان از سرایِ دیدگاهِ نو برای برگزاری این جلسه. ای کاش گردانندگانِ فرهیختۀ حلقۀ دیدگاه نو، از سیّدحسین مدرّسی طباطبایی هم برای شرکت در اینگونه جلسات دعوت میکردند. آقای مدرّسی طباطبایی هم مانند جناب امیرمعزّی، در رسانه های فارسی زبان حضور کمرنگی دارند.
ایشان فرموده اند:
“….. قصه داوود، قصه ابراهیم و نوح را ببینید انگار پارهپاره شده و در همه قرآن پخش شده، در یک صفحه موضوعات متفاوت مطرح میشود….”
واضح است که قرآن نمیخواهد داستان زندگی پیامبران را کامل و بتمامی و در فصول مختلف مجزا نقل کند…قرآن میخواهد نکات اساسی و آنچه موجب رفع اختلافات موجود میشود را از زندگی اقوام و پیامبران انتخاب شده بیان کند…
اتصال آیات هر سوره است که ارتباط موضوعات متفاوت را بهم آشکار میکند….در هر سوره جنبه ای از داستان یک پیامبر یا چند پیامبرنقل میگردد…مثلا در سوره هود طعنه و تحقیر پیروان نوح پیامبر از جانب قدرتمندان و مسرفین نقل میشود اما در سوره یونس تجهیز و حمله با تمام توان به پیامبران و عاصی کردن آنها بیان شده است…فقط قوم یونس بوده است که مقاومت نکرده و ایمان می آورند…
کاملا ممکن است تصور کنیم خواندن و تفسیر قرآن بر اساس رعایت اتصال کامل آیات هر سوره در چیدمان نهایی هیچگاه صورت نگرفته باشد چرا که هر فرقه ای در پی شک و تردید و اختلاف پنهانی در چیدمان نهایی دنباله رو مفسرین اولیه خودشان بوده اند…و از قرآن تا جایی که خط فکری فرقه خود را توجیه کنند استفاده کرده باشند….
دانشمندان امروزی بجای مطالعه تطبیقی تفاسیر مختلف فرق اسلامی و مستشرقین خود باید همت کنند و بر اساس اتصال آیات در چیدمان نهایی قرآن به تفسیرهای نوین بپردازند و ببینند که هر چه رعایت اتصال آیات را بیشتر مورد نظر قرار میدهند وضوح و شفافیت محتوای قرآن بیشتر میگردد….چه کنیم که ایشان با تلف کردن وقت خود در خواندن مطالب غیر ضروری به این مهم نمیرسند…حداقل میتوانیم چیدمان فعلی قرآن را در “فرض” بگیریم و تبعات آنرا بیازماییم:
وَلَقَدْ وَصَّلْنَا لَهُمُ الْقَوْلَ لَعَلَّهُمْ یَتَذَکَّرُونَ ﴿۵۱﴾ قصص
از ساده اندیشی و دقت کم پس از اتمام نزول تدریجی و رحلت پیامبر و مغلطه عوامل قدرت آن زمان در خوانش قرآن نباید انتظار زیاد داشته باشیم….بی جهت نیست که چنین آیه ای در قرآن وجود دارد:
وَقَالَ الرَّسُولُ یَا رَبِّ إِنَّ قَوْمِی اتَّخَذُوا هَذَا الْقُرْآنَ مَهْجُورًا ﴿۳۰﴾ فرقان
از دانشمندان بی غرض امروزین انتظار میرود که با استفاده از ابزار چاپ و نشر و جستجوی الکترونیک در متون دقت لازم را داشته باشند…نه اینکه مصادیق جدید و امروزی از افرادی باشند که در آیه ذیل معرفی میشوند:
وَقَالَ الَّذِینَ کَفَرُوا لَا تَسْمَعُوا لِهَذَا الْقُرْآنِ وَالْغَوْا فِیهِ لَعَلَّکُمْ تَغْلِبُونَ ﴿۲۶﴾ فصلت
با سلام
سخنرانی آقای پرفسور در بارۀ «قرآن مورخین» است. یعنی قرآن بنا به درک «دانشمندان آکادمیک غرب». من در این باره مایلم دو گفتۀ رایشنباخ را در میان نهم:
1 – رایشنباخ بر این نظر بود که «تاریخ فلسفه» تاریخ است؛ ولی فلسفه نیست.
2 – و بر این نظر بود که معرفی دستگاه های گوناگون فلسفی به عنوان نسخه های متعدد حکمت [یا نسخه های متعدد فهم فلسفی] به توان فلسفی اندیشی جامعه آسیب می رساند و سبب می گردد که جویندگان فلسفه به پذیرش یک «نسبی گرایی فلسفی» و به این باور برسند که چیزی به اسم فلسفه وجود ندارد و تنها عقاید فلسفی وجود دارند.
رایشنباخ در بارۀ نکتۀ اول می نویسد: «من نمی خواهم تاریخ فلسفه را کوچک بشمارم؛ اما باید همواره به خاطر داشت که تاریخ فلسفه همانا “تاریخ” است و اما فلسفه نیست.» (ص ۳۶۶) [بر این سیاق می توان گفت که “قرآن مورخین” تاریخ است؛ ولی قرآن نیست.]
رایشنباخ در بارۀ نکتۀ دوم می نویسد: «تاریخ فلسفه را ـ همانند هر گونه تحقیق تاریخی ـ باید با روش های علمی و تبیین های روانشناختی و جامعه شناختی مورد تحقیق قرار داد؛ آن را اما نباید به مثابۀ مجموعه ای از حقایق عرضه کرد… تجلیل از فلسفه های گذشته و معرفی دستگاه های گوناگون فلسفی به عنوان نسخه های متعدد حکمت [یا فهم فلسفی] به توان فلسفی اندیشی جامعه آسیب می رساند و سبب می گردد که جویندگان فلسفه به پذیرش یک «نسبی گرایی فلسفی» و به این باور برسند که چیزی به اسم فلسفه وجود ندارد و تنها عقاید فلسفی وجود دارند. (ص ۳۶۶) [بر این سیاق می توان گفت: … [چنین نگاهی به دین] به توان درک دین در معنای راستین در جامعه آسیب می رساند و سبب می گردد که جویندۀ دین به این نتیجه برسد که چیزی به اسم دین وجود ندارد و دین عبارت از گونه های گوناگون فهم دین – نزد جماعات گوناگون – در جوامع گوناگون و در زمان های گوناگون است.]
با احترام
داود بهرنگ
ارجاعات به گفتار رایشنباخ بر گرفته از کتاب «پیدایش فلسفۀ علمی» تألیف هانس رایشنباخ ترجمۀ موسی اکرمی – انتشارات علمی و فرهنگی – تهران ۱۳۸۴ است.
نیازی به ارجاع به سخنان “رایشنباخ ” نبود. برای همه قابل درک است که تاریخ یک علم با خود آن علم متفاوت است. مثلا تاریخ ریاضی با ریاضی یکی نیست. کتاب آقای معزی را نخوانده ام(ایم) ولی از توضیحات ایشان بر می آید کتابی در تاریخ قرآن پژوهی نباشد بلکه آخرین نظریات “علمی” در مورد قرآن از جنبه های مختلف مثل زبان شناسی تاریخی و استفاده از روش تاریخی-انتقادی که در مورد کتابهای مقدس مسیحیان و یهودیان بکار گرفته می شود باشد.
این روش برخورد شما با قرآن است که آنرا برایتان مسئله دار نموده است…
انواع متعدد از ترجمه ها و تفاسیر و روایات خوانده میشود وقتی نمیماند تا خودتان مدتی در تنهایی با کل قرآن روبرو شوید…
اینکه بدانیم فلان کلمات مثلا ریشه یونانی یا سریانی و…دارند و یا فلان سوره در مکه بوده ولی بعضی آیات مدنی دارد و …اسباب نزول کدامند….وقت بسیاری از شما میگیرد…
باید قرآن را چنان بخوانیم که گویا نویسنده آن زنده و مثلا در دانشگاهی در آلمان صاحب کرسی ممتاز است و اگر دقیق نخوانیم و برداشت غلطی از کتاب منتشر کنیم (چه ریشه بعضی کلمات آنرا را بدانیم یا ندانیم) حیثیت آکادمیک ما از بین میرود….مهم منظور اصلی و ارتباط و انسجام مطالب و دقت نویسنده میباشد…
قرآن را آنچنانکه امروز جمع آوری شده و چیده شده است با همین ترتیب و چیدمان باید خواند…باید ارتباط مابین آیات را بفهمیم…حتما دلیلی بر این چیدمان وجود دارد…دانستن ریشه بعضی کلمات آن در مرحله اول نیست…
بعنوان یک نمونه چرا ما امروز باید نظر تاریخی رایج در اینکه “متشابهات” همان “ما تشابه منه” (سوره آل عمران) میباشد را قبول کنیم؟ چرا “متشابهات” را شبیه سازی کننده امور غیبی و “ما تشابه منه” را آنچه که ممکن است ما را به اشتباه بیاندازند معنی نکنیم؟ ما که امروز با انواع سیستم های شبیه سازی سر و کار داریم….
آیات “متشابهات” از ابتدا و با قصد راحتی فهم امور غیبی در قرآن آمده اند اما “ماتشابه منه” موقع خواندن ما رخ میدهند آنهم نه برای هر کس بلکه برای کسانیکه رعایت انسجام و ارتباطات را نمیکنند و غرض و مرض دارند…آیا به این ترتیب یک مسئله از مسائل ما با قرآن حل نمیشود؟
بعنوان نمونه دیگر تصور وجود آیات ناسخ و منسوخ در قرآن است….اگر ارتباط آیات را ملاک قرار دهیم و بدون توجه به برداشت های مندرج در تفاسیر متعدد و متنوع و سفارشی یا صادقانه بلکه در یک خوانش صرفا فقط خود قرآن و ارتباط آیات آن را در نظر بگیریم معلوم میشود ناسخ و منسوخ در آیات قرآن نیست بلکه منظور ناسخ و منسوخ در معجزات پیامبران است….روایات موید ناسخ و منسوخ در قرآن را ناشی از فهم نادرست یا مغرضانه بدانیم…
قرآن بعنوان آخرین پیام الهی علاوه بر اینکه جمع بندی کننده توصیه های کتب قبلی و توصیه های جدید است (در این حوزه راهنمایی ها ناسخ و منسوخ نمی تواند باشد بلکه تکرار بیان آن تعالیم بدون انحراف مندرج است) بعنوان معجزه نیز هست…معجزه کلامی…
این معجزه برتر از معجزات قبلی است (از عصا و ید بیضاء موسی برتر است) …البته اگر خوانده شود آنچنانکه حق تلاوته….
آقای مرادی با سلام خدمت شما .
آقای مرادی خدا رفتگان شما را همچون استاد عزیز ما که چندی پیش به رحمت ایزدی پیوست بیامرزد . یک روز به این استاد گفتم : جناب پای این علامیه را امضاء میکنید ؟ در جنگ ایران و عراق تا به حال پانصد هزار نفرکشته و مجروح شده اند .جنگ نفرت انگیز است . کار احمق هاست .اعلامیه را با دقت خواند وسپس گفت : جنگ نفرت انگیز است، نوشته شما درست ، اما این عدد پانصد هزار تا را از کجا آورده اید ؟
گفتم : روزنامه ها
پرسید :روزنامه های مورد نظر شما از کجا ؟
گفتم : حتماّ دلیلی بر این آمار دارند ، دانستن بعضی از این آمار در مرحله اول نیست …..
در نهایت در جواب درخواست من گفت : شانس آوردی که ورقه امتحانی ات نیست ، و گر نه یک صفر کله گنده پای ورقه ات می گذاشتم !!!
شکل بی نظمی قر ان در مثنوی مولانا نیز رعایت شده ” البته من اینطور بنظرم امد” اما از انجا که مثنوی بزبان فارسی ست و ما انرا بهتر درک میکنیم این شکل از گفتار” بی نظمی بنظر نمیرسد ” مولانا سعی دارد در خلال داستان گوئی معانی کثیر دیگری را نیز مطرح کند و وقتی کسی به خواندن یکی از داستانهای مثنوی مینشیند میبیند که در دل ان داستان چهار داستان دیگر هم تعریف میشود و بین این چهار داستان قسمتی هم از داستان اصلی نقل میشود ” اما مطالبی که مولانا قصد مطرح کردنشان را دارد در طراحی او که برگرفته از قران است به این شکل مطرح میشود که خود نوعی از شیوه داستان گوئی قران است” استفاده از قران در نزد مسلمانان ارجاع انان یا گزینشی انتخاب کردن ایات در همه جای این کتاب است و هیچوقت کسی نیامده که به سوره ای اشاره کند که منظور او از کل سوره برداشت شود ” قرقه اسماعیلیه قران و مثنوی مولانا را تقریبا هم شان میدانند و ارادت زیادی به مثنوی دارند ” تحقیقات علمی پزوهشی که این استاد گرانقدر در مورد قران دارند و زحمت بسیاری نیز کشیده اند تا عمق قران شناسی را غنا ببخشند جای تقدیر دارد اما باز تاکید میکنم بالاشخصه تجربه کرده ام که خواندن قران بایستی در عین بیطرفی و گرایش به عد الت با رقت قلب خوانده شود تا منظور غائی از بین کلمات و جملات زیبائی که در قران وجود دارد حاصل شود ” مقاله اقای امیر معزی شاید بخاطر طبیعت کاوشگرانه اش بنظرم بیش از حد خشک می اید!
با سلام. پس آیا میتوان نتیجه گرفت که قران هم مثل بقیه کتب دینی پرداخته و نوشته بشر دو پا است.
دیدگاهها بستهاند.