آمریکای بایدن و جهنم فاشیسم

احسان ابراهیمی

۱- طبق رصد روزانه «بایگانی خشونت‌های اسلحه» GVA در ایالات متحده، سالانه حدود ۴۰ هزار کشته ماحصل خشونت‌هایی‌ست که با کاربرد اسلحه میان مردمان عادی بر جامعه آوار می شود. این رقم که شامل زنان، کودکان، افراد مسن عادی و همینطور افراد مجرم درگیر در ماجراهای اسلحه‌کشی است، معادل بیش از یک دهم درصد کل جامعه آمریکاست. نهادهای مدنی و مخالفان حمل آزاد اسلحه در سال‌های اخیر تلاش‌های فراوان و متنوعی را برای محدودسازی دسترسی به اسلحه برای افراد با سابقه مجرمیت و سابقه ثبت‌شده اختلالات روانی سامان داده‌اند اما به دلیل مجموع شرایط اجتماعی و سیاسی و عمدتاً اقتصادی و مافیای طرفداران اسلحه، و در ۴ سال اخیر مستظهر به رییس پیشین کاخ سفید که گرایشات روشن فاشیستی و نژادپرستی داشت، عملاً نتیجه خاصی در کمترین سطح نداشته است. باراک اوباما نیز نتوانست بر این مافیا و لابی قوی فائق آید و کمی قوانین حمل سلاح را سخت‌گیرانه‌تر نماید. نفوذ و رسوخ طرفداران حمل اسلحه در بالاترین سطوح قدرت فدرال و کنگره، مانع اصلی‌ست برای هرگونه سخت‌گیری حتی در حد ثبت سوابق روانی خریداران اسلحه.

۲حمله طرفداران فاشیسم آمریکایی به تشویق و ترغیب نامزد شکست‌خورده انتخابات اخیر آمریکا به کنگره و رسوایی که به بار آورد، برای افکار عمومی آمریکا و جهان آشکار کرد که فاشیسم آمریکایی خطر اول و بلادرنگی‌ست که جامعه آمریکا را تهدید می‌کند. رییس جدید اف‌بی‌آی نیز با اشاره به این خطر بالفعل آنرا اصلی‌ترین تهدید علیه بنیان‌ها و بنیادهای دموکراسی در آمریکا قلمداد کرد. مشخصات این فاشیسم را می‌توان اینگونه فهرست کرد:

-دیگرستیز

-نژادپرست (برتری نژاد سفید)

-اسلام‌ستیز و مهاجرستیز (ممنوعیت ویزا برای شهروندان چند کشور مسلمان)

-خشونت محور و ضدآزادی فکر و گردش دموکراتیک قدرت (آنچنانکه خود را در نپذیرفتن نتایج انتخابات اخیر نشان داد)

-طرفدار آزادی محض حمل و کاربرد اسلحه

۳– پیش‌تردر مطلبی با عنوان «اخلاق خدایان و ترامپیست‌های وطنی» تلاش کردم مبانی فلسفی/اخلاقی  رویکردی  را که باعث می شود فضایی چنین ضداخلاقی و ضدانسانی برای کسانی مطلوب باشد، شرح دهم. خواه میان امریکاییان و خواه میان ایرانیانی که در طرفداری از نامزد شکست خورده انتخابات آمریکا، تمام مرزهای اخلاق و عرف‌های سیاسی پذیرفته شده را نادیده گرفتند. اینکه یک مهاجر/پناهنده ایرانی در آمریکا، میتواند طرفدار سیاستهای ضدمهاجرت باشد، پرسش اصلیی بود که تلاش کردم پاسخی برای آن بیابم.

اخیراً آقای محید محمدی در مطلبی با عنوان «ایالاتمتحده، بهشت اسلامگرایی در دوران بایدن» نگران شده است که در دوران جدید حاکم بر کاخ سفید، اسلامگرایان در امریکا جولان دهند. هرچند اشارات او که می‌توان آن را آئینه فاشیسم‌ایرانی  دانست، بیش از اشاره به واقعیت‌ها، آمال و آرزوها و توهمات دایی جان ناپلئونی است که هرچه بر سر ما میآید زیر سر اسلامگرایان و حزب دموکرات است» اما مبانی فکریی که منجر می شود کسی این‌چنین بی پروا و رسوا چشم بر واقعیت کشتار ۴۰ هزار نفری خشونت‌های اسلحه و واقعیت حمله به کنگره برای انهدام رأی مردم و دزدی و غارت ببندد، محل توجه و تحلیل است. در تصاویری که از حمله فاشیسم آمریکایی به کنگره به جهان مخابره شد و همه را در بهت و حیرت فرو برد، تصویر پرچم شیروخورشید ایران در میان شورشیان، برای افکار عمومی ایرانیان حیرت آور بود. اینکه فاشیسم ایرانی در کنار فاشیسم امریکایی چگونه در تلاشی عیان و رسوا، دست به دست هم داده اند برای غارت و سرکوب رأی مردم.

۴فاشیسم ایرانی که به اسم مخالفت با جمهوری اسلامی، عملاً و ناخواسته البته معتقدم بسیاری از این افراد آگاهانه در خدمت منافع هسته مرکزی قدرت در ایرانندطنز تلخی‌ست که خود را در بزنگاه هایی اینچنین عیان می کند. در فضایی که جامعه آمریکا در شکاف و نقاری عمیق به سر می برد و تجربه ۴ سال حاکمیت فاشیستی را پشت سر گذاشته و تلاش می کند با یافتن زبانی مشترک، جامعه دوقطبی شده را ترمیم نماید، فاشیسم ایرانی نگران مهاجرت مسلمانان به این کشور است. اما هیچگاه به این پرسش مقدر پاسخ نمی دهد: اگر مهاجرت از کشورهای مسلمان خلاف امنیت ملی آمریکاست، شما در آمریکا چه می کنید؟! اگر وی توانسته چرا دیگران نتوانند؟! طرفه آنکه پرزیدنت دلها با دیکتاتورترین و خونریزترین رهبران کشورهای مسلمان قراردادهای میلیاردی فروش اسلحه می‌بست و چشم بر کشتار و قحطی که همپیمانانش در کشورهای مسلمان به راه انداخته‌اند می بست، و وقتی مردم فراری از کشتار و قحطی قصد رسیدن به کشور ثالث داشتند، به اسم تهدید امنیتی پشت ممنوعیت ویزا گرفتار می شدند.

۱۱ نفر از ۱۲ نفر درگیر در حملات یازده سپتامبر، متولد و تابع کشوری بودند که فاشیسم ایرانی/آمریکایی طرفدار و تاییدکنندگان سیاستهای رهبر نورسیده اش هستند. اما این کشور جزو ممنوعیت ویزا قرار نمی گیرد و صدایی از فاشیسم ایرانی بلند نمی شود اگر نگران جدی و صادق اسلام گرایی و خشونت مسلمانان هستند.

۵چند سال پیش در مطلبی با عنوان «فرشگرد و روان پریشی سیاسی» با برساختن دو مفهوم «روان پریشی سیاسی» و «کوررنگی سیاسی» کوشیدم نشان دهم در بخشی از فعالان سیاست این دو آفت چگونه اثرات منفی و بعضاً جبران ناپذیری بر سپهر سیاست  ورزی وارد می کند. فاشیسم به طور عام و خوانش ایرانی اش به طور خاص به شدت از کوررنگی سیاسی رنج می برد. کوررنگی سیاسی عبارت است از ندیدن واقعیتهای عیان و جاری و ترساندن از توهمات معدوم و غیرآنی. کاری که فاشیسم ایرانی می کند دقیقاً مصداقی روشن ازین اختلال در فهم و درک سیاست است.

ایالات متحده آمریکا یک بار در پایان جنگ جهانی دوم در همکاری و همپیمانی با متفقین، طومار فاشیسم متحدین یعنی آلمان، ایتالیا و ژاپن را بست. این بار نیز جو بایدن و متحدانش در داخل و خارج ایالات متحده یعنی اکثریت مردم جهان و آمریکا درصدد بستن طومار فاشیسم آمریکایی و کاریکاتور فاشیسم ایرانی برخواهد خاست. در این مسیر اگرچه فاشیسم بیکار نخواهد نشست اما گام نخست که اخراج ساکن پیشین کاخ سفید بود، راه را برای گامهای استوار بعدی هموار کرده است.

تلگرام
توییتر
فیس بوک
واتزاپ

4 پاسخ

  1. با تشکر از نوشتار آقای احسان ابراهیمی،

    به گفته شما: “کوررنگی سیاسی عبارت است از ندیدن واقعیتهای عیان و جاری و ترساندن از توهمات معدوم و غیرآنی. کاری که فاشیسم ایرانی می کند دقیقاً مصداقی روشن ازین اختلال در فهم و درک سیاست است.”

    با این شناسه و برخورد گزینه ای بسیاری از فعالان و گفتگوگران سیاسی حاضر توافق دارم. بهم آمیختن ، آویزان نمودن، و مدد جویی از موسولینی های دوران کنونی، که رشد فزاینده خود را به موازات اشتباهات مکرر و برخوردهای دوگانه و نابرابر ایالات متحده آمریکا ( و سایر کشورهای غرب) به توسط هر دو حزب دموکرات و جمهوریخواه شاهد بوده اند، نه تنها آسیب آور بلکه کشنده تر از فاشیسم خواهد بود چرا که می بایست متحمل تحولی دیگر برای همخوانی و جان یابی در کشوری شودکه خود تعریف عملی مشخصی از مردم سالاری ندارد، لذا رشد مخرب و بی بازگشت خود را بنا می نهد.

    _ “ندیدن واقعیتهای عیان و جاری “: این بخش از تعریف می تواند به بخشی دیگر از فعالان سیاسی ایران اشاره کند که علیرغم گفتمان ابطالی نظریه ولایت فقیه همچنان بر طبل تغییر رویه و رفرم حکومت جمهوری اسلامی با وجود باور و حضور این رکن قانون اساسی می کوبند. البته سوال اساسی این است که آیا التزام به قانون اساسی با وجود این دور تسلسل
    و اینکه محور تصمیمات به یک نقطه باز می گردد، تلاش سیاسی از پیش شکست خورده نیست؟ آیا این بیست و اندی سال کفایت نمی کند تا متوجه عدم تاثیر این روش شویم و همچنان همانند برگانی مظلوم هر از چند گاهی با تلطیف شرطی ولی فقیه نرم شویم. آیا این کوری سیاسی (نه تنها کوررنگی) به شما نمی رود؟

    – “و ترساندن از توهمات معدوم و غیرآنی”: اینکه بجز التزام به این قانون اساسی و رفرم به این نحوه راهی دیگر نمی باشدو در غیر این موارد هر گونه تلاشی مخرب است! ایجاد توهم نمی کند؟ ترسانیدن مردم از نبود راهی دیگر نیست؟

    اسامی و تعاریف در شناخت گونه های سیاسی بسیار سودبخش هستند.

    آنچه این دو طیف کلی را مجزا می کند نحوه عملکرد سیاسی آنها ست. فاشیسم نامبرده عملا به صحنه می آید و مستقیما با رفتار خشونت آمیز سعی در کوباندن یک دانه میخ خود را دارد که نشانه به ریشه خود زدن است. از آنسو، رویه مماشات با ولی فقیه تا بدست آوردن دل او برای صاف نمودن قانون اساسی کج و معوج، بدون نتیجه مانده و همچنان امیدوار اما دانسته به شکست، به پیش تاخته و ملایمانه و با ابزاری از گونه موسوی و خاتمی ها، سعی در همراه نمودن افکار عمومی را با خود دارد.

    فعالان بزرگ سیاسی خارج و داخل می بایست ابتدا بجای هر گونه مباحث جزیی ،که حاصلی جز سرگیجی و حواس پرتی سیاسی ندارد، به بحث در ایجاد عناوین اساسی و اولویت بندی سیاسی خود بپردازند. به نقاط اشتراک که اساس مطلق دگرگونی رژیم کنونی و ایجاد حکومتی مردم سالار است، برسند . با انتشار بیانیه، برگزاری سمینار و کنفرانس مردم را از اهداف اساسی و کلی مشترک خود آگاه سازند.

    باسپاس فراوان
    علیرضا

  2. نویسنده اوباماپرست عزیز!

    اولا از کجا به این نتیجه رسیدید که حملۀ طرفداران ترامپ به کنگره “خطر اول” است، آن هم متوجه جامعه امریکا و نه حکومتش؟ آیا هشتگ Not My President چهار سال قبل و آشوب های متعاقب آن خطری را متوجه این “جامعه” نفرمود؟ احیاناً شما و دیگر اوباماپرستان طی چندین ماه آشوب BLM و حمله به اماکن خصوصی و غارت و خرابکاری مشغول تشویق لیدرهای آنان نبودید؟ احیاناً این برداشت شما به این دلیل نیست که سیاستمداران را خدای مردم و کنگره را مقدس تر و محترم تر از اموال مردم میدانید؟

    ثانیاً لطف کرده و در حین ارائۀ آمار غلط (۴۰ هزار نفر = بیش از یک درصد جمعیت ایالات متحده) این نکته رو هم اضافه بفرمایید که حدود ۲۴ هزار مورد از این آمار مربوط به خودکشی است که اساساً نیازی به اسلحه ندارد. همچنین نگاهی دقیق تر به ۱۶ هزار مورد باقیمانده بیاندازید تا متوجه شوید که چه بخش عمدۀ آن به وسیله سلاح های غیرقانونی انجام شده نه سلاح های رجیستر شده.

  3. فاشیسم ایرانی مصداق خود را در اعمال حکومت جمهوری اسلامی پیدا میکند نه در حرفهای مفت برخی از اپوزیسیون

  4. تا زمانی که شما خود را در محدوده ترسیم شده در جغرافیای سیاسی آمریکا محصور کرده و نگاهی صادقانه از بیرون به سیستم حاکم نیاندازید، این تلاش ها و زحمات شما در حد جدال بین “فرزندانِ” ترامپیست و بایدنیست سیستم حاکم باقی خواهد ماند.
    البته به هیچ وجه قصد یکسان کردن نویسنده محترم با امثال مجید محمدی را ندارم، اما نویسنده محترم در زمین آنها بازی می کند و شاید بهتر باشد‌نگاهش را از درون سیستمی که خدادادی و جاودان تلقی می کند به بیرون و آن هم به سیستمی رو به زوال نقل مکان دهد.
    بحران کرونا کمک شایانی در شناخت این تحول تاریخی به ما خواهد کرد، اگر واقعا به دنبال دنیای بهتری هستیم.

دیدگاه‌ها بسته‌اند.

رسانه‌های گوناگون و برخی “کارشناسان” در تحلیل سیاست‌های آینده ترامپ در قبال حاکمیت ولایی، به‌طور مکرر از مفهوم “فشار حداکثری” (Maximum Pressure) استفاده می‌کنند. این اصطلاح شاید برای ایجاد هیجان سیاسی و عوام‌فریبی رسانه‌ای کاربرد

ادامه »

حدود هفده سال پیش و در زمان جدی شدن بحران هسته‌ای، در تحریریه روزنامه بحثی جدی میان من و یکی از همکاران و دوستان

ادامه »

بی‌شک وجود سکولاریسم آمرانه یا فرمایشی که توسط پهلوی‌ها در ایران برقرار‌شد تاثیر مهمی در شکل گیری و حمایت گسترده

ادامه »