نقش روشنفکران در انقلاب؛ جبر، جهل، یا انتخاب؟

سعید برزین

روشنفکران دوران شاه که سردمداران اندیشه سیاسی بودند در تشویق انقلاب ۱۳۵۷ نقش داشتند. علی شریعتی شاید مهمترین ایدئولوگ دهه ۴۰ و ۵۰ بود که زمینه انقلاب را میان اقشار متوسط فراهم آورد و سرانجام – خواسته یا ناخواسته – آنها را تحویل طوفان بنیادگرای ایت‌الله خمینی داد.

از یک طرف می‌توانیم بگویم انقلاب مضر بود: به جنگ خارجی و داخلی انجامید، بیش از ۲۱۰.۰۰۰ کشته به‌جای گذاشت، ۵۰ سال توسعه اقتصادی را عقب انداخت و طبقه پابرهنه و خرده بورژوازی روستایی را به جای اریستوکراسی سیر پهلوی نشاند.

یا می‌توانیم بگوییم انقلاب مثبت بود: به نظام خودکامه خاتمه داد، استقلال ملی به همراه آورد و طبقات وسیعی از مردم را وارد بستر مدرنیسم اجتماعی کرد.

اما به هر صورتی که انقلاب را تفسیر کنیم روش است که شریعتی و دیگر روشنفکران و فعالینی چون جلال ال احمد و بیژن جزنی در شکل دادن به اندیشه انقلابی نقش داشتند و زمینه تحولات ۵۷ را فراهم کردند.

این روشنفکران رادیکالیسم را به اقشار جوان تحصیل کرده طبقه متوسط منتقل کردند و ضرورت انقلاب «ضد سرمایه داری» و «ضد امپریالیستی» برای ساختن «جامعه بی طبقه توحیدی» را توجیه کردند، (همانجا که امام حسین کمونیست اول می‌شود و آب و برق را مجانی می‌کنند).

آنها بدینسان سرنوشت کشور را رقم زدند. اما آیا مواضع و تاثیر کار آنها حاصل جبر تاریخی بود؟ یا حاصل دانش محدود؟ یا حاصل انتخابی آگاهانه؟ و یا ترکیبی از هر سه؟

استدلال «جبر تاریخی» در مورد روشنفکران انقلاب-پسند این است که چون فضای اجتماعی بسته بود و فرصت فعالیت آزاد سیاسی وجود نداشت روشنفکران ایرانی به اجبار به فعالیت رادیکال و انقلابی روی آوردند.

شرایط روز، امکان انتخاب را محدود می‌کرد و در آن مرحله از تاریخ انتخاب دیگری میسر نبود. شرایط تاریخی امکان و فرصت دیگری برای روشنفکران نگذاشت و آنها را وادار به قیام براندازی کرد. حتی دست بردن به اسلحه نیز به معنای «دفاع از خود» تفسیر شد. این استدلالِ  «جبر تاریخی» اغلب در دفاع از فعالیت انقلابی آن دوره شنیده می‌شود.

استدلال «دانش محدود یا جهل» این است که فراسوی شرایط اجتماعی، شعور، فرهنگ و دانایی روشنفکران به چارچوب مشخصی محدود بود. آنها به الزامات و نتایج یک انقلاب خشن توده‌ای آگاه نبودند و نمی‌توانستند آینده را به روشنی ببینند.

به اضافه، روح حاکم زمانه، انقلابی بود و مبارزه جهان سوم با استعمار را می‌طلبید و به انقلاب کوبا و الجزایر نگاه می‌کرد و فرانس فانون را راهنما قرار می‌داد. بر این اساس، بسیاری از روشنفکران ایرانی خشونت را توجیه می‌کردند و به این نظریه مائو اعتقاد داشتند که قدرت سیاسی از لوله تفنگ خارج می‌شود.

به اضافه، آنها خود را دانا و حکیم مطلق می‌پنداشتند و شک به حقانیت مکتب خود نداشتند. حتی احتمال اینکه شاید نظرشان اشتباه باشد و نیاز به بحث و گفتگو دارد در ذهنشان نمی‌گنجید. بعد از وقوع انقلاب بسیاری از همین روشنفکرانی که حامی سرنگونی رژیم پهلوی بودند ابراز ندامت و پشیمانی کردند و این استدلال را ارائه دادند که کارشان از روی جهل و نادانی بود. برخی پوزش طلبیدند.

اما فراسوی جبر تاریخی و جهل نظری، می‌توان ادعا کرد که مبنای کار روشنفکران «انتخابی آگاهانه» بود. برای مثال، اگر موقعیت فردی مانند شریعتی را بررسی کنیم، می‌بینیم شریعتی – با توجه به نبوغ کم مانند، تحصیلات عالیه و تجربه اروپا – امکان و اراده و آزادی انتخاب را داشت.

او فرصت و امکان گزینش را داشت و او مشخصا اندیشه انقلابی را انتخاب کرد. اشتباه است بگوییم استبداد شاه هیچ راهی جز انقلاب برای شریعتی نگذاشت و بر این اساس، او – و دیگر روشنفکران سیاسی – مسئول افکار خود و پیامدهای انقلاب نیستند. آنچه شریعتی انجام داد، محصول یک انتخاب و اراده آزاد بود.

شریعتی – و دیگر روشنفکران و فعالین – توان و امکان انتخاب را داشتند و انتخاب خود را کردند. به همین خاطر مسئولیت پیامد آنچه رخ داد را، در حد خود، به عهده داردند. در بررسی تاریخ، حتی کسانی که به نوع جبر باور دارند – مثلا مارکسیست ها که جبر تاریخ را بر حسب تحول ابزار تولید و شکل گیری تضاد قهرآمیز طبقاتی تعریف می‌کنند – نوعی اعتقاد به وجود میزانی از «آزادی» و «اراده» و «عاملیت» به رسمیت شناخته می‌شود.

شریعتی راه‌های دیگری هم داشت. او و دیگر روشنفکران می‌توانستند برای پیش برد نظریه دیگری فکر کنند، کتاب بنویسند، زندان بکشند و آواره شوند. به عنوان نمونه، آنها می‌توانستند شور، شعور و نبوغ خود را برای ساختمان یک اندیشه رفرمیستی بکار بگیرند و به مثابه یک «میانه‌رو» وارد صحنه اجتماعی شوند.

آنها می‌توانستند نظریه‌ای در جهت همکاری با جریان‌های میانه‌روتر حکومت طرح کنند. اگر شریعتی و دیگران به ساختمان فکر رفرمیستی می‌پرداختند تا فرصت برسد – که یقینا می‌رسید – و آنگاه دست به فعالیت آزدیخواهانه و عاقلانه می‌زدند کشور عاقبت دیگری داشت. اگر آنها برای باز شدن تدریجی فضای سیاسی در نظام شاهنشاهی تلاش می‌کردند تاریخ روند دیگری بخود می‌یافت. اما روشنفکران راه انقلاب را برگزیدند.

این مسله یعنی «انتخاب انقلاب» عملا شامل حال اکثر روشنفکران ایرانی دهه ۴۰ و ۵۰ می‌شود. از غلامحسین ساعدی، آل احمد و البته شریعتی گرفته تا احمد شاملو و هما ناطق.

البته و صد البته ریشه اصلی مشکل کشور، استبداد حکومت و فقر فرهنگ سیاسی بود که به انقلاب انجامید اما حتی در این شرایط نباید «اراده، عاملیت و انتخاب» عنصر اپوزیسیون را نادیده گرفت و از شخص روشنفکر سیاسی سلب مسئولیت کرد و اندیشه او را حاصل صرف جبر تاریخی، روح حاکم زمانه و یا جهل دانست. در همان فضای معیوب، انتخاب شریعتی آگاهانه بود. در همان فضای معیوب، شریعتی امکان انتخاب دیگری داشت.

امروز نیز، ما به معنایی با همین معادله مواجه هستیم. باید ببینیم فعالین سیاسی (که اکنون جای روشنفکران را گرفته‌اند) چگونه انتخاب‌های خود را خواهند کرد. به جدا از جبر حاکم، محدودیت دانایی و روح حاکم زمانه آیا فعالین سیاسی ما انتخاب‌های درستی خواهند کرد و یا اینکه در فردای امروز باردیگر پوزش خواهند خواست؟

تلگرام
توییتر
فیس بوک
واتزاپ

20 پاسخ

  1. با سلام و درود مجدد
    جناب آقای برزین ،من به جبر تاریخ بگونه ای که انفعال باشد و نیروی‌های محرکه بکار نباشند نظری ندارم.
    لیکن ،معتقدم علل و عوامل بسیار
    بود است تا انقلاب ۵۷ رخ داده است ،
    حتی انقلاب انبیا ء هم تحت شرایطی
    بوده است و لی با توجه به اتصال الهی
    درجات خلوصش بالا بوده است .
    مگر میشود گفت فقط شریعتی نقش
    اول داشته است .
    در حالیکه، بیژن جزنی ،آیات طالقانی و
    غفاری ، بازرگان ،صمد ،محمد حنیف ،
    مصدق ، شاملو و جلال، اقبال ،
    و…بسیاری دیگر فکر و محرک این انقلاب بوده اند .
    درست مثل یک پازل ، اینها ،هریک
    یک قسمت از ان بوده اند.
    ویک حرکت جمعی بوده است ،
    خوب همه این کسانی که بالا ذکر
    شد انقلابی بودند.
    بعضی هم حتی مشی مسلحانه را
    دنبال کردند ،ولی شریعتی با مشی مسلحانه نظر موافق نداشته ،چون
    قضییه بن بلا و بومدین را و ماجرا ها را
    تجربه کرده بود .سازمانهای بسته
    خیلی زخم پذیرند .
    وشریعتی هم به نضج فرهنگی جامعه
    معتقد بود.وبنظر حقیر اینها هریک
    رسالتی داشته اند و یک طیف بوده اند
    و هریک در جا ومقام خود بی همتا.

    سلامت و ظفرنمون

  2. در علم مغناطیس ،و بی نهایت جهان ،حوزه های مغناطیسی متشکلند.
    جهان امواج ،سیگنالها ،فوتون ها ،اشعه ،
    رنگها ،اشکال ،مقادیر ،ابعاد ،انواع ،
    صوت ،تصویر ،و تبدیل به متن.
    الکترومگنتیک فیلد ،طیف مغناطیسی ،
    وامروز بمدد این سیگنال ،و بیشتر
    در خدمت گرفته شدن آن توسط
    انسان ، تصویر برداری از میلیاردها
    مایل دور تر ممکن شده است.
    شرایط ،زمان و مکان.

    انقلاب ،یک شرایط و زمان و مکان است
    بجز انبیاء الهی هیچ کس نمی‌تواند
    انقلاب راه انداخته باشد .

    نه خمینی ،نه شریعتی ونه….

    انقلاب ایران بواسطه شرایط بوجود آمده بود . ورود و تهاجم فرهنگ غرب ،
    فاصله طبقاتی، تحقیر ملی ،تجاوز به
    اموال مردم بنام اصلاحات و ملی کردن و انتقال آن به افراد رژیم پهلوی ،
    تبعیض قضایی ،رانت خواری ،
    عدم آزادی بیان واقعیات ،
    دروغ اطرافیان به شاه ،رهبر ایران
    و بیشمار مسایل دیگر که به یک
    کنفرانس جامع و عادلانه ،برای
    بررسی کارنامه رژیمهای پهلوی
    و جمهوری اسلامی و خدمات و
    حرکات ضد خلقی این دو رژیم
    لازم حتمی است .

  3. دیدگاه ما باب میل شما نبود
    بسیار خب
    سانسور به زیتون هم کشیده شد
    شریعتی رو همه می کوبند از زیتون انتظار نداشتم
    به هر حال
    بدرود
    دیگر زیتون را هم از دایره خوانده ها گذاشتیم کنار

    1. جناب آقای جلوانی
      با سلام و احترام
      شما مشکلاتی را که در برخی زمینه‌ها وجود داشته مطرح کرده و آنها را معیار کارنامه دو رژیم قرار داده‌اید. سوالی که مطرح میشود این است که آیا انتقاد ما از غرب یا فاصله طبقاتی ضرورتا و جبرا موجب انقلاب میشود و یا اینکه انسان به عنوان یک بازیگر اراده و عاملیت دارد یا ندارد؟ ایا میتواند میان انقلاب و عدم انقلاب انتخاب کند یا خیر؟
      سلامت باشید
      سعید برزین

    2. جناب آقای خویی
      با عرض سلام و احترام
      قصد من کوبیدن شریعتی نبود – بدنبال این جواب هستم که افراد تا چه اندازه در تعیین سرنوشت اجتماعی خود حق انتخاب دارند. قصد کوبیدن نیست. قصد پیدا کردن راه و چاه است.
      سلامت باشید
      سعید برزین

  4. با سلام
    درست است که روشنفکرانی مانند شریعتی خود انتخاب کردند اما آیا اگر در کشور توسعه سیاسی و فضای آزاد تضارب افکار وجود میداشت آیا موجب تعدیل نظریات ایشان و سایر روشنفکران نمیشد؟
    اینکه دکتر شریعتی روی کسانی(مصلحان معترض) مانند ابوذر تکیه میکند حداقل بخشی از آن بخاطراستبداد و انسداد سیاسی زمان خودش است…
    از سوی دیگر، انسان فرزند زمان و مکان خودش است، در دهه ۴۰ و ۵۰ اندیشه های چپ در بخشی از دنیا رونق داشت و عده زیادی ایده آل های خود را از این طریق پی می گرفتند، ضمن آن فضای مذهبی جامعه را نیز باید در نظر گرفت، دکتر شریعتی در یک خانواده مذهبی( با پدر روحانی) زاده شد، جلال الاحمد هم همینطور… ضمن آن که سیاست رژیم شاه هماهنگ با سیاست امریکا و غرب در راستای مبارزه با کمونیسم ، تسهیل فعالیت گرایشات مذهبی بود که البته خوب بود اما بخاطر انسداد سیاسی و نبود توسعه سیاسی و احزاب آزاد به مرحله پختگی نرسید
    بهرحال همانگونه که در غرب اندیشه های آزادیخواهی تحولات و نشیب و فرازهای زیادی را طی کرده بطوریکه از دل دموکراسی دهه ۳۰ آلمان کسی مانند هیتلر (سردمدار فاشیسم) ظهور کرد و بخشی از دنیا را به خاک و خون کشید، ما هم باید بپذیریم که مطابق با حال و هوای شرایط فرهنگی سیاسی و اعتقادی خودمان باید مسیر تکاملی خود را طی کنیم.
    البته بنظر می رسد که یک عامل در مقاله نوشته شده مغفول مانده و آن دخالت بیگانگان است. باید توجه داشت که یکی از عوامل مهم طی ۱۵۰ تا ۲۰۰ ساله اخیر که بنظرم اجازه نداده که تحولات سیاسی فرهنگی کشور مسیر طبیعی خود را طی کند و همواره مزاحم بوده(حداقل تا انقلاب ۵۷) همین دخالت دول خارجی بوده است، که به گمانم کشورهایی چون ژاپن ، اگلیس … دچار چنین مشکلاتی نبوده اند.

    1. جناب کاوش
      با سلام متقابل و احترام

      میگویید: آیا فضای آزاد و تضارب افکار موجب تعدیل نظریات روشنفکران نمیشد؟
      میگویم: کاملا درست میفرمایید. من منکر تاثیر گذاری محیط بر افراد نیستم. میپذیرم که در جامعه استبدادی و بسته طیف اندیشه محدودتر است. ولی در نهایت حق انتخاب و اراده را نمیتوان نادیده گرفت.

      میگویید: تاکید شریعتی بر ابوذر بخاطراستبداد زمان خودش است.
      میگویم: درست میگویید ولی نظریه‌ای که شریعتی ارائه میدهد یک نظریه لیبرال و دمکراتیک نیست بلکه یک نظریه انقلابی و شورشی و تندخو است.

      میگویید: انسان فرزند زمان و مکان خودش است + فضای اجتماع مذهبی بود + رژیم فعالیت گرایشات مذهبی را فراهم میکرد.
      میگویم: با این ارزیابی ها موافقم.

      میگویید: ما هم باید مسیر تکاملی خود را طی کنیم.
      میگویم: کاملا موافقم – و من گفتگو و رشد فرهنگی را پیکان این تکامل میدانم.

      میگویید: به دخالت بیگانگان اشاره نشده.
      میگویم: تاثیر استعمار قابل توجه است ولی نکته‌ای که مد نظر مقاله است عناصر گوناگون اجتماعی تاثیر گذار نیست بلکه عاملیت شخص بازیگر است.

      ارادت
      سعید برزین

  5. آقای برزین گرامی
    موضوع بسیار جالب و یگانه ای را مطرح کرده اید. من هم سالهاست به چنین موضوعی میاندیشم و کوشش در شناخت ماهیت روشنفکر ایرانی دارم. در این میان عده ای سعی در تعریف روشنفکر کرده و به نتایج دلخواهشان هم رسیده اند.
    زمانی بود که ملاها هرچه بر منبرها میگفتند، وحی مُنزل بود و زمانی هرکسی که کت و شلوار و کفش واکس زده و کراوات داشت، اهالی محل او را به عنوان تافتۀ جدا بافته ای بشمار آورده و رأی او برهان فاطع بود. سپس به برهه ای رسیدیم که عده ای تحصیلکرده حرفهائی میزدند که تا آن زمان به گوشمان نخورده بود و پس از شنیدن آن حرفها نسبت به آنها احترام خاصی در ما به وجود میآمد. اما چیزی نگذشت که جنگ زبانی و نوشتاری بین ملاها و تحصیلکرده ها در گرفت. سپس این دو جماعت دارای نمایندگانی شدند با تحصیلات دانشگاهی و حتی برخی از آنها به مقام رهبری فکری جامعه نیز رسیدند.
    در این مرحله، افرادی پس ازآشنائی با افکار چنین تحصیلکرده هائی، شیفتۀ اینان شده و گروههای متعددی از قبیل ملی-مذهبی، ملی سکولار، مارکسیست اسلامی، مارکسیستهای لنینی و مائوئی و چه گوآرائی وسوسیالیست و حتی فاشیست وغیره، پیدا شدند و گفت و شنود یا بگو مگوها و درگیریهای فیزیکی نیز درگرفت.
    اما مشکل این رهبران فکری متعلق به گروههای پیش گفته در این بود که چنین رهبرانی دارای اندیشۀ مستقل نبودند. آنها وابسته های فکری دیگرانی بودند که حاصل اندیشه هایشان را از طریق کتابهائی به آنها منتقل کرده و آنان را از نظر اندیشه به تسلط درآورده بودند. در نوشتۀ حاضر اینها را روشنفکران کتابی مینامم. به زعم من، روشنفکر کتابی فردیست که از خود اندیشه ای ندارد، مغزش مملو از مطالب کتابهائیست که مطالعه کرده و در هر مناسبتی کوشش در تطبیق وضع حاضر با مطالب کتابهای ذخیره شده در مغزش دارد. از این قبیل روشنفکران کتابی در جوامع مختلف بسیار دیده میشوند. حال یا مهندس باشد یا پزشک یا دکترعلوم اجتماعی یا سیاسی و غیره.
    در ماجرای ۵۷، رهبری در اختیار ملاها بود وآنها علاوه بر مردم عادی، روشنفکران کتابی را نیز به دنبال خود میکشیدند. بر این اساس بود که مریدان روشنفکران کتابی نظیررهبران جبهۀ ملی، حزب ایران، حزب توده، مجاهدین، فدائیان و مجمع نویسندگان و بقیه، به تبعیت از مرادهایشان، به خیل جماعت انقلابی پیوستند. این مریدان را روشنفکر زده مینامم. روشنفکر زده کسی است که بدون دارا بودن اندیشۀ مستقل، از مراد به ظاهر روشنفکرخود، تقلید و پیروی کند. در واقع، این گروه روشنفکرزده ها که راه تقلید در پیش گرفتند، با مقلدان ملاها تفاوتی نداشته و همچون رباتهائی بودند که سیستم فرمانشان در اختیار دیگری بود.
    طی ۴۲ سال گذشته، شاهد بوده ایم که شوربختانه به تعداد روشنفکران کتابی به علت مهاجرت ملیونی ایرانیان و دسترسی به کتاب و کتابخانه های غربی، افزایش قابل ملاحظه ای پیداکرده و وجود اینترنت و دسترسی آسان به گفته های روشنفکران کتابی سبب شده تا مریدان چند ملیونی هم برای این مرادهای ملیونی بوجود آیند، که چنین پدیده ای زنگ خطرجدی برای حرکتهای اجتماعی آینده است.
    ایران نیاز وافری به روشنفکران اندیشمند دارد تا ملت و کشور را در جهت درست رهبری کنند. روشنفکران اندیشمند سوای دارا بودن سواد و معلومات روشنفکران کتابی، به نوبۀ خود دارای قدرت تولید اندیشه بوده و با برخورد اندیشه های آنان و حق انتخاب بهترینهاست که جامعه خواهد توانست کشتی شکستۀ امروز ما را به ساحل نجات برساند. مختصر آنکه روشنفکران اندیشمند هنگامی وجودشان در عرصۀ جامعه دیده میشود که نه تنها برای مشکلات حاضرجامعه راه حلهای عملی داشته باشند، بلکه توان ارائۀ راه حلهای عملی در سطح ملی و در رابطه با جهان کنونی و آینده را نیز دارا باشند.

    1. جناب کبیری گرامی
      با سلام و احترام متقابل

      اشاره به این فاکتورها کردید: تاریخ روشنفکری سیاسی + عدم استقلال فکری روشنفکران + سطحی بودن اندیشه روشنفکران + مشکل روشنفکر زدگی + استمرار این معضل‌های اجتماعی + نیاز به روشنفکران مولد اندیشه که بتوانند راه حل عملی ارائه دهند.

      با فرازهای اصلی سخنان شما موافقم. تنها موردی که من توجه شما را به آن جلب میکنم این نکته است که روشنفکران زمینه انقلاب ۵۷ را در میان طبقه متوسط فراهم آوردند و جریان سیاسی را (ناخواسته) تحویل روحانیون دادند.

      از اینکه زحمت کشیدید و نظر خودتان را اعلام کردید سپاسگذارم
      سعید برزین

  6. متاسفانه این ورودیه متن اجازه نداد ادامه متن رو بخوانم:
    علی شریعتی شاید مهمترین ایدئولوگ دهه ۴۰ و ۵۰ بود که زمینه انقلاب را میان اقشار متوسط فراهم آورد و سرانجام – خواسته یا ناخواسته – آنها را تحویل طوفان بنیادگرای ایت‌الله خمینی داد

    سوال : علی شریعتی چگونه انقلاب را تحویل خمینی داد؟
    علی شریعتی ۱.۵ سال قبل یعنی قبل از شورش مردم درگذشت
    البته سوال اصلی هم اینست که :
    شریعتی که مخالف انقلاب بود و بارها و بارها در کتابهایش از انقلاب زودرس و حکومت دینی انتقادهای آشکار و عمیق مبتنی بر علم جامعه شناسی ارائه داده بود (رجوع شود به کتاب مذهب علیه مذهب و مجموعه درس گفتارهای اسلامشناسی و تاریخ ادیان) چگونه و با چه استدلال زمینه انقلاب را فراهم کرد
    این یک مغالطه آشکار است که زیتون در اشاعه این مغالطه شریک نویسنده می باشد
    بعد از جواب این سوال ها و تطهیر غرض نویسنده! شاید بشود متن را خواند

    1. جناب خویی گرامی
      با سلام و احترام

      یک
      صحیح بودن و یا اشتباه بودن نظریات شریعتی موضوع این مقاله نیست. به همین خاطر نوشتم: میتوان گفت انقلاب مضر بود و یا اینکه انقلاب مفید و مثبت بود. قصد نداشتم که ماهیت اندیشه شریعتی و یا ماهیت انقلاب را مورد بررسی قرار دهم و خوبی و بدی احتمالی آنها ارزیابی کنم.

      قصد من این است که بپرسم میزان عاملیت، میزان اراده و میزان انتخاب روشنفکران در ارائه یک نظریه چقدر است؟ آیا راه و روشی که یک روشنفکر ارائه میدهد پیامد جبر تاریخی است و یا اینکه پیامد یک انتخاب است.

      دو
      در عین حال، به اعتقاد من تاثیر شریعتی در شکل دادن به یک موج انقلابی در ایران غیر قابل انکار است. هیچ فرد و یا جریان سیاسی توان و تاثیر او را نداشت. شریعتی بر کلیت جریان روشنفکری ایران تاثیر گذاشت و همچنین جوانان تحصیل کرده را اماده پذیرش نظریه انقلابی کرد. البته او در برابر آنچه “ارتجاع مذهبی” می‌دید موضع گیری داشت ولی این “ارتجاع مذهبی” همان دین سنتی بود که میان مذهب و سیاست تفکیک قائل می‌شود.

      سلامت باشید
      سعید برزین

  7. اگر رهبر ،شاه و یا ولایت فقیه یا هرچه باشد.
    مگر به اطلاعات صحیح نیاز ندارد ،
    آمار که یا وجود خارجی ندارد و یا دروغ است.
    مالیات که گردش صحیح پول را تا حدودی نشان میدهد که بی سامان
    است ،
    رانت که فراوان است ،
    کارگزاران رژیمها که بالاتر از قانون
    اند.
    گزارشات به نفر اول دروغ است حالا
    به وابستگی با خارج هم کاری
    نداشته باشیم ،
    نفر اول خود را متخصص همه چیز بداند.
    خوب همین چند تا کافی است
    که اتشفشان فعال شود .

    1. جناب جلوانی – با سلام

      با شما موافقم که وقتی برداشت انتقادی از جامعه وجود داشته باشد احتمال آتشفشان بوجود میاید. ولی دقت کنید که این رابطه اتوماتیک و جبری نیست. بلکه از یک جریان پیچیده ذهنی عبور میکند که طی ان میتوان تصمیم به انقلاب گرفت و یا تصمیم به انقلاب نگرفت.

      برای اثبات این نظریه، شما را به این نکته توجه میدهم: ببینید احزاب اپوزیسیون اکنون چقدر تلاش تبلغاتی دارند و یا قدرتهای خارجی چقدر تلاش تبلغاتی دارند. تمام این تلاش ها در تایید این نکته است که عاملیت انسان به شکل جبری حاصل شرایط محیط نیست بلکه حاصل یک تصمیم عقلانی و فکری است.

      سلامت باشید
      سعید برزین

  8. نویسنده شوخی میفرماید وقتی میگوید انقلاب طبقات وسیعی از مردم را وارد مدرنیسم اجتماعی کرد!

    1. جناب حمید
      روز شما بخیر
      شوخی نمیکنم! شما نگاه کنید ببینید که علی رغم محدودیت هایی که برای زنان بوجود آمده زنان در ایران تا چه حد در جامعه مدرن رشد کرده اند. (اکثریت دانشجویان دختر هستند.) و یا ببینید که بورژوازی سنتی روستایی به چه شکل گسترده‌ای وارد صحنه اجتماعی و سیاسی شده.
      سلامت باشید
      سعید برزین

  9. با احترام برای دیدگاه آقای برزین، نگاه مقاله به روشنفکران کمی دور از انصاف است. البته عملکرد روشنفکران آرمانگرای ایرانی جای نقد دارد. اما فراموش نکنیم که در حکومت پیشین، روشنفکران (چپگرا به ویژه) به شدت سرکوب و حذف می شدند و فضایی برای تکثرگرایی، گفت و گو و فعالیت احزاب منتقد حکومت وجود نداشت. بدیهی است که خفقان و سرکوب سیاسی زمینه را برای ستیزه جویی روشنفکران (چه دینی چه غیردینی) و بروز استبدادی دیگر فراهم می آورد.

    1. پرتوی گرامی
      من منکر نیستم که استبداد تاثیر منفی بر تحول سالم اندیشه سیاسی دارد. اما این سوال را مطرح میکنم که آیا استبداد جبرا موجب بروز اندیشه انقلابی می‌شود و اجازه به هیچ راه حل دیگری نمیدهد؟ آیا یک جبر تاریخی وجود دارد که اگر استبداد حاکم شد حتما و جبرا یک انقلاب پیامد آن خواهد بود و در این میان انتخاب و اراده و اختیار نقشی ندارد؟ یا اینکه شریعتی و دیگر روشنفکران میتوانستند استراتژی دیگری دنبال کنند؟
      سلامت باشید
      سعید برزین

  10. روشنفکران اشاره شده اصلا روشنفکر نبودند به معمای کامل کلمه،
    درواقع اگرآنان روشنفکر بودند باید آگاه سازی میکردند،
    وازطرف دیگر امکانات رسانه ای نبود اگریادتان باشد بی بی سی شما کمتر از۲ساعت برنامه داشت! درنتیجه امروز را نمی شود با ۵۷مقایسه کرد. ضمن اینکه سیاسیون و روشنفکران امروز هم که در تلویزیونهای ماهواره ای شرکت میکنند چیزی در چنته ندارند که دلچسب باشد…

    1. آقای محمد
      با سلام و احترام
      ۱- روشنفکر کسی است کارش مطالعه امور اجتماعی و اندیشیدن و نقد است.
      ۲- روشنفکرانی که از آنها نام بردم تاثیر گذار بودند.
      ۳- کتابهای شریعتی در تیراژ چند صد هزار و چه بسا میلیونی منتشر و خواند شد.
      ۴- شرایط امروز و ۵۷ متفاوت هستند ولی شباهت هایی هم دارند.
      ۵- روشنفکران امروز نقشی مهمی را که روشنفکران دهه ۵۰ داشتند ندارند. فعالین سیاسی و روزنامه نگاران بخش مهمی از این مسولیت را اکنون به عهده گرفته‌اند.
      سلامت باشید
      سعید برزین

دیدگاه‌ها بسته‌اند.

رسانه‌های گوناگون و برخی “کارشناسان” در تحلیل سیاست‌های آینده ترامپ در قبال حاکمیت ولایی، به‌طور مکرر از مفهوم “فشار حداکثری” (Maximum Pressure) استفاده می‌کنند. این اصطلاح شاید برای ایجاد هیجان سیاسی و عوام‌فریبی رسانه‌ای کاربرد

ادامه »

حدود هفده سال پیش و در زمان جدی شدن بحران هسته‌ای، در تحریریه روزنامه بحثی جدی میان من و یکی از همکاران و دوستان

ادامه »

بی‌شک وجود سکولاریسم آمرانه یا فرمایشی که توسط پهلوی‌ها در ایران برقرار‌شد تاثیر مهمی در شکل گیری و حمایت گسترده

ادامه »