کینگ پیشاپیش گفته بود که کوشیده در این رمان «داستان خوبی» بگوید. انصافا هم به این هدف خود رسیده است. اما چگونه میشود درباره رمانی نوشت که داستان خوبی دارد بیآنکه از پیرنگش گفت و لطفش را برای کسانی که قرار است بعد آن را بخوانند از میان نَبُرد؟ چندان آسان نیست. بدبختانه بسیاری از به اصطلاح نقدها و معرفیهایی که این روزها بر آثار ادبی و سینمایی نوشته میشود از این عیب بری نیست و نویسنده با بیان جزئیات کلیدی پیرنگ اگرچه متن خود را کامل و جذاب میکند انگیزهی خواندن یا دیدن اثر اصلی را در دیگران میکُشد.
بعد از زبان جیمی کانکلین روایت میشود. او مردی جوان است که سرگذشت خود را از شش، هفت سالگی تا امروز که ۲۲ ساله است باز میگوید. جیمی در روایتش بارها واژهی بعد (Later که میتوان در گویش محاورهایِ نزدیکتر به زبان کتاب آن را بعدا هم ترجمه کرد) را به کار میبرد و اغلب این واژه در حکم وعدهای است به خواننده برای کنار زدن لایهای پنهان یا بیان ماجرایی فرعی که در رمزگشایی از رفتار شخصیتهای داستان تاثیرگذار است. راوی که باور دارد تا پیش از مرگ همیشه «بعد»ی هست، خود از تکرار این واژه آگاه است و گاه در عباراتی میان کمانک به خواننده یادآوری میکند که «بله، میدانم. باز هم این کلمه آمد…» و یا مضمونی از این دست. در متنی فارسی دیدم که نام این کتاب به «بعدها» برگردانده شده بود که ترجمه درستی نیست و شاید فقط در پایان رمان که راوی میگوید: «بله خواهیم دید. خواهیم دید. بعد» بشود به جای «بعد» گذاشت «بعدها» که در این صورت هم یکدستی کاربرد واژهی «بعد» در متن نادیده گرفته میشود.
به هر روی، جیمی توانمندی فوقالعاده و ماورایی دارد و آن این که میتواند روح انسانهایی را که تازه در گذشتهاند به چشم ببیند، با آنها گفتوگو کند و حتی آنها را به پرسش بگیرد. آنها هم چون دیگر زنده نیستند ناگزیرند حقیقت را بگویند و چیزی را پنهان نکنند. البته فرصت او برای این دیدارها محدود است چون روح تازه درگذشتگان به تدریج و ظرف چند روز محو میشود؛ صدایشان هر چه ضعیفتر به گوش میرسد و هیبت مرئی روحشان رنگ میبازد. گویی به سرعت روانهی مقصدی دیگر میشوند و به هیچ رو قرار نیست در جهان زندهها ماندگار باشند مگر در مواردی انگشتشمار که روحی به تسخیر نیرویی شر و ویرانگر درمیآید.
جیمیِ خردسال تک فرزند است و فقط یک سرپرست دارد: مادرش تیا که کارگزار ادبی است و این کسب و کار را پس از ابتلای برادرش هری به آلزایمرِ زودرس از او به ارث برده و همزمان با دوران رکود اقتصادی با چنگ و دندان میکوشد زندگی خود و فرزندش و هزینه نگهداری برادر بیمارش را در آسایشگاه تامین کند. تیا اولین کسی است که از توانایی غیرعادی جیمی آگاه میشود و آن را باور میکند. اگرچه مادرانه سخت نگران پیامدهای غیرقابلپیشبینی این استعدادِ پسرش است و مصمم است آن را مانند رازی میان خود و جیمی از دیگران پنهان و در سینه نگه دارد، دیر یا زود خود را ناگزیر میبیند که با توسل به همین توانمندی نادرِ پسرک گره از مشکلات مالی روزافزون خود باز کند. این تصمیم، جیمی خردسال را زودهنگام رودرروی تباهیها و شرارتهای دنیای بزرگسالان قرار میدهد و امنیت و آسودگی خاطر کودکانه را از او میرباید.
به رغم فراز و نشیبها و آشکار شدن بعضی اسرار مگو، دلبستگی و سرسپردگی مادر و پسر به هم نه فقط از میان نمیرود بلکه استوارتر میشود. کینگ در ترسیم زندگی مشترک تیا و جیمی به عنوان مادر و پسری امروزی که در دنیای ناپایدار و پرخطر کنونی به هم متکی و به ارزشهای انسانی پایبند میمانند بسیار موفق بوده است و رابطهی ژرف و باورپذیر آنها از جذابیتهای اصلی کتاب است.
برای آن که از پیرنگ داستان کمتر گفته شود و لطف کشف آن برای خواننده باقی بماند شاید بد نباشد به آن دغدغهی همیشگی ترجمهپذیری یا ترجمهناپذیری داستان در بازار کتاب ایران بپردازیم. بیشک، به همین زودی مترجمان و ناشرانی در فکر یا در شرف ترجمه و ارائهی رمان تازهی کینگ به خوانندگان فارسیزبان هستند. شاید مثل اغلب موارد ترجمههای همزمان و متعددی هم روانهی بازار شود. با این حال مشکل میتوان تصور کرد که در این فرآیند حتمی چه بر سر بعضی عناصر داستان خواهد آمد: از جمله رابطهی عاطفی و طولانیمدت مادر جیمی با یک پلیس زن که در سرنوشت جیمی هم تاثیرگذار است و راز مسکوت ماندن هویت پدر جیمی. گرچه، تجربه نشان داده که چنین موانعی – متاسفانه یا خوشبختانه؟ – بزرگ شمرده نمیشوند: نه آن قدر که نگذارند متنی قلعوقمع شده به دست خوانندهی فارسیزبان و نااشنا با زبان اصلی برسد.
در حالی که بیش از دو سال از جنبش "زن، زندگی، آزادی"، جنبشی که جرقه…
بیانیهی جمعی از نواندیشان دینی داخل و خارج کشور
رسانههای گوناگون و برخی "کارشناسان" در تحلیل سیاستهای آینده ترامپ در قبال حاکمیت ولایی، بهطور…
زیتون: جلد دوم کتاب خاطرات طاهر احمدزاده اخیرا از سوی انتشارات ناکجا در پاریس منتشر…