زیتون– رضا طالشیان جلودارزاده٬ روزنامه نگار و زندانی سیاسی٬ طی نامهای از زندان بزرگ تهران٬ نوشت: «استبداد هم اینک سالهای درازی است که در جامعه ی تئوری زنگ زده و منسوخ فقه ، سنتی و پویا که تنها جابجایی ظرف و مظروف با روکش کهربایی است، در قالب یک نظام تئوکراتیک در برابر سرنوشت یک ملت تمام قد ایستاده است.»
در این نامه آمده است: «نظام مسلح به اقسام سلاح سرکوب که غیر از زبان سرکوب هیچ لسان دیگری را نه برای خطاب قرار دادن و نه برای استماع نمی شناسد. همانگونه برای مردمش سخن می گوید همانگونه از سوی قدرتهای بین الملل عتاب می شود.»
این جانباز دوران جنگ افزود: «گویی که ازمیان سه گونه دیپلماسی در حوزه ی بین الملل هویت ،سرسپردگی و ستیز, مسیر خشن و دشوار ستیز را همواره موارد ایدئولوژیک مألوف خود می داند از سرهم بندی و داستان سرایی پرونده یی که برای من درست کردند در می گذرم ،ازاینکه چگونه ازمیان بیش ۴۰۰۰ هزار یادداشت ومقاله ام تنها پنج تا از آن را بیرون کشیدند تا آن را بهانه ردیف کردن اتهام من قرار دهند و مرا با دو عنوان تبلیغ علیه نظام وتشویش اذهان عمومی به سه سال حبس، چهل میلیون جریمه در حق دولت و دو سال محروم از هر گونه فعالیت سیاسی ،اجتماعی ،حزبی و جریانی وهمچنین دو سال ممنوع الخروجی محکوم کنند.»
متن کامل این نامه که برای انتشار در اختیار «زیتون» قرار گفته٬ به شرح زیر است:
«به نام آنکه جان رافکرت آموخت »
با درود بر شما مردم مصیبت دیده ، رنج دیده و رنجیده از هزاران وعده ی تو خالی یک نظام سرتا پا دروغ و شامورته که به نام جمهوری اسلامی, که شایسته تر هست همه ی ما آن را باهم بخوانیم نظام جمهوری اختلاسی.
نظام مسلح به اقسام سلاح سرکوب که غیر از زبان سرکوب هیچ لسان دیگری را نه برای خطاب قرار دادن و نه برای استماع نمی شناسد. همانگونه برای مردمش سخن می گوید همانگونه از سوی قدرتهای بین الملل عتاب می شود.
گویی که ازمیان سه گونه دیپلماسی در حوزه ی بین الملل هویت ،سرسپردگی و ستیز, مسیر خشن و دشوار ستیز را همواره موارد ایدئولوژیک مألوف خود می داند از سرهم بندی و داستان سرایی پرونده یی که برای من درست کردند در می گذرم ،ازاینکه چگونه ازمیان بیش ۴۰۰۰ هزار یادداشت ومقاله ام تنها پنج تا از آن را بیرون کشیدند تا آن را بهانه ردیف کردن اتهام من قرار دهند و مرا با دو عنوان تبلیغ علیه نظام وتشویش اذهان عمومی به سه سال حبس ،چهل میلیون جریمه در حق دولت و دو سال محروم از هر گونه فعالیت سیاسی ،اجتماعی ،حزبی و جریانی وهمچنین دو سال ممنوع الخروجی محکوم کنند.
مردم معترض و به فغان آمده در زیر انواع مشکلات ریز و درشت را اغتشاش گر می نامند. مرا که تنها منتقد بودم و یک قلم سلاح من بود به زندان افکنده و زندگی مشترکم را باتهدید و تحدید شخم زدند و به جهنم تبدیل کردند.
باری؛استبداد هم اینک سالهای درازی است که در جامعه ی تئوری زنگ زده و منسوخ فقه ، سنتی و پویا که تنها جابجایی ظرف و مظروف با روکش کهربایی است، در قالب یک نظام تئوکراتیک در برابر سرنوشت یک ملت تمام قد ایستاده است .آنگاه که قاضی دادگاه در مواجهه دفاع قانونی و موجهه ام با استناد به اصل ۲۳ قانون اساسی، مبنی بر حق آزادی بیان ،به صراحت می گوید در کجای این ماده ی قانونی نوشته شده آزادی پس ازبیان !
للعجب …..
واین گونه منتقدان و مخالفان شان را خفه می کنند و زین توسن شان را می کشند و به سوی ناکجا آباد می تازند .
یک نکته ی جالب ! طی دوباری که در مدت دوماه گذشته برای درمان و معاینه ی پزشکی به بیمارستان خاتم الانبیاء اعزام شدم اتفاقات کم نظیری را شاهد بودم . بار نخست با یک پژو شامل یک راننده ی شخصی یک پاسیار و دو سرباز اعزام شدم با دستبند و پابند ، درطول هفت تا هشت ساعت رفت و برگشت وطی گفتگوهایی که در طول این سفر با این مأموران داشتم ،از راننده تا پاسیار و آن دو سرباز بیشتر از آنکه ادبیات معمول ومرسوم از سوی آنان بشنوم این تنها کلوخ واره ها و سنگواره های فحش و تف و لعنت و فضاحت بود که بر تمام تاج و تخت و کلواره های مسئولین ریز و درشت نظام مقدس از سوی این مأموران حواله می شد .بار دوم نیز با یک پژوی دیگر و همان کلواره ها و البته بیشتر و شفاف تر!
مأموران اعزام اگر چه هر بار از من عذر به تقصیر می طلبیدند، از اینکه مجبور بودند به دست و پای من قفل و زنجیر ببندند ، ابراز شرمندگی می کردند .
خاطرم هست در دفعه ی دوم بخش پذیرش بیمارستان خاتم الانبیاء با آنکه دفترچه بیمه ام به نام بنیاد شهید وامور ایثارگران بود و متصل به تکمیلی خاص و ویژه ؛ برای من دو قبض پرداختی صادرکرد .یکی هفتادویک هزار تومان به بهانه ی تهیه ی لباس برای انجام « ام آر آی» و تزریق و دیگری مبلغ یکصد و یازده هزار تومان هزینه ی آمپول تزریقی که بیش از اینکه خانواده گرفتار شعبده و خام مسئولان این بیمارستان شوند با دستبند و پابند بلند شدم و فریاد زدم :«بنده مادرزاد بیمار نیستم .من همان نوجوان دهه شصتم که اسیر همین دودوزه بازان و حاکمان امروز کشور شدم. با کفش کتونی ساده , بر روی خاک تفتیده ی فکه ، دشت عباس ، ابوقریب، عین خوش و برای دفاع از کشورم پی دشمن می دویدم و سالها زیر خروارها سنگ و شن بیتوته کردم و زیر رگبار گلوله و توپ و خمپاره لت و پار شدم .این قبض ها رابفرستید برای حسن نصرالله ی گردن کلفت و رهبران حشد الشعبی و الفاطیمون،العماریون و حوثیان یمن و اگر مجالی نیست بفرستید برای بیت مقام عظماء.»
من ریالی پرداخت نمی کنم اگرچه پذیرش گران بیمارستان پس از این اعتراضم کوتاه آمدند وکار درمانم را انجام دادند ،اما عبارت کوتاهی که سر مأمور همراه من بدان اشاره کرده بود وخیلی برایم جالب بود. مأمور زندان گفت:خجالت آور است که نظام جمهوری اسلامی به نقطه یی رسیده که جانباز جنگش رابه خاطر چند مقاله ی انتقادی به زندان می افکند و از آن سو برای درمان بیماریش که حاصل حضور در جبهه ی جنگ بود پول طلب می کند آنهم با دستبند وپابند!
خاصه آن که به دست ما یک برگه اعزام می دهند که بر روی آن نوشته شده «تحت تدابیر شدید امنیتی وبدون اجازه ی هرگونه ملاقات با بستگان و نزدیکان به بیمارستان اعزام و باز …
… بنیان و ارکان استبداد به زودی فرابرسد
« بهکام و برقرارباشید »
رضا طالشیان جلودارزاده٬ روزنامه نگار و عضو فدراسیون بین المللی روزنامه نگاران
بند قرنطینه ی زندان تهران بزرگ
یک فروردین ماه هزار وچهارصد