زیتون- کتابِ «علم دینی، علم بومی و علم اسلامی: محالاندیشی یا دوراندیشی» نوشتهی علی پایا از سوی انتشارات دانشگاهی منتشر شد. متن پیشرو از سوی نویسنده برای انتشار در اختیار زیتون قرار کرفته است.
***
علم دینی، علم بومی و علم اسلامی: محال اندیشی یا دور اندیشی
مجموعه مقالاتی در باره پروژه های ایدئولوژیک تولید علم
به همراه دو نقد در باره دیدگاه دو صاحبنظر ایرانی در باره علم
علی پایا
مرکز نشر دانشگاهی
۱۳۹۹
فهرست مطالب
قدردانی و تشکر
مقدمه
فصل ۱: تاریخچه مختصری از کوشش ها برای تولید علم بومی، علم دینی و علم اسلامی همراه با توضیحاتی در خصوص خطاهای گفتمان علوم انسانی بومی و دینی
فصل ۲: بررسی امکان علوم انسانی اسلامی
فصل ۳: تاملی نقادانه در اندیشه های دکتر رضا داوری در باره علم و علم اسلامی
فصل ۴: ارزیابی نقادانه دیدگاه دکتر رضا منصوری در باره علم و علم اسلامی
فصل ۵: تعارض های چاره ناپذیر پروژه اسلامی کردن علوم انسانی: نگاهی نقادانه به آراء آیت الله جوادی آملی و حجت الاسلام سید محمد مهدی میرباقری در باره علم اسلامی
فصل ۶: یک ارزیابی شتابزده از دیدگاههای حجت الاسلام دکتر حمید پارسا نیا در دفاع از علم دینی
فصل ۷: بررسی انتقادی دیدگاههای دکتر خسرو باقری در باره علم اسلامی
فصل ۸: چند نکته انتقادی در باره “پیشنهادی برای اسلامی سازی علوم انسانی”
فصل ۹: گفت و گو با حجت الاسلام دکتر سوزنچی در باره علم دینی
فصل ۱۰: گفت و گو با حجت الاسلام دکتر سید علی طالقانی در باره علم دینی
۱۰-۱: چرا عقل گرایان نقاد ‘علم اسلامی‘ را ناممکن می دانند
۲-۱۰: در پاسخ آقای طالقانی
۳-۱۰: چرا واقعیت داور نهایی دعاوی معرفتی ماست؟
فصل ۱۱: گفت و گو با دکتر سید محمد تقی موحد ابطحی در باره علم دینی
فصل ۱۲: گفت و گو با دکتر آیت اللهی در باره علم دینی
فصل ۱۳: نقدی بر نقد- ارزیابی آراء حجت الاسلام علی ربانی گلپایگانی در باب علم دینی
فصل ۱۴: پاسخ به برخی پرسشها در باره «امکان تحقق علم و فناوری اسلامی و چیستی علوم انسانی و اجتماعی اسلامی»
فصل ۱۵: پاسخ به پرسشهایی در باره “امتناع علم دینی”
فصل ۱۶: تکنولوژی دینی: چیستی و امکان تحقق
نمایه موضوعات
نمایه اشخاص
مقدمه
کوشش هایی که از قرن نوزدهم در میان مسلمانان برای احیای روحیه علمی در جوامع اسلامی آغاز شد[۱] و سپس از اواسط نیمه نخست قرن بیستم با پروژه تازه ای، تحت عناوینی نظیر “تولید علم اسلامی” و “اسلامی کردن علوم” ادامه یافت، جلوه دیگری از تاثیرات مواجهه مسلمانان با مدرنیته و شوک وارده از ضربه ای بود که نوعی بحران هویت را در میان مسلمانان پدید آورده بود.[۲] این کوشش ها نه تنها در دهه های بعدی قرن بیستم با جدیت دنبال شد، که دامنه آنها به قرن بیست و یکم نیز کشیده شده است. اشتیاق برای اسلامی سازی علوم، همچنین با تعلق خاطر دیگری که دامنه اش از اولی به مراتب فراتر می رود، یعنی بر پا کردن یک تمدن اسلامی همراه شده است.[۳] در این مسیر نه تنها سرمایه گذاری های کلان صورت گرفته، که شمار زیادی از نهاد ها و موسسات نیز برای تربیت افراد و برپایی نشست های علمی و انتشار نشریات و کتب ناظر به اهداف پروژه های مورد نظر نیز تاسیس شده اند.[۴]
کوشش برای تولید علم دینی یا علم اسلامی و یا اسلامی کردن معرفت، هرچند ریشه در تجربه های خود مسلمانان در مواجهه با مدرنیته داشته است، در عین حال در روند رشد خود از یک پروژه بزرگتر نیز تاثیر بسیار پذیرفت. این پروژه بزرگتر پروژه تولید “علم بومی[۵]” نام دارد که سابقه آن در دوران معاصر به دهه های ۱۹۵۰- ۱۹۶۰ و جنبش های ضد استعماری و گفتمان موسوم به “جهان سوم گرایی[۶]” باز می گردد.[۷]
شمار کتاب ها و مقالاتی که طی این مدت در خصوص موضوعات یاد شده، به زبان های مختلف، انتشار یافته است، چندان است که فهرست هایی که در بر دارنده بخشی از اطلاعات مربوط به این آثارند خود به کتاب هایی قطور بدل شده اند[۸].
هرچند شوق تولید علومی که مشخصه های فرهنگی و تمدنی معینی را به همراه داشته باشند در میان ملل و اقوام مختلف قابل مشاهده است، اما شاید آن دسته از نویسندگان مسلمان که به نیت بسط مقال در باره بایستگی و چگونگی “اسلامی کردن علم” و “تولید علم اسلامی” دست به قلم برده اند به مراتب بیش از همتایان خود در میان امم غیر مسلمان فعال بوده اند و با “جدیت و پشتکار” بیشتری پروژه “تولید اسلامی” را پی گرفته اند.
در ایران و برخی دیگر از کشور های اسلامی نهاد های پژوهشی چندی به کار تحقیق در خصوص “علم اسلامی” و “اسلامی کردن” علم اشتغال دارند. چهره هایی سرشناس و احیانا نه چندان سرشناس از نویسندگان مسلمان خواه مستقر در کشور های اسلامی و خواه کشور های غیر اسلامی مجدانه در تکاپوی تحریر آثاری در زمینه اسلامی سازی علوم و تولید علم اسلامی اند[۹].
این مجموعه عظیم از فعالییت ها و تولیدات، این تلقی را قوت بخشیده است که تکاپویی که در جریان است، امری جدی است که رو به سویی روشن دارد و هرچند در حال حاضر احیانا هنوز محصولی درخور از رهگذر آن پدید نیامده است اما پایداری و پی گیری و سختکوشی دیر یا زود بر شیرین به بار خواهد آورد و مقصود حاصل خواهد شد.
مدعای کتاب حاضر اما آن است که این خوش بینی احیانا “مومنانه” و مبتنی بر نیات خیر، نابجاست و بر تلقی هایی غیر دقیق از “چیستی” علم استوار است. کوشش شده است در فصول مختلف کتاب این مدعا در قالب ارزیابی دعاوی شماری از قائلان به امکان تولید علم دینی به نحو دقیق تری توضیح داده شود. پیام اصلی تالیف کنونی آن است که پروژه هایی که تحت عنوان “تولید علم اسلامی” و یا “اسلامی کردن علم” در ایران و دیگر کشور های اسلامی پی گرفته می شوند و یا در گذشته مطرح شده بودند، همگی در مسیری عقیم و سترون از حیث زایش معرفت علمی سیر کرده اند و می کنند. بودجه های عظیمی که تا بحال در این زمینه صرف شده است و یا از این پس به مصرف می رسد، کمکی به رشد علم نخواهد کرد بلکه موجب انباشت آموزه های ایدئولوژیکی خواهد شد که هدفشان، هدف علم، یعنی شناخت واقعیت نیست، بل تحقق اهداف ایدئولوژیک یا عمل گرایانه مروجان و مدافعان پروژه های “اسلامی کردن علم” و تولید علم اسلامی” است.
نگاهی به آثار نویسندگانی که به نیت دفاع از امکان پذیر بودن تولید “علم دینی” یا “علم بومی” یا “علم اسلامی” و یا در باب ضرورت تاسیس این نوع علم قلم زده اند، روشن می سازد که دیدگاه های آنان دستخوش شماری از و یا جمیع کاستی ها و ضعف هایی است که در فصل دوم و در بخشی تحت عنوان “آسیب شناسی کلی علوم اسلامی” به اختصار و به صورت فهرست وار بدان ها اشاره شده است. این ضعف ها و کاستی ها موجب شده اند تا رویکرد و پروژه های پیشنهادی این نویسندگان از سازگاری و تلائم در خورِ کوشش های نظری کارساز و سازنده برخوردار نباشند[۱۰].
در کشور خود ما بحث هایی که در یکی دو سال اخیرمطرح شده است، نشانه ای است از رواج اندیشه “اسلامی” کردن همه چیز به عنوان پاتکی در برابر تهاجم فرهنگ غربی. این بحث ها اما بخصوص در سال جاری (۱۳۹۹) و ماههایی که ویروس کووید-۱۹ عموم مردم جهان را با نگرانی ها و مشکلات جدی مواجه ساخته است، با رسوایی هایی در مورد بهره گیری از روّیه های “طب اسلامی” همراه شد، توجه شمار بیشتری از افراد به فعالییت هایی که تحت “اسلامی کردن علوم” و از آن بالاتر “اسلامی کردن همه امور” صورت می گیرد جلب کرده است. در بهمن ماه سال ۱۳۹۸ فردی به نام عباس تبریزیان که خود را “آیت الله” می نامد در حضور جمعی یک کتاب مرجع پزشکی را در اعتراضی نمادین به شیوه های پزشکی مدرن به آتش کشید. شرح کوتاه ذیل که در پایگاه اینترنتی عصر ایران منتشر شد بخوبی ابعاد مختلف مساله را آشکار می سازد:
آیتالله عباس تبریزیان کتاب اصول طب داخلی هاریسون را که مرجع علم پزشکی است آتش زده. او آموزه های طبی خودش را تنها مرجع درست پزشکی معرفی کرده و مدتهاست که دارو تجویز میکند.
عباس تبریزیان در حوزه علمیه نجف تحصیل کرده و درس خارج و فقه را هم تدریس میکند. او چند سالی است که خود را پدر طب اسلامی نامیده و میگوید علم پزشکی امروز دروغ و فریب است. تبریزیان میگوید دستیابی به علم طب همانند فقه است و درمان بیماریها را باید از قرآن و احادیث استخراج کرد.
سال ۱۳۹۶ وزارت بهداشت فعالیت او را غیرقانونی دانست و خواستار توقف فعالیتهای او و شاگردانش شد، اما فعالیتهای او در زمینه آموزش و تولید دارو ادامه دارد و سایتها و شبکههای اجتماعی او همچنان فعال هستند. در این سایتها داروهایی برای انواع بیماریها معرفی شده و بخشی هم برای ثبتنام دورههای آموزشی برای کارآموزان وجود دارد.
تبریزیان به مخالفینش گفته همان داروهای شیمیایی را بخورند، چرا که به گفته او، با خوردن آن داروها زودتر نابود میشوند. تاکنون نقدهای زیادی بر دخالتهای پزشکی تبریزیان شده که همه آن نقدها هم صرفا از طرف پزشکان و متخصصان نبوده؛ مثلاً نقد حجتالاسلام ایازی مدرس حوزه علمیه خراسان که همانند کردن علم طب و فقه را مغالطه دانسته است. ایازی گفته فقه مستند به آیات قطعی قرآن و احادیث معتبر است و حدیث معتبری درباره تجویز دارو برای بیماری وجود ندارد.
حالا تبریزیان با آتش زدن این کتاب دوباره توجهها را به خود جلب کرده؛ کتاب اصول طب داخلی هاریسون که از مهمترین منابع طب داخلی است. سرپرست نویسندگان این کتاب تینسلی هاریسون پزشک آمریکایی بود و از سال ۱۹۵۰ تاکنون ۲۰ بار توسط پزشکان ویرایش مجدد شده. در این کتاب از عصبشناسی تا بیماریهای عفونی توضیح داده شده و تا امروز مهمترین کتاب مرتبط با طب داخلی در جهان است.[۱۱]
آقای تبریزیان در ماجرای اخیر بیماری فراگیر ناشی از ویروس کرونای کووید-۱۹، به عنوان نظر کارشناسی استفاده از روغن بنفشه را به عنوان درمانگر این بیماری معرفی کرد.[۱۲] فرد دیگری به نام حسین روازاده که او نیز خود را “پزشک” معرفی می کند در یک برنامه ویدیویی استفاده از روغن حنظل (ریختن سه تا چهار قطره در هر دو گوش به مدت هفت روز) و بخور جوش شیرین، و اسانس نعنا و چای آویشن، و اسپند، و حجامت کردن را به عنوان “درمان و قطعی” برای درمان بیماری ناشی از ویروس کرونا تجویز کرد.[۱۳] او این دعاوی را تحت عنوان دستورات مندرج در “طب الائمه”، “طب الصادق” و “طب الرضا” به مخاطبان ارائه داد.[۱۴] در همین اوان فرزندان دو روحانی سرشناس، آیت الله محی الدین شیرازی و آیت الله هاشمی شاهرودی، اعلام داشتند پدرانشان در اثر تجویز های آقای روا زاده به دیار باقی شتافته اند.[۱۵] و علیرغم آن که بنا به تاکید متخصصان در “علم الحدیث و الروایات” اکثریت قریب به اتفاق احادیث و روایاتی که از پیامبر (ص) و ائمه (ع) در موضوعات طبی نقل شده است مجعول است و با آن که به تاکید شماری از مراجع تقلید، و نیز نظر برخی از محققان در تاریخ اندیشه اسلامی اساسا چیزی به نام “طب اسلامی” وجود ندارد[۱۶]، به گفته برخی از منابع رسمی به نام “طب اسلامی” “کاسبی های میلیاردی” به انجام می رسد[۱۷] و بنا بر نظر برخی کارشناسان حدود ۱۵ هزار طلبه به تحصیل در حوزه ها در رشته “طب اسلامی” سرگرمند.[۱۸] و ظاهرا توجه به “طب اسلامی” در قم تا آنجا جدی است که دانشگاه علوم پزشکی قم طرحی را تحت عنوان “تاثیر رایحه روغن بنفشه و روغن بادام بر کیفیت خواب بیماران مبتلا به کرونا” به تصویب رسانده است.[۱۹]
در خصوص مجعول بودن احادیث و روایات مربوط به طب اسلامی قول ذیل که از زبان یکی از اساتید مسلم حدیث شناسی، مرحوم محمد باقر بهبودی، بیان شده است، به اندازه کافی روشنگر است:
یک رشته احادیث جعلی داریم که در عهد عباسیان و کمی قبل از آن رایج شده است. این احادیث جعلی در رشته طب و داروسازی و امثال آن جعل شده است. موقعی که علوم یونان و فلسفه ایران و روم و یونان به قلمرو اسلامی نفوذ کرد، اطراف محدثین از جوانان دانش طلب خالی شد و همه راهی دانشگاههای فلسفه و طب و کیهانشناسی و داروشناسی شدند.
محدثین برای اینکه جوانان را به مسجد باز گردانند و مقام و منزلت خود را تجدید کنند، دست به دامن همان علوم و همان میراث بیگانه شدند و با اقتباس و استراق از کتب فلاسفه، احادیثی در رشته طب و اخلاق و عرفان و کیهانشناسی و. . . . ساختند و پرداختند و با سوار کردن یک سند به رواج و ترویج آن پرداختند. در این جا نمیخواهم برای همه این مسائل نمونه بیاورم، تنها به چند نمونه از احادیث طب و داروسازی اشاره میکنم: شیعه و سنی روایت کردهاند که سیاهدانه شفای همه دردهاست و فقط از مرگ مقدر نمیتواند مانع شود. این حدیث در همه کتابها درج شده است، حتی صحیح بخاری و صحیح مسلم. مرحوم مجلسی در بحار الانوار باب جداگانهای برای آن باز کرده است. با مراجعه به طب یونان قدیم نظیر تحفه حکیم و قرابادین کبیر، میتوانید اثر سیاهدانه را بطور مشروح ملاحظه کنید و با احادیث مزبور برابر کنید. در این زمینه ما چند کتاب مجزا داریم مانند طب النبی تألیف مستغفری از علمای اهل سنت که تمام روایات آن مرسل است. کتاب طب الرضا تألیف محمد بن جمهور عمی که هم شیعه محسوب میشود و هم سنی و نه این و نه آن، چون ادیب و روشن فکر است و به چیزی اعتقاد ندارد. یکی از بزرگان رجال مینویسد: من از این مرد اشعاری دیدهام که در آن محرمات الهی را به باد تمسخر میگیرد. کتاب دیگری داریم به نام طب الائمه که راوی آن بدنام و متهم به جعل حدیث است.
محققین شیعه و سنی درباره این کتابها و احادیث آن که با عقل و منطق و حتی طب قدیم احیانا سازگاری ندارد انتقاداتی دارند و معالجه را بر اساس این احادیث تجویز نمیکنند.
در زمینه احادیث طبی، شیخ مفید هم رد و ایراداتی دارد که شنیدنی است و باید به شرح اعتقادات مراجعه شود. ولی نظر من این است که این احادیث کاملا از کتب طبی و اساطیری قدیم استخراج و اقتباس شده است و گاهی برای رد گم کردن تغییری در مفردات و مرکبات دارو دادهاند و از اینرو است که گاهی نتیجه بخش است و گاهی خطرناک. ولی باید توجه داشت که این مشکلات بر سر کسی میکوبد که همه احادیث را میپذیرد، گرچه سند آن مخدوش باشد. اما اگر حدیث را جز با سند منقح نپذیریم و از دغلکاری دشمنان دین پرهیز کنیم، همه این احادیث را که سندی مجهول و بدنام دارند، باید دور بریزیم و خود را از شر آن خلاص کنیم. به نظر من اگر کسی این گونه احادیث را در حال روزه روایت کند، روزهاش باطل میشود، زیرا نسبت دروغ به امامان روزه را میشکند.[۲۰]
ماجرای “طب اسلامی” تنها یکی از جلوه های کوشش های همه جانبه گروهی از مسلمانان، نه تنها در ایران، بلکه در شماری دیگر از کشور های اسلامی، برای “اسلامی سازی” شوون مختلف زندگی در جهان مدرن است. تنها در ایران شمار قابل ملاحظه ای از موسسات پژوهشی و نهاد به تحقیق و پژوهش در خصوص اسلامی سازی علوم و بالاتر از پی ریزی بنای یک “تمدن اسلامی” اهتمام دارند.
مقالاتی که در این دفتر گرد آمده است، همگی برای روشنگری در باره ماهیت علم (در معنای عام این اصطلاح که هم در برگیرنده معرفت های واجد محتوای تجربی است و هم معرفت ها در خصوص جنبه هایی از واقعیت که پای تجربه بدان نمی رسد) و نیز استدلال در این خصوص که موجودی به نام “علم اسلامی” ناقص الخلقه ای است که نه از علم نشان دارد و نه از اسلام، و این که هر نوع کوشش برای تحمیل آموزه های ایدئولوژیک یا دینی یا ارزشی بر علم، علم را از رسالت اصلی آن، که عبارت است از ارائه گزارشی حقیقی از واقعیت دور می کند. در عین حال در فصول مختلف این کتاب ( به نحو اجمال) و در یک فصل مستقل آن (فصل ۱۶) به تفصیل، توضیح داده شده است که به اعتبار تفاوت ماهوی “علم” و “تکنولوژی”، امکان برساختن “تکنولوژی اسلامی”؛ وجود دارد، هرچند که هر نوع تکنولوژی، مستقل از خاستگاه آن، از این قابلیت برخوردارست که به وسیله کاربرانی دیگر در محیط ها و فرهنگ های متفاوت با فرهنگ و محیط خاستگاه تکنولوژی مورد اشاره، با اعمال پاره ای تغییرات، مورد استفاده قرار گیرد.
فصول شانزده گانه کتاب حاضر برخی پیشتر در نشست های علمی ارائه شده اند و یا در نشریات آکادمیک انتشار یافته اند و شماری نیز منحصرا برای تکمیل متن کنونی تحریر شده اند. اما حتی آن دسته از فصول کتاب که پیشتر فراهم آمده بوده اند در تحریر کنونی با پیرایش ها و اضافات قابل ملاحظه همراه گشته اند. نحوه تبویب فصول کتاب بدینقرارست: دو فصل اول و دوم به ترتیب عهده دار توضیح در باره تاریخچه پروژه های ایدئولوژیک تولید علم و یک تحلیل نظری در خصوص امکان تولید چنین علومی بخصوص در حوزه علوم انسانی است. فصول سوم تا هشتم به ارزیابی های نقادانه دیدگاههای شماری از محققان اختصاص دارد که در باره علم بطور کلی و “علم اسلامی” به نحو اخص اظهار نظر کرده اند. فصول نهم تا سیزدهم گفت و گو های نقادانه با پژوهشگرانی را دربردارد که به بررسی نقادانه دیدگاههای نگارنده در باره علم اسلامی اقدام کرده اند. دو فصل چهاردهم و پانزدهم پاسخ ها به پرسش هایی است که با نگارنده در مورد علم اسلامی در میان گذارده شده است و بالاخره فصل شانزدهم، بحث مبسوطی را در خصوص تکنولوژی های دینی به نحو عام و تکنولوژی های اسلامی به نحو خاص ارائه می دهد. در ذیل معرفی کوتاهی از مهم ترین مباحث مطروحه در فصول مختلف کتاب به عمل آمده است.
فصل نخست کتاب همان گونه که ازعنوان آن “تاریخچه مختصری از کوشش ها برای تولید علم بومی، علم دینی و علم اسلامی همراه با توضیحاتی در خصوص خطاهای گفتمان علوم انسانی بومی و دینی” روشن است، به تکاپو های مختلفی که برای تولید علوم متاثر از ایدئولوژی ها یا نظام های عقیدتی خاص در دو قرن اخیر صورت گرفته است می پردازد و از جمله متذکر می شود که مسلمانانی که در مواجهه با مدرنیته با معضل بحران هویت روبرو شدند، تنها گروهی نیستند که راه بر کشیدن و تاکید بر هویت خود را در تولید علمی متفاوت از علم غربی و علی الادعا برتر از آن یافتند. شماری از هندوان نیز عینا در همین مسیر حرکت کرده اند و افزون بر آنها، طرفدران ایدئولوژی های تمام گرایی همچون نازیسم و کمونیسم نیز، برای نشان دادن برتری خود بر غرب لیبرال، در این مسیر گام برداشته اند. در ادامه این فصب به اختصار به تبعات نامطلوب پی گیری این قبیل پروژه ها نیز اشاره می شود و سپس با بسط مقال به بحث در این خصوص پرداخته می شود که برای رفع دشواری های علوم انسانی کنونی کدام راه حل های بهینه می توانند مورد استفاده قرار گیرند. صورت مختصر تری از آنچه در این فصل ارائه شده است پیشتر با عنوان “نتایج نامطلوب گفتمان ‘علوم انسانی بومی/دینی”، در نشریه باور فلسفی، شماره سوم، سال دوم، خرداد ۱۳۹۳، صص۵۸ – ۷۵، انتشار یافت.
فصل دوم به بررسی دیدگاه های دکتر رضا داوری در باره علم بطور کلی و علم اسلامی به نحو خاص می پردازد. دکتر داوری با نگاهی متاثر از آراء هایدگر و احیانا تا اندازه ای فردید، و نیز شماری از نویسندگان پست مدرن، به علم جدید می نگرد و آن را با تکنولوژی برابر می نهد. به اعتبار حضور دکتر داوری در مسوولیت ریاست فرهنگستان علوم در ایران و نیز اقبال گروهی از محققان و اهل نظر به آراء ایشان، مواضعی که در توضیح جایگاه علم مدرن و نیز موقعیت علم اسلامی از جانب دکتر داوری بیان می شود، از تاثیر احیانا قابل ملاحظه ای برخوردارست. در فصل دوم کوشش شده است جنبه های قوت و ضعف آراء دکتر داوری در باب علم از منظری نقادانه بررسی شود. این فصل برای نخستین بار به حیطه عمومی عرضه می شود.
فصل سوم نیز همچون فصل پیشین به بررسی دیدگاه های دکتر رضا منصوری اختصاص دارد که اندیشوری است که هم در عرصه ترویج علم در حیطه عمومی بسیار فعال است و هم از تاثیر نهاد سازی برای تقویت بینه علمی کشور آگاه است. دکتر منصوری که خود فیزیکدان است به اهمیت علم جدید توجه دارد و مشفقانه در تلاش برای رشد علم جدید و مقابله با بدفهمی ها در باب معرفت علمی است. در فصل سوم، با ارزیابی آسیب شناسانه آراء دکتر منصوری کوشش می شود نشان داده شود که آیا رویکرد مختار این مروج علم آنگونه که مورد نظر خود اوست وافقی به مقصود است و یا آن که به نتایجی خلاف خواست اصلی منجر تواند شد. این فصل نیز نظیر فصل پیشین برای اولین بار منتشر می شود.
چهارمین فصل کتاب با عنوان “خطاهای گفتمان علوم انسانی بومی و دینی” به بحث از این نکته می پردازد که علوم انسانی، به اعتبار وجه انسان سازانه آن، از جایگاهی ممتاز در میان دیگر علوم برخوردار است. این جنبه در عین حال موجب شده است تا کنشگران گوناگون با نیات مختلف (خواه آنان که در اندیشه رشد و تعالی آدمیان هستند –صرفنظر از قوت و ضعف مدلهای مورد استفادهشان در این زمینه- و خواه آنان که طالب بهره وری از آدمیان در جهت منافع خویشند) به علوم انسانی توجه کنند. شماری از این کنشگران، به قصد بهره گیری حداکثری از ظرفیتهای مندرج در علوم انسانی، به اجرای طرح هایی برای برساختن این علوم به شیوه هایی برآمده اند که می پندارند، نتیجه مطلوب (یعنی کمک به تربیت انسان بر وفق نظام ارزشهای مورد قبول ایشان) را به بار می آورد. در ادامه، ضمن اشاره به مصادیق معینی از این قبیل طرحها برای برساختن گونه هایی خاص از علوم انسانی، که از آنها احیانا با عناوینی نظیر علوم انسانی بومی یا دینی یا ایدئولوژیک یاد می شود، پیش فرضهای معرفت شناسانه و جنبههای امکانی تحقق این گونههای خاص از “علوم انسانی” از منظری نقادانه مورد ارزیابی تحلیلی قرار می گیرد. نتیجه این بخش از استدلالهای مطروحه در فصل چهارم آن است که اندیشهء برساختنِ “علوم” انسانیِ موصوف به اوصافی نظیر “بومی” و “دینی” و “ایدئولوژیک” برخاسته از شناخت غیردقیق چیستی “علوم انسانی” است: برساختن چنین “علومی” سودایی خام است. آنچه که اما شدنی و امکان پذیر است برساختن “تکنولوژیهای انسانی بومی و دینی و ایدئولوژیک” است. در بخش دیگر از این فصل به بحث در خصوص نتایج نامطلوب ترویج گفتمان “علوم انسانی بومی/دینی” پرداخته شده و کوشش شده است این نکته مدلل شود که پی گیری طرحهای ناظر به برساختن “علوم انسانی بومی/دینی/ایدئولوژیک”، نه تنها منجر به ایجاد اخلالهای جدی در رشد بهینه و موزون علم و معرفت می شود، که تبعات اجتماعی، اقصادی، سیاسی، فرهنگی عدیدهای نیز به همراه می آورد و به عوض کاستن از آلام بشری بر بار رنج و درد مردمان می افزاید. در بخش پایانی این فصل به این مساله پرداخته می شود که راه مقابله با نقایص مشهود در علوم انسانی و اجتماعی کنونی چیست و تاسیس علومی که از کارآیی عملی و نیز تناسب نظری با ارزشهای جهانشمول برخوردار باشد چگونه میسر است.
استدلال اصلی فصل بعدی کتاب، فصل پنجم، “تعارض های چاره ناپذیر پروژه اسلامی کردن علوم انسانی”، آن است که هرچند نیت کسانی که در تلاشند تا با تولید “علوم انسانی اسلامی”، علوم انسانی و اجتماعی موجود را از نقص ها و ضعف هایی که با آن همراه است عاری سازند، احیانا نیت خیری است، روشی که برای این مقصود در نظر گرفته اند راه به مطلوب نمی برد. در این فصل دیدگاههای دو مدافع سرشناس “علوم اسلامی” یعنی آیت الله جوادی آملی و حجت الاسلام میرباقری به تفصیل مورد ارزیابی نقادانه قرار گرفته و در این خصوص استدلال شده است که چرا تلاش های مختلف برای تولید “علم اسلامی” با تعارضات چاره ناپذیری همراه است؛ تعارض هایی که نتیجه نهایی را به محصولی بسیار متفاوت از آنچه در ذهن و ضمیر تلاش کنندگان بوده است بدل خواهد کرد. یکی از محصولات اصلی این قبیل تلاش ها تولید انبوهی از دعاوی معرفتی است که بیش از آن که حکایت گر واقعیت بیرونی باشند، ویژگی های ایدئولوژی های مختارِ پیش برندگان پروژه های علوم انسانی دینی/بومی را آشکار می سازند. صورت اندکی متفاوت از این فصل در سال ۱۳۹۳ در سالک حکمت: ارج نامه دکتر غلامرضا اعوانی، مؤسسه پژوهشی حکمت و فلسفه ایران، منتشر شد.[۲۱]
فصل ششم کتاب به بررسی دیدگاههای حجت الاسلام دکتر حمید پارسانیا اختصاص دارد. دکتر پارسانیا از موضعی که تا اندازه ای متاثر از آراء هایدگر و نیز سنت گرایان است، معتقد است برای تولید اسلامی می باید شرایط و وضع و حال کاملا جدیدی پدیدار شود که فضایی متفاوت از آنچه را که جهان جدید و نیز معتقدان به شرایط پست مدرن بدان تمایل دارند را ایجاد کند. این دیدگاه تا اندازه زیادی با دیدگاه حجت الاسلام میرباقری و نیز دیدگاه دکتر داوری در باره علم اسلامی شباهت دارد. در این فصل کاستی های این دیدگاه (که رویکردی وجود شناسانه) است، به همراه کاستی های معرفت شناسانه در آراء دکتر پارسانیا مورد بحث قرار گرفته است. فصل کنونی انحصارا برای کتاب حاضر تالیف شده است.
فصل بعدی، فصل هفتم، کتاب متکفل ارزیابی نقادانه دیدگاههای دکتر خسرو باقری در باره علم اسلامی است. دکتر باقری دیدگاههای خود را در باره علم اسلامی در کتاب خویش با عنوان هویت علم دینی: نگاهی معرف شناختی به نسبت دین با علوم انسانی، عرضه کرده است. دکتر باقری کوشیده است با بررسی گسترده ای از منظر فلسفه علم و با نظر به آراء فیلسوفان، جامعه شناسان و روانشناسانی که در باب علم و معرفت (بطور کلی) سخن گفته اند، یک استدلال حداقلی در امکان پذیری تولید علم دینی ارائه دهد. استدلال ایشان به نحو خلاصه آن است که به شهادت تحولاتی که در تاریخ معرفت رخ داده است، چارچوب های متافیزیکی و دینی می توانند در شکل گیری دعاوی معرفتی نقش ایفا کنند. ایشان از این مقدمه نتیجه می گیرد که بنابراین می توان سناریویی را در نظر گرفت که بر اساس آن یک نگاه دینی معین در پیکره اندیشه های علمی درج گردد و به این ترتیب به آن نظریه ها صبغه و رنگ دینی بدهد. فصل پنجم نیز انحصارا برای تالیف حاضر تحریر شده است.
فصل هشتم به ملاحظات نقادانه نگارنده بر پیشنهادیه ای تنظیم شده است که چند سال پیش به وسیله دکتر محمود مهرمحمدی، با نیت خیر و به عزم در انداختن طرحی برای اسلامی کردن علوم انسانی، تکمیل شده بود و برای نظر خواهی در اختیار برخی از صاحبنظران قرار داده شده بود. عنوان پیشنهادیه چنین بود: “اسلامی (دینی) سازی علوم انسانی “. نگارنده پس از دریافت نسخه از طرح دکتر مهر محمدی و مروری بر نکات مطروحه در آن، بر آن شد که ملاحظات خود را در قالب مقاله ای قابل عرضه به حیطه عمومی تنظیم کند. این اندیشه را با دکتر مهر محمدی در میان گذارد و آن گونه که انتظار داشت با استقبال گرم همکار دانشگاهی خود مواجه شد. آنچه در ذیل می آید، مواردی است که نگارنده در پیشنهادیه دکتر مهر محمدی محل تامل نقادانه یافته است. با توجه به اهمیت موضوع “اسلامی کردن علوم انسانی”، نگارنده امیدوار است انتشار “پیشنهادیه” دکتر مهر محمدی (برای نخستین بار و در تالیف حاضر) و ملاحظات نقادانه نگارنده بر آن، به افزون شدن بهره گفت و گویی که از رهگذر تحریر این ملاحظات مراد بوده است، منجر شود. نیت این است که اولا شمار بیشتری از محققان بتوانند در جریان “گفت و گوی” نگارنده و دکتر مهر محمدی قرار گیرند، ثانیا، دیگر محققان با درج دیدگاه های خود به غنای بیشتر این بحث و ابهام زدایی از جنبه های مختلف آن کمک کنند.
فصول نهم، دهم، یازدهم و دوازدهم کتاب به ترتیب در برگیرنده گفت و گو هایی انتقادی میان نگارنده و شماری از صاحبنظران در حوزه و دانشگاه، یعنی حجت الاسلام دکتر حسین سوزنچی، حجت الاسلام دکتر سید علی طالقانی، دکتر سید محمد تقی موحد ابطحی و دکتر حمید رضا آیت اللهی است. این گفت و گو ها پیشتر در نشریات و یا سایت های آکادمیک منتشر شده بودند. در بازنشر آنها، صرفا برخی تغییرات ویرایشی اندک در آنها اعمال شده است و اطلاعات کتابنامه ای شان تکمیل شده. اما متن گفت و گو با دکتر آیت اللهی به نحو کاملی بازتحریر شده و بسط یافته است. گفت و گو با دکتر سوزنچی بر مبنای پرسش هایی صورت گرفت پاسخ ها به فصلنامه علوم انسانی- اسلامی صدرا با نگارنده، و با نظر به آراء وی آن گونه که در مقاله “ملاحظاتی نقادانه در باره دو مفهوم علم دینی و علم بومی”مطرح شده بود، در میان گذارده بود. این پرسش ها چنین بودند:
آیا علوم انسانی موجود را که محصول تمدن غرب با اقتضائات فرهنگی و مبنایی خاص خود است پاسخگوی نیازهای انسان معاصر و حداقل انسان مسلمانی که قائل به سکولاریسم نیست، میدانید؟
ظرفیتها و آسیبهای علومانسانی موجود (حاکم بر تحولات دنیا) چیست؟ آیا قبول دارید که تحولات دنیای معاصر نشأت گرفته از علومانسانی برآمده از تمدنغرب است و روزبهروز ناکارآمدی این علوم رخ نمایی بیشتری میکند و پاسخگویی نیازهای پیشروی انسان معاصر خصوصاً انسان مسلمان نیست؟
آیا در دین(خصوصاً اسلام) کار ویژهای برای تولید علم تعریف شده است به عبارت دیگر آیا دین ظرفیت دارد تا علم، از تعالیم آن استخراج شود؟
آیا با طرح بحث تولید علومانسانی اسلامی موافقید ؟ در صورت موافقت یا مخالفت چه آسیبهایی برای اینگونه تحولات را پیشبینی میکنید؟ در صورت مخالفت که از ظاهر مقاله حضرتعالی برمیآید، راهکار بدیل خود را شرح دهید؟ دین اسلام در این راهکار، بنا است کدام خلاء را پر کند؟
گفت و گو ها با دکتر طالقانی که تا سه نوبت ادامه یافت با توجه به نقد ایشان بر مقاله نگارنده «نتایج نامطلوب گفتمان علوم انسانی بومی/دینی» آغاز شد. دکتر طالقانی بر آن بود که عقل گرایان نقاد نمی توانند از پذیرش امکان علم دینی شانه خالی کنند. بحث هایی که به دنبال انتشار مقاله ایشان جریان یافت حول همین مدعای اصلی متمرکز بود.
فصل مربوط به گفت و گو با دکتر ابطحی در بردارنده ملاحظات نگارنده است در خصوص نکاتی که دکتر ابطحی در مقاله ای که به سال ۱۳۹۲ در نشریه باور فلسفی و به نیت بررسی دیدگاه های نگارنده و آقای میرباقری در خصوص الگوی توسعه اسلامی منتشر ساخت. و بالاخره گفت و گو با دکتر آیت اللهی در جلساتی برگزار شد که به همت گروهی از فارغ التحصیلان دانشگاه صنعتی شریف و ذیل عنوان کلی درس-گفتگوی ساختار علم و دین آذرماه ۱۳۹۴ در مدرسه آزادفکری مهاجر برگزار شد.
فصل سیزدهم کتاب، به نحو اختصاصی برای مجموعه کنونی فراهم شده است، به پاسخ به نقد حجت الاسلام علی ربانی گلپایگانی به آراء نگارنده در باب علم دینی اختصاص دارد. حجت الاسلام ربانی گلپایگانی در کتابی با عنوان معنا و معیار علم دینی در گستره علوم تجربی، در فصلی تحت عنوان “علی پایا و دوگانگی علوم طبیعی و علوم انسانی در مسأله علم دینی” به ارزیابی نقادانه دیدگاههای نگارنده در مقاله “ملاحظاتی نقادانه در باره دو مفهوم علم دینی و علم بومی”[۲۲] پرداخته است. رویکرد حجت الاسلام ربانی گلپایگانی متکی به نگاهی مَدرسی-سنتی است و ایشان از همین زاویه به نقد مواضع نگارنده اقدام کرده است. در فصل ششم قوت و اعتبار استدلالات آقای ربانی گلپایگانی به تفصیل مورد ارزیابی قرار گرفته است.
فصل چهاردهم در بردارنده پاسخ هایی است در خصوص پرسش هایی راجع به «امکان تحقق علم و فناوری اسلامی و چیستی علوم انسانی و اجتماعی اسلامی». این پرسشها از سوی آقای دکتر عزیز نجف پور از پژوهشکده فرهنگ و هنر اسلامی با نگارنده در میان گذارده شده بود و ظاهرا بخشی از طرح بزرگتری بود که ایشان در دست تکمیل داشت.
فصل پانزدهم نیز در بردارنده گفت و گویی نقادانه میان نگارنده و جمعی از پژوهشگران عضو پژوهشگاه حوزه و دانشگاه در باره مقاله “ملاحظاتی نقادانه در باره دو مفهوم علم دینی و علم بومی” است که در هفدهم آذرماه ۱۳۸۶ در آن پژوهشگاه برگزار شد. متن این گفت و گو تا آنجا که نگارنده اطلاع دارد در نشریه یا سایتی در اختیار عموم قرار داده نشده است و نشر عام آن برای نخستین بار در این کتاب به انجام می رسد.
فصل شانزدهم کتاب با عنوان “تکنولوژی دینی: چیستی و امکان تحقق” صورت مختصر شده ای از بخشی از یک پژوهش گسترده در باره «تکنولوژی دینی» است که نگارنده با کمک دو همکار دانشگاهی، آقایان دکتر حمید رضا حسنی و دکتر سید محمد رضا ابطحی، به انجام رساند. کنونی متکفل بحثی نقادانه از مفهوم تکنولوژی دینی است. کوشش شده است، ظرفیت متنوع معنایی این مفهوم، در ارتباط با شماری از پرسشهای بنیادین هر چه بیشتر آشکار شود. استدلال اصلی مقاله این است که تکنولوژی دینی اولا امکان پذیر است و ثانیا، به شرط کاربرد صحیح، واجد مطلوبیت ابزاری در جهت تقویت رویکردهای اخلاقی و دین مدارانه افراد است. جایگاه تکنولوژی دینی در نظام دینی، رابطه میان تکنولوژیهای دینی و غیر دینی، شیوههای مناسب برای کمک به رشد تکنولوژیهای دینی، از جمله مواردی است که در کنار شمار دیگری از پرسشها در مقاله مورد بحث قرار گرفته است.
مقالاتی که فصول مختلف دفتر حاضر را تشکیل می دهند محصول تاملاتی نقادانه در باره یکی از مسائل مبرم جامعه ایرانی و جهان اسلام و به دلالت، دیگر جوامعی است که در آنها نظام های اعتقادی از درجه تاثیر گذاری بالایی هم در سطوح فردی و ذهن و ضمیر اشخاص و هم در طراز های سیاست گذاری و تصمیمات کلان و نهادی، برخوردارند. پیام اصلی همه فصول تالیف کنونی آن است که همه آنان که احیانا با نیات خیر، در آرزوی برساختن علومی اند که با آنچه که “علم” نامیده می شود، یعنی آنچه که محصول تکاپویی است که هدف و وظیفه اش دستیابی به روایتی حقیقی از واقعیت است، تفاوت دارد و اهدافی دیگر، خواه “کسب رضای خالق”، خواه “تثبیت برتری یک قوم یا نژاد خاص بر دیگر اقوام”، و خواه ایجاد جامعه ای یوتوپیایی، و نظایر آن را دنبال می کند، نه تنها در مسیری ناصواب گام برمی دارند و آب در هاون می کوبند، که بالاتر از آن، احیانا بی آن که خواست و میل قلبی شان باشد، زمینه ساز تحقق شرایطی می شوند که حاصلی جز مصیبت و رنج و درد و الم برای جامعه بشری به همراه ندارد. صاحب این قلم امیدوارست آنچه که به مصداق شریفه “ان اُرید الّا الاصلاح ما استطعت[۲۳]” در این صفحات گرد آمده است دستگیر و کمک کار خوانندگان این مجموعه باشد، بمنّه و کرمه. آمین
——————————————————
[۱] . ازجمله این پروژه ها می توان به اعزام دانشجو از سوی کشور های مسلمان به اروپا برای آشنایی با علوم و تکنولوژی های جدید اشاره کرد. نخستین گروه از دانشجویان مسلمان به اروپا، در میان همه کشور های اسلامی، از سوی ایران و به همت شاهزاده عباس میرزا راهی انگلستان شد. مصر دومین کشور اسلامی بود که شماری دانشجو به اروپا اعزام کرد. اما گروه اعزامی از مصر پر شمار تر بود و سرپرستی آن را یکی از روحانیون روشنفکر مصر، رفاعه رافع الطهطاوی، بر عهده داشت (عنایت ۱۳۵۶،, Sardar 1989 Green 2016). کوشش های سید جمال الدین اسد آبادی در هندوستان و دیگر بلاد اسلامی برای تشویق مسلمانان به فراگیری علوم مدرن، و نیز تکاپو های سر سید احمد خان در آن کشور از دیگر نمونه ها در این زمینه بود (Keddie 1972, Reetz 1980).
[۲] یکی از نخستین مدافعان تولید علم اسلامی ابوالاعلی مودودی بود در این خصوص بنگرید به: Motten 2004.
در خصوص واکنش های مختلف مسلمانان در قبال بحران هویت نظر کنید به: Ali 2002, Moussalli 1999.
در خصوص تاریخچه این کوشش ها در فصل نخست تالیف کنونی به اختصار توضیحاتی آمده است.
[۳] در خصوص کوشش ها برای برساختن یک تمدن نوین اسلامی به عنوان نمونه بنگرید به کتاب حجت الاسلام میر باقری تحت اندیشه تمدن نوین اسلامی (۱۳۹۹) و نیز بنگرید به Hassan (1985).
[۴]در خصوص برخی از این موسسات و نیز نشریات بنگرید به فصل نخست کتاب حاضر.
[۷] Sardar (1989), Furlow (1996)
[۹] Prastyo (2018), Sardar (1987, 1989), Hashim & Rossidy, (2000), Abaza (2002/2013).
[۱۰] در ادامه مقاله همه جا از اصطلاح “علم اسلامی” به عنوان معنای ژنریکی که اصطلاحات مشابه “علم دینی” و “علم بومی” و نظایر آنها را در بر می گیرد، استفاده می شود.
[۱۱] عصر ایران: “کتابسوزی با نام علم / تبریزیان کیست و چرا کتاب مرجع پزشکی را آتش زده؟” ۵ بهمن ۱۳۹۸.
[۱۳] بنگرید به ویدیوی آقای روازداده در باره “درمان قطعی کرونا” در پایگاه ذیل: https://www.aparat.com/v/87NfQ/
[۱۵] پایگاه اینترنتی روزنامه همشهری “روایتی جدید از مرگ هاشمی شاهرودی و حائری شیرازی | تجویز کدام مدعی طب اسلامی باعث مرگ ۲ آیت الله شد؟“، جمعه ۲۳ اسفند ۱۳۹۸.
[۱۶] ایسنا، “آیت الله مکارم شیرازی: چیزی بهنام طب اسلامی نداریم”، پنجشنبه / ۱۶ فروردین ۱۳۹۷، و نیز بنگرید به پایگاه آیت الله سید کمال حیدری (جلسه چهاردهم درس “مساله چند همسری از دیدگاه قران” http://alhaydari.com/fa/2019/12/9350/) و همچنین نظر کنید به جعفریان (۱۳۹۹).
[۱۷] پایگاه اینترنتی روزنامه همشهری “کاسبی میلیاردی با سوءاستفاده از مقدسات؛ از جنگیری با بخور حضرت مریم تا ماجرای درمان آیتالله هاشمی شاهرودی“، سه شنبه ۸ بهمن ۱۳۹۸
[۱۸] پایگاه اینترنتی روزنامه همشهری “توصیه طبیب سنتی بر بالین هاشمی شاهرودی چه بود؟ | ۱۵ هزار روحانی کشور به طب اسلامی مشغولند“، چهارشنبه ۱۱ دی ۱۳۹۸.
[۱۹] بنگرید به مصوبه رسمی این طرح در پیوند ذیل: https://www.tarafdari.com/node/1578277 که بر روی پایگاه رسمی دانشگاه قرار دارد. و هرچند مسوولان دانشگاه کوشیدند خبر مربوط به تصویب طرح را تکذیب کنند، اما اطلاعات بعدی حکایت از صحت خبر اولیه داشت. در این خصوص بنگرید به پیوند ذیل در پایگاه اینترنتی انصاف نیوز: http://www.ensafnews.com/224897/ (۲ اردیبهشت ۱۳۹۹).
[۲۱] یک روایت انگلیسی تا اندازه ای متفاوت از این فصل در نوبت بررسی برای انتشار در نشریه American Journal of Islamic Social Sciences است.
[۲۲] این مقاله نخست در فصلنامه حکمت و فلسفه، سال سوم شماره های دوم و سوم (شماره مسلسل ۱۰ و ۱۱)، بهمن ۱۳۸۶، صص ۳۹-۷۶ و انتشار یافت و اینک در کتاب فلسفه تحلیلی از منظر عقلانیت نقاد (فصل پنجم) (۱۳۹۵) مندرج است. ارجاعات ناقد محترم به چاپ نخست این مقاله در فصلنامه حکمت و فلسفه است.