زیتون- کتاب «محمد و جانشینانش در حدیث دیگران» نوشتهی حسن یوسفی اشکوری از سوی «نشر اندیشههای نو» منتشر شد. متن پیشرو از سوی نویسنده برای معرفی کتاب در اختیار زیتون قرار گرفته است.
درآمد
الف. اهمیت موضوع؛ طرح پرسش
اگر بخواهم «حدیث نفس» کنم میگویم که تا حدود ده سال پیش میپنداشتم که در سلسله پیامبران و یا مدعیان پیامبری در تاریخ، تنها پیامبری که حداقل در واقعیت تاریخیاش تردید نشده حضرت محمد پیامبر اسلام است. زیرا تا آنجا که اطلاع داشته و دارم، شماری از تاریخنگاران (و حتی برخی دینداران زرتشتی، مسیحی و یا یهودی) در باره وجود تاریخی شخصیتهایی چون زرتشت، عیسی و موسی تردید کردهاند و گاه نیز با قاطعیت منکر چنین شخصیتهایی شدهاند ولی تا کنون در باره پیامبر اسلام (به ویژه از ناحیه مسلمانان) انکاری دیده و شنیده نشده است. اما اخیرا دریافتم که چنین نبوده و نیست و بلکه افرادی حتی با زبان علمی و با بیان آکادمیک در نوشتارهایی مفصل به این موضوع پرداخته و نه تنها صریحا وجود تاریخی محمدبن عبدالله را انکار کردهاند بلکه اصولا زایش و پویش دینی به نام «دینِ اسلام» در نیمه نخست سده هفتم میلادی در حجاز را نیز منکر شده و از آن گذشته پدیدهای به نام خلفای راشده (ابوبکر و عمر و عثمان و علی) را به کلی افسانه دانستهاند. البته انکار واقعیت تاریخی محمدبن عبدالله و نبوتش، بالملازمه به انکار تعیّن تاریخی دین اسلام، به معنایی که قرنهاست میشناسیم، منتهی خواهد شد. با این همه، این منکران منکر دینی به نام اسلام نیستند ولی این دین با خصوصیاتی که شناخته شده است را برساخته دیگران (و بیشتر ایرانیان) دانستهاند که از سده هشتم / نهم میلادی به بعد در یک بستر تاریخی غیرعربی و به دلایلی ساخته و پرداخته شده است.
چنان که اطلاع یافتهام، گروهی در آلمان (گروه مشهور به اِناره) از مدافعان متأخر چنین ایدهای بوده و افکارشان را طی مکتوباتی عرضه کردهاند و من از طریق مطالعه ترجمههای فارسی برخی از آنها در جریان چنین تفکری قرار گرفتهام. اینان را «شکاکان نوین» و یا «اسلام شناسی رادیکال» گفته اند (در فصل هفتم در این باره سخن رفته است). این جریان در این زمینه میتوانم به سه کتاب اشاره کنم. یکی «از بغداد به مرو؛ بازخوانی تاریخ اسلام از آخر به آغاز» اثر کارل هاینتس اولیگ و دیگری کتاب «آغاز اسلام از اوگاریت به سامره– بازسازی تاریخی – انتقادی با اتکاء به منابع همزمان» اثر فُلکرپُپ و سومی «آغاز ستایش علی و شکلگیری جهانبینی عباسیان» اثر ریموند دکوین. و این هر سه کتاب بهوسیله آقای ب. بینیاز (داریوش) ترجمه و هر سه با همت انتشارات فروغ در کلن آلمان منتشر شدهاند (اولی به سال ۲۰۱۳ و دومی و سومی به سال ۲۰۱۴). در همین زمینه کتاب «ام الکتاب» نیز قابل ذکر است که در جای خود بدان اشارت خواهد رفت. البته در این سالها دهها مقاله نیز در دفاع از این اندیشه (و عمدتا به قلم مترجم و شارح اندیشههای نویسندگان یاد شده یعنی آقای بینیاز) خواندهام. بیفزایم که چنین مینماید که آموزههای این گروه آلمانی، بر ذائقه برخی نویسندگان ایرانی در خارج از کشور (و احیانا در داخل) نیز خوش نشسته و اینان نیز عمدتا همان مطالب و مدعیات را عینا و یا با شرح و بسط بازگفته و برای موجه نشان دادن دعاوی خود تلاش وافر کرده و میکنند. در همین زمینه کتابی با عنوان «چگونه مسلمان شدیم – پژوهشی مستند در تاریخ پیدایش و گسترش اسلام-» به قلم آرمین لنگروی ایضا با همت نشر فروغ در سال ۲۰۱۷ در کلن منتشر شده است. نیز در پاییز ۱۳۹۷ (۲۰۱۸) اثری با عنوان «مغاک تیره تاریخ» از آقای مزدک بامدادان (محسن بنایی) به وسیله انتشارات فروغ در کلن عرضه شده است.
قابل ذکر است که در این سالها، برنامههای تلویزیونی (صوتی – تصویری) چندی نیز در رسانهها و در شبکههای مجازی انتشار یافته که برخی پژوهشگران غربی دیگر نیز همان مضامین را کم و بیش و با بیانهای دیگر تکرار کرده و میکنند. ظاهرا تب این نوع تاریخ نگاری دارد بالا میگیرد. حرکتی که امیدوارم در نهایت به انکشاف حقیقت کمک کند.
افزون بر آنها (و احیانا تحت تأثیر افکار یاد شده)، در سالیان اخیر از خود من نیز بارها پرسیدهاند که آیا در منابع غیرعربی و غیراسلامی (مثلا در منابع و اسناد رومی، یونانی، مصری، ایرانی و یا سریانی معاصر با ظهور اسلام) از شخصیت حضرت محمد به عنوان یک شخصیت تاریخی و یا مدعی پیامبری یاد شده است؟ و یا از وجود کتابی به نام قرآن در سده نخست هجری در حجاز و حتی از وجود شخصیتهایی چون ابوبکر و عمر و عثمان و علی و دیگران در همان دوران به عنوان خلفا و جانشینان حضرت محمد سخنی به میان آمده است؟ منکران بارها پرسیدهاند که چرا از قرن نخست و از زمان پیامبر اسلام و حتی از زمان خلفای راشده سکهای یافت نشده و یا حتی از اسناد مکتوب مانند قرآن در این دوران چیزی وجود ندارد؟
اهمیت طرح چنین پرسشهایی در دو قلمرو خود را نشان میدهد. اول برای مؤمنان به اسلام. اگر واقعا برای مسلمان راستکیشی ثابت شود که بنیانگذار مشهور این دین، واقعیت خارجی نداشته و داستان محمدبن عبدالله افسانهای بیش نبوده است، بدیهی است که در نظر او چنین دینی با تمام مبانی و الزامات عقلی و اسناد نقلی آن بیهوده و در واقع بلاموضوع شده و در نهایت اعتبار خود را به کلی از دست خواهد داد. به الزام عقلی و نیز به دید مؤمنان به اسلام، محمد و نبوتش ستون قوامبخش اسلام با تمام مبانی و ارکانش شمرده میشود. چنان که در تمام ادیان چنین است. اگر هم پس از آن چیزی به نام اسلام معنای محصلی داشته باشد و ایمانی برانگیزد، بیگمان به کلی دین دیگری خواهد بود و از موضوع اسلام و مسلمانی، به معنای متعارف آن، خارج می شود.
دومین اهمیتِ موضوع، برای پژوهشگران است. بدیهی است هر محققی با مفروض گرفتن وجود تاریخی محمد (فرضیهای که حدود هزار و چهارصد سال باور عموم مسلمانان و نیز محققان اعم از مسلمان و غیرمسلمان بوده است)، تحقیق خود را سامان میدهد و البته در روند تحقیق ممکن است به نقض و نفی فرضیه اولی خود برسد که طبعا بدان ملتزم خواهد بود. اما اینکه محقق چگونه و با چه امکانات و ابزارهایی میتواند به وجود عینی و واقعی یک شخصیت در روزگاران گذشته (و آن هم روزگاران دور) برسد، خود پرسش ستبر و مهمی است که در جای خود باید بدان پرداخت ولی اکنون از قلمرو بحث ما خارج است.
بیگمان یکی از راههای ایجاد اطمینان به وجود عینی شخصیتهای تاریخی و یا حوادث و تحولات مرتبط با آنها (و البته نه تنها راه)، بازتابشان در منابع ملل دیگر و ملل همجوار آنهاست. مثلا از بازتاب وجود فردی به نام «محمدبن عبدالله» به ویژه با دعوی پیامبری در حجاز سده هفتم میلادی در منابع و اسناد ملل آن روزگار میتوان به وجود تاریخی و واقعی چنین شخصیتی اطمینان یافت. اگر جز این باشد، تحقیق سمت و سویی دیگر خواهد یافت. چنان که در آثار گروه اناره میبینیم. در این نوع آثار، بر خلاف روش معمول تحقیق، بنا بر نفی فرضیه وجود تاریخی محمد و اسلام و دیگر شخصیتهای اسلامی آغازین نهاده شده و بعد تمام دادهها و یا دعاوی و مستندات، یکسره در جهت اثبات و مدلل کردن همان فرضیه بنیادین بهکار گرفته شده است.
بهرغم این که مدعیات و ادله منکران وجود تاریخی نبی اسلام (حداقل به گونهای که در منابع آلمانی یادشده و در شرح شارحان و مروجان ایرانی آنها دیده میشود) جای چون و چرای بسیار دارد و به ویژه نامعتبر شمردن مطلق منابع موجود اسلامی به کلی ناموجه مینماید (و من در جلد نخست کتاب «جستارهایی در تاریخ هفتاد سال نخست اسلام» با عنوان «آیا میتوان به منابع تاریخی اسلام اعتماد کرد؟» بدان پرداختهام)، اکنون و در این نوشتار در مقام نقد و بررسی تمام مدعیات و ادله منکران وجود تاریخی نبی اسلام و دین اسلام نبوده و نیستم. اصولا نقد و بررسی کامل و جامع آرای انارهای ها، مستلزم بررسی و واکاوی عالمانه و جامع ادله و مستندات و تحلیلهای آنان است.
آنچه در این نوشتار ارائه خواهد شد، برخی اسناد موجود در منابع غیراسلامی و نیز برخی اسناد باستانشناختی در مورد شخصیتهای نیمقرن نخست اسلام است که من از وجودشان آگاه شدهام. ارائه این اسناد صرفا پاسخی است بر این دعوی که: اولا، هیچ سندی استوار (کتیبه و سکه و سند مکتوب در منابع غیر اسلامی سنتی) دال بر وجود محمد و قرآن و دین اسلام در قرن هفتم میلادی وجود ندارد؛ و ثانیا، فقدان همین اسناد، خود دلیلی است بر فقدان چنین اشخاصی و طبعا اثبات دعوی افسانه بودن مجموعه حول دین اسلام و تاریخ و رجال مسلمان در قرن هفتم میلادی. مدعای این نوشتار آن است که چنین نیست. شواهد و اسناد ارئه این مدعا به تدریح خواهد آمد. آنچه در پی میآید، صرفا برای اثبات بی اعتباری چنان مدعیاتی است و از قضا در حد ممکن و نیز در حد نیاز، آرای مختلف چند منبع اناره ای را به تناسب مقام و غالبا در حاشیه، بررسی کرده ام.
ب. چهار نکته مهم
یکم. با فرض واقعیت تاریخی شخصیتی به نام محمدبن عبدالله و با دعوی نبوت در قوم عربِ حجاز (منطقهای که از جهت تمدنی عقبماندهتر از نواحی جنوبی و شمالی شبه جزیره عربستان شمرده میشد)، میتوان گمانهزنی کرد و گفت که این امر قاعدتا به عنوان یک رخداد طبیعی در نواحی همجوار بازتاب داشته ولی اینکه اکنون در منابع بازمانده از آن دوران در اسناد مکتوب و یا باستانشناختی چه چیزهایی وجود دارد، محتاج تحقیق عمیق و جدی است و لازم است مخازن چاپی و خطی مهم در جهان به دست نسخهشناسان و اهل فن مورد بررسی و مداقه و تحقیق قرار گیرند. به احتمال بسیار زیاد اسناد مهمی در این باب وجود دارد که هر جمله و حتی هر اشاره آنها میتواند حقایقی را روشن و یا اشتباهی را برطرف سازد. البته برخی از این اسناد در اینجا و آنجا منتشر شده و در دست است و ما به برخی از آنها اشاره خواهیم کرد.
دوم. طبق قاعده «عدم وجود شیئ به معنای عدم وقوع شیئ نیست»، با فرض عدم وجود اسناد معتبر تاریخی باستانشناسانه در باره نبی اسلام و دین او، نمیتوان به صورت الزامآور منطقی نتیجه گرفت که: پس، چنین شخص و یا اشخاصی در دوران مورد بحث وجود خارجی نداشتهاند. در این صورت، باید واقعیت اکثر رجال تاریخی در تمام اقوام و ملل را انکار کرد، حال آن که هیچ محققی و حتی هیچ عاقلی مرتکب چنین خطای منطقی و روششناختی نمیشود. در صورت فقدان اسناد معتبر باستان شناختی، حداکثر این است که یکی از مؤلفههای اطمینان بخش تا اطلاع ثانوی به حالت تعلیق در میآید. در چنین حالتی، شخص محقق و منصف و محتاط میتواند به اصطلاح «لاادری» باشد و بگوید: «نمیدانم» و «نظری ندارم». البته اگر دلایل قانعکنندهای به صورت مدلل، بر ضد مدعایی باشد، حکم جداگانهای دارد که طبعا خارج از موضوع بحث کنونی ماست.
سوم. پاسخ درخور و علمی و مقنع به پرسش از اسناد باستانشناسانه در مورد نبی اسلام و دین اسلام در سده نخست هجری، محتاج تحقیقات گسترده و کاوشهای جدی و وافی به مقصود در منابع کهن دول همجوار و معاصر ظهور دین اسلام (قرن هفتم میلادی) است و من اکنون، به هر دلیل، از چنین پشتوانهای برخوردار نیستم. با این حال در حد ممکن و اطلاع، از تحقیقات دیگران (از جمله هویلند) در این نوشتار سود جسته ام. فکر می کنم همین اندازه هم سستی دعاوی منکران محمد تاریخی و اسلام و قرآن (قرآن به مثابه متن معتبرددینی مسلمانان) را نشان دهد و برای ابطال دعوی اصلی این مدعیان کفایت کند. با این حال تحقیق عمیق تر و گسترده تر در این زمینه به جد ضرورت دارد.
در هرحال من در این رساله برخی از اسناد و یا شواهدی که بر وجود تاریخی پیامبر اسلام و خلفای پس از او دلالت دارند و من در مطالعات و بررسیهایم از وجود آنها اطلاع یافته ام را، عرضه میکنم. قابل تأمل این که فقرات مهمی از این اسناد از برخی از کتابهای نویسندگان آلمانی یاد شده برگرفته شده است. چنین مینماید که هرچند گروه اناره تحقیقات متنوعی انجام داده تا عدم وجود تاریخی نبی اسلام و رجال نخستین آن و نیز دین اسلام و اصالت قرآن وحیانی مسلمان را به کلی بی اعتبار و برساخته نشان دهند ولی در نهایت نه تنها مستندات غالبا تخیلی و توهمی اینان کفایت نکرده بلکه عمدتا بر عکس نتیجه داه و از قضا سرکنگبین صفرا فزوده و واقعیتهای عینی و تاریخی نبی اسلام و علی و قرآن و دین اسلام تا حدودی زیادی از همین منابع و اسناد ارائه شده آن احراز میگردد.
چهارم. نکته بس مهم آن است که حامیان پروژه اسلام شناسی رادیکال و مبلغانشان غالبا استدلال می کنند که منابع روایات اسلامی بی اعتبارند و باید به منابع و اسناد غیر اسلامی معاصر ظهور محمد و اسلام یعنی قرن هفتم میلادی مراجعه کرد. البته اینان به برخی قراین مانند شفاهی بودن این روایات در قرن اول هجری و تدوین آنها از قرن دوم به بعد و مانند آن استناد و استشهاد می کنند که فعلا از بررسی آن چشم می پوشیم و به همین دعوی اصلی و مهم شان اشارتی می کنیم.
این که لازم است در بررسی تاریخ اسلام و زندگی نامه محمد و چگونگی و چرایی ظهور اسلام یا تاریخ قرآن به «حدیث دیگران» مراجعه کنیم، سخن درست و بایسته ای است و هرگز نباید از آن چشم پوشید. حتی لازم است که روایات اسلامی در سنت و سیره و تاریخ قرن نخست را با داده های معتبر و مقبول باستان شناختی بسنجیم و داده را معیار اصلی صحت و سقم اخبار مکتوب موجود قرار دهیم. اما از این نمی توان نتیجه گرفت که روایات اسلامی، در کلیت خود، به کلی بی اعتبارند و یا پیشاپیش این انبوه داده های قرنها را از اعتبار ساقط کرده و حتی جعل و دروغ بشماریم. این نه شرط عقل است و نه مقتضای علم و تحقیق.
نکته بس مهم تر آن است که، چرا و به چه دلیل، سخنان و دعاوی فلان راوی سریانی و یا بیزانسی و یا یونانی در مورد محمد و یا فلان رویداد تاریخی (مثلا جنگ مسلمانان با رومیان و یا ایران و یا در مورد اشخاص و افراد) لزوما درست است و یا حتی بر روایت مشابه اسلامی رجحان دارد؟ هر رد و اثباتی در هر مورد محتاج ادله متقن و حداقل مستند به قراین و شواهد معقول و مقبولی است. گاه گفته می شود تاریخ اسلام به وسیله مسلمانان نوشته شده و مؤمنان به اسلام دارای تعصبات مذهبی و فلان گرایش قبیله ای و یا فرقه ای بوده اند. این سخن حقی است و یک مورخ تاریخ اسلام بی تردید باید به این نکات توجه کند ولی می توان پرسید، از کجا می توان مطمئن بود که فلان راوی سوری و یونانی و رومی، از جزمیت و تعصب ملی و دینی و فرقه ای بری بوده است؟ از قضا اقوال نقل شده از اغلب اینان (که به زودی خواهند آمد)، سرشار از عواطف و گرایشات ضد اسلامی و ضد محمدی است. از این رو فان. اس. (محقق نامدار آلمانی) به درستی می گوید: «ما انتظار نداریم که یک ناظر بیرونی که ارزیابی ناقص تری از واقعه نوظهور دارد، تصور روشن تری از آنچه واقعا اتفاق افتاده به دست دهد. حتی باید انتظار داشته باشیم که او پدیده را مطابق با اغراض یا سلایق خود توصیف کند».[۱]
در هرحال واقعیت این است که هر یک از روایات غیر اسلامی معاصر و یا اسلامی دارای امتیازاتی هستند. روایات غیر اسلامی قرن اول، از دو رجحان برخوردارند. یکی این که تقریبا معاصرند و دیگر این که راویان و ناقلان آنها هرچند از تعصبات ضد اسلامی برخوردارند اما در مقابل از تعصبات و شیفتگی معمول مؤمنانه اسلامی تهی هستند. به همین دلیل از باب «الفضل ماشهدت به الاعداء» تصریحات آنها در باب وجود محمد تاریخی در نیمه اول و یا دوم هجری بسی مهم و قابل اعتنایند. اما روایات اسلامی، هرچند به دلیل فاصله زمانی حدود ۱۵۰ ساله تدوین، از اعتبار کمتری برخوردارند ولی در مقابل راویانشان خودی بوده و با رخدادها ارتباط و حداقل اطلاع بیشتر و مستقیم تری داشته اند. مثلا کسانی که در مکه و مدینه و کوفه می زیسته اند بیشتر از وقایع این نواحی اطلاع داشته اند و یا کسانی که در قسطنطنیه و آتن و کارتاژ می زیسته اند؟
در هرحال سخن حق آن است که هیچ سندی به خودی خود وثاقت ذاتی ندارد مگر این که با ادله و حداقل قراین و شواهد معتبر تأیید شود. از این رو نه روایات اسلامی به زور کلی و مطلق معتبرند و نه اسناد مختلف و حتی باستان شناختی علی الاطلاق موثق و معترند. در هر مورد باید جداگانه و به طور مستند و معقول تحقیق و داوری کرد.
[۱] . شفیعی خوزانی، سعید، مقاله: کهنر ترین مکتوبات غیر اسلامی در باره ظهور اسلام و قرآن، مجله پژ وهش های تاریخی ایران و اسلام، شماره ۱۴، بهار و تابستان ۱۳۹۳ (منتشر شده در تارنمای دانشگاه سیستان و بلوچستان)، ص ۱۲۰.
در حالی که بیش از دو سال از جنبش "زن، زندگی، آزادی"، جنبشی که جرقه…
بیانیهی جمعی از نواندیشان دینی داخل و خارج کشور
رسانههای گوناگون و برخی "کارشناسان" در تحلیل سیاستهای آینده ترامپ در قبال حاکمیت ولایی، بهطور…
زیتون: جلد دوم کتاب خاطرات طاهر احمدزاده اخیرا از سوی انتشارات ناکجا در پاریس منتشر…