امروز خبرِ تجاوزِ پدری به دخترک هفده ماه‌اش و مرگ دختر تا اعماق سیاهی برده است من را. در خانه‌ به سقف و دیوار نگاه می‌کنم و دویدن پسرم روی مبل‌ها. بعد متن رسول رخشا را می‌خوانم و اشک‌ام دوچندان می‌شود. حتا نمی‌توان‌ام تصور کنم عذابی را که دختر کوچک کشیده و حداقل از توان من تصورش خارج است. به این عکسِ آنری کارتیه‌برسون نگاه می‌کنم. پدری که فرزندش را در آغوش کشیده. در مادرید دهه‌ی سی و میان جنگ‌های داخلی.
چشم‌ها را ببینید که شعله‌هایی برافروخته‌اند و انواع مفاهیم پدر را دوره می‌کنم. یادم می‌آید قصه‌ی داستایفسکی را که وقتی پسر سه ساله‌اش آلیوشا از دنیا رفت چنان فروریخت که پی صومعه‌ای رفت و کناره‌گیری از دنیا که یک کشیش (شخصیت پدر زوسیما بر اساس آن کشیش ساخته شده) او را محکوم کرد به تحمل رنج‌اش و نوشتن و او «برادران کارامازوف» را نوشت و یک سال بعدش مُرد.
طنینِ کلمات این خبر در تاریخ می‌چرخانَدَم. مرد گفته در بازجویی که دخترش گریه می‌کرده و او را برهنه کرده تا خُنک شود مگر و… پنج فرزند دیگر هم داشته این مرد. گفته «پشیمان است». دختر «تب» کرده و در بیمارستان فهمیده‌اند تب از چیست. هفت روز دختر جنگیده برای نمردن اما فایده‌ای نداشته. شخصن هیچ تحلیلی برای این فاجعه ندارد. شخصن می‌بینم تا گردن و شاید بیش‌تر در لجن فرورفته‌ایم. شخصن می‌بینم که تمام اخبار بوی مرگ و ناامیدی و زجر می‌دهند و شخصن می‌دانم این خبر هم تا چند روز دیگر کهنه خواهد شد که مردم برای جان خود می‌جنگند و هر کس تلاش می‌کند از این راه بی‌نهایت سالم‌تر عبور کند.
یکی نوشت شُکر که فلان شد یادم آمد این حکایت از تذکره را « سری سقطی گفت: سی سال است که استغفار می‌کنم از یک شُکر گفتن. گفتند: چه‌گونه؟ گفت: بازار بغداد بسوخت اما دکان من نسوخت. مرا خبر دادند، گفتم: الحمدلله. از شرمِ آن‌که خود را بِه از برادر مسلمان خواستم و دنیا را حمد گفتم، از آن استغفار می‌کنم».

حالا حکایت ماست. این‌که شُکرگفتن ندارد وقتی چنین جنایتی و امثالهم رخ می‌دهد و منِ نوعی خوش‌حال‌ام که چه خوب که من چنین نیستم. سنتِ جوان‌مردی ما بیش از آن‌که پی شریعت باشد پی آدمیت بوده و انبوه‌روایت‌های‌اش موید همین نکته‌اند که اگر پدری بر دخترش چنین روا دارد باید پیراهن درید و گریست که این یک زخمِ همه‌گانی‌ست. رنجی که باید کل جامعه را متالم کند و دادخواه. چونان که ویروس چینی، اعدام، ظلم‌ها و بی‌چیزی مردمانی که حق‌شان این جور تلخی‌دیدن نیست. در محاصره‌ی خبرهای جنون‌ساز و رفتارهای هولناکی که گاه مُردن را به آرزو تبدیل کرده جای زنده‌بودن.

منبع: کانال تلگرامی نویسنده

Recent Posts

بی‌پرده با کوچک‌زاده‌ها

حدود هفده سال پیش و در زمان جدی شدن بحران هسته‌ای، در تحریریه روزنامه بحثی…

۲۸ آبان ۱۴۰۳

سکولاریسم فرمایشی

بی‌شک وجود سکولاریسم آمرانه یا فرمایشی که توسط پهلوی‌ها در ایران برقرار‌شد تاثیر مهمی در…

۲۸ آبان ۱۴۰۳

مسعود پزشکیان و کلینیک ترک بی‌حجابی

کیانوش سنجری خودکشی کرد یک روایت این است که کیانوش سنجری، جوان نازنین و فعال…

۲۸ آبان ۱۴۰۳

چرا «برنامه‌های» حاکمیت ولایی ناکارآمدند؟

ناترازی‌های گوناگون، به‌ویژه در زمینه‌هایی مانند توزیع برق، سوخت و بودجه، چیزی نیست که بتوان…

۲۸ آبان ۱۴۰۳

مناظره‌ای برای بن‌بست؛ در حاشیه مناظره سروش و علیدوست

۱- چند روز پیش، مدرسه آزاد فکری در ایران، جلسه مناظره‌ای بین علیدوست و سروش…

۲۴ آبان ۱۴۰۳

غربِ اروپایی و غربِ آمریکایی

آنچه وضعیت خاصی به این دوره از انتخابات آمریکا داده، ویژگی دوران کنونی است که…

۲۳ آبان ۱۴۰۳