ورود آقای مصطفی تاجزاده به موضوع کاندیداتوری انتخابات ریاستجمهوری دو گروه را سخت نگران کرده است. گروه اول محافظهکاران افراطی هستند که اکنون در میان خود با چالش یک کاندید واحد روبرو بوده و منیت، خودبزرگبینی و بی اخلاقیهای سیاسی اجازه نمیدهد بر سر یک فرد به توافق برسند. این گروه از اینکه انتخابات آنگونه که نظام آنرا طراحی کرده مورد چالش قرار گیرد، سخت نگراناند. نشریه محافظهکار مثلث نوشته است«نیروهای رادیکال اصلاحطلب به دلیل نداشتن سرمایه اجتماعی نمیتوانند فضای انتخاباتی را متشنج کنند». سایت فردا نزدیک به قالیباف هم نوشته :«بخشی از اصلاح طلبان قصد دارند بجای اینکه به ظریف، یا ائتلاف با لاریجانی و یا کاندید حد اقلی رای دهند، میخواهند چند نیروی رادیکال معرفی کنند».
نگرانی راست افراطی از کاندیداتوری مصطفی تاجزاده، خروج انتخابات از محیط امن و بدون چالشی است که نظام برای انتخابات طراحی نموده و از آن طریق زمینه را برای انتخاب محافظه کاران افراطی، همان نیروهای «جوان انقلابی» اماده میکند تا نهایتا قدرت در کشور یکدست شود. آنها با انتقاد از کاندیداتوری مصطفی تاجزاده در حقیقت بهدفاع از محیط امن خود برخواسته اند. تاجزاده بدون شک امنیت این محیط را بهچالش میکشد و انتخابات را با نظرات خود چالشیتر میکند.
گروه دوم را بخشی از اصلاح طلبان تشکیل میدهند که شرکت در انتخابات را از طریق حمایت از یک کاندید اصلح و رقابتی که دل به تغییرات غیربنیادین بسته، صرفا به شرکت در انتخابات تقلیل داده و نمیخواهند در این راه اندک مشکل و چالشی ایجاد شود. این گروه از اصلاحطلبان که در طول چند سال گذشته فقط تمام هم خودرا مصروف شرکت در انتخابات کردهاند، اصولا به انتخابات برای انتخابات و نه تغییرات نگاه میکنند و بیشتر از آنکه بهفکر بهچالش کشیدن بیقانونی پروسه انتخابات باشند، در اندیشه مشارکت در نظم سیاسی و چهارچوبهای قراردادی انتخاباتی نظام موجود هستند.
تا بهحال دو برخورد در مورد انتخابات توسط این گروه از اصلاحطلبان دیده شده است. برخورد اول این است که اگر در انتخابات شرکت نکنیم راست افراطی و رادیکال شرکت کرده و پستهای انتخاباتی دولتی را پر میکند. در برخورد دوم این گروه باور دارد که با شرکت در انتخابات، نهاد انتخابات حفظ میشود.
هر دو استدلال با مشکلات بنیانی روبروست و بر منطقی استوار نیستند. در مورد مشکل اول باید گفت که خواسته و یا نخواسته این دست از اصلاحطلبان که بر شرکت در انتخابات تکیه میکنند، فقط بر روی پروسه شرکت در انتخابات اصرار ورزیده بدون انکه فکر کنند که در یک انتخابات معقول و سرنوشتساز، رقابتی بودن کاندیداها شرط است که اگر انتخابات رقابتی نبود به این معنیست که آن انتخابات آزاد نیست. انتخابات آزاد آن است که افراد مختلف بتوانند در چهارچوب قانون خود را نامزد کرده و در آن شرکت و رای دهند. اما انتخابات آزاد باید منصفانه و یا عادلانه هم باشد که اگر نبود به حقوق شهروندان تجاوز میشود. انتخابات منصفانه و یا عادلانه آنست که هیچ فردی پس از احراز خصوصیات قانونی از کاندیدا شدن و یا رای دادن منع نگردد. لذا با شرکت در انتخاباتی که آزاد و منصفانه نیست، به انتخاباتی غیر آزاد و غیر منصفانه مشروعیت بخشیده میشود. شرکت در انتخاباتی غیر آزاد و غیر منصفانه فقط بر انتخابات برای انتخابات تکیه میکند. پروسه انتخابات و نه هدف برای تغییر و یا گردش آزاد و آرام قدرت، هدف اینگونه شرکت در انتخابات است.
برخورد دوم با انتخابات توسط گروهی از اصلاح طلبان بر حفظ «نهاد» انتخابات تکیه میکند و بر این باور اصرار دارد که شرکت در انتخابات نهاد انتخابات را حفظ میکند. مشکل این برخورد این است که فرد شرکتکننده در انتخابات در دام یک عمل غیر قانونی قرار میگیرد. نهاد در هر نظامی که بر مردم و آرائ انها تکیه میکند تعریف مشخص و بار ارزشی قانونی دارد. نهاد یک عمل نیست بلکه یک پروسه و چهارچوبیست که به رفتار افراد برای دستیابی به هدف مشخصی نظم و شکل میدهد. اشتباه این برخورد با انتخابات این است که عمل را بهجای یک نهاد قانونی و مشروع مینشاند و با مشارکت در آن بهیک پروسه غیرقانونی مشروعیت میبخشد.
هردو برخورد نهایتا به اخلاق پشت میکنند. در برخورد اول انتخابات به تغییر منجر نمیشود در حالیکه نفس انتخابات برای ایجاد تغییرات در نظم سیاسی کشور و گردش آزاد و آرام قدرت است. لذا انهایی که مردم را به شرکت در انتخابات تشویق میکنند به مردم دروغ میگویند به خاطر اینکه نتیجه انتخابات کمکی به تغییرات دلخواه رای دهندگان نمیکند. با این عمل، انها مرتکب یک خطای اخلاقی میشوند. در برخورد دوم هم همین بی اخلاقی سیاسی در شکل دیگری شکل میگیرد. وقتی پروسهای قانونی نبود و بنا نیست که قانون بر آن پروسه حکمرانی کند، شرکت در انتخابات باین پروسه غیر قانونی مشروعیت داده و خود این کار باالنفسه غیر اخلاقی است.
در نظامهای استبدادی و اقتدار گرا انتخابات با سه هدف مشخص شکل میگیرد:
اول: نظامهای استبدادی اکثر بهدنبال مشروعیت داخلی و خارجی هستند تا بتوانندادعا کند که مورد قبول احاد مختلف مردم کشور خود هستند. لذا هرچه تعداد بیشتری در انتخابات شرکت کنند، نظام غالب میتواند ادعا کند که مشروعیت مردمی بیشتری دارد. احمد خاتمی در انتخابات قبلی گفته بود که این انتخابات یک رفراندم است و مشخص میکند که مردم چقدر به «نظام اسلامی» وفاداری نشان میدهند. در سایه این مشارکت، دست نظامهای اقتدارگرا بازتر میشود تا عرصه را بر مردم تنگتر کرده و خشونت بورزند.
دوم: انتخابات برای نظامهای استبدادی فرصتی فراهم میاورد تا الیت و یا نخبگان سیاسی خودرا غربال و کنترل نمایند. کسانیکه برای کاندیداتوری مورد قبول نظامهای استبدادی قرار میگیرند، در ازای ان پاداش به نظام وفاداری نشان داده و حامی سرسخت سیاستهای آن میشوند. انتخابات همچنین عرصه و فرصتیست که نظام استبداد برای نخبگان جدید سیاسی ایجاد کند تا بهآن بپیوندند. نخبگان سیاسی که از این طرق به نظام استبداد میپیوندند، با یکدیگر بر سر وفاداری به نظام اقتدارگرا رقابت میکنند تا بتوانند از منابع آن بیشتر بهره گیرند. برای همین هم در این گونه نظامها فساد با گستردگی بزرگی روبروست. نخبگان سیاسی در این گونه نظامها برای ویژگیهای تخصصی و شخصیتی خود نیست که توسط نظام غالب انتخاب میشوند، بلکه میزان وفاداری آنها به استبداد شرط اصلی برای پیوستن آنها به نظم غالب است.
سوم: نظامهای اقتدارگرای استبدادی به صحنه انتخابات نگاه میکند تا برای سر کوب کنشهای مختلف و مخالف اجتماعی پادزهر ایجاد نمایند. انتخاب خاتمی تجربه ای بود که دیگر تکرار نشد و در انتخابات بعدی احمدی نژاد با تقلب انتخاباتی بر کرسی ریاست جمهوری تکیه زد. نظام جمهوری اسلامی ایران هرگز و دیگر اجازه نمیدهد که تجربه خاتمی تکرار شود.
مصطفی تاجزاده شخصیت اصلاحطلب شناخته شدهایست که با بسیاری که خود را همقطار او میدانند تفاوتهای آشکاری دارد. او سیاست را میفهمد، پاکدل و پاکدست است، منصف و فرهیخته است، زجر دیده و زجر کشیده است و به انتخابات بهعنوان یک پروسه برای تغییرات لازم سیاسی فکر میکند. او انتخابات را برای انتخابات نمیخواهد و از سر درد بهاین انتخابات روی آورده است. مصطفی تاجزاده بسیار بالاتر از ظرفیت این نظام است و بهخاطر همین هم رد صلاحیت میشود. اما اگر اصلاحطلبان واقعا بهفکر یک کاندید واقعی و با صلاحیت هستند باید به حمایت تمام قد از او و کاندیداتوریاش همت گمارند. با کاندیداتوری تاجزاده ممکن است گروهی از اصلاحطلبان که انتخابات را برای انتخابات و نه تغییرات لازم میخواهند دلآزرده شوند اما بقیه باید از کاندیداتوری او حمایت کرده و اینبار انتخابات را بهیک ابزار برای چانهزنی با نظام و ترسیم خط قرمزی برای شرکت در انتخابات تبدیل نمایند. نمونه این دلآزردگی را روزنامه سازندگی اینگونه بهنمایش گذاشته: « وآیا طرح نامزدی تاجزاده حرکتی در چهارچوب جبهه اصلاحات است یا تکروی و اعلام شکاف یک فراکسیون در جبهه اصلاحات». گروهی از اصلاحطلبان هنر استفاده از انتخابات را بهعنوان یک اهرم برای رسیدن به اهداف تحولخواهی و اصلاحات ساختاری یاد نگرفتهاند. آنها فکر میکنند که انتخابات فقط برای شرکت کردن شکل میگیرد و نه مذاکره و نه استفاده استراتژیک از آن. برای همین است که این دسته از اصلاحطلبان بهتدریج اعتبارشان را در جامعه از دست دادهاند. درست بهخاطر اینکه هنوز نتوانسته اند بهمردم بگویند برای چه در انتخابات شرکت میکنند و چرا مردم را برای شرکت در انتخابات تشویق میکنند.
کاندیداتوری مصطفی تاجزاده برای گروهی از اصلاحطلبان یک عمل رادیکال است. آنها میترسند که وقتی تاجزاده رد صلاحیت شد، گروه بیشتری با انتخابات قهر کنند و تلاش آنها برای تشویق مردم به شرکت در انتخابات پایمال شود. اما برای بقیه اصلاحطلبان که دل به تغییرات بنیادین در این کشور بسته اند، حمایت از کاندیداتوری تاجزاده ضروریست. وقتی شیخ اصلاحات مهدی کروبی و یا ابوالفضل قدیانی نامههای اعتراضآمیز مینوشتند، همین اصلاحطلبان حرک آنها را رادیکال تلقی میکردند. لذا باید اصلاحات را به اصلاحات ساختاری و تحولخواهی پیوند داد و حرکت اصلاحطلبی را از دست اینگونه اصلاحطلبان آزاد ساخت.
در حالی که بیش از دو سال از جنبش "زن، زندگی، آزادی"، جنبشی که جرقه…
بیانیهی جمعی از نواندیشان دینی داخل و خارج کشور
رسانههای گوناگون و برخی "کارشناسان" در تحلیل سیاستهای آینده ترامپ در قبال حاکمیت ولایی، بهطور…
زیتون: جلد دوم کتاب خاطرات طاهر احمدزاده اخیرا از سوی انتشارات ناکجا در پاریس منتشر…