ایران در آغاز قرن پانزدهم شمسی با دو چالش مهم و تعیین کننده در ارتباط با روند کنونی در سیاست داخلی و خارجی کشور روبرو است. اگرچه اینکه نهایتا چه گزینههایی سرنوشت مردم را رقم خواهد زد، تنها بستگی به انتخاب و التزام مردم دارد اما نیروهای سیاسی نیز به عنوان بخشی از همین مردم مسئولند تا در کنار مردمی که پشتکار و فداکاریشان تعیینکنندهی مسیر آینده است، به بنا و ایجاد حرکت هائی بیندیشند که متضمن آیندهای شایسته و درخشان برای امروز و نسل های بعدی باشد.
در این میان اما، مدعیان تغییر و اصلاحات بر سر یک دو راهی تعیینکنندهاند؛ یا با تکرار مکررات و تکیه بر مطالبات کلان و شعارهای بیهوده و بیپشتوانه، و نیز با ادامه جدالهای بی پایان با یکدیگر، مردم و به ویژه نیروهای جوان را بسوی ناامیدی بیشتر سوق خواهند داد و یا اینکه با نگاهی واقع بینانه، به دنبال ترسیم راه حلهائی خواهند رفت که بتواند با جذب حداکثر نیروهای موثر و فعال، انگیزههای لازم برای ماموریت سرنوشت ساز پیش رو را ایجاد کند.
دولت پنهان و مخالفان سرگردان
نخستین چالش تعیین کننده در درون کشور، این است که باید تکلیفها با سیستم حکومتی موجود روشن شود؛ به این معنی که آیا همچنان خواستار کتمان وضع موجودیم که طبق موازین قانون اساسی موجود، حق و حقوق بی چون و چرای شهروندی ما را به رسمیت نمیشناسد و آیا تعیین سرنوشتمان را برای همیشه به دست افرادی می سپاریم که هرگز منتخب اختیاریِ ما نبودهاند؟
واقعیت غیرقابل انکار این است که ما در جمهوری اسلامی گرفتار «دولت پنهان»ی بوده ایم که همواره تمام اهرمهای اصلی قدرت را در انحصار خود داشته و کشور و منافع ملی را با بحران های متعددی روبرو ساخته است بدون آنکه به هیچکس و هیچ جا پاسخگو باشد.
گرچه با مرور زمان و آشکار شدن تدریجی دستهای آن «دولت پنهان»، محبوبیت و پایگاه مردمی اولیه نظام، امروز تبدیل به نفرت عمومی شده است، ولی به علت فقدان وجود و حضور هر نوع سازمان یا نیروی منسجم و سازمان یافته سیاسی – در داخل یا خارج از کشور – که عملا قابلیت به چالش کشیدن سیاستهای منحط و پیوسته مخرب آنها را داشته باشد، تاکنون تداوم بقاء آن قدرت نامشروع به چالش کشیده نشده است. بدتر اینکه ،علیرغم وجود تمام نارضایتیهایی که روزانه به اشکال مختلف در مخالفتهای وسیع مردم در هر زمینهای خود را نشان میدهد، امروز تنها نیروی سازمان یافته و متشکل با امکانات لازم در کشور، صرفا در انحصار عناصر و عوامل همان «دولت پنهان» است و بس.
اینکه تلاش ها و فشارهای مختلف قدرت های خارجی از قبیل آمریکا، اروپا و کشورهای منطقه ای نیز تاکنون نتوانسته به نتایجی قاطع و ملموس در ارتباط با جمهوری اسلامی منتج شود ، در درجه اول، از یکسو به عدم وجود یک نیروی معقول و منسجم در صحنه سیاسی ایران برمیگردد و از سوی دیگر به علت عدم تمرکز همه آن قدرت ها بر اعضا و اجزای همان دولت پنهان (متشکل از رهبر جمهوری اسلامی و نیروهای وابسته به او که سررشته تمام تصمیم گیریهای اساسی در کشور را در انحصار خود دارند) بوده است.
به این ترتیب، تا زمانیکه نیروهای سیاسی معترض، چه در داخل و چه در خارج، همچنان سرگردان و سازمان نیافته باقی بمانند و قدرت لازم برای به چالش کشیدن «دولت پنهان» را پیدا نکنند، نمی توان به آیندهای بهتر امیدوار بود ولو اینکه اوضاع و احوال کشور و زندگی روزمره و کرونا زده مردم از آنچه که امروز هست هم به مراتب بدتر شود.
وابستگی به استبداد شرقی
دومین چالش تعیین کننده اینکه در روابط با جهان و در غیاب قدرتهای بزرگ متکی به اقتصاد دولتی (از قبیل آنچه که در شوروی سابق و چین در ایام مائو تجربه شد)، آیا جمهوری اسلامی خواستار برقراری جایگاهی برای همسوئی و همپیمانی خود با آن دسته از کشورهای جهان است که قواعد و ارزشهای انسانی و دموکراتیک را در سیستم های حکومتی خود مد نظر دارند؟ یا بنا دارد با امتداد سیاستهای ورشکسته و ایدئولوژیکِ آزموده و امتحان پس داده و بر خلاف شعار «نه شرقی و نه غربی» خود، در مسیر وابسته ساختن هر چه بیشتر ایران به قطب کشورهای خودکامه از نوع چین و روسیه در عرصه بین المللی حرکت کند که علیرغم دست یافتن به پیشرفتهای بسیار چشمگیر در زمینههائی چون اقتصاد، تکنولوژی و صنعت نظامی، عملا حکومتهائی مستبد و غیر دموکراتیک هستند که بی درنگ حق و حقوق هر شهروند یا طایفه معترضی (مانند اهالی هنگ کنگ یا مسلمان «ایغور» چین) را به شدیدترین وجه پایمال میکنند؟
انتخاب نهائی
اینکه مردم کشورمان خواستار انتخاب چه گزینهای برای آینده کشور و نسلهای بعدی ایرانیان خواهند شد، نهایتا منوط به سلیقه و میزان تلاش و حمایت آنها از جریانهای مختلف سیاسی است که در این راستا درگیر مبارزهای طولانی بودهاند.
در شرایط کنونی، دولت پنهان توانسته با توسل به زور و سرکوب، گزینه سیستم غیر مردمی «ولایت فقیه» همراه با چرخش بسوی «شرق» و دشمنی بیشتر با «غرب» را صرفا به منظور تداوم بخشیدن به نظام نامقبول خود به ملت ایران تحمیل کند.
ولی ادامه شرایط موجود، علیرغم تمام تلاشهای نافرجام ۴۲ سال گذشته، همچنان از سوی همه نیروهای آزادیخواه و ملی مورد قبول نخواهد بود؛ نیروهایی که تمرکز بر هم پیمانی با امثال چین را به لحاظ احترام به ارزشهای دموکراتیک، مخالف هویت و آرمانهای مورد نظر برای آینده کشور و شهروندان خود می بینند و بر این باورند که جمهوری اسلامی نیز همچون دیگر حکومتهای خودکامه و به مراتب منسجمتر از خود، از قبیل اتحاد جماهیر شوروی و اقمارش در اروپای شرقی، عاقبتی جز تن دادن به اراده ملی نخواهد داشت و با عزم میلیونها ایرانی تازه نفس در آغاز قرنی نوین، این مبارزه و رویارویی تا رسیدن به منظور نهائی ادامه خواهد یافت.
در پایان، شاید یکی از مهمترین دستاوردهای تجربیات ۴۲ سال گذشته این باشد که نیروهای سیاسی، از راست تا چپ و حتی اکثریت حامیان اولیه جمهوری اسلامی، همگی امروز به مخرج مشترک و سودمندی رسیدهاند که هزینه تحمل و همزیستی مسالمت آمیز با یکدیگر در چارچوب یک سیستم مردمسالار که در آن از حق و حقوق هر اقلیتی حراست شود و هیچ شهروندی وادار به ترک میهن و دوری از خانه و خانواده خود نشود، به مراتب کمتر از برهم زدن ثبات و آرامش جامعه با درگیری و خشونت به منظور رسیدن به تمام خواسته های کلان آنهاست.
در ۴۲ سال گذشته،یکی از حربههای موفقیت آمیز «دولت پنهان»، سرگرم نگه داشتن نیروهای مختلف سیاسی در درگیریهای مختلف با یکدیگر بوده است. این دور باطلی است که باید با آغاز فصلی جدید در آغاز قرنی نوین در مبارزات ملی ایرانیان، هوشیارانه و در اسرع وقت پایان یابد تا زمینه برای ایجاد اجماع لازمه برای به وادار ساختن «دولت پنهان» به تن دادن به اراده همگان از طریق آشتی ملی فراهم آید.
در حالی که بیش از دو سال از جنبش "زن، زندگی، آزادی"، جنبشی که جرقه…
بیانیهی جمعی از نواندیشان دینی داخل و خارج کشور
رسانههای گوناگون و برخی "کارشناسان" در تحلیل سیاستهای آینده ترامپ در قبال حاکمیت ولایی، بهطور…
زیتون: جلد دوم کتاب خاطرات طاهر احمدزاده اخیرا از سوی انتشارات ناکجا در پاریس منتشر…