به تازگی اشپیگل آنلاین ویدیوی کوتاهی را منتشر کرده است که به شبکه های اجتماعی ایرانیان راهیافته است. در این ویدیو ۸۰ جوان ایرانی در یک مراسم جمعی، عسل تعمید می گیرند و هویت اسلامی خود را فرومی گذارند و مسیحی می شوند. گوینده در جایی از ویدیو اشاره میکند که در ۲ ماه اخیر، این مراسم برای ۲۰۰ نفر ایرانی انجام شده است و بنا به پیش بینیها تا اخر سال به ۶۰۰ نفر میرسند.
این آمار فقط مربوط به یک شهر آلمان است و تنها یک نمونه از روند مسیحی شدن ایرانیها در شهرهای اروپا.
در این ویدیو آمده است، کسانی که به خاطر اعتقاداتشان در موطن خود تحت تعقیب قرار میگیرند، مورد حمایت دولت آلمان قرار میگیرند. کسانی که در این ویدیو دیده میشوند، از این قانون استفاده کرده و با تغییر دین و ادعای تهدید در ایران، این فرصت را پیدا میکنند که بعد از چند سال به دلایل انسانی به عنوان پناهنده در آلمان پذیرفته شوند و ۳ سال بعد از آن حق اقامت در آلمان را به دست بیاورند.
به لحاظ قانونی این افراد از سفر به کشور وطن خود محروم هستند، چون فرض بر این است که در صورت سفر به ایران با مجازات مرگ روبرو میشوند. اکثر قریب به اتفاق این افراد، سالها بعد به تابعیت کشور آلمان در میآیند و متعهد میشوند که تابعیت کشور خود را نیر فروگذارند.
خلاصهی قصه این است: این افراد هویت دینی و ملی خود را ترک میکنند تا بتوانند اقامت کشور دیگری را به دست بیاورند.
***
موضوع این یادداشت وطن، دین، هویت ملی و یا هویت دینی نیست. نگارنده، اگرچه این پدیدهها و مفاهیم انتزاعی را جدی میگیرد و با ارزش و با اهمیت میشمارد اما اصالت را به انسان میدهد و آنها را صرفاً ابزاری برای خوشبختی میشمارد. در تعلق آنها به حریم خصوصی هم تردیدی ندارد. در عین حال به هویت ملی و دینی خود میبالد و در حد توان از انها بهره میگیرد و با آنها احساس آرامش میکند و فروگذاشتن آنها را نیز ناروا میداند.
مخاطب این یادداشت، بخشی از مراجع و علمای دیناند که اصالت را به عقیده و مسلک انسانها میدهند و چنان در این موضوع تعصب دارند که بعضی از انسانها را به صرف آنکه عقیدهای غیر از عقیده انها دارند و به زعم آنها گمراهند، از حقوق انسانی خود محروم میکنند و فتوا به نجاست آنها میدهند (تا جایی که گرفتن عکس فائزه هاشمی با یک بهائی این روزها خبرساز شده است)
آمار غیررسمی حاکی از آن است که تا پیش از استقرار نظام جمهوری اسلامی، میزان تمایل ایرانیان به مهاجرت (و نه حتی پناهندگی)، نزدیک به صفر بوده و ایران در میان ۵ کشور آخر قرارداشته است. این آمار پس از استقرار نظام دینی، معکوس شده و ایران اگر کشور سوم نباشد، در میان ۵ کشور اول قراردارد.
نگارنده نمیخواهد مرتکب مغلطهی آماری بشود، و لذا به جای استناد به این آمار، همین ویدیو را شاهد میگیرد که قابل انکار نیست و به به سادگی و روشنی از این علما و مراجع محترم میپرسد:
جوانانی که در این ویدیو دیده میشوند، در کدام نظام آموزشی و دینی پرورش یافتهاند؟ تلقی و تصور اینان از دین و آئین و وطن چیست که ارزشی برای آن قائل نیستند و برای بدست آوردن اقامت یک کشور دیگر حاضر به فروگذاری آن میشوند؟ اگر عمل تغییر دین (و ملیت) ناپسند است و احیاناً مستلزم مجازات دنیوی و یا اخروی، براستی مسئولیت این عمل با کیست؟ نقش حکومت و مراجع تقلید، در این ماجرا چیست؟ آیا دیدن این ویدیو حداقل غیرت و تعصب دینی شما را به اندازهی گرفتن عکس فائزه در کنار یک بهائی تحریک نمیکند؟چند بار از حاکمان و حکومت به این سبب انتقاد کرده اید؟ آیا لازم نیست در آموزه ها و اعتقادات و فتواهایتان تجدید نظری بفرمائید؟ پس این ویدیوی کوتاه را ببینید:
حدود هفده سال پیش و در زمان جدی شدن بحران هستهای، در تحریریه روزنامه بحثی…
بیشک وجود سکولاریسم آمرانه یا فرمایشی که توسط پهلویها در ایران برقرارشد تاثیر مهمی در…
کیانوش سنجری خودکشی کرد یک روایت این است که کیانوش سنجری، جوان نازنین و فعال…
ناترازیهای گوناگون، بهویژه در زمینههایی مانند توزیع برق، سوخت و بودجه، چیزی نیست که بتوان…
۱- چند روز پیش، مدرسه آزاد فکری در ایران، جلسه مناظرهای بین علیدوست و سروش…
آنچه وضعیت خاصی به این دوره از انتخابات آمریکا داده، ویژگی دوران کنونی است که…