توضیح: متن پیشرو روایت و دلنوشتهای از روزنامهنگار زندانی، رضا جلودار زاده، است که در حال تحمل حبس در زندان تهران بزرگ است. جلودار زاده که از مجروحان جنگ هشتساله با عراق است، قصد ثبتنام در انتخابات ریاستجمهوری ۱۴۰۰ را داشت که مسئولان زندان مانع او شدند.
***
جنگ هفتاد و دو ملت همه را عذر بنه
چو ندیدند حقیقت ره افسانه زدند
با درود فراوان بر شما ملت شریف، هموطنان آزادی خواه و فهیم ایران بزرگ. روز گذشته، یعنی ۲۵ اردیبهشت واپسین روز ثبتنام برای نامزدی انتخابات ریاستجمهوری بود. با وجود نامه نگاریهت و درخواستهای فراوان از مقامات و مسئولان زندان تهران بزرگ و دستگاههای قضایی به من اجازه خروج از زندان برای ثبتنام داده نشد. تقاضا کرده بودم، هرآنگونه که دوست دارید با دستبند، پابند، کمربند، دهانبند و هر بند دیگری، فقط اعزامم کنید؛ مانعی نیست و شکایتی ندارم اما اجازه اعزام به من داده نشد. دیوار حاشا البته بلند است. آمدند و گفتند، اگر ممکن است انصراف بدهید. آزمون و شاید چالش سخت و خوبی بود. به نمایندگی از شما میلیونها هموطن به فغان آمده و عاصی از فستیوال رنجها، پلشتیها، ناکارامدیها و…
در تاریخ معاصر این سرزمین میخوانیم نظام دیکتاتوری سابق به آیتالله کاشانی، در تبعید و از لبنان اجازه نامزدی در انتخابات مجلس را دادند. و جالب آنکه حائز اکثریت آرا شد و جالبتر آنکه به مقام ریاست مجلس نیز رسید. خدا میداند که ابدا هدفم رسیدن به جاه و مقام نبوده و نیست که هیچگاه قصد چنین کاری را حداقل در این نظام ندارم؛ که برای من پست و مقام ارزشی به قدر عطسه بز هم ندارد. که این قلمشکسته تنها یک روزنامهنگارم و این حرفه تنها تاج پادشاهی ابدی من است و مفتخر به آن.
باری با نظام جمهوری اسلامی، سیستم قضا، مدعی تنها نظام مقدس عالم که دیرزمانی از زمان بنیانگذارش وعده داده بود که به کمونیستها هم اجازه داده بود که مستقلا هم نشریه داشته باشند و آزادانه فعالیت کنند؛ به جایی رسیده که ابتدا قلم یک روزنامه نگار را میشکند و نشریهاش را توقیف میکند؛ آن هم یک روزنامه نگار مسلمان، و بعد با حکم سه ساله حبس تنها بهخاطر نوشتن چند یادداشت و مقاله کوتاه او را نقرهداغ میکند. و سپس در مقابل تقاضای اعزامش برای دستیابی به بدیهیترین حقوق شهروندیاش، برای ثبت نام نامزدی ریاست جمهوری، از او میخواهد که انصراف دهد. خدای را سپاس که همرزمان و همسنگران شریف و شهیدم در کارزار جنگ هشتساله رفتند و افتخار داشتند که این روزگار سیاه را ندیدند.
به راستی طعم شیرین قدرت و ثروت با آدمها چهها که نمیکند.
شکنجهگاه تهران بزرگ، رضا طالشیان جلودارزاده ، روزنامه نگار، بیست و ششم اردیبهشت ماه ۱۴۰۰