تطهیرکننده است. مُباحکننده است. جوری آب تطهیر بر سر دلبر و مطلوب خود میریزد که گویی کشیشی بر سر بندهای. چند سالی سر و کله زدن در رسانهها، او را به زیر و بم تطهیر آشنا کرده است. میداند که به چه فوت و فنی عملههای دیروز دشمنان توسعه و آزادی را بدل به توسعهخواهان و آزادیخواهان تراز اول بکند.
نه اینکه به علوم ارتباطات خبره است. نه اینکه در همین چند روزنامه و رسانه قد کشیده است. و البته قراروقاعدهی نانوشتهی حزم و احتیاط حیات رسانهای را هم فوت آب شده و شیرفهم شده است که راز ماندگاری و بقا چه در رسانههای رسمی داخلی و چه در تراز قدرت، چشم التماس بردن به درگاه قدرت است. شاخصههای قدرت را مراعات کردن و حزم بسیار در کار گرفتن تاکه نکند رعایت هنجارهای رسمی قدرت، در مجادلات و بگومگوهای گعدهها و دور همیها از فکر و ذهنها بیافتد.
و بر این تخصص و بر این آگاهی به راز بقا و ماندگاری در حیات سیاسی رسمی داخل ایران است که فرید مدرسی میتواند امروزه در کلابهاوس ترکتازی کند. روم به روم بنا کند. کلی خبرنگار و روزنامهنگار و تحلیلگر و مجری اخبار و روشنفکر و راستی و چپی و اینور آبی و آنورِ آبها را در رومهای متلون خود حاضر و آماده کند تا بتواند بحث و جدل گرمی را موجب شود.
فرید مدرسی به این اندک تجربه، خوب فهمیده است که کجاها بایستد. بر چه شاخصها و هنجارهایی متمرکز شود. چه هنجارهایی را جزو واجبات گپوگفت خود اختیار کند و چه هنجارهایی را فدای گفتگوی روم خود کند. از زیر و زرنگی آگاهی به المانهای راز بقاست که میتواند برای استمرار رومهای هر روزهی خود، سعید حجاریان را به “سوءاستفاده از آزادی بیان” متهم کند. این توانایی درهموبرهمی از علوم ارتباطات و البته داشتن ارتباطات، او را شیرفهم کرده است که بهراحتی میتواند آگاهی عمومی از سعید حجاریانها را خطخطی کند و دلیل از خود بتراشد که این سعید حجاریان بود که با «سوءاستفاده از آزادی بیان» موجب شد تا «ترور» شود!
بر همین سیاق است که میداند ادعای چرکینِ “جنبش سبز زائده اصلاحات است” چه اکسیر ماندگاری میتواند به همراه داشته باشد. او میداند که این گزارش جعلیاش از کنشگریهای تاجزاده که “تبدیل به تئوریسین براندازی شده است و مدام به رهبری و نظام حمله میکند” چه خریدارانِ چاق و چلهای دارد. او میداند که تاجزاده “منتقد نظام است نه مخالف نظام” او نیک آگاه است که تاجزاده “رهبری را نقد میکند و به ایشان حمله نمیکند” و این که مدرسی فرق بین نقد و مخالفت را نمیداند؛ از سر آگاهی به راز بقاست.
و بر این سیاق زیروزبر کردن کنشگریهای اصیل اصلاحگری است که اصلاحطلبان اصیل را مینوازد و آنهای همیشه خفته و برآمده از آغوش قدرت را تطهیر میکند. و برای آنها رجز میخواند که “طوفانی در راه است..”. برایشان روایت فقرِ اندروید دستوپا میکند. بادیگاردشان میشود نکند که در رفت و برگشت کلامی نقد روزنامهنگاری با آنها، ته و توی قصهی جعلی هویتسازان برملا شود. فرید مدرسی میداند که به مدیریت خود اطاله کلام تطهیرکنندههای همکیش خود را کِش دهد و یا از به بار نشستن نقد هویتسازان مانع شود؛ شاید که چهرهای جدید برای این هویتساز خود بتواند جفت و جور کند.
و قبیلهی این تطهیرکنندهگان بسیارانند که گویی قصد و آمالشان بر این است که پوستین وارونهای به تن اصلاحطلبی بپوشانند و قصهی نزاری برایش جعل کنند. شاید که “حاکمیت از اصلاحات نترسد” ولی خود میدانند که به رفع و رجوی اصلاحطلبی، چیزی جز فنسالاری خشک و خالی نمیماند. و این شاید هدف راستینشان باشد که فنسالاری را بر اصلاحطلبان حاکم کنند تا بتوانند “پایان اصلاحطلبی” را رسمیت بخشند.
یک پاسخ
راز بقاست تقیّه
که شیعه راست رویه
ذهب ، ذهاب و مذهب
پوشیده باد از بقیّه
تا برنداری این پرده
مانی باز هم دریده
بهر خروج از ظلمت
داخل شو به طلیعه
دیدگاهها بستهاند.