درآمد
این نوشتار فصلی از کتاب «محمد و جانشیانش در حدیث دیگران» نویسنده است که اخیرا به همت انتشارات «اندیشه های نو» در آلمان منتشر شده و اکنون در اینجا (البته با اندکی تغییر ضروری) بازنشر می شود. این تحقیق نشان می دهد که صرفا از منظر پژوهش های نوین باستان شناسی قرآن، داستان وثاقت این کتاب و وجود آن در قرن نخست حتی در زمان نبی اسلام، معتبرتر ار آن است که به سادگی قابل رد و انکار قرار گیرد.
***
از موضوعات مهم، وجود و یا عدم وجود متنی به نام «قرآن» در اسلام آغازین (از زمان نبی اسلام تا اواخر سده نخست) است. از ادلّه منکران وجود تاریخی محمد و دیگر رجال نیمه نخست و حتی منکران وجود تاریخی تیره و تبار امویان، عدم وجود قرآن در این دوره است. این منکران البته در پی طرح چنین نظریهای و در جهت موجهسازی آن، در باره قرآن و زمان تنظیم و نگارش آن، داستان سرایی بسیار کرده و گاه تحلیلها و تفسیرهایی شگفت ارائه دادهاند که در آثارشان قابل دسترسی است.
هرچند این دلیل سلبی است و نه ایجابی و حتی اگر قرآنی مکتوب و مدون از قرن نخست نیز در دست نبود، باز نمیتوان نتیجه گرفت که هرگز نبوده و از عدم وجود، عدم وقوع را نتیجه گرفت؛ اما خوشبختانه امروز به قدر کفایت اسنادی وجود دارد که وجود حداقل پارههایی از قرآن موجود در سده اول را ثابت میکند.
به گزارش هاروالد متوسکی تا اواخر سده نوزدهم اسلام شناسان غربی عموما روایات اسلامی مربوط به جمع و تدوین قرآن را پذیرفته بودند و تئودور نولدکه آلمانی (۱۸۳۶-۱۹۳۰) در اواسط سده نوزدهم نیز بر همین اساس تاریخ قرآنش را نوشت. اما چند دهه بعد در این روش تردیدهایی پدید آمد. شاید بتوان گفت نخستین کسی که در این تردیدانگاری نقش داشت گلدزیهر مجاری (۱۸۵۰-۱۹۲۱) بود که در کتاب مطالعات اسلامی اش روایات رایج اسلامی را به چالش کشید و مدعی شد که به طور کلی نمی توان به این روایات اعتماد کرد. این تشکیک ها در چاپ های انتقادی بعدی تاریخ قرآن نولدکه بازتاب پیدا کرد. بدین ترتیب گزارش های سنتی تدوین قرآن در آغاز به شدت مورد تردید قرار گرفت. در قرن بیستم این روند ادامه یافت.
این پژوهشگر قرآنی معاصر غربی طیفی از دیدگاهها و نظریات انتقادی غربیان معاصر در باب تاریخ جمع و تدوین قرآن را مورد بحث و نقادی قرار داده و در نهایت چنین جمع بندی می کند: «چهار محقق اصلی که در قرن بیستم این مسئله را مورد پژوهش قرار داده اند، چهار دیدگاه کاملا متفاوت در باره جمع رسمی قرآن ابراز داشته اند؛ شوالی جمع قرآن را به دوران عثمان، مینگانا به دوره خلافت عبدالملک مروان در پایان قرن نخست هجری، ونزبرو آن را به آغاز قرن سوم و بِرتُن آن را به زمان پیامبر نسبت می دهد». به گفته این نویسنده در عین حال شوالی معتقد بوده که متن قرآن چیزی جز وحی بر محمد نیست.
اما خود موتسکی پس از واکاوی و بررسی انتقادی دیدگاههای مختلف در باب زمان تدوین قرآن، خود به این نتیجه می رسد که «می توان نتیجه گرفت که اخبار مربوط به جمع نخست به دستور ابوبکر و نیز تدوین رسمی مصحف به دستور عثمان پیشتر در اواخر قرن نخست هجری متداول بوده و زهری [نخستین راوی خبر تدوین مصحف] احتمالا برخی از این اخبار را از افرادی که در اسانید خود بدانها اشاره کرده، دریافت کرده است». بیفزایم این محقق پس از بررسی های ادله تاریخ نگاران قرآن در مغرب زمین، می گوید در مجموع دلایل و اسانید مسلمانان در تاریخ گذاری های تدوین و جمع قرآن قابل قبول تر و معتبرتر است.[۱]
با این حال در چند سال اخیر پاره هایی از قرآن در اروپا بازشناسی و منتشر شده است که قدمت قرآن و یا جمع و تدوین آن را به همان زمان آغازین یعنی عصر نبوی و یا روزگار عثمان می رساند. یکی قرآن توبینگن در آلمان است که خبر آن در آذر سال ۱۳۹۳ منتشر شد و دیگری قرآن بیرمنگام که در تیرماه سال ۱۳۹۴ اعلام شد.
در باره قرآن نخستین، که در دانشگاه توبینگن نگهداری می شود، گفته شده که «به احتمال قوی قدیمیترین قرآن موجود است». توضیح بیشتر آن این است که «کارشناسان پس از مطالعه سه برگ از قرآنی قدیمی به این نتیجه رسیدهاند که تاریخ نگارش آن به قرن هفتم میلادی یا سرآغاز اسلام برمیگردد. قرآن یادشده از ۱۵۰ سال پیش در خزانه کتابخانه دانشگاه توبینگن نگهداری میشود، اما تاکنون کسی به قدمت و اهمیت آن پی نبرده بود.
نسخهشناسان با استفاده از تکنیکهای تازه دریافتهاند که قرآن مزبور به احتمال بالای ۹۵ درصد، در سالهای ۶۴۹ تا ۶۷۵ میلادی تحریر شده است. یعنی تنها ۲۰ تا ۴۰ سال پس از وفات حضرت محمد، پیامبر اسلام.
متن روی پوستی محکم و مرغوب نوشته شده که توانسته صدها سال دوام بیاورد. دستنوشته قسمت پیوسته و بزرگی از کتاب مقدس مسلمانان را در بر دارد: از آیه ۳۷ سوره هفدهم تا آیه ۵۷ سوره سی و ششم.
یک سخنگوی کتابخانه دانشگاه توبینگن گفت که تنها با استفاده از تکنیکهای کامپیوتری و روشهای علوم طبیعی، تعیین عمر متن یادشده ممکن شده است. تاکنون گمان میرفت که این قرآن به قرنهای هشتم یا نهم میلادی یعنی سدههای دوم و سوم هجری برمیگردد». البته برای نسخه شناسی دانشگاه زوریخ نیز همکاری داشته است.[۲]
در باره قرآن بیرمنگام نیز گفته شده است که «آزمایش قدمتیابی رادیو کربن بر روی این قرآن با احتمال بیش از ۹۵ درصد نشان داد که این قرآن بر پوست گوسفند یا بز نوشته شده و قدمت آن به سالهای ۵۶۸ تا ۶۴۵ پس از میلاد مسیح باز میگردد. پرفسور دیوید توماس، استاد مسیحیت و اسلام در دانشگاه بیرمنگام درباره این خبر گفت: «به احتمال زیاد این قرآن تنها چند سال پس از تأسیس واقعی اسلام نوشته شده است». پروفسور توماس در این باره گفت: «هرکس که در واقع این قرآن را نوشته است به خوبی حضرت محمد را میشناخته و به احتمال زیاد او را دیده و با او حشر و نشر داشته است.»
این نسخه خطیِ یافتشده از قرآن شامل بخشهایی از سوره ۱۸ تا ۲۰ قرآن است و به خط حجازی، شیوه رایج کتابت در آن زمان، نوشته شده است.
این اوراق بخشی از مجموعه مینگانا از اسناد خاورمیانه در کتابخانه دانشگاه بیرمنگام است که در دهه ۱۹۲۰ میلادی گردآوری شده است».[۳]
این قرآنها، به رغم این که ربط مستقیمی با مصحف عثمانی ندارد، از یک سو دعوی سریانی بودن قرآن و عدم ارتباط این متن ادعایی مذهبی کهن با اسلام را افشا می کند و از سوی دیگر نشان می دهد که قرآن در زمان نبی اسلام و حداقل در عصر خلفای راشده تنظیم شده و یا بوده است.
سند دیگر قرآن مشهور به «قرآن صنعا»ست. این قرآن که به صورت پراکنده است، در سال ۱۹۷۲ در مسجدی در صنعای یمن کشف شده و در آن تمام صد و چهارده سوره قرآن کنونی به طور پراکنده وجود دارد. این قرآنها در دو لایه کتابت شده و وفق تحقیق محققان لایه نخست حدود پانزده سال پس از درگذشت نبی اسلام نوشته شده که با اوایل خلافت عثمان منطبق است. البته هنوز تحقیق در باره این بخشهای قرآنی ادامه دارد و از جمله کسانی که در این باره تحقیق کرده نویسنده کتاب «از بغداد به مرو» یعنی هاینتس اولیگ است.[۴]
با توجه به این ملاحظات و تحقیقات پر شمار دیگر به وسیله پژوهشگران تاریخ قرآن در غرب، میتوان با اطمینان گفت که دعوی تنظیم و تدوین قرآن در قرون بعدی و حتی گزافهتر اینکه قرآن یک خوانش سریانی از یک فرقه مسیحی است و هیچ ربطی به محمد و اسلام ندارد، به کلی بیوجه و غیر قابل اعتناست. حتی یوحنا دمشقی نیز، به رغم نقدهایش بر اسلام و قرآن، به آیات و مضامین منطبق با قرآن مسلمانان (قرآن قرن نخست تا کنون)، تصریح می کند.[۵] اگر این قرآن خوانش سریانی از یک فرقه مسیحی بوده چه ارتباطی با مسلمانان در نیمه دوم قرن نخست و اوایل قرن دوم هجری داشته است؟ اولیگ در کتاب «از بغداد به مرو» مدعی است قرآن متنی وابسته به یک فرقه مسیحی سریانی بوده و «جنبش قرآنی» پیرامون آن شکل گرفته و سپس «اسلام تقریبا از سده ۸ میلادی جدایی خود را از مسیحیت آغاز کرد و به عنوان یک دین جدید در حال شکلگیری بود …» و البته احتمالا پیش از عبدالملک مروان نیز موجود بوده است.[۶] و روشن است چنین دیدگاهی به کلی فاقد اعتبار است.
افزون بر آنها، اسناد و شواهد پر شماری وجود دارد که قرآن در قرن هفتم میلادی وجود داشته و یکی از این شواهد استناد به برخی آیات قرآن به طور مشخص است. این گونه گزارشات و اسناد حتی در آثار گروه اناره به وفور یافت میشوند. از جمله فُلکر پپ در کتاب خود به مواردی از این دست تصریح کرده است.از باب نمونه او در جایی مینویسد: «. . . در آغاز متن الولید در سنگ نبشتهی او به سال ۸۷ عربها (۷۰۸ میلادی) در «حرم»اش [کلیسای یوحنای تعمید دهنده] که حالا نام مسجد اموی دمشق را بر خود دارد، چنین آمده است: لااکره فی دین (سوره ۲، آیه ۲۵۶). رودی پارت این را این گونه ترجمه کرده است: «در دین اجباری وجود ندارد».[۷]
ضمنا فرانسوا دروش در کتاب خود «قرآن های عصر اموی – مقدمه ای در باب کهن ترین مصاحف -» (ترجمه مرتضی کریمی نیا و آلا وحیدنیا، تهران، هرمس، ۱۳۹۵) اطلاعت مهم و مفیدی در باره قرآن های موجود در کتابخانه های مختلف خطی جهان در قرن اول و دوم هجری ارائه داده است. با این که ظاهرا از مصحف عثمانی چیزی باقی نمانده است[۸]، اما وفق تحقیقات قرآن پژوهان (از جمله دروش) نسخه های غالبا ناقص و یا برگه های جدافتاده ای از مصاحف قرن نخست در جاهای مختلف موجود اند. مطالب مطرح شده در فصل اول با عنوان «کتابت قرآن در اوایل عهد اموی: مصحف پاریس – پترزبورگ» مهم است و قابل توجه. نویسنده بحث مفصلی در باره این نسخه دارد و در نهایت می نویسد «به لحاظ این که این نسخه رونوشتی از یک مصحف کهن تر است، دشوار می نماید آن را در زمانی پیش از نیمه ی نخست قرن اول هجری تایخ گذاری کرد» )ص ۷۳). و در جایی دیگر (ص ۱۳۵) در باره همین نسخه کهن می گوید «احتمالا پیش از ربع آخر قرن نخست (قبل از حوالی سال ۷۶ قمری)، در دوران خلافت عبدالملک باز می گردند».نویسنده در جایی دیگر (ص ۸۴) در باره مصحف لندن می نویسد: «داتُن در خصوص تاریخ نگارش این نسخه، زمانی بین سال های ۳۰ تا ۸۵ هجری (یعنی بین نسخه ی عثمان تا آغاز خلافت ولیدبن عبدالملک اموی) را مطرح می کند». دروش در باره مصحف صنعاء می نویسد: «در نسخه ی موسوم به مصحف صنعاء، متن اولیه با متن زیرین پاک شده و از همان پوست برگه برای نوشتن متن دوم استفاده کرده اند. محتوای هردو متن قطعا قرآن است، گو این که نوشته ی زیرین در ترتیب سوره ها و همچنین در خود متن قرآن تفاوت های خاص خود دارد. متن دوم، نسخه ای از متن رسمی است با تعداد اندکی از اختصاصات املایی. فهرست منتشره از یک خانه ی حراج، یکی از برگه ها را با عنوان بخشی از مصحفی «پیش عثمانی» توصیف کرده، بنا بر این فرض که متن دوم و رویی نیز به سبک حجازی و متعلق به قرن نخست هجری است. این بدان معناست که متن اول باید زمانی پیش از حدود ۵۰ هجری نوشته شده باشد. بر روی نمونه ای از پوست برگه ی گرفته شده از برگه ای که اکنون در یکی از مجموعه های شخصی در ایالات متحده قرار دارد، آزمایش تعیین قدمت به وسیله کربن ۱۴ انجام گرفته است: نتیجه ی آزمایش چنین شد که با احتمال ۹۵ درصد، پوست برگه بین سال های ۴۵ پیش از هجرت[۹] تا ۴۹ هجری تولید شده و با احتمال ۶۸ درصد متعلق به زمانی بین سال های ۸ پیش از هجرت تا ۳۶ هجری است» (ص ۹۵).
این محقق اشاره می کند که در زمان حجاج بن یوسف ثقفی نیز قرآنی جامع و تکامل یافته از جهات مختلف فراهم آمده بود. به گفته او: «همچنان که عمر حمدان نشان داده است، بین سال های ۸۴ تا ۸۵ هجری، برنامه ای تحت نظارت حجاج در جهت فراهم آوردن مصحفی تکامل یافته برای جامعه ی اسلامی آغاز شد. براساس منابع، قواعد املاء اصلاح شد؛ نقطه گذاری یا اعجام به رسم که هیچ نشانه ای نداشت، اضافه شد؛ اجزای قرآن شماره دار شد؛ و در آخر، نسخه ها را به چندین شهر بزرگ از امپراتوری فرستادند». البته دروش می افزاید که «ظاهرا این اطلاعات را باید با نگاهی نقّادانه پذیرفت، زیرا نقطه یا اعجام قدیم تر از این تاریخ نیز مورد استفاده بوده است و مخطوطات نیک نشان می دهند بهبود و ارتقای قواعد املاء پیش از این تاریخ آغاز شده بود». (ص ۱۷۳-۱۷۴)
دروش در جایی دیگر (ص ۲۱۳-۲۲۰) از قرآنی یاد می کند که هرچند اوراق آن در مکان ها و موزه های مختلف جهان پراکنده اند ولی گویا مجموعا یک نسخه کامل قرآن را تشکیل می دهند. او می گوید: «می توانیم برآورد کنیم که حدودا ۸۰ متر مربع پوست برای تولید این مصحف با شکوه مورد نیاز بوده است. از آنجا که مواضع تقسیم متن قرآن به قسمت های کوچک تر – همچون بخش بندی به سی جزء یا هفت پاره – در برگه های این مخطوط موجود است، می توان نتیجه گرفت که این مخطوط احتمالا نسخه ای تک جلدی بوده است». نویسنده در تاریح کتابت این مصحف می گوید: «تعیین قدمت پوست برگه اکنون با آزمایش کربن ۱۴ فراهم شده است که انتساب این مخطوط را به زمانی کهن تأیید می کند. نتایج آزمایش، بالاترین احتمال (۹۵/۶) را به تاریخی مابین سال های ۶۴۸-۶۹۱ میلادی می دهد که این عدد بسیار نزدیک به نتیجه ی آزمایش مربوط به مصحف بزرگ صنعا ۱.۳۳-۲۰ ۱nv است. با این همه، من تاریخ واقعی این مخطوط را قدری متأخرتر می دانم».
دروش در فصل پایانی (نتیجه گیری)، چنین اظهارنظر می کند: «این شواهد هنگامی که در کنار گزارش های موجود در سنت اسلامی در خصوص کتابت قرآن قرار می گیرند، به طور قاطع اصالت و درستی آن ها را تأیید می کنند؛ به ویژه در مواردی چون مصحف پاریس – پترزبورگ که متنی هماهنگ با نسخه های رسمی کتابت شده است» (ص ۲۳۵).
دروش تصویر ۴۶ از صفحات قرآن های این دوره با آدرس دقیق و ثبت در موزه های جهان را آورده است. از جمله تصویری از قرآن های بیرمنگام و توبینگن و صنعاء آمده است. البته معرفی علمی و کارشناسانه این مصاحف ۴۶ گانه در فصول کتاب انجام شده است.
افزون بر آن خانم رزان غسّان حمدون در کتاب «المخطوطات القرآنیه فی صنعاء من القرن الاول الهجری، صنعاء، ۲۰۰۴» در باره مصاحف صنعا تحقیق جالب و مفیدی عرضه کرده است. او در این رساله (که رساله کارشناسی ارشد او در دانشگاه یمن است) در باره لغت عرب و کتابت قرآن و انواع خطوط کتابت و رسم الخط قرآن و انواع قرائات بحث کرده و در نهایت به گفته دروش (ص ۹۵) به تصحیح و بازنویسی لایه های رویی پرداخته و در هر مورد اختلاف های املایی را مشخص کرده است». این مقارنه و مقایسه در ۱۶۳ مورد انجام شده است.[۱۰] دروش نیز در فصل دوم کتاب خود، شرح مبسوط و کارشناسانه ای از قرآن های صنعا آورده است. ضمنا کتاب خانم غسّان یکی از منابع حنّا اسکندر در کتاب «النبّی والتّرهب» بوده است.
قابل ذکر است که حنا اسکندر نیز برخی قرآن های دوقرن نخست هجری و موجود در کتابخانه ها و موزه های مختلف جهان را معرفی کرده و تصویر آن ها را نیز آورده است. البته ایشان ادعای دارد که در فواصل آیات این قرآن ها علامت صیلب دیده می شود. از آنجا که این تصاویر در فهرست معرفی فرانسوا دروش دیده نمی شوند و حتی او اشارتی نیز به وجود صلیب در مصاحف قرآنی نمی کند، داوری در این باب دشوار است. غسان حمدون نیز ۱۶۳ تصویر از برگه های قرآنی را آورده ولی در آنها نیز صلیب در فواصل آیات دیده نمی شود. در هرحال راستی آزمایی مدعای اسکندر محتاج تحقیق مسنقل و کارشناسانه است.
منابع و پانوشتها
[۱] . بنگرید به مقاله «تدوین قرآن: بازنگری در دیدگاههای غربی در پرتو تحولات جدید روش شناختی»، ترجمه مرتضی کریمی نیا، نشریه هفت آسمان، شماره ۳۲. گزارش افراد دیگری از همین منتقدان غربی را در همان منبع ببینید.
در همین زمینه گفتگو با خانم آنگلیکا نُویِورت (قرآن پژوه نامدار آلمانی) با فصلنامه «هفت آسمان» (شماره ۳۴) در باره قرآن پژوهی در غرب حاوی اطلاعت مفیدی است. او نیز از منتقدان جدی کسانی چون جان ونزبرو و مانند اینان است.
[۲] . فرانسوا دروش در کتاب «قرآن های عصر اموی» (ص ۲۳۱- ۲۳۲) شرح مفیدی در باره این قرآن و خصوصیات علمی و فنی آن داده و افزوده است که «هفتاد و هفت پوست برگه ی آن در اواسط قرن نوزدهم میلادی توسط کنسول پروسی، یوهان گاتفرید ویتزشتاین در دمشق خریداری شد». به زودی کتاب دورش معرفی خواهد شد.
[۳] . شرح بیشتر این دو قرآن را در سایت فارسی و انگلیسی بی بی سی ۱۸ آذر ۹۳ و ۳۱ تیر ماه ۹۴ ملاحظه کنید. ضمنا در حد اطلاع من این گزارش در برخی سایت های دیگر و از جمله در تلویزیون فارسی نیز منتشر شده است. در مورد ان دو قرآن نیز بنگرید به گزارش (هرچند با اندکی متفاوت) در قرآن های عصر اموی، دروش، ص ۳۸-۳۹.
[۴]. اطلاعات این قسمت و نیز مطالب گزارش شده در متن برگرفته از دو مقاله «نگاهی به پوست نوشتههای قرآنی صنعا» به قلم سید محمدباقر تلغریزاده منتشر شده در سایت ملی- مذهبی (مورخ ۳۰ فروردین ۱۳۹۱) و مقاله «راههای نوین پژوهش قرآن» ترجمه ب. بینیاز منتشر شده در سایت گویانیوز (مورخ ۲۲ مهرماه ۱۳۹۱) میباشد. باید افزود که مقاله بینیاز برگرفته از ترجمه مقاله «کهنترین برگههای قرآن کشف شده در صنعا و اهمیت آن برای تاریخ رسمالخط قرآن» به قلم دکتر گرد پوئین و مقاله «آغاز نگارش قرآن: آزمایشات [فیزیکی-شیمیایی] روی دستخطها و عناصر هنری برگههای قرآن صنعا» به قلم هانس- کاسپرگراف فون بوتمر است. نیز در همانجا ترجمه کامل مقاله «قرآن به مثابه یک محصول دسته جمعی» به قلم کارل- هاینتس اولیگ» آمده است و در این گفتار هر کجا به اولیگ ارجاع شده مراد همان مقاله و همان مرجع است. ضمنا مقاله اولیگ در سایت دانشگاه زارلند منتشر شده است. قابل ذکر است که هاینتس اولیگ در کتاب «از بغداد به مرو» در باب نسخ کهن قرآن و تاریخ احتمالی کتابت و یا نسخهبرداریهای آن شرح مبسوطی آورده است. با این حال ایشان معتقد است که «متن نهایی و کامل آن [قرآن] در حدود پایان سدهی ۹ میلادی («سوم هجری») صورت گرفته است». وی در ادامه با توجه به قطعات موجود نسخههای قرآن کهن میافزاید: «همین قطعات میتوانند بیش از نیمی از قرآن امروزی را تشکیل دهند» (ص ۶۸-۶۹).
اما اولیگ سخن شگفتی دارد که بد نیست در همین جا نقل شود. او مینویسد: «شکی نیست که به هنگام تکمیل خط، دست نوشتههای قرآن مورد تفسیر و تأویل قرار میگرفتند. ولی حالا دیگر مفسران، عربهای مسلمان بودند و به همین دلیل – صرف نظر از اینکه مفهوم بسیاری از بندهای را نمیتوانستند به درستی درک کنند (طبعا خط میباید حفظ میشد ( – آنها قطعات قرآن را از یک سو عربی و از سوی دیگر با درک اسلامی خود مطالعه میکردند. آخرین نسخه قرآن که تا به امروز به عنوان کتاب مقدس مسلمانان عرضه میشود با اتکا به آخرین تفاسیر شکل گرفته و کتابی اسلامی است که با همین مضمون نیز به زبانهای دیگر ترجمه میشود» (ص ۷۱).
در این باب چند نکته قابل تأمل است:
یکم نسخههای صنعا و توبینگن و بیرمنگام قرآن نشان میدهد که قرآن (حداقل بخشهای موجود در این نسخ) به نیمه نخست قرن اول هجری تعلق دارند و این به کلی نافی نظریه جناب اولیگ است که مدعی است متن کنونی قرآن خوانش اسلامی عرب زبانان قرن سوم و چهارم هجری است.
دوم. تاریخ تطور خط عربی و متن قرآن و یا اختلاف قرائات نشان میدهد که جنبش قرآنی نه سوری بوده و نه در قرن سوم و چهارم شکل گرفته است. بنگرید به منابع مربوط به خط عربی و از جمله به کتاب «المفصل فیتاریخالعرب قبلالاسلام» اثر جوادعلی.
سوم. برخی اسناد نویافته باستانشناختی از خط عربی در قرن نخست هجری نشان میدهد که، بر خلاف نظر رایج، خط عربی در همان آغاز نیز منقوط و دارای اعجام بوده است.
چهارم. با فرض وجود اشکالات در رسمالخط و یا اعجام در خط عربی آغازین، این مربوط است به همان قرن نخست؛ و گرنه، به دلیل اهمیت یافتن و محوری شدن متن قرآن (به مثابهی متن وحیانی و مقدس دینی) و نیز جهش بزرگ در اهمیت کتابت و ثبت و ضبط حدیث در همان آغاز و (حتی اگر ممنوعیت کتابت را در قرن اول جدی بدانیم – که به گمان من چنین نبوده -)، باز، از آغاز قرن دوم هجری، به سرعت عربیت مهم شده و نسخه برداران و کاتبان پر شمار به عرصه آمده و این هنر به سرعت گسترش یافت. بدین ترتیب، ممکن نیست تا قرن سوم و چهارم خط عربی همچنان خام و پر مشکل در کتابت و قرائت باقی مانده باشد.
پنجم. مضمون دعوی اولیگ آن است که قرآنِ کاملِ متأخر، با انواع تفاسیر کاتبان و نسخهبرداران مسلمان عرب زبان آمیخته است و از این رو اصالتی ندارد و حداقل با متون آغازین به شدت متفاوت و احیانا متعارض است. در این مورد باید گفت که: اولا، چون اصل تئوری خیالبافانه اولیگ باطل است، ناگزیر این دعوی نیز بیاعتبار است. ثانیا، اختلاف قرائات در برخی حروف چندان گسترده و عمومی نبوده که متن اصلی را به کلی دگرگون کند و در واقع اصالت و اعتبار متن قرآن را مخدوش کند. بهویژه که فراموش نکنیم (حتی با فرض محال قبول نظریه اولیگ)، حداقل در همان زمان شکلگیری «قرآن کامل»، قاریان مؤمن قرآن را متنی اصیل و وحیانی و فرابشری میشمردند (متنی که به باور مؤمنان حتی پیامبر نیز حق نداشته در آن تغییری ایجاد کند)؛ در این صورت، چگونه ممکن است که مؤمنان در متن مقدس دخل و تصرف کنند (ولو غیر عمدی)؟! البته اگر چنین تصوری برای کسانی چون اولیگ ممکن باشد، برای مؤمنان به قرآنِ قرن سوم و چهارم ممتنع است.
در هرحال چنین مینماید کسانی چون اولیگ گریزی ندارند که با این نوع خیالبافیها، خود را از چنگ تعارضات پر شمار دیدگاهشان با قرآن برهانند. زیرا روشن است که دستگاه فکری و تحلیلی شان در باب نبی اسلام و دین اسلام و بهویژه خود قرآن با این متن، به هیچوجه قابل جمع نیست. این متن به هر شکل تفسیر و تحلیل شود، معارض و نافی دیدگاههای گروه اناره است.
بیفزایم که اولیگ برای تقویت نظریهاش از حضور شماری واژگان غیر عربی (سریانی، آرامی، یونانی، ایرانی و . . .) در قرآن یاد میکند و آنها را نافی عربیت و اسلامیت متن قرآن تلقی میکند. اما میدانیم که این دعوی کشف تازهای نیست؛ پیشینیان نیز به این پدیده در قرآن تفطن داشته و از آن آگاه بوده و آنها را ذیل عنوان «واژگان دخیل» طبقهبندی کردهاند. از جمله سیوطی در «الاتقان» به شماری از واژگان دخیل اشاره کرده است. این واژگان در واقع معرّب شدهاند. همان گونه شمار زیادی از لغات و اصطلاعات عربی به زبانهای دیگر (از جمله پارسی) برگردانده شده و یا «مفرّس» شدهاند. این نوع تعاملات و دادوستدهای فرهنگی امری گریزناپذیر بوده و همواره ساری و جاری بوده و هست.
[۵] . قابل ذکر این که زندگی و دیدگاه یوحنا دمشقی، متأله بزرگ مسیحی در نیمه دوم قرن اول و اوایل قرن دوم هجری در دمشق و سپس در بیت المقدس در باب اسلام و قرآن، در فصل دوم کتاب «محمد و جانشینانش در حدیث دیگران» به تفصیل آمده است.
[۶]. اولیگ، از بغداد به مرو، ص ۷۴ و ۱۰۶. همین نویسنده در مقدمهاش بر کتاب «از آغاز اسلام از اوگاریت بهسامره» اثر فلکر پپ (ص ۳۱) چنین میگوید: «این متون آرامی (و پارسی میانه؟) در زمان عبدالملک به زبان عربییی که از زبان سریانی نشأت میگرفت – عربی آمیخته با سریانی و آرامی ترجمه شد. این «قرآن اصلی» که حجم دقیق آن برای ما ناروشن است، در طی سدهی ۸ میلادی (شاید هم سدهی ۹ میلادی) بسط داده شد».
البته اولیگ و پپ و دیگر این گروه تحت تأثیر نظریه کریستف لوکزنبرگ قرار دارند که در سال ۲۰۰۰ کتابی به زبان آلمانی تحت عنوان «قرائت سریانی – آرامی قرآن تلاشی برای رمزگشایی زبان قرآن» انتشار داده و در آن بر تأثیرپذیری زبان و ادبیات قرآن از اندیشههای مسیحی تأکید شده است (تأثیرپذیری اولیگ از کتاب لوگزنبرگ کاملا آشکار است). گفتنی است که بر این کتاب و آرای نویسنده آن، نقدهای زیادی به وسیله خاورشناسان و اسلامشناسان نوشته شده و منتشر شده اند.
[۷] . پپ، آغاز اسلام از اوگاریت به سامره، ص ۱۵۲. البته گفتنی این که پپ در ادامه ترجمه رودی پارت را مورد نقد قرار می دهد که در هرحال بررسی آن از این بحث خارج است. بیفزایم ظاهرا جناب پپ به این دلیل با ترجمه پارت مخالفت میکند که آن ترجمه مضمونا با تعبیر و دیدگاه اسلامی سازگار است.
[۸] . دروش در صفحات ۲۲۷ تا ۲۲۹ شرحی در باب مصحف عثمان آورده است. او می نویسد: «می توان نسخه ای قرآنی منسوب به عثمان بن عفّان مخطوط در کتابخانه ی توپقابی سارای (استانبول) را به فهرست مخطوطات بغرنج در سده دوم افزود». وی می افزاید این نسخه «در قاهره بود و محمدعلی پاشا آن را در سال ۱۸۱۱ چونان پیشکشی برای سلطان عثمانی به استانبول فرستاد». دروش در پایان می گوید: «تاریخ این مصحف همچنان نامعلوم است. بدون شک این مصحف، نسخه ای متعلق به قرن دوم است که مرتبط به سنت اموی است». وفق تحلیل جناب دروش در صفحه بعد، این نسخه اگر در نیمه دوم عصر اموی تولید نشده باشد، بی تردید در اوایل عصر عباسی (شاید در اواسط قرن دوم هجری) تهیه شده است.
[۹] . چنین می نماید که مترجمان کتاب دروش به دلیل تبدیل تاریخ میلادی به هجری قمری از تعبیر «۴۵ پیش از هجرت» استفاده کرده اند. تاریخ میلادی ۵۷۳ تا ۶۶۹ است که در متن کتاب آمده است. اما باید توجه داشت که معادل گذاری تاریخ میلادی برای ادوار پیش از بعثت نبی اسلام نه تنها معمول نیست بلکه گمراه کننده است.مبدء تاریخ هجرت حداکثر برای دوران بعثت یعنی از سال ۶۱۰ تا ۶۲۳ کاربرد دارد و قابل استفاده است. مثلا تعابیری چون ۱۰۰ سال پیش از هجرت عملا فاقد معنای روشنی است.
[۱۰] . این کتاب در تارنمای «مجله الکتب العربیه» ملاحظه و مرور شده است.
5 پاسخ
اگر جناب اشکوری سخنان آیت الله سید کمال حیدری در باره قرآن را نشنیده باشند، پیشنهاد میکنم بشنوند.
ایشان گفتند مصحفی که در دست است «قرائت عاصم به روایت حمص» است که برخی علمای شیعه و سنی هر دو را مشهور به کذب دانسته اند. از جمله آقای خویی آنها را چنین دانسته ولی نوشتند که در روایت از پیامبر مشهور به کذب ولی در روایت قرآن راستگو بوده !
نویسنده گویا هرگز با دلایل و نظرات منتقدان تدوین قرآن مواجهه نداشته است. در نظر منتقدان، بسیاری از بخش های متن قرآن، قبل از سده ی هفتم هم بوده است، اما آنچه به نام کتاب آسمانی نزد مسلمانان منزلت یافت و ادعا می شود که به صورت کنونی آن هم همین گونه بوده است، احتمالا از سده سوم به بعد تدوین شده است. بنابر این، نشان دادن اینکه، قدمت بخش هایی از متن قرآن به سده هفتم می رسد، پاسخگوی منتقدان نیست. مگر آنکه در پی تحریف نظر منتقدان، یا انحراف از سخن اصلی آنان باشیم. در همین زمینه، متن قرآن صنعا، و رونوشت های گاه متعدد بر روی یک صفحه، نشان از تلاش برای تدوین قرآن تا آخرین دوره های قدمت متن قرآن صنعا است.
این ها، نظرات منتقدان است. از کسی که در پی مدافعه از قران، و مجادله با منتقدان است، انتظار می رود دلایل آنان را درست دریابد، مطرح کند و به آن پاسخ گوید
چرا دیگر پیامها را نگذاشتید؟
سلام و احترام
روشن است که برای سخن گفتن درباره رخدادها یا آدمها باید به ویژگیهای جامعه و موقعیت زمانی و مکانی (فرهنگی و اقلیمی و …) مربوط آگاهی و توجه داشت. این همه گزارشهای پرتناقض درباره رخدادها و شخصیت های همروزگار و هم سرزمین خودمان را که می بینم، به این نتیجه قطعی نمیرسم که در جامعه بدوی و برخی نیمه وحشی حجاز آن زمان، در مدت بیست و سه سال، بویژه سیزده سال در مکه با همه دشواریها و خطرهایی که بود، کتابی با این حجم و با خط و نگارشی دقیق پدید آمد، ثابت ماند و پس از چهارده سده بدون هیچ دگرگونی باقی است.
چه کسی در حدود ده سیزده سال در مکه با آن همه دشواری و خطر دو سوم آیه های قرآن را آنهم روی سنگ، استخوان، چوب، برگ درخت و پوست نوشت و نگه داشت؟ یا چگونه حضرت محمد همه را دقیق بیاد داشت تا در مدینه نوشته و نگهداری شود؟ اگر در آن جامعه، از آدمهایی چنین کاری بر میآمد، جامعه بدوی، جاهل و اُمی نبود، چرا کارهای دیگری نکردند و تا آن اندازه به دیگران نیازمند بودند؟ منظور من فرستاده شدن قرآن نیست، نگارش، گرداوری، تدوین و نگهداری است آنهم با این اندازه دقت و نتیجه.
۲ـ میفرمایند چون آنها عقیده داشتند که این وحی است، تغییر نمیدادند. ولی حتا اگر نمی خواستند تغییر دهند با آن سواد اندک، با آن همه دشواری، با خطی ابتدایی و توسعه نیافته ی پرمسئله و کاستی، روی سنگ و استخوان و چوب، برگ درخت و کمی پوست بُز، با آن شیوه گرداوری و تکیه بر حافظه آدمهای بدوی بیسواد چگونه میشد کاری تا این اندازه دقیق را به انجام رساند؟ آیا امروزه چنین کاری ممکن است؟
افزون بر این، تا جایی که از گزارشها بر میآید بسیاری از «اصحاب» برای منافع و موقعیت خود با آسانی پا روی حکمها گذاشتند. بعدها به پیامبر دروغها نسبت دادند تا رفتار و منافع خود را توجیه کنند. درحالی که هنوز جسم پیامبر را به خاک نسپرده بودند کشمکش بر سر جانشینی رخ داد! پس از پیامبر بیشتر «مؤمنان» برگشتند. جنگهای گسترده و پرجنایت رده، پیکارهای خونین اصحاب با یکدیگر! حتا نسبت به زن و فرزند و ناموس یکدیگر رحم نکردند! کار به کشتن خلیفه ها کشید. چگونه چنان آدمهایی برخی واژه های قرآن را تغییر ندادند؟ کی می فهمید؟ اگر می فهمید کی جرئت اعتراض داشت؟ برخی از اصحاب نامدار و بااعتبار اعتراض هایی درباره قرآن کردند ولی عقب نشستند ! فضای اجتماعی جای چنین موضوع هایی نبود.
این همه خبر و اطلاع در این سالها از اوضاع ایران پخش میشود و برای نظام مقدس دردسر درست میکند، ولی مگر در دهه ۶۰ کم جنایت شد؟ چه اندازه از آن جنایتها و خیانتها فاش شد؟ امکان پخش این همه خبر نبود. در آن زمان در حجاز را چه عرض کنم؟
امروزه مراجع تقلید، علمای عظام و … با آیه روشن ۴ سوره ابراهیم چه رفتارهایی میکنند؟ یا درباره انا انزلنا (یا جعلناه) قرآنا عربیا لعلکم تعقلون چه حرفهایی میزنند؟ آیا این آیه دوم برای مثال خطاب به مردم نروژ، ویتنام یا ایران آمده که ما قرآن را بزبان نروژی، ویتنامی یا ایرانی نفرستادیم که نتوانید بفهمید و خرد ورزید، به زبان عربی فرستادیم تا بتوانید بفهمید و عقل را بکار گیرید؟! ببینید عالمانی در آن سطح با این همه دانش آموخته و عربی دان و قرآن شناس، بنام ترجمه و تفسیر این آیه های روشن را چگونه جلوه میدهند! بعد که می بینند حرفهایشان قانع کننده نیست، ادعا می¬کنند که این آیه ها برای مرحله اول بود و مرحله بعد جهانی! ولی اگر اینگونه بود چرا در خود آیه چنین معنایی نیست که نیاز شود تا شما بیفزایید؟
۳ـ چرا حضور و اثر ایرانیان در این گزارشها بازتابی ندارد؟ آنچه که تمدن و فرهنگ عربی و بعدها اسلامی خوانده شد در زمان عباسیان پدید آمد و اوجش در زمان مأمون هنگام زمامداری ایرانیان با ترجمه کتابهای بیشتر ایرانی بود. زبان تازی بوسیله نویسندگان ایرانی چون روزبه فرزند دادویه (ابن مقفع) و عبدالحمید انباری و سیبویه و دیگران پرورده و پیش برده شد. چرا پیامبر برای نوشتن وحی آن همه مشکل داشت؟ زیدبن ثابت گویا آدم برجسته آنها بوده. بقیه را چه هنر و دانشی بود؟ زید از کجا به چنان مهارت، آگاهی و دانش رسیده بود و در این صورت چرا کارهای دیگری از او بر نیامد؟
پرسشها بسیار است. آنچه عرض کردم آمیخته ای است از پرسشهای درون دینی و برون دینی. به همین اندازه بسنده میکنم.
ناگفته نماند (درباره خود عرض میکنم، امیدوارم برداشتِ گستاخی به دیگران نشود)، به نتیجه زحمتها و پژوهشهای دشوار دیگران میشود اشکال کرد. اشکالهای منطقی و علمی که نیاز است. قدر کار دیگران را هم باید دانست و سپاس گزارد.
با زحمتی هم که جناب اشکوری کشیدند، پژوهش و گزارش کردند، سندها و مدرک هایی را با توضیح نشان دادند، خود راهی جز خواندن و اندیشیدن بیشتر ندارم !
با اجازه این دو سه نکته را هم عرض میکنم :
دوباره نوشتند گزارشات ! خود استاد میدانند که «گزارشها» است. گویا فرصت بازخوانی و ویرایش نبود.
در باره قرآن بیرمنگام «بازگو» شد که « به سالهای ۵۶۸ تا ۶۴۵ پس از میلاد مسیح باز میگردد». به نظرم ۶۴۵ تا ۶۵۸ باشد. اگر درست دریافته باشم اشتباه تایپی است.
بخشی از گزارش دروش (ص ۲۱۳ ـ ۲۲۰) را بازنوشتند که « بالاترین احتمال (۶/۹۵) را به تاریخی مابین سال های ۶۴۸-۶۹۱ میلادی می دهد.» احتمال میدهم که ۹۵/۶ % باشد. اندک تجربه من نشان میدهد که گاهی عددهای دو سوی ممیز پس از تایپ جا به جا میشوند. از قضا در همین پیام نیز چنین شد که ویراستم. امیدوارم پس از فرستادن عددها تغییر نکنند. بجای «مابین» هم واژی «میان» را داریم.
سپاسگزارم
لحن نویسنده متاسفانه بسیار غیرعلمی است.در همان چند خط نخست و پیش از ارائه هر گونه استدلالی،استدلالهای مخالفان خود را «داستانسرایی» و «تفسیرهایی شگفت» خوانده و بیطرفی خود و اعتبار نوشتهاش را زیر سوال برده است.ولی ایشان دچار اشتباه بزرگی شدهاند.کسی نگفته آیات قرآن در قرن نخست اسلام وجود نداشتهاند.چیزی که گفته شده این است که قرآن به صورت مدون و کامل تا زمان عبدالملک مروان خلیفه پنجم اموی وجود نداشته و آیات به صورت پخش و پلا در طومارهای مختلف در جاهای مختلف وجود داشتهاند و این نسخهها با یکدیگر و نسخه رسمی کنونی یا همان قرآن مروان تفاوت دارند.کاملا میتوان تصور کرد که چه مقدار از آیات از قرآن هرگز پیدا نشده و چه تعداد هم بعدا در قرآن عبدالملک افزوده شده باشند.قرآن صنعا در متن پانوشت با نسخه اصلی تفاوتهای زیادی دارد که معلوم نیست کدام درستند.به نویسنده توصیه میکنم در حالت عصبانیت از نوشتن مقاله و استدلال خودداری کنند و تلاش کنند پاسخی برای این پرسش پیدا کنند که چرا قرآنهای قدیمی اینطور ناقص هستند و نخستین نسخه کامل مربوط به چه زمانی است و چرا چنین شده و نسخههای فرضی و کامل عثمان کجا هستند و چرا تاکنون پیدا نشدهاند?
دیدگاهها بستهاند.