زیتون: «کلابهاوس در زیتون» ستونی است روزانه که به اتاقهای سیاسی این شبکه اجتماعی سرک میکشد…
***
روز گذشته در کلاب هاوس چند اتاقی به طرفداری از نامزدهای باقیماده ریاست جمهوری به راه افتاد و در بعضی از اتاقها هم که هنوز قصد رای دادن داشتند دنبال یکی میگشتند که به او رای بدهند.
اما اتاقی که از روز گذشته انتخاب کردیم کمی متفاوت است. با کم شدن اتاقهای سیاسی و ناامیدی از شرایط انتخابات و از طرف دیگر وجود ملاحظات برای اظهارنظر با توجه به تهدیدهای امنیتی روزهای گذشته، اتاقهای طنز از نظر کاربران تنها راه چاره بود.
«انتخاب اصلح: بربری |با حضور جریان انحرافی موسوم به سنگک» اتاقی بود که در آن طرفداران بربری و سنگک با یکدیگر به مناظره پرداختند و آن میان طعنههایی هم به شرایط حاکم بر کشور زدند.
هواداران سنگک بربریها را متهم میکردند که یک رنگ نیستند و مدلهای مختلفی از بربری در مارکت دیده میشود در حالی که سنگک در طی این سالها بر اصول خودش پا برجا مانده و تغییر شکل نداده است. در حالی که بربری هر جا به یک شکل در میآید و بعضی جاها دراز است و بعضی مواقع گرد و حتی در مواردی هم مدلهای شیرین و فانتزی آن دیده شده است.
بربریها اما معتقد بودند که این تغییرات اصلاحات از درون است که آنها از خودشان شروع کردهاند و با شرایط روز دست به اصلاحات ساختاری زدهاند و با خواست و سلیقه مردم پیش رفتهاند. هر کس که در اتاق بالا میآمد اول از او در مورد علاقهاش سوال میشد که بربری را دوست دارد یا سنگک را. فرشته قاضی یکی از افرادی بود که اعلام کرد به علت عدم دسترسی به هیچکدام از آنها و زندگی در خارج کشور نمیتواند بین این دو گزینهای را انتخاب کند. در همین حال هواداران هر دو طرف به او تاختند که این نظر قابل قبول نیست و به اصطلاح سیاسیها وسطخوابی در این مورد جایی ندارد و باید بین حق و باطل یک سمت ماجرا بایستد و نمیشود دو طرف را با هم داشت. همزمان یکی از حضار خبر داد که اتاق مناظره بین سنگک و بربری که با حضور هر دو تشکیل شده بود اتاق اولش پر شده است و اتاق دومی برای پخش زنده آن به راه افتاده.
یکی دیگر از ایراداتی که به هواداران سنگک گرفته میشد این بود که این نان قابل تقسیم به اندازه های مساوی نیست و بصورت قرینه نصف نمیشود و زمانی که تکه تکه میشود ماهیت اصلی خودش را از دست میدهد. این انتقاد به مذاق سنگکیها خوش نیامد و همگی میکروفونشان را باز کردند تا به مدیران گروه که اکثرشان از هواداران بربری بودند و تنها یک نماینده از سنگکیها در آن حضور داشت؛ تذکر بدهند. آنها این حرف را مصداق ترویج تجزیهطلبی دانستند و معتقد بودند ذات سنگک با این اتفاق همنظر نیست و سنگک را نان خواص میدانستند. اما گروهی دیگر از سنگکیها معتقد بودند که سنگ موجود در نان نشانی اعتراضی است و سنگی است که برای مبارزه به دیکتاتورها پرتاب میشود. بربریها اما سنگکیها را متهم به خشونتطلبی کردند و حاصل این اعتراضات را سوریهای شدن فضا پیشبینی میکردند. بربریها که خود را نان توده میخواندند بارها در گروه اقدام به پخش سرودی کردند که آن را سرود ملی شان میدانستند. سرودی که در وصف نان بربری بود.
در پاسخ پخش متعدد این سرود یکی از هواداران سنگک بالا آمد و شعری در وصف سنگک خواند و گفت:
نان سنگک باز بالا رفته ای! تا در باغ ثریا رفته ای
باز با بالا نشینها میپری؛ میپری از دوستان دل میبری
چشم بد از چشمهایت دور باد؛ دشمنت در صد قفس محصور باد
کاش من ریگ تنورت میشدم؛ لااقل فامیل دورت میشدم
گشته ای تاج سر سردارها؛ شاه بیت شعر گندم زارها
گندم از شخصیت تو جان گرفت؛ آرد در دستان تو سامان گرفت
پلهها را زود بالا رفتهای؛ بیتعارف در دل ما رفته ای
بس که هستی در ترقی بیقرار؛ جا گرفتی روی سکوی هزار
من به قربان قد و بالای تو؛ نیست در دست فقیران جای تو
جای تو یخچال شاه است و وزیر؛ نیستی دیگر تو بی مایه، فتیر
در جواب هم یکی از بربریها سریعا در پاسخ شعری دیگر گفت:
نه روحـی نه جـانی به تــن بربری
تــو را عاشقم کـاملا، بربری
قَدَر بربری، سفت و جـانانه ای
و مردانه دندان شکن، بربری
چنان طول و عرضی که از شهر ری
همی سق زنم تا به کَن بربری
بیاور دو تُـن خامه از شیر پاک
که با آن زنـم بر بدن بربری
مرا لای یک بربری دفن کن
که گردد مرا چون کفن، بربری
مناظره همچنان ادامه داشت. یکی از هواداران سنگک معتقد بود که سنگک با زحمت درست میشود اما بربری «فرت و فرت» تولید میشود. او سپس با بغضی در صدایش گفت: «سنگک با سختی درست میشه. روی اون سنگهای داغ درست میشه و ما آن سنگهای داغ را لمس کردهایم.» که مدیر گروه وسط حرفهایش دویده و گفت جمع بندی کنید. هوادار سنگک که از این برخورد سلبی ناراحت شده بود اعلام کرد که کاش به مخالفانتان وقت میدادید و این رویه اصلا درست نیست و سپس در اعتراض به این رفتار به آودینس رفت.
اما در این میان یک موج سومی هم به راه افتاد که از نادیده شدنش در معادلات قدرت شکایت داشت. هواداران لواش و تافتون که بر اساس دهها سند غیر قابل انکار، اکثریت جامعه را تشکیل میدهند به میدان آمدند. یکی از آنها میکروفنش را روشن کرد و با اعتراض به این اتفاق شعار داد: «سنگکیا، بربریا، دیگه تمومه ماجرا».
کلابهاوسهای قبلیِ ما را هم دریابید:
- روزی که ظریف آسِ دل تاجزاده را برید
- «نظامی ایرانی بازیچه روسها»
- اصولگرایان کلابهاوس: «نامزد غیرفاسد نداریم»
- بودجهقاپی در مجلس، واکسنخواری در شهرداری
- شبِ اسماعیل بخشی؛ روز کارگر را بهراحتی تبریک نگوییم
- «مردم پل پیروزی روحانیت بشوند»
- قلدری شورای نگهبان برای جلوگیری از «وهن نظام»
- بار سنگین ساختن جامعه بینفرت
- امروز جگرم خون بود
- میرحسین اهلِ «میدان و خیابان» بود
- «رهبر خارجی»؛ محصول جدید کلابهاوس
- «مسئولان جنس خوب زدهاند»
- اتاقهایی از آنِ انتخابات
- آتشِ «جنبش سبز» زیر خاکستر کلابهاوس
- جدل همقطاران سابق در کلابهاوس
- بیاطلاعیهای علی لاریجانی و حرکتِ ناتمامِ جوهری
- شبی که «دروغ ممنوع» نبود
- دوم خرداد در گذر زمان
- انتخابات آزاد است، «اما»…
- همهی رقبای رییسی
در جواب این فرد هواداران بربری اعلام کردند که آخرین سنگر بربریه و هواداران سنگک هم با شعار آخرین سنگک سکوته به بحث پرداختند. و از سوی دیگر ریحانه پارسا هم به سخنرانان پیوست و با اعلام اینکه نسل او در این منازعات قدرت نادیده گرفته میشود و کسی به نان لواش که خواست اکثریت مردم است توجهی نمیکند اعتراض کرد که مخالفانش یکی دوبار او را به در خروجی اتاق هدایت کردند. اما در میان این درگیریها یکی از شنوندگان بالا آمد و گفت: «در این نیم ساعتی که به حرفهای شما گوش میدهم یک چشمم اشک است و یک چشمم خون. ما همه از یک گندمیم. از یک آتشیم. روا نیست که اینجوری با این دعواها فضا را متشنج کنیم و از اصل خودمان دورشویم.» در آخر هم شعری خواند و در اعتراض از گروه بیرون رفت:
ما گل های خندانیم فرزندان ایرانیم
میهن پاک خود را مانند جان می دانیم…
شب شاعران در کلاب هاوس
اما شب گذشته٬ شب شاعران ماند. در کلاب هاوس یک اتاق به یاد اسماعیل خویی و اتاقی دیگر به یاد فریدون فرخزاد راه افتاده بود.
اتاقی که به یاد اسماعیل خویی ایجاد شده بود با این جمله آغاز به کار کرد: «مرگ دیر یا زود به سراغ ما میآید، بعضی از ما اما شانس زنده ماندن داریم٬ زنده ماندنی تا ابد مانند اسماعیل خویی.»
صبا خویی٬ دختر اسماعیل خویی٬ در روم انجمن شاعران زنده خبر از آن داد که بخشی از خاکستر پدرش در کنار درختی که به یاد بود او در دانشگاه لندن کاشته شده ریخته خواهد شد و بخش دیگر را به یادگار نگه خواهند داشت تا بعد از جمهوری اسلامی در کنار دیگر شاعران به فردوسی سپرده شود. او همچنین گفت که قصد دارد خانه پدرش در لندن را تبدیل به موزه کند.
شاهین خویی٬ پسر اسماعیل خویی٬ نیز توضیح داد که بنیاد اسماعیل خویی در سال ۲۰۰۲ در اتلانتای آمریکا ثبت شده. این بنیاد بنا به پیشنهاد اسماعیل خویی به یکی از دوستانش سیاوش ابقری٬ سعید یوسف و صمصام ابقری٬ تفویض شده است. این افراد از کسانی هستند حق دارند که واژه نگاری٬ تغییر خط و … را در شعر اسماعیل خویی اعمال کنند.
او اضافه کردند که هیچ بنیادی به نام این شاعر بلندآوزه در لندن ثبت نشده است.
صبا خویی در بخش دیگری در خصوص برگزاری مراسم یادبود برای پدرش گفت که این شاعر متعلق به همه مردم است و هر کسی که میخواهد برای پدرش یادبود برگزار کند٬ مختار است.
اما در اتاقی دیگر با تیتر «به یاد فریدون فرخزاد» ؛ یاد او را زنده کردند. هومن شهبندی٬ روزنامهنگار٬ از لحظهای تعریف کرد که خبر «زدن فریدون فرخزاد» را شنیده است. به خانه دلارام کشمیری رسیده است و مهرداد فرخزاد و علی آبادانی را دیده است.
او در پاسخ به این سوال که این قتل چطور صورت میگیرد؟ گفت: «چاقوکشها به بهانه دیدار فریدون با مادرش به خانه او آمده بودند».
نیما بینا٬ نویسنده و پژوهشگر٬ گفت فریدون در سن ۲۸ سالگی زمانی که دانشجوی علوم سیاسی در مونیخ بود٬ کتاب شعری را در این کشور منتشر کرده بود. این کتاب به زبان آلمانی منتشر شده است. بخشی از اشعار آن در کتاب خنیاگر در خون به زبان فارسی ترجمه شده است.
فریدون در سن ۲۲ سالگی به آلمان رفته است. آغاز به یادگیری زبان آلمانی میکند و همزمان مشعول به کار میشود و همزمان با درس خواندن و آموختن زبان آلمانی وارد کار فیلم و موزیک هم میشود. از سال ۱۹۶۰ به بعد او شروع به سرودن شعر به آلمانی میکند و پس از دو سال آنچنان توجه جلب میکند که یک منتقد ادبی شناخته شده المانی ۱۲ شعر از اشعار او را در یک سالنامه ادبی به چاپ میکند.