در فضای انتخاباتی ۱۴۰۰، دوگانهی رأیدادن و رأی ندادن، پررنگ از همیشه میان معترضان به جمهوری اسلامی و سیاستهای او شکل گرفته است. معترضان تلاش میکنند دلایلی برای تصمیم خود ارائه دهند و یا پیدا کنند. از آنجا که غالبا این نوع تصمیمها به یک «علت» استوار است و نه یک «دلیل»، بازار مغالطات هم بهشدت داغ و پر رونق میشود. در این یادداشت به برخی از رایجترین این مغالطات میپردازم و البته برخلاف خلاف نمونههای قبلی از بسط و توضیح جزئیات خودداری میکنم تا از طاقت خواننده خارج نشود.
مغالطه البته.. اما
این مغالطه وقتی شکل میگیرد که گوینده هنگام سخنگفتن خطایی را مرتکب میشود و گمان میکند اشاره کردن به آن خطا میتواند آن را بهعنوان مقدمه توجیه کند و بهپشتوانه آن استدلال بورزد. فرد مغالطهکار سعی میکند با عبارت «البته… اما…» پیشاپیش نقدهای احتمالی را دفع کند و یا پس از شنیدن نقدها، آنها را نپذیرد و بگوید «البته خودم هم که به این نکته اشاره کردم اما …». حالآنکه اقرار به یک سخن نادرست آنرا موجه نمیکند و چیزی را تغییر نمیدهد. مثلا گاهی میشنویم: «شاید بگویی غیبت میشود، نمیخواهم غیبت کنم اما فلانی آدم تنبلی است» و یا «ببینید، البته حق با شماست و من اشکالتان را قبول دارم اما توجه داشته باشید که ما حق داریم که این موضع را بگیریم».
در انتخابات ۱۴۰۰ هم مثلا از طرف معترضانی که میخواهند رأی بدهند، بسیار میشنویم «البته من میدانم ناصر همتی سابقه و توانایی و نفوذ حسن روحانی را ندارد و ممکن است از او هم رئیسجمهوری ضعیفتری باشد یا مثل او به تعهداتش عمل نکند اما در وضعیت فعلی باید حتما به باید کسی رأیداد». گویندهی این سخن مرتکب مغالطه شده است و احتمالا متوجه نیست که هیچ استدلالی برای رأیدادن اقامه نکرده است. ممکن است او دلایل دیگری برای رأیدادن داشته باشد اما این سخن فقط مغالطه است. یعنی صرف اینکه پذیرفته است و اقرار میکند همتی رئیسجمهور ضعیفتری از روحانی است، نمیتواند از آن عبور کند و این خطا را موجه سازد.
مغالطه ادعای ابطالناپذیر (مهملگویی)
این مغالطه وقتی انجام میشود که در مقدمه استدلال گزارهای وجود داشت باشد که درستی آن معلوم نیست و یا نمیتوان درستی و نادرستی آن را نشان داد. یعنی مقدمه استدلال ابطالناپذیر است. فرض کنید فردی که در تهران بهدنیا آمده است و وضعیت مالی مناسبی ندارد بگوید«اگر در شیراز بهدنیا آمده بودم، اکنون ثروتمند بودم». این جملهی شرطی اگرچه به لحاظ منطقی «درست» است اما همانقدر اعتبار دارد که طرف بگوید «اگر در شیراز بهدنیا آمدهبودم، اکنون از گرسنگی مرده بودم». به لحاظ فرم منطقی، در یک ترکیب شرطی (اگر P آنگاه Q ) اگر گزاره اول نادرست باشد، گزاره دوم بیخاصیت میشود. در این مواقع، اگرچه ساختار استدلال درست است اما سخن مهملی بیان میشود،
در انتخابات ۱۴۰۰، وقتی غلامعلی کرباسچی در مقام دفاع از رأیدادن (به همتی) مورد انتقاد قرار گرفت که «همتی کارنامهی قابل دفاعی ندارد و در دوران ریاست او بر بانک مرکزی، قیمت دلار چند برابر شده» گفت:«اگر کسی غیر از همتی رئیس بانک مرکزی بود، قیمت دلار بسیار بیشتر افزایش مییافت». واضح است که این ادعا غیرقابل راستیآزمایی است و ابطالناپذیر است چون کسی غیر از همتی رئیس بانکمرکزی نبوده و اکنون نمیتواند باشد. لذا مغالطهی کرباسچی و این گروه از حامیان رأیدادن همانقدر اعتبار معنایی دارد که کسی مدعی شود«اگر کسی غیر از همتی رئیس بانک مرکزی بود، قیمت الار اکنون ۷ ریال میشد».
مغالطهی ذوالحدین جعلی (بد و بدتر)
«انتخاب میان بد و بدتر» الگوی رایجی در رأیدادن مخصوصا در ایران است. بر اساس این الگو، فردی که تصمیمگرفته است رأی بدهد، اگرچه از هیچکدام از نامزدهای انتخاباتی را نمایندهی خواستههای خود نمیداند، اما به کسی رأی میدهد که خطر و ضرر کمتری برای آینده کشور داشته باشد و با اینکار به تشخیص خودش انتخابی اخلاقی و سیاستورزی قابل دفاعی خواهد داشت.اما در انتخابات ۱۴۰۰، الگوی انتخاب میان بد و بدتر یا با تعابیر جدید «بههمزدن بازی» و «زدن زیر میز» ، از سوی کسانی که میخواهندرأیبدهند، اسباب استفاده از گونهای مغالطهی «یا این یا آن» و اگر دقیقتر بخواهیم بگوییم مغالطهی «ذوالحدین جعلی شده است.
در مغالطهی «این یا آن» چنان سخن گفتهمیشود که گویا با یک تقسیم قطعی مواجه هستین و جز این یا آن حالت دیگری وجود ندارد. مثلا گفته میشود «فلانی یا فقیر است یا ثروتمند» یا «اگر او دوست ما نیست، دشمن ماست». این در حالی است که ممکن است کسی زندگی معمولی داشته باشد و نه ثروتمند محسوب شود و نه فقیر. و یا فردی اصلا ما را نشناسد و نه دوست باشد و نه دشمن.
در مغالطهی ذوالحدین جعلی هم گفته میشود که این عوامل متعدد دارای این نتایج هستند و چون ما ناگزیر به انتخاب یکی از این عوامل هستیم، بنابراین این نتایج را باید بپذیریم در حالکه در جایی از استدلال خلل وجود دارد. یکی از راههای تشخیص این نوع مغالطه «عبور از شاخها»ست یعنی باید به فرد مغالطهگر نشان داد که راههای انتخابی بیش از آن است که در مغالطه آمده است.
این مغالطه، صورت معیوب و تحریفشدهای از «قیاس ذوالحدین» است که یک استدلال درست و معتبر است. این یک نمونه درست از این قیاس است: اگر فرزند ما پسر باشد نام او را ناصر میگذاریم و اگر دختر باشد او را نسرین مینامیم. فرزند ما یک پسر است یا دختر، پس نام فرزند ما یا ناصر است یا نسرین.
اما صورت معیوب و تحریف شدهی این استدلال از سوی مدافعان رأیدادن با استناد به «الگوی بد و بدتر » چنین است:
رئیسجمهور ۱۴۰۰ یا «بد» خواهد بود یا «بدتر». انتخاب میان بد و بدتر یک حکم اخلاقی و فعل سیاسی قابل دفاع است. پس ما باید به رئیسجمهور «بد» رأی بدهیم تا «بدتر» رئیسجمهور نشود.
در این مغالطه، گزارهی دوم، اگرچه درست است اما تنها حالت ممکن و یک تقسیم قطعی نیست چون «انتخاب میان بد و بدتر» تنها فعل سیاسی و حکم اخلاقی ممکن نیست. یعنی نمیتوان گفت یا این یا آن ، چون حداقل حالت سوم دیگری وجود دارد که فرد میتواند گزینهی «رأی ندادن» را انتخاب کند که چهبسا اخلاقیتر و سیاستی بهتر باشد. به عبارت دیگر از «الگوی بد و بدتر» رأیدادن یا رأیندادن استخراج نمیشود بلکه این الگو پس از آن استفاده میشود که فردی بخواهد رأی بدهد و بعد بر مبنای آن گزینهی بد را انتخاب کند تا کاری اخلاقی کرده باشد.
در حالی که بیش از دو سال از جنبش "زن، زندگی، آزادی"، جنبشی که جرقه…
بیانیهی جمعی از نواندیشان دینی داخل و خارج کشور
رسانههای گوناگون و برخی "کارشناسان" در تحلیل سیاستهای آینده ترامپ در قبال حاکمیت ولایی، بهطور…
زیتون: جلد دوم کتاب خاطرات طاهر احمدزاده اخیرا از سوی انتشارات ناکجا در پاریس منتشر…