محمدرضا واعظ: در حالی که معمولا برای همۀ ما این تصور کلی وجود دارد که علم در زندگی از اهمیت بهسزایی برخوردار است و امری که علمیست دارای اعتبار است، به هنگام مواجه با دانشجویان و حتی همصحبتی با افراد تحصیلکرده در مقاطع بالای دانشگاهی، متوجه این نکته شدم که بسیاری از افراد، تفاوت بین علم و شبهعلم و روش علمی و غیرعلمی را درست نمیدانند. با یک جستجوی ساده در اینترنت درباره شبهعلم متوجه میشویم که به باورهایی شبهعلم گفته میشود که ادعای علمی بودن دارند، ولی در واقع مطابق روش و نگرش علمی نیستند؛ یعنی وقتی به بوته آزمایش گذاشته میشوند، اولا آزمونپذیر نیستند(به تعبیر پوپر ابطالپذیر نیستند) و ثانیا در شرایط زمانی و مکانی مختلف، تکرارپذیر نیستند: مانند پدیدههایی همچون شفای کوانتومی، طب سنتی، همیوپاتی، سنگ درمانی، انرژی درمانی و ….
شبهعلم معمولا برای عموم مردم جذاب است و من در پروندۀ «از علم تا شبه علم»، کوشیدهام در گفتوگوهایی با تعدادی از افراد صاحبنظر راز، تاریخچه و حکمتِ این جذابیت را بیابم. در نخستین گفتگو با دکتر محمدرضا سرگلزایی به ساحت زبانی، استعاری و اسطورهای پدیدهها در کنار ساحت زیستشناختی و روانی آنها اشاره شد. دومین گفتگو با دکتر امیرمحمد گمینی، عضو هیئت علمی پژوهشکدۀ تاریخ علم دانشگاه تهران، انجام شد و به تاریخ شبهعلم اختصاص داشت.
موضوع سومین گفتگو از این پرونده «شبه علم پزشکی یا طب جایگزین» است. مهمان من در این گفتوگو، دکتر کیارش آرامش، مدیر و عضو هیئت علمی موسسه اخلاق زیستی دانشگاه ادینبورو پنسیلوانیا است. ایشان همچنین متخصص پزشکی اجتماعی و فعال در حوزه اخلاق پزشکی هستند.
***
محمدرضا واعظ: آقای دکتر آرامش، گفتوگویی با آقای دکتر امیر محمد گمینی با عنوان «تاریخ علم و شبه تاریخ علم» داشتم که در جریان هستم شما هم ملاحظه کردهاید، چند نکته در مورد آن گفتوگو هست که میخواهم در ابتدا خدمت شما عرض کنم. در آنجا ابتدا به تقسیمبندی علوم در زمان قدیم به ریاضیات(و در ذیل آن نجوم)، علوم تجربی در حد علم جالینوسی و فلسفه پرداخته شد. البته منظور از علم در آن گفتگو، علمی که امروزه از آن سراغ میگیریم، نبود. در آن دستهبندی، بحثی به وجود آمد در مورد طالع بینی و در آن بحث اینطور نتیجهگیری شد که: «طالعبینی نمیتواند به عنوان عنوان علم در نظر گرفته شود چرا که هیچگاه آزمونپذیر نبوده است». در حقیقت، به این نکته اشاره شد که طالعبینی نه تنها امروزه علم نیست، بلکه در گذشته هم علم نبوده است چرا که منابع آن به نقل از کاهنان و پیشینیان بوده است.
در آن جلسه، من مثال تخم مرغ و قورباغه را مطرح کردم؛ مثالی بسیار ساده که برای همه قابل فهم است. با آن مثال، چنین نتیجهگیری شد که هر چیزی که امروزه آزمونپذیر و قابل تکرار نباشد، پیشبینی نکند و به طور کلی مطابق روش و نگرش علمی نباشد، شبه علم محسوب میشود؛ البته اگر ادعای علم بودن را داشته باشد. آقای دکتر گمینی، نظرشان این بود که اگر کسی دوست دارد که تمام تصمیمهای مهم زندگیاش را با طالعبینی بگیرد، ما کاری به آن نداریم. اما آنجا که پای پدیدهای به میان میآید که ادعای علمیبودن دارد، در حالی که فاقد معیارهای علمی است، از عنوان شبهعلم برای آن استفاده میشود.
پس از آن گفتگو، سوالهای بسیاری مطرح شد و دوستانی پرسیدند که چرا ما چنین ادعاهایی را بطور کامل نادرست نمیدانیم؟ آنها عقیده داشتند که این نادرست ندانستن آنها، باعث ترویج شبه علم خواهد شد. در اینجا باید این نکته را بگویم که در آن گفتوگو ما تنها از رویکرد توصیفی به این قضیه پرداختیم ولی از منظر ارزشی و هنجاری به این موضوع پرداخته نشد.
اکنون این سوال مطرح است که حداقل در حوزۀ پزشکی، هنگامی که پدیدهای مورد بررسی قرار میگیرد که ادعای علمی بودن ندارد، آیا باید همچنان آن را نادرست بدانیم؟ درواقع، امروز قصد ما این است که همراه با شما از رویکرد ارزشی و هنجاری به این قضیه در حوزۀ پزشکی بپردازیم و نظر و دیدگاه شما را بشنویم.
کیارش آرامش: من آن گفتوگو را دیدم و به نظرم آقای دکتر گمینی، نکات خیلی خوبی را مطرح کردند که من هم با آنها موافق هستم. البته من بیشتر در محدوده علوم پزشکی و علوم مرتبط با سلامت صحبت خواهم کرد؛ چرا که بحث دانش معتبر، همانطور که در گفتگوی شما هم مطرح شد، بحث بسیار گستردهای است که در هرکدام از علوم تاریخ، علوم سیاسی، علوم اجتماعی و علوم طبیعی، ممکن است ویژگیهای خاص خودش را داشته باشد. بنابراین، نمیتوان از یک روششناسی و معیار خاص برای تمام علوم صحبت کرد و تنها میتوان گفت که در هر کدام از آنها، شاخصها و ویژگیهای مشترک عبارتند از:
الف. جستجوی مشتاقانه شواهد، مدارک و مستندات؛
ب. پذیرا بودن نسبت به آن شواهد و مستندات؛
ج. اشتیاق به اصلاح و بهبود نظریهها براساس شواهد جدید، به جای مقدس دانستن فرضیههای قدیم؛
در علم پزشکی هم، اگر ما بخواهیم درباره سدههای میانه یا زمان جالینوس و ابنسینا از علم و شبه علم صحبت کنیم، دچار مشکلی خواهیم شد که به آن «ناهمزمانی تاریخی» میگویند؛ درست مثل این است که بخواهیم درباره نظامهای سیاسی آن دوره، با معیارهای امروزی دموکراسی و لیبرالیسم صحبت کنیم و مثلا بگوئیم حکومت اموی یا حکومت صفوی چقدر با این معیارها سازگار بوده یا نبوده است. در این مورد هم، یک ناهمزمانی تاریخی رخ میدهد که باعث میشود نتوانیم این مدلها را با هم منطبق کنیم.
اتفاقی که در زمان بقراط، ارسطو، جالینوس و بعدتر در زمان ابنسینا رخ داد و تفاوتی که اینها در پزشکی ایجاد کردند، سکولار کردن علم پزشکی بود؛ به این معنا که تا پیش از یونان باستان و در دوران قبیلههای باستانی، سلامت یا بیماری به صورت خشم یا رضایت نیروهای فوق طبیعی تفسیر میشد؛ یعنی سلامتی عبارت بود از رضایت نیروهای فوق طبیعی و بیماری عبارت بود از خشم و عصبانیت نیروهای فوق طبیعی. بنابراین، هنگامی که کسی بیمار میشد باید به نزد کاهن یا شمن قبیله و نیروهای مافوق طبیعی میرفت و او را راضی میکرد؛ او دعایی میکرد و ارتباطی برقرار میکرد که فرد دوباره سلامتش را به دست میآورد. این نگرش و مفهومی بود که انسانها در دوران قبایلی پیش از یونان باستان تا جایی که ما از تاریخ میدانیم، نسبت به سلامت و بیماری داشتند.
نظریه سلامت مزاجی نخستین بار در دوران یونان باستان صورت بندی شد و کتابهایش هم موجود است. در مورد اینکه آیا قبل از آن دوران هم این نظریه وجود داشته یا نداشته است، نظرات مختلفی وجود دارد، ولی ما تا همین حد میدانیم که اینگونه کتابها اولین بار در دوران یونان باستان نگاشته شدهاند و بعدها جالینوس این نظریه را گسترش داده است. این نظریه همان نظریهای است که ابنسینا و جرجانی و خوارزمشاهی در کتاب ذخیرۀ خوارزمشاهی آن را به عنوان طب اسلامی، گسترش دادند.
تحولی که با این نظریه آغاز شد، این بود که به جای اینکه سلامتی و بیماری را به رضایت یا خشم نیروهای ماورالطبیعه نسبت بدهد، به یک سری امور کاملاً طبیعی نسبت میداد: مثلاً به مزاجها، طبایع، سردی، گرمی، خشکی، رطوبت. به این نحو که تعادل بین اینها به سلامت و عدم تعادل بینشان به بیماری تعبیر میشد. بنابراین، این تفسیر از علم هم به نوعی سکولار بود و به همین خاطر هم بود که حتی در دوران اسلامی، مخالفتهایی، خصوصا آنهایی که مذاق کلام اشعری داشتند، با این نظریه میکردند؛ چنان که داستان اول مثنوی مولوی و داستان پزشکانی که برای درمان کنیزک میآیند هم، با ایراد به این نگاه آغاز میشود:
گر خدا خواهند، نگفتند از بطر
پس خدا بنمودشان عجز بشر
ازقضا سرکنگبین، صفرا فزود
روغن بادام، خشکی مینمود
از هلیله قبض شد اطلاق رفت
آب آتش را مدد شد همچو نفت
یعنی مولوی، اعتقاد دارد که این نگاه سکولار و طبیعی به بدن انسان غلط است و باید نگاه دیگری داشت که حالا ما خیلی وارد این بحث نمیشویم؛ ولی من میخواهم بگویم که ایراد آن نگاه سکولار و نظریه مزاجی و اخلاطی، بر اساس برداشتها و افسانه سازیهای نادرستی بود که توسط ارسطو و بقراط و جالینوس ایجاد شده بود که امروزه هم کاملاً این نظریهها منسوخ شدهاند و علم جدید و علوم تجربی جای آن را گرفته است. در حقیقت، نظریههای مزاجی و اخلاطی مثل بقیه اجزای علم سکولار آن زمان، همچون هیئت بطلمیوسی که عقیده داشت خورشید و ماه دور زمین میگردند و شیمی آن زمان که اعتقاد داشت همه عالم از چهار عنصر آب، باد، آتش و خاک تشکیل شده، همگی منسوخ شدند و علم جدید جای آن را گرفت. بنابراین، بحثی که ما ازعلم و شبه علم داریم، در سیاق مفهوم علم جدید، بعد از انقلاب علمی معنا پیدا میکند و اگر بخواهیم آن را با زمان ابنسینا و جالینوس تطبیق بدهیم، دچار یک نوع ناهمزمانی تاریخی خواهیم شد. به همین دلیل ما نمیتوانیم همان گونه که امروز از علم و شبه علم صحبت میکنیم، آن را با زمان جالینوس و ابنسینت منطبق کنیم.
سوال دیگر شما را که «آیا از لحاظ اخلاقی استفاده از علم با استفاده از شبه علم برابر است؟»، میتوان در سه سطح فردی، حرفهای و سیاستهای عمومی جامعه، پاسخ داد. اینکه بگوییم آیا فردی اخلاقاً مجاز است که از شبه علم استفاده کند، مثل این است که بگوییم آیا درست است که یک فرد تصمیمات مهم زندگیاش را براساس فالگیری بگیرد؛ به عبارت دیگر، آیا درست است فردی به جای به کار بردن عقل خویش و یا به جای مراجعه به مشاور، روانشناس و روانپزشک، فال قهوه بگیرد یا به نزد رمال برود و طلسم مهر و محبت بگیرد؟! این قطعا نادرست و خلاف عقل است. این کار هدر دادن منابع زندگی، پشت کردن به عقل و روی آوردن به خرافات و به نوعی وهم است. اما این نکته که آیا این فرد باید آزاد باشد یا انجام چنین کارهایی به کل باید ممنوع باشد، مسئله ای کاملاً فردی است. همانطور که یک فرد میتواند بگوید در حالی که تمام مضرات سیگار را میداند، ولی همچنان سیگار میکشد. افراد میتوانند سیگار بکشند و تاحدی هم آزادی دارند، اما مثلا اگر سیگار تبدیل به کوکائین شود، وضع فرق میکند و ممنوعیتهایی وجود دارد.
در این میان مرزهایی هم وجود دارد؛ مثلا یک فرد ممکن است بگوید: چون من فکر میکنم که انتقال خون معادل خون خوردن است، به من خون ندهید! ولی همین فرد نمیتواند برای فرزند بیمار زیر هجده سالهاش هم چنین چیزی بگوید، چون این رویکرد به نوعی خشونت رفتاری با کودک است.
زمانی هم این سوال مطرح میشود که وظیفه سیاستگذار در این رابطه چیست؟ باور من این است که سیاستگذار به جای بگیر و ببند باید به مردم سواد علمی را آموزش بدهد، باید تفاوتهای علم و شبه علم را در مدارس و در نهادهای عمومی جامعه مدنی، آموزش بدهد. به نظر من افراد باید این آزادی را داشته باشند که اگر کسی خواست فال قهوه بگیرد، به در دُکان عطاری برود و همیوپاتی کند، بتواند، اما در همان حال که مردم اختیار دارند، باید به آنها آموزش هم داده شود؛ هرچند فردی که سیگار میکشد، تصمیمات مهم زندگی اش را بر اساس فال قهوه میگیرد، برای درمان به عطار و همیوپاتیست و سنگ درمانگر و انرژی درمانگر مراجعه میکند، شخصاً مسئول تصمیمات خویش است.
چندین چراغ دارد و بیراهه میرود
بگذار تا بیفتد و بیند سزای خویش…
ولی اگر کسی خواست بچه مبتلا به سرطاناش را به جای درمان معتبر، به پیش انرژی درمانگر ببرد، آنجاست که باید جلوی او گرفته شود؛ یعنی باید مرزها مشخص باشند و به جز این مرزها، به طور کلی آزادی وجود داشته باشد.
محمدرضا واعظ: اگر بخواهم به طور خلاصه بگویم نظر شما این است که اگر برای مثال فردی، فالگیری یا طالع بینی را در سطح شخصی انتخاب کند، حتی اگر برای گرفتن تصمیمات مهم زندگیاش مثل ازدواج کردن یا بچه دار شدن باشد، ما نمیتوانیم جلوی آن فرد را بگیریم؛ هرچقدر هم که از لحاظ عقلی و از دید ما آن عمل، اشتباه و خرافاتی باشد. در حقیقت، تا زمانی که این افراد به دیگران آسیبی نمیرسانند، در جامعه باید این آزادی عمل وجود داشته باشد. اکنون، به غیر از مسئله انتخاب شخصی، که در مورد آن صحبت کردیم، دو سطح دیگر قضیه هم مطرح است که یکی از آنها سیاست گذاریهای عمومی است. در این زمینه، دولت باید سرمایه گذاریهایی به منظور آگاهی سازی عمومی، انجام دهد. مثلا با تدریس دروس تفکر نقادانه به کودکان و نوجوانان و اعمال چنین سرفصلهایی در دروس تحصیلی مدارس و یا با برگزاری سمینارها و کنفرانسهای مختلف، چنین آگاهیسازیهایی در جامعه انجام شود تا روز به روز از تعداد افرادی که در سطح شخصی، دست به چنین انتخابهایی میزنند، کاسته شود. اما سطح سوم سطح حرفهای و شغلی است که بهتر است در آن زمینه هم صحبت کنیم؛ مثلا در حرفه پزشکی.
کیارش آرامش: صحبتهایی که در ابتدا کردم درواقع مقدمهای بود تا به این سطح حرفهای و شغلی برسیم. ببینید مشکل و یا خلاف اخلاق اینجاست که فردی با عنوان برای مثال دکتر روانپزشک و روانشناس، با پروانه طبابت روانپزشکی یا روانشناسی بالینی، بیاید و فال قهوه بگیرد. در اینجاست که فاجعه به وجود میآید؛ چون در واقع مردم به پروانه طبابتی که به او داده شده یا به دانشکدهای که آن فرد در آنجا درس خوانده و یا نهاد حرفهای که او را تایید کرده است، اطمینان میکنند و با خودشان میگویند که «این فرد مثلاً روانشناسی بالینی خوانده است، کار دانشگاهی کرده است و قاعدتا علم را میشناسد. بنابراین، خدمتی که دارد به ما عرضه میکند حتی اگر طالع بینی یا فال قهوه هم باشد، خوب است.» این تصور غلطی است. آن روانشناس بالینی که در مطبش فال قهوه و طالع بینی بفروشد، باید پروانه طبابتش باطل شود. او حق ندارد با یک پروانۀ حرفهای علمی، شبه علم و خرافات بفروشد. او میتواند روانشناسی را کلاً کنار بگذارد و دکه فالگیری باز کند اما نمیتواند به عنوان یک روانشناس با پروانه علمی چنین کاری را انجام دهد؛ چرا که با این کارش آن حرفه را ویران میکند و از اعتماد مردم به علم سواستفاده میکند.
عین این قضیه در مورد پزشکی هم صادق است و اتفاق بدی که در جامعه ما در حال رخ دادن است، این است که شبه علم و خرافات، با پروانه طبابت و با عنوان پزشکی دارد عرضه میشود. مردم خیال میکنند که وقتی یک پزشک از سردی و گرمی و تری و خشکی و مزاج بلغم و سودا با آنها صحبت میکند چون پزشک است و علم را میداند، صحیح است؛ درحالی که علم پزشکی که این دکتر به هنگام دوران پزشکی عمومی خوانده است، آن پاتولوژی و درمانشناسی و فیزیولوژی که در دانشکدههای پزشکی تدریس میشود و مبتنی بر شواهد است، هیچ ارتباطی با مفاهیم منسوخ شده و به تاریخ پیوستۀ شبه علمی مثل مزاج و اخلاط، همیوپاتی یا انرژی درمانی ندارد.
بنابراین عمق فاجعه آنجاست که در داخل حرفه، گندمنمای جو فروش ایجاد شود. افرادی ادعا کنند که پزشک علمی هستند و در دانشکده پزشکی درس خواندهاند و پروانهشان را از نظام پزشکی و وزارت بهداشت گرفتهاند اما آنچه که میفروشند در تضاد و تقابل با تمام این پشتوانه علمی باشد و در نتیجه آن پزشکی که باید خودش به مردم فرق علم و شبه علم را بیاموزاند، فروشنده شبه علم شود. این مصداق همان ضرب المثلی است که میگوید: وای به وقتی که بگندد نمک…
محمدرضا واعظ: پس، شما به عنوان کارشناس اخلاق پزشکی بر این باور هستید که در سطح حرفهایگری، برای مثال حرفه پزشکی، کسی که مدرک نظام پزشکی و روانشناسی دارد، اگر فالگیری کند و به شبه علم متوسل بشود، از لحاظ اخلاقی کار نادرستی است. همینطور، پزشک عمومی که طب سنتی یا طب سوزنی یا همیوپاتی عرضه میکند، چون از مشروعیتی که مدرک نظام پزشکی به او داده است استفاده میکند، کارش نادرست و غیراخلاقی است. درست است؟
کیارش آرامش: بله؛ تمام صحبت من این است که آن حرفه باید جلوی آن فرد بایستد. البته در این میان سوالات بسیاری هم ممکن است پیش بیاید. مثلا افراد ممکن است بپرسند: آیا هرچیزی که در طب سنتی است غلط و درمانهایش همه بی اثر است؟ آیا شما علم را مقدس میدانید و فکر میکنید که علم جواب همه چیز را در خودش دارد؟ و هزاران سوال دیگری که ممکن است پیش بیاید که میشود به آنها جواب خودش را داد، اما فعلا مبنای صحبت من بر این است که اگر فرد پروانه طبابتی دارد، که بر اساس علم مبتنی بر شواهد به او داده شده است، اما درمانهایی را تجویز میکند که اثربخش و اعتبارسنجیاش بر اساس آن علم نیست و بر اساس کتابی است که بیشتر از هفتصد سال پیش نوشته شده است، مرتکب خطای حرفهای شده است و آن فردی که این مجوز را به او داده است هم از منظرحرفهای و سیاستگذاری مرتکب خطا شده است.
محمدرضا واعظ: به طور کلی در این مورد میتوانیم بگوییم که : در سطح انتخاب شخصی همه افراد آزاد هستند و میتوانند که انتخابهای آزادانه داشته باشند. در سطح سیاست گذاریهای دولتی، از طریق آموزش صحیح و فرهنگسازی، باید بستری ایجاد شود که مردم بتوانند انتخابهای درستی داشته باشند؛ اما در سطح حرفهای و شغلی به خصوص در حرفه پزشکی، این آزادی نباید وجود داشته باشد. اکنون سوالی که ممکن است پیش بیاید این است که علم همواره در حال تغییر است و تاکنون در مورد خیلی از نظریههای علمی تجدید نظرهایی صورت گرفته است، مثل تغییر فیزیک نیوتونی به فیزیک جدید. در این زمینه باید به مسئله آزمونپذیری توجه کرد؛ یعنی درست است که نظریههای علمی در حال تغییر کردن هستند و با درنظرگرفتن خصیصۀ آزمون پذیری و یا ابطال پذیری، تا به امروز باطل نشدهاند، اما فرضیههایی که موافقان شبه علم ارائه میکنند اصلا امکان آزمون پذیری و ابطال پذیری ندارند. بنابراین، نکتۀ موردنظر در عدم آزمون پذیری شبه علم نهفته است، نه آنکه همانند نظریههای علمی، در حالی که آزمونپذیر هستند، یکی بر دیگری اولویت دارد و ممکن است که با تغییر زمان نظریۀ قبلی مورد اصلاح و یا تجدیدنظر قرار گیرد.
کیارش آرامش: ببینید، تمام صحبت من هم این است که علم به طور دائم خودش را حک و اصلاح میکند. چیزهایی را اضافه میکند و آنچه را که قدیمیتر است کنار میگذارد و این درواقع ماهیت و خاصیت علم است. اگر شما شاخهای از دانش را میبینید که هزاران سال است که دست نخورده باقی مانده است، اینجاست که باید به آن دانش شک کرد. مثل طالع بینی که ویژگیهای ستارگان، قمر در عقرب، مشتری و مهر در آن بیش از هزارسال است که ثابت و دست نخورده باقی مانده است و تغییری نکرده است؛ ولی دانشی که مشتاق است خودش را اصلاح کند و بهبود ببخشد، علم است. علمی که باید بیشتر به آن اعتماد کرد، هرچند که کامل و مطلق نیست، اما با فاصله بسیار زیاد از بقیۀ روشها، بهترین روش و ابزاری است که ما در حیطه سلامت و در حیطه درمان برای بررسی ایمنی و اثربخشی یک درمان داریم. این دقیقا همان چیزی است که به آن پزشکی مبتنی بر شواهد گفته میشود.
در علم است که بر اساس مستندات علمی و با پژوهشهای علمی و کارآزمایی بالینی، سنجیده میشود که یک روش درمانی جدید مثل همین واکسن کرونا، اثربخش و ایمن است یا نه؛ بعد هم جامعهای از افرادی که آگاه به علم هستند، آن دارو را بررسی و تایید میکنند. در این روش که مبتنی بر شواهد است، همه چیز شفاف است و همه چیز مورد بررسی نقادانه قرار میگیرد و این همان پزشکی علمی است.
واژه طب جایگزین یک واژه غلط انداز است و ما چیزی به نام Alternative Medicine نداریم. به همین دلیل است که اولین موسسهای که واژۀ Alternative Medicine را حذف کرد، NIH (موسسۀ ملی سلامت امریکا) بود؛ چون آنها بر این باور بودند که استفاده از این کلمه ممکن است این برداشت را به وجود بیاورد که ما یک پزشکی رسمی داریم و یک پزشکی سنتی و یک پزشکی همیوپاتی و یک انرژی درمانی که همه با هم موازی هستند و میتوانند جایگزین همدیگر باشند.
درواقع ما فقط یک پزشکی معتبر داریم که در آن هر روش درمانی، چه گیاهدرمانی باشد که از دوهزار سال پیش رواج داشته است و چه واکسن کرونا باشد که تازه ابداع شده است، درهمه اینها اول باید مستندات پژوهشی اثربخشی و کارآمدیشان را نشان بدهد. اگر اثر بخشی و کارآمدیشان تایید شد معتبر هستند و در غیر این صورت بخشی از پزشکی معتبر نیستند و تجویزشان تحت هر عنوان و اسمی نادرست است. بنابراین، ما چیزی به نام پزشکی جایگزین یا Alternative Medicine نداریم، بلکه در کنار پزشکی معتبر که روشهایش را به طور علمی بررسی میکند، مجموعهای داریم که میخواهد از این روشها فرار کند و روشهایش را بدون ارزیابی علمی، اعمال کند و نامش همان شبه علم یا Pseudoscience است.
محمدرضا واعظ: پس به طور کلی شما اصطلاح طب جایگزین یا مکمل را رد میکنید و معتقدید که اصلا چنین چیزی وجود ندارد؟
کیارش آرامش: وجود داشتن را به دو معنا میتوان در نظر گرفت. یک معنای آن این است که مثلا ما بگوییم که آیا اینها در عالم وجود دارند؟ بله وجود دارند. در عالم یک عده هستند که ادعای انرژی درمانی دارند، یک عده هستند که ادعای درمان مزاجی دارند و یک عده هم هستند که ادعای درمان همیوپاتی دارند. بنابراین، در عالم خارج وجود دارند و اسم خودشان را هم طب جایگزین میگذارند.
معنای دوم از لحاظ اعتبار است. از این حیث که اینها جایگزینهای معتبر درمانی برای پزشکی علمی باشند، خیر، وجود ندارند. نمیتوان گفت که واقعا و به طور معتبر و علمی ما یک پزشکی رایج علمی داریم و در کنارش با همان اعتبار و جایگاه، یک طب جایگزین همیوپاتی یا طب مزاجی داریم؛ چون اینها با هم برابر نیستند. پزشکی علمی از روشهای معتبر علمی استفاده میکند، درمانهایش اثربخشی و ایمنی آزمودهای دارند که این درمانها ممکن است از هرجایی از جمله منابع سنتی و یا منابع گیاهی، گرفته شده باشند و مابقی شبه علم هستند. مگر اینکه به صورت فرضیه مطرح شوند، خودشان را به آزمون بگذارند و اگر از آزمون سربلند بیرون آمدند، میتوانند که جزئی از پزشکی رایج و معتبر باشند.
محمدرضا واعظ: میتوانید الان به مورد یا مواردی اشاره کنید که چنین روندی را طی کرده باشند؟
کیارش آرامش: بسیاری از داروهایی که ما اکنون داریم، داروهایی گیاهی هستند که از قدیم وجود داشتند و در طب قدیم به کار میرفتند. نمونهاش همین گیاه گل انگشتانه که منبع گیاه دیجیتال شده است. حتی ممکن است که از بسیاری از این داروهای گیاهی قدیمی، مواد موثری برای درمان بیماریهای مدرن استخراج شود، اما این باید از مسیر پژوهش و نه از مسیر تجربه شخصی به دست آید، چرا که تجربه شخصی خطاپذیر است. مثلا اگر کسی ادعا کند که خودش یا عمویش یا دوستش از فلان داروی گیاهی استفاده کرده و خوب شده است، این نمونه یک تجربه خطاپذیر و غیرعلمی است. هرگاه که یک تجربه علمی، اثربخشی و ایمنیاش را ثابت کرد، آن وقت است که طب مدرن محسوب میشود؛ حتی اگر منبع آن گیاهی و از طب سنتی باشد. بسیاری از دورههای تخصصی در دانشکدههای داروسازی وجود دارند که کارشان این است که از نظر علمی منابع طب سنتی، منابع گیاهان دارویی و منابعی که در نزد مردم و در کتابهای طبی قدیمی وجود دارند را بررسی کنند و در صورت اثربخش بودن، آن را وارد طب جدید کنند. آن چیزی که ما در این بحث با آن مخالف هستیم این است که چیزی بدون بررسی و پژوهش و تنها به صرف اینکه در کتابهای هزاران سال پیش نوشته شده است، بخواهد وارد دارو و درمان شود. یا بر اساس نظریههایی که منسوخ و مردود شدهاند، مثل مزاج و اخلاط، بخواهد طبابتی صورت بگیرد؛ این همان چیزی است که ما به آن شبه علم میگوییم.
محمدرضا واعظ: طبق توضیحی که شما دادید، تفاوت طب سنتی با رشتهای مانند گیاهان دارویی مشخص میشود.
کیارش آرامش: دقیقا همینطور است.
محمدرضا واعظ: یعنی گیاهان دارویی میتوانند برای ساخت داروهای شیمیایی در آینده، در خدمت علم پزشکی باشند. اگر من بخواهم خلاصهای از این قسمت داشته باشم، شما بعد از پرداختن به شبه علم از منظر ارزشی و اخلاقی، این دیدگاه را داشتید که چیزی به نام طب جایگزین وجود ندارد و فرضیههایی که شبه علم هستند و خودشان را طب جایگزین میدانند، مردود و مطابق علم مدرن نیستند.
اکنون بیاید یک مقدار مصداقیتر صحبت کنیم. اگر موافق باشید به بحث COVID 19 بپردازیم و تئوری توطئه پیرامون این بیماری؛ همینطور واکسن کرونا که اکنون بحث داغی هم در رسانههای اجتماعی در مورد آن وجود دارد.
کیارش آرامش: ببینید بحثی وجود دارد به نام Science Denialism یا انکار علم که هم در حیطه پزشکی و هم در حیطه غیرپزشکی وجود دارد. بسیاری از افراد هستند که حتی تغییر آب و هوا را انکار میکنند و بسیاری هم هستند که بقیه جنبههای علم را انکار میکنند. در زمینه پزشکی هم افرادی هستند که با دلایل بسیاری شواهد و نظریههای علمی را انکار یا با آن مبارزه میکنند. این مبارزه ممکن است هر دلیلی مثل ترس، از دست رفتن منافع گروهی، حرفهای و صنفی و یا باورهای غلط، داشته باشد.
داستان مشهور امیرکبیر را همه شنیدهایم؛ گفته میشود تنها زمانی که امیرکبیر درحال گریه دیده شده بود، وقتی بود که دید کودکی از آبله مرده، در حالی که در آن زمان مایهکوبی آبله در ایران وجود داشت. در همان زمان هم عدهای بودند که این هراس را به مردم وارد میکردند که مایهکوبی، جن وارد بدن مردم میکند و عدهای هم استفاده نمیکردند و میمردند یا بیماری را به بقیه انتقال میدادند. این داستان تا زمانی که آبله در کشور وجود داشت، هنوز به قوت خود باقی بود و خوشبختانه با واکسیناسیون تا سال ۱۹۷۸ ریشه کن شد. آخرین نسل کسانی که آبله میگرفتند، افرادی بودند که با وجود در دسترس بودن واکسن و تنها به خاطر اینکه جن وارد بدنشان نشود، واکسن نمیزدند. برخی از این افراد فوت کردند و برخی هم نجات پیدا کردند و نابینا و آبله رو شدند.
شبیه این داستان در مورد سرخک و فلج اطفال هم در ایران و در تمام دنیا وجود داشت. جالب است بدانید که در امریکا در همین ده سال گذشته، یک همهگیری از سرخک وجود داشت که عدهای از بچهها هم تنها به این دلیل که والدین نادان و احمقی داشتند (اینها وصف است، توهین نیست!)، جانشان را از دست دادند. آنها به خاطر همین نظریۀ توطئه، بچههایشان را واکسینه نکرده بودند. به عقیده من وقتی کسی به بچه خود واکسن نمیزند، این دیگر خارج از دایره اختیار شخصی است؛ چون به دیگری صدمه وارد میکند و ناقل بیماری به افراد دیگر میشود.
انکار علم، در واقع نتیجه بیسوادی علمی و باورهای خرافی است که همیشه هم بوده و خواهد بود. در این مورد، نهادهای مدنی، نهادهای علمی و رسانهها باید تا میتوانند اطلاع رسانی و آگاهیرسانی کنند. کاری که ما هم اکنون داریم انجام میدهیم هم بخشی از این اطلاع رسانی است. در مورد COVID19 هم علم آمد و شروع به مبارزه کرد و در نهایت هم راه حل و آن نوری که در انتهای تونل پیدا شد، از طریق علم بود و در کنار آن، همانطور که قابل پیشبینی هم بود، انواع و اقسام خرافات و شبه علم و انکار علم هم به وجود آمد. در همان ابتدا عدهای آمدند و گفتند: «کرونا اصلا وجود ندارد و یک عده ای آن را ساختهاند تا نگذارند که مردم دور هم جمع بشوند!» و بعداً که دیدند هرروز چند صد نفر بر سر این قضیه جانشان را از دست میدهند، گفتند: «این واکسنی که دارد ساخته میشود میکروچیپ وارد بدن میکند!»
درست مثل کسانی که از انرژی درمانی میگویند، در حالی که هیچ ایدهای از مفهوم فیزیکی انرژی ندارند و فقط با کلمهها بازی میکنند یا آنهایی که از شفای کوانتومی میگویند، در حالی که هیچ درکی از فیزیک کوانتوم ندارند و تنها از طنین این کلمه استفاده میکنند. در مورد این میکروچیپ هم اصلا فکر نمیکنند که آیا اصلا میشود میکروچیپ را با واکسن وارد بدن کرد؟!
عدهای هم گفتند که واکسن باعث تغییر ژنتیکی میشود. همه اینها وابسته به شبه علم و خرافات است و هیچ مبنای علمی ندارد، اما به دلایل مختلف که یکی از آنها هم بازاریابی است، بیان میشوند. بازاریابی به آن معنا که یک عده میخواهند کالا و محصول خودشان را بفروشند. آنها به مردم میگویند که واکسن نزنید و به جای آن مثلا بیایید از ما نمک طبیعی بخرید یا مثلا چای مورد تایید امامزاده هاشم را بخرید. آنها بر سر این تجارت جان مردم را به خطر میاندازند و در همینجاست که سیاستگذار باید ورود کند، چون این دیگر انتخاب فردی نیست؛ مثل کسی که سیگار میکشد؛ این فرد مختار است که سیگار بکشد و جان خودش را به خطر بیندازند اما نمیتواند در ماشین و هواپیما سیگار بکشد و دیگران را به سرطان مبتلا کند. در اروپا کسی که مشروب میخورد مختار است که بخورد یا نخورد اما هنگامی که پشت ماشین مینشیند و جان بقیه را به خطر میاندازد، حکومت باید جلوی او را بگیرد، چون این دیگر حریم شخصی و انتخاب فردی نیست. واکسن هم همین است. زمانی کسی میگوید که من میخواهم کرونا بگیرم و بمیرم و اعتقادی هم به واکسن ندارم؛ اما زمانی که این فرد ناقل میشود و بیماری را به یک فرد مسن، یک بیمار زمینهای یا یک بچه انتقال میدهد، دارد به دیگران صدمه میزند و اینجاست که سیاست گذار باید ورود کند.
محمدرضا واعظ: پس دوباره بحث ارزشگذاری و پرداختن به موضوع شبه علم از منظر اخلاقی مطرح میشود. در حقیقت، کسی که تاریخ پزشکی و تاریخ علم را خوب بداند، متوجه میشود که این ادعاهای انکار علم مسبوق به سابقه هستند. آنها خرافههایی از سر جهل و یا به دلیل منفعتهای شخصی هستند.
کیارش آرامش: چه بسیار آدم ها که برسر این خرافات و جهل جانشان را از دست دادهاند. چه بسیار انسانها که درمان لازم در دسترسشان بوده است، اما به خاطر اعتقاد به این باورها درمانشان به وقفه افتاده است. ما در مملکت خودمان کسانی را داشتیم که سرطانهایی قابل درمان داشتند، اما شروع به استفاده از داروهای سنتی کردند و وقتی فهمیدند که دیر شده بود و سرطانشان پیشرفت کرده بود و دیگر قابل درمان هم نبود. چه بسیار افرادی که به خاطر جهل و خرافات مانع از زدن واکسن به خودشان و یا فرزندشان شدند و بعد مبتلا به بیماریهایی شدند که تا آخر عمر تاوانش را دادند.
ما باید در حیطه سلامت، به علم اعتماد کنیم. این به آن معنا نیست که بگوییم علم تنها راه به دست آوردن معرفت بشری است و مقدس است؛ بلکه به آن معناست که بگوییم در ارزیابی درمانها در حال حاضر، بهترین روشی که داریم با فاصله زیاد از بقیه روشها، روش علمی است. باید به روش علمی اعتماد کنیم و از آن استفاده کنیم تا بتوانیم سلامت خودمان، عزیزانمان و جامعه را تامین کنیم و آنها را دچار رنج و بیماری و مرگ نکنیم.
محمدرضا واعظ: شما هنگامی که در سطح سیاستگذاری، با انکارهایی درمورد خود ویروس کرونا یا درمورد واکسن آن روبرو میشوید، چنین انکارهایی را از سر جهل میدانید یا در جهت منافع یا به دلیل محدودیتهای موجود؟
کیارش آرامش: من میتوانم به عنوان کسی که در زمینه پزشکی و اخلاق پزشکی تخصص دارد، نظر بدهم اما در عالم سیاست، موارد دیگری هم هست که شاید من آن شخصی که بتواند در موردشان نظر بدهد، نیستم.
ببینید من این را میدانم که این واکسنی که ساخته شده است، راه حل درمان کرونا است. به واکسنی باید اعتماد کرد که پژوهشها در مورد آن شفاف انجام شده باشد و سپس یک سری نهادهایی که قابل اعتماد هستد و به طور علمی و شفاف کار میکنند، اثربخشی و ایمنی آن را تایید کرده باشند. تنها برخی از واکسنها هستند که این ویژگی ها را دارند و برخی هم کمتر دارند یا ندارند؛ یعنی کسی از پژوهشهای صورت گرفته روی آنها و روند تایید آنها و اینکه از سوی نهاد مستقلی بوده است یا نه، اطلاعی ندارد. حالا در اینجا ما با دولتی روبرو هستیم که چالشها و مشکلات و مسائل سیاسی و اقتصادی دارد که بحث درمورد آن ورای حوزه تخصصی ما است و شاید لازم باشد کسی که با این حیطه آشنایی دارد، راجع به آن صحبت بکند.
اما از لحاظ بخش علمی و فنی باید گفت که این واکسن خوب و درست است، میکروچیپ وارد بدن کسی نمیکند، کسی را دستکاری ژنتیکی نمیکند و نمیخواهند با آن جمعیت دنیا را کنترل کنند. واکسنهای معتبری که در دنیا ساخته شدهاند، ابزار مناسبی برای مبارزه با این بیماری هستند. دولتها باید تمام تلاششان را بکنند که این ابزار را در اختیار مردم بگذارند و مردم باید از این ابزار استفاده نمایند. نه تنها واکسن، بلکه مردم باید از تمام چیزهایی که علم به ما گفته است، مثل همین زدن ماسک و رعایت فاصله اجتماعی، مردم استفاده کنند و دولتها هم باید آن را ترویج بدهند. اما این که در این مسیر چه مشکلات سیاسی و اقتصادی وجود دارد، موضوع مهمی است که در جای خودش باید به آن پرداخته شود.
محمدرضا واعظ: بهتر است درباره دو حوزه طب سنتی و همیوپاتی عمیق تر بحث و بررسی کنیم. با توجه به این که شما هم در این دو حوزه پژوهشهای خوبی انجام دادهاید.
کیارش آرامش: بگذارید در ابتدا من مشخصهای که هردو اینها را وارد شبه علم میکند، بیان کنم. آن چیزی که در طب سنتی و همیوپاتی و خیلی دیگر از اقسام شبه علم مشترک است، این است که اینها یک هویت یا بدنهای از ادعاها را به عنوان هویت محوری خودشان مطرح میکنند که به نوعی مقدس و غیرقابل تغییر است. در علم همه چیز باید مورد نقد و بررسی و آزمون قرار بگیرد، اما مثلا طب سنتی معتقد است که نظریه مزاجی از یونان باستان و از سدههای میانه آمده و به نوعی هویت طب سنتی است؛ یعنی درواقع یک سری تئوریهای مزاجی و اخلاطی که مربوط به زمان قدیم بوده و اکنون منسوخ شده است و فقط به تاریخ علم تعلق دارد را به عنوان هویت خود مطرح میکند و آن را بحث ناپذیر میداند. این عدم پذیرش نقد، همان چیزی است که طب سنتی را به حیطه شبه علم میبرد.
درمورد همیوپاتی هم همین است. همیوپاتی اساسی دارد که یک اصل شبه علمی است. یک تئوری بیمعنا و منسوخ که عقیده دارد هرچیز مشابه را باید با مشابه درمان کرد؛ یعنی هر چیزی که علائم یک بیماری را ایجاد کند، درمان همان بیماری است. اصل دوم همیوپاتی هم براساس اصل رقت است، میگوید: هرچیزی که رقیقتر باشد بهتر و موثرتر است! این یک توصیف اجمالی از همیوپاتی است، ولی در واقع اصول آن است که اگر رد شود دیگر همیوپاتی معنایی ندارد. در واقع، طرفداران همیوپاتی این دو اصل را به عنوان هویت خودشان حفظ میکنند و آنها را ورا و خارج از نقد علمی، میدانند؛ در حالی که این تئوریها از لحاظ علمی قابل نقد هستند و اکثرشان منسوخ و مردود شده هستند.
محمدرضا واعظ: ما با افراد بسیاری مواجه میشویم که حتی ممکن است صحبتهای شما را بپذیرند، اما اعتقاد دارند که این شبه علمها برایشان، حتی شاید تنها از لحاظ روانی، کارکرد داشته است. در جلسه قبلی هم ما به این فرضیه پرداختیم که دارونماها placebo)) تا چهل درصد میتوانند در روند درمان بیماری تاثیر مثبت داشته باشند. به نظر شما چه جوابی میتوان به این قشر از افراد تحصیل کرده که با چنین پیشفرضی از شبه علم استفاده میکنند داد؟
کیارش آرامش: اتفاقا تمام بحث ما بر سر این است که چگونه میتوانیم بفهمیم یک روشی کارکرد و فایده دارد؟ اما آن را درست بفهمیم و دچار خطا و اشتباه نشویم. درستترین روش همین روش پژوهش علمی است. شما هیچ شاخهای از خرافات را پیدا نخواهید کرد که کسانی را به شما معرفی نکند که این روش روی آنها تاثیر داشته است. اگر شما پیش کسی بروید که فال ورق یا فال قهوه میگیرد، حتما چندین نفر را آنجا خواهید دید که به شما میگویند که مثلا کیفشان گم شده بوده و با فال ورق پیدا شده و یا کسی که مدعی است در حال مرگ بوده و این انرژی درمانگر نجاتش داده است. دلیل همه این اتفاقات هم این است که برداشتهای شخصی ما همیشه در معرض خطرهای شناختی است و یکی از رایج ترین خطرهای شناختی هم سوگرایی تایید (confirmation bias) است.
اگر من علاقه به فال قهوه داشته باشم و اعتقاد به آن داشته باشم، از هر هزارفال بالاخره در چندتای آن چیزی را که دوست داشتهام شنیدهام و همان را مدام برای بقیه تعریف میکنم و اصلا برای من مهم نیست که آن نهصد و نود و هشت بار فالگیر به من چه گفته است.
اگر من یک داروی همیوپاتی استفاده کنم و دردی در بدن من تسکین پیدا کند، همان در خاطر من میماند در حالی که ممکن است هزاران نفر دیگر هم از آن دارو استفاده کرده باشند و نتیجه نگرفته باشند. حتی اگر از من بپرسند که از کجا میدانم که خوب شدنم تاثیر همان دارو بوده است؟ جوابی برای آن ندارم.
در روش علمی، کارآزمایی بالینی احتمال خطا را به حداقل میرساند و درست برخلاف آن، همیوپاتی هرگاه که کارآزمایی بالینی در موردش صورت گرفته، نشان داده است که هیچ فرقی با دارونما ندارد و تنها از بعد روانی اثرگذار بوده است. تمام موسسات علمی معتبر مثل NIH امریکا، نظام سلامت انگستان و مجله Lancet که مشهورترین هفته نامه پزشکی است، همه این مسئله دارونما بودن داروهای همیوپاتی را تایید کردهاند.
ممکن است بیماری یک نفر هم در حین مصرف همان داروها، خوب شده باشد و دلش بخواهد که آن را به آن داروها نسبت بدهد؛ درست مثل فردی که طلسم مهر و محبت میگیرد و در غذای همسرش میریزد و از قضا رابطهاش با همسرش بهتر میشود و آن را به همان طلسم نسبت میدهد؛ درحالی که شاید همزمان همان خانم یا آقا حرف همسرش را هم بیشتر از قبل گوش کرده یا به بهداشت فردیاش رسیدگی بیشتری کرده، یا به سر و وضعش رسیده و همه این دلایل اوضاع رابطهاش را بهتر کرده، اما به همان علت «سوگیری تایید» آن را به طلسم نسبت میدهد. بنابراین، تجربه فردی چون در معرض خطاهای شناختی است، قابل اعتماد نیست. پژوهش هم خودش یک مدل از تجربه است، اما تجربهای است که احتمال خطا را به حداقل میرساند. تجربۀ شخصی که پس از پژوهش، نادرست از کار در میآید، نشان دهندۀ آن است که در آن برداشت شخصی و فردی نقصی وجود داشته است.
توضیح زیتون: این گفتوگو در اینستاگرام به صورت زنده و مستقل انجام شده و زیتون صرفا اقدام به گزارش، ویراستاری و انتشار متن مکتوب آن کرده است.
حدود هفده سال پیش و در زمان جدی شدن بحران هستهای، در تحریریه روزنامه بحثی…
بیشک وجود سکولاریسم آمرانه یا فرمایشی که توسط پهلویها در ایران برقرارشد تاثیر مهمی در…
کیانوش سنجری خودکشی کرد یک روایت این است که کیانوش سنجری، جوان نازنین و فعال…
ناترازیهای گوناگون، بهویژه در زمینههایی مانند توزیع برق، سوخت و بودجه، چیزی نیست که بتوان…
۱- چند روز پیش، مدرسه آزاد فکری در ایران، جلسه مناظرهای بین علیدوست و سروش…