من از خواننده توقع ندارم که معنایی را که در این یادداشت میخواهم منتقل کنم، دریابد، چون مطمئن نیستم که از عهدهی آن بهدرستی بربیایم و پارادکسهای آنرا نمایانکنم. اما تلاشم را میکنم.
۱. مبارزهی کیمیا علیزاده، ایرانیِ پناهندهشده در آلمان و عضو تیم پناهندگان، در المپیک توکیو با ناهید کیانی، نماینده ایران، با پیروزی کیمیا بهپایان رسید و منجر به حذف زودهنگامِ ناهید از ادامه رقابتها شد. من از پیروزی کیمیا خوشحال شدم اگرچه شناختی از و نسبتی با ورزش تکواندو و رقابتهای آن ندارم و رقیب کیمیا را هم نمیشناختم. علت خوشحالیم صرفا هراس از پروپاگاندای جمهوری اسلامی پس از پیروزیِ ناهید کیانی بود و بهرهبرداریهای سیاسی و ایدئولوژیکی که احتمالا از آن میشد.
۲. من در مقطع کوتاهی از زندگی، در سن نوجوانی و ابتدای جوانی، بهصورت نهچندانحرفهای ورزش تنیسرویمیز را دنبال کرده و حدود هفت سال بارها و بارها در رقابتهای ورزشی حضور یافته و شکست و پیروزی را تجربه کردهام. میخواهم بگویم که معنای شکست و پیروزی در ورزش فردی و جایگاه آنرا در زندگی شخصی میفهمم و مقداری به تلاشهای احتمالی و یاس و امید ناشی از شکست و پیروزی در میادین ورزشی آگاهم. میدانم گاه یک شکست میتواند تمام زندگی و آیندهی ورزشی یک ورزشکار را تحت تاثیر قرار دهد و تمام تلاشها و آرزوها و اهدافش را با مخاطره مواجهه سازد.
۳. به مفهوم «وطن» بهمعنای کلاسیک آن باور ندارم اما تعبیر «وطندوستی» را بهمعنای کلاسیک آن میپسندم. یعنی با «ملیگرایی/ناسیونالیسم» میانهای ندارم و چهبسا از آن بیزارم اما بهلحاظ احساسی و اخلاقی حاضر به پرداخت هزینه و شاید ایثار برای «وطن» هستم. در عینِحال در تقابل و دوگانهی احساس و باورم با رنج و دردِ کودکان، بدون هیچملاحظهای احساس و باورم(بخوانید مرزها را) را فرومینهم؛ دستکم چنین میکوشم. «جهانوطنی»ام.
۴. همیشه تلاش میکنم فاصلهام را با رادیکالیسم حفظ کنم. منظورم فقط رادیکالیسمِ عملی نیست، چون یکی از رایجترین مصادیق رادیکالیسم را برداشت ماکسیمالیستی یا مینیمالیستی از مفاهیم میدانم. بهنظرم برداشتِ ماکسیمالیستی از مفهوم «جهنم» و برداشت مینیمالیستی از «بهشت»، دوزخ میآفریند و انسان را قربانیِ عقیده میکند. یعنی دشنامِ بیمعنا و بیمصداق و جاهلانهای مانند «بیوطن» را محصولِ رادیکالیسم (و البته بنیادگرایی) در برداشت از مفهوم «وطن» میدانم.
۵. با این مقدمات، میخواهم بگویم که اگر امروز در جایگاه کیمیا علیزاده بودم، احتمالاً- و اگر به لحاظ ذهنی در توان داشتم- پس از مواجهه با ناهید کیانی از مبارزه/رقابت با او خودداری میکردم و نتیجه را به او که نماینده وطنم بود، وامیگذاشتم و با اینکار پیام متفاوتی را نه فقط به ایرانیان بلکه به جهان مخابره میکردم؛ جهانی که باید تلاش کنیم جای بهتری برای زندگی شود و بهسویی برود که کسی مجبور به فرار از وطن، پناهندهشدن و قرارگرفتن در برابر وطن و هموطنش نشود.
۶. «کیمیا» و «ناهید» تنها دو ناماند؛ بهانهاند. فرار از وطن، پناهنده شدن به کشوری دیگر و قرارگرفتن در برابر وطن را باید با هم دید تا علت را دریافت. میدانم که «وطن» مفهومی انتزاعی است و ایثار هم همچنین. میدانم ممکن است دچار رادیکالیسم در برداشت از مفهوم ایثار شده باشم. میدانم آنچه نوشتهام زیادی آرمانی و چهبسا رویایی بیتعبیر است. اما چهبگویم که در جهانِ بیرحمِ امروز و ایرانِ سرشار از ناامیدی، من هم رویایی دارم…
۱۳ آبان در تاریخ جمهوری اسلامی روز مهمی است؛ نه از آن جهت که سفارت…
در تحلیل سیاسی و روانشناختی دیکتاتوری، مسئله مقصر دانستن پذیرفتگان دیکتاتوری به عنوان افرادی که…
امروز یکم نوامبر، روز جهانی وگن است؛ این روز، یادبودِ تمام دردمندیها و خودآگاهیهایی است…
درآمد در این نوشتار به دو مطلب خواهم پرداخت. نخست، تحلیلی از عنوان مقاله و…