ما از اکنونمان ذله و درمانده هستیم. از اکنونمان نفرت داریم و اگر فرصت دست دهد از آن میگریزیم. ما از ملال و یأس و تیرهروزی اکنونمان نمیتوانیم قامت راست کنیم؛ که اکنونمان به دستِ «صیانت»سازانِ خیانتکار لجنمال شده است. به دست خدم و حشمِ فریب و حیله و مکرِ مکارانِ «صیانت»ساز از اعتماد و اطمینان دست شسته است. به دسیسهی «صیانت»سازان در زمانهی تلنبار بحرانهای زندگی، از حس ظلم و ستم و جور، تیره و تار شده است. به دست «آقاتهرانی»های عملهی خیانتِ «صیانت» و برآمده از مکتب مکر و حیلهی مصباحنشان، از آیندهی روشن خالی شده است. به دست «مجلس» آلت دست ایدهپردازان حکومت اسلامی، از هر چه قانون بیزار شده است. به دست «نمایندگان» جهالت و عملهی ظلمه، رو به احتضار رفته است. به صدرنشینی «قالیباف» تا گردن فرو رفته در فساد و تباهی، از رؤیت افقها و چشماندازهای روشن عاجز شده است. به صدرنشینی «اژهای»ها و «رئیسی»های مفتخر به سوابق سرکوب، از امید به تفاهم و همدلی مأیوس شده است. به دست «گاندو»سازانِ مزدور از کمترین حسوحال ظفرمندی تهی شده است. به دستِ «نمکی»های نمکپروردهی دیکتاتور از تملق و چاپلوسی و سفلهگی چرکین شده است. به دست «کیانوش جهانپور»های دریدهگی و پررویی، زیرِ فحش و فضیحت، از هنجارها خالی شده است. به ارجحیت و راهبردی شدنِ بُرد و ماتِ صرفِ شراکتِ شرکتهای«مُخبِر» و «مُحرز»های کاسب از واکسن درد و رنج مردم بر اضطرارِ سلامت مردم؛ از مرگ و نیستی تباه شده است. به برجامِ نافرجام شده به دست دلواپسانِ کاسبکار. به برجامِ علیل شده به ایدهی مالیخولیایی موشکاندازانِ سرکوبگر. به برجامِ ذلیل شده به دست سیاستهای مزورانهی راهبران؛ از هرگونه امید به تعامل و گفتگو و ارتباط با دنیا دل بُریده است.
به کشتوکشتار سال به سال خیزشهای مردمی، از نفرت و کینه و عصیان پر شده است.
و در صدر همهی این گسترهی ظلم و تباهی، آنکه آنهمه را راهبری میکند و انتخاب مردمی را فقط مستحق «عبرت» و «تحقیر» میداند. همو که خزیده در بیت خود، همه اختیارات را به مجاری بالادستی مصادره کرده و نهادهای انتخابی را از امکان تأثیرگذاری خالی میکند و با این همه، در هنگامهی بحرانهای روزافزون از مسوولیتپذیری میگریزد؛ اکنون مردم را به نفرت و کینه و عصیان دچار میکند. مردمی که به حس نسل سوخته و سرزمین سوختهی از قِبَل راهبری او، راهی جز عصیان برای بهبود نمیبینند.
و چنین است که کارد به استخوان ملت برسد؛ نسل عصیان خیزش میکند. کارگر و معلم و کشاورز و پزشک و بیکار و کارمند و زن و مرد از حسوحال مظلومیت پر میشوند و از این نظام دل میکَنَند و از انتخاباتهای آن رویگردان میشوند.
و خیزش از ستاربهشتی تا نوید افکاریها طغیان میکند. نوید افکاری از پشت دیوارهای ستبر زندان، ظلم و جورشان را افشا میکند تا نتوانند نسل او را نفله کنند و چهره در زیر دمودستگاه بانگ و رنگشان پنهان کنند. پویا بختیاریها راهی کف خیابان میشوند. و جانِ به لب رسیده، فرصت و رخصت از بیانیههای سیاسی این و آن حزب اندرونی قدرت نمیجوید، در میانهی روز و در میانهی میدان شهر، نفرت از آنها را فریاد میزند. رودرروی سرکوبگران میایستد به شجاعت و شهامت. ترس از مردم میگریزد و هرجا نشان از او را میبینند از در و دیوار برمیچینند و عکس و نقشِ او زیر پای مردم از حیثیت و اعتبار و مشروعیت میافتد.
حدود هفده سال پیش و در زمان جدی شدن بحران هستهای، در تحریریه روزنامه بحثی…
بیشک وجود سکولاریسم آمرانه یا فرمایشی که توسط پهلویها در ایران برقرارشد تاثیر مهمی در…
کیانوش سنجری خودکشی کرد یک روایت این است که کیانوش سنجری، جوان نازنین و فعال…
ناترازیهای گوناگون، بهویژه در زمینههایی مانند توزیع برق، سوخت و بودجه، چیزی نیست که بتوان…
۱- چند روز پیش، مدرسه آزاد فکری در ایران، جلسه مناظرهای بین علیدوست و سروش…
آنچه وضعیت خاصی به این دوره از انتخابات آمریکا داده، ویژگی دوران کنونی است که…