نرجس سلیمانی، عضو شورای شهر تهران، به تازگی یادداشتی سرگشاده درباره انتخاب شهردار پایتخت نوشته است. این یادداشت پس از آن در آمد که خبرگزاریها فایل صوتی صحبتهای خصوصی مهدی چمران (رئیس شورای شهر تهران) را با او در مورد «فشارها» براعضای شورا بر سر انتخاب شهردار آینده منتشر کردند.
تا پیش از انتشار این یادداشت، تصور عمومی شاید این بود که این دو عضو شورای شهر به احتمال زیاد منتقد روشهای ناروا برای انتخاب علیرضا زاکانی، چهرهی تندروی جناح حاکم به ریاست شهرداری تهران هستند. در این یادداشت اما نرجس سلیمانی تصریح کرده است که چنین برداشتی بیپایه است و او پشتیبان بیچون و چرای زاکانی و کارنامهیسیاسی اوست.
البته این موضعگیری نه جای پرسش دارد و نه چندان تعجببرانگیز است. سابقهی سیاسی کسانی که امروز در ایران قدرت را در دست دارند (از شوراهای شهر گرفته تا مجلس و دولت) بر کسی پوشیده نیست. نکتهی قابلتوجه اما نثر پراعوجاج و تکلفآمیز نوشته و زبان کم و بیش دشوارخوان آن است. گویی یک دانشآموز کلاس چهارم یا پنجم دبستان خواسته باشد به نثر منشیانهی درباریان سلسلهی قاجار و از زبان پدربزرگی خشکهمقدس نامهنگاری کند.
با خواندن این یادداشت که مزین به عبارات عربی و ابیاتی با کاربرد کلیشهای است، این پرسش اساسی در ذهن خوانندهی فارسی زبان شکل میگیرد که آیا براستی نرجس سلیمانی فارسیزبان است؟ (احتمالا ایشان مایل نیست نرگس خوانده شود چون نام دخترانهی نرگس که در فارسی رایج است بارِ مذهبی ندارد، حال آن که نرجس گویا نام مادر امام دوازدهم شیعیان بوده است) آیا او در ایران درس خوانده و به نگارش فارسی معیار مسلط است؟ اگر چنین است از چه رو نمیتواند به جای نوشتن جملههای طویل بیفعل که از گنجایش یک پاراگراف هم فراتر میروند چند جمله و عبارت سامانمند بنویسد و آنچه را در ذهن دارد برای مخاطب به روشنی به زبان آورد؟
بر پایهی گزارشی که پیشتر در ایران منتشر شده «دربارهی تحصیلات و سوابق علمی و فرهنگی» این عضو شورای شهر «اطلاعات دقیقی در دسترس نیست». با این حال، خود یادداشت به قدر کافی گویا هست. برای نمونه، شروع یادداشت را در نظر بگیرید که چنین است: «امروز انشاءالله پگاه حقیقی است در لایروبی کاریز حقیقت در جهت آغاز هماهنگی و همافزایی به سمت مظهر شفافیت و یافتن صراحت لهجه مزین به ادب در امور شهر صد البته آشکارسازی و افشاندن نور حقیقت بر شمایل ناسره مستلزم صرف وقت و کوشش مداوم است…» خواننده با دیدن این کلمات تصور میکند که نویسنده شوخیاش گرفته و واژهها را جسته و گریخته از فرهنگ واژگان برچیده و در کشکولی ریخته و در دل هم تپانده است.
نویسنده چند سطر بعد به زبان مداهنهآمیز و منشیانه تاریخ مصرف گذشتهای مینویسد: «اصلیترین جایگاه مطالبه کننده شفافیت در بن تمام ارکان جمهوری اسلامی ایران ضمن توصیه به حفظ آداب و پرهیز از افراط و تفریط رهبری فرزانه حاضر و ناظر انقلاب حضرت آیت الله خامنهای (مدظله العالی) در اشارات خویش به موضوع شفافیت در جلسه خارج فقه سال ۱۳۹۷ به عنوان نمونه توجه دادن به ریشههای اسلامی موضوع است و به صراحت و با تاکید اسلام ناب را مستندا مبدع و مروج شفافیت معرفی و تبیین فرمودهاند…»
چقدر میتوان افسوس خورد بر زشتی و نابهنجاری این کلام الکن. در جایی دیگر، نویسندهی متن که حداد عادل را «فیلسوف و حکیم متاخرو از السابقون مشی اصولگرایی» خوانده است گواهی میدهد که حداد عادل: «تا همین لحظه نه تنها هیچ گونه اظهارنظری در جهت تاثیرگذاری بر فرآیند انتخاب شهردار نداشتهاند و حتی بیشتر آن که حتی در مورد جناب آقای دکتر حداد عادل تمایل شخصی اینجانب به دانستن نظر شخصی و تمایل احتمالی ایشان و حتی دریافت یک توصیه ساده راهگشا نیز ناموفق بوده است…» شاید شتابزدگی در مبرا دانستن حداد عادل از اعمال نفوذ در انتخاب شهردار باعث شده که نویسنده در یک جملهی دست و پا شکسته سه «حتی» بیاورد!
بنابر گزارشهایی که هنگام نامزدی نرجس سلیمانی برای عضویت در شورای شهر منتشر شد، بعضی از اعضای خانواده سلیمانی از جمله یکی از خواهران و برادرش با ورود او به عرصهی سیاست مخالفت کردهاند. با خواندن این یادداشت میتوان حدس زد که دستکم یکی از دلایل مخالفت هوشمندانهی آنها چه بوده است. با این حال، بنابر گزارشها نرجس سلیمانی همسر مردی است (ابوذر خصرایی افضلی) که گفته میشود در دوران شهرداری قالیباف صاحب امتیاز یک روزنامه بوده و مدتی نیز در موسسهی خیریه همسر قالیباف عضو هیات مدیره بوده است. با این پیشینه سیاسی همسر، شاید موضعگیری فعلی نرجس سلیمانی مبنی بر حمایت از چهرهی افراطی و راستگرایی چون زاکانی دور از ذهن جلوه نکند. این سوال اما باقی میماند که آیا یادداشت سرگشاده و پرسشبرانگیز اخیر وی نیز با مشورت و نظارت همسرش نوشته شده است؟
در روزهای تاریکی که بر ایران میگذرد تکیه کردن بر نمایندگان دروغینی که حتی از نوشتن و سخن گفتن به زبان مادری خود عاجزند روزنهای به روشنایی و امید نخواهد گشود. هر چند که ایران با همهی بیپناهیِ این روزهایش تهیدست و تنها نیست. هیچگاه نبوده است. نرگسهای راستینی هستند که در آفتاب آن سرزمین روییدهاند و اعتبار خود را نه از نام پدر که از بالندگی، جسارت و درخشندگی انسانی خود میگیرند. نرگسهایی نرجس نشده همچون نرگس محمدی.
حدود هفده سال پیش و در زمان جدی شدن بحران هستهای، در تحریریه روزنامه بحثی…
بیشک وجود سکولاریسم آمرانه یا فرمایشی که توسط پهلویها در ایران برقرارشد تاثیر مهمی در…
کیانوش سنجری خودکشی کرد یک روایت این است که کیانوش سنجری، جوان نازنین و فعال…
ناترازیهای گوناگون، بهویژه در زمینههایی مانند توزیع برق، سوخت و بودجه، چیزی نیست که بتوان…
۱- چند روز پیش، مدرسه آزاد فکری در ایران، جلسه مناظرهای بین علیدوست و سروش…
آنچه وضعیت خاصی به این دوره از انتخابات آمریکا داده، ویژگی دوران کنونی است که…