از ملاحظات قابل توجه ربط امام حسین و رخداد کربلا با تاریخ و جغرافیای ایران است.
ظاهرا از دو طریق امام حسین و واقعه کربلا به ایران و ایرانیان پیوند خورده است. یکی پیوند سببی است که گویا مادر علی بن حسین شاهزاده خانمی (شهربانو نام) بود که در دوران فتح ایران به اسارت برده شد و بعد به همسری حسین فرزند علی در آمده است. وفق این خبر، علی بن حسین (امام چهارم شیعی) از این بانوست. بدین ترتیب حسین داماد ایرانیان محسوب می شود و امام چهارم نیز فرزند ایرانیان خواهد بود. دیگر این که داستان کربلا در محرم (احتمالا خرداد) سال ۶۱ هجری در سرزمینی رخ داده که از دیرباز (پس از فتح بابل به دست کوروش هخامنشی در سال ۵۳۹ هزاره نخست پیش از اسلام) در قلمرو ایران باستان قرار داشته است.
الف. پیوند ایرانیان با عربان مسلمان از طریق شهربانو
در مورد پیوند ایرانیان و عربان مسلمان و شیعه از طریق بانویی شاهزاده و یا اشراف زاده ایرانی به نام شهربانو (و یا هر نامی دیگر) می توان گفت، هرچند شماری از پژوهشگران و صاحب نظران ایرانی و غیر ایرانی و غربی در باره اصل مدعا یعنی این که چنین بانویی همسر امام حسین و مادر امام علی بن حسین (زین العابدین) باشد تردید کرده و حتی برخی آن را صریحا انکار کرده و تحلیلا معتقدند که چنین افسانه ای برآمده از تفکر و شاید هم اندیشه های های شعوبیان و یا شیعیان ایرانی است که به دلایل سیاسی دست به چنین افسانه ای زده اند؛ ولی بسیاری نیز آن را راست دانسته و بر صحت آن پای می فشارند. من فعلا نمی خواهم در این باره اظهارنظر قطعی بکنم اما تحقیق قابل توجه و مهم ناهید طیبی در کتاب «شهربانو» تا حدودی این اطمینان را ایجاد می کند که اصل مدعای پیوند زناشویی یک بانوی ایرانی (شاهزاده و یا اشراف زاده) با حسین بن علی درست است.[۱] هرچند که در موارد مختلف و در شاخ و برگ های آن اختلاف چندان زیاد است که اصل خبر را به شدت مورد تردید قرار می دهد.
اما در این میان، با عطف توجه به ماجرای حضور شهربانو در خاندان حسین، سخنانی در باب کربلا و امام حسین و پیوندش با ایران و ایرانیان گفته شده است که بسی غریب می نماید. در دههی چهل کتابی در ایران منتشر شد به نام «امام حسین و ایران» به قلم یک محقق آلمانی به نام کورت فریشلر و با ترجمهی ذبیح الله منصوری که در آن زمان مورد توجه قرار گرفت و خوانده شد.[۲] هرچند گزارش تاریخی حوادث مربوط به واقعه کربلا کم و بیش همان است که در منابع رایج بازتاب یافته و از مشهورات اند اما در این کتاب یک دعوی بزرگ مطرح شده که نه در منابع موجود نشانی از آن است و نه حتی در کتاب منابع آن ذکر شده است. گرچه در ارتباط با این دعوی از برخی پژوهشگران معاصر غربی (از جمله بارتولمه آلمانی) مطالبی نقل شده است ولی تصریح نشده که منبع و یا منابع همین دعاوی کجاست و مشخصات آنها چیست.[۳]
به طور خلاصه دعوی بزرگ این است که امام حسین در سال شصتم هجری همسر ایرانی اش شهربانو (و یا دخترش حورالعین) را به به ری فرستاد تا از ایرانیان کمک بخواهد. فرستاده حسین وارد ری می شود و در باغ بهار با گیو فرزند رستم فرخ زاد (سردار ایرانی یزدگرد آخرین پادشاه ساسانی در جنگ با اعراب مسلمان در جنگ قادسیه) و اسپهبد گیلان و مازندان پنهانی دیدار می کند و پیام حسین را به آنان می رساند. پیام این بود که حسین می خواهد به ایران پناهنده شود. مقامات ایرانی به میل و رغبت پاسخ مثبت می دهند. از آنجا که استقبال از امام حسین مستلزم بسیج نیرو و جنگ احتمالی با حکومت و امیر ری (نعیم بن مقرن[۴]) بود و چنین کاری در قلمرو ری ممکن نبود، تصمیم گرفته می شود که در جایی به نام «مانگل» (منجیل) سپاهی گرد آورند و به عراق بروند و در آنجا منتظر ورود حسین باشند و پس از آن او را به ایران بیاورند. گیو همراه فرستاده حسین عازم بین النهرین شد و در حوالی کوفه در شهری به نام سلوسی (سلوجی)[۵]اسکان گرفت و پس از آن نهانی وارد کوفه شد و به دیدار سلیمان بن صُرَد خزاعی رفت. سلیمان از گذشته با ایرانیان پیوند و ارتباط استواری داشت و با گیو نیز مرتبط بود. به گفتهی همین منبع گیو از دارایی های پدرش در بین النهرین بسیار داشت. وفق همین گزارش گیو سلیمان را از این جهت جلو انداخت که بر این گمان بود که پیشگامی یک شخصیت عرب برای بسیج نیرو و دعوت از امام حسین مؤثرتر خواهد بود.
گیو سلیمان را از حضور فرستادهی حسین و ماجرای نشست ری و تصمیم اسپهبدان ایرانی آگاه می کند. با مشورت و صلاحدید گیو و سلیمان فرستادهی حسین در سلوجی می مانند و رجال معتمد کوفی در آنجا به دیدار فرستاده می روند و در آن محل سخنان معتمد حسین را می شنوند که به پارسی سخن گفت. سلیمان از طرف عربان و سواربن همدانی از طرف ایرانیان سخن گفتند و هر دو اعلام کردند که برای حمایت از حسین آماده اند. در این نشست مهم قرار بر این نهاده می شود که نامه ای برای حسین بنویسند و از او بخواهند به عراق بیاید و سلیمان نامه ای از سوی بزرگان کوفه برای امام می فرستد که البته نامه های زیادی برای حسین به مکه فرستاده می شود. نامه سلیمان به وسیلهی فرستادهی امام همراه با شش مرد مسلح از طریق بیابان به مکه فرستاده می شود. این پیک در روز ۱۳ رمضان سال ۶۰ وارد مکه می شود.
بدین ترتیب دو نکته روشن می شود:
اولا- این حادثه در زمان معاویه رخ داده است یعنی حدود یک ماه مانده به مرگ معاویه حسین تصمیم گرفته از مدینه و قلمرو عربستان خارج شود و به ایران پناه ببرد. البته تحولات بعدی در طول شش ماه حکومت یزید اتفاق می افتد. در همان کتاب گفته شده که اجتماع باغ بهار در ری در ماه رجب بوده است. حتی اگر این اجتماع در رجب (ماه مرگ معاویه) و پس از مرگ معاویه رخ داده باشد، حداقل این است که فرستادهی حسین مدتها قبل (حداقل یک ماه قبل) از مدینه حرکت کرده تا بتواند در آن زمان در ری باشد.
ثانیا – روشن می شود که اصولا هدف حسین آمدن به ایران بوده و نه عراق و کوفه و این تصمیم ماهها پیش از مرگ معاویه و اجبار امام حسین به بیعت و کوچ تحمیلی به مکه گرفته شده بود و بدین ترتیب تحلیل کلان جنبش امام حسین بر پایهی اجبار به بیعت و وقوع خطرات جانی برای او در مدینه و مکه به کلی بی اعتبار می شود و در نتیجه تمام سخنانی که به امام نسبت داده می شود و در آنها به ماجرای بیعت اجباری و خطر مرگ و مانند آنها اشاره می شود، لغو و بلاموضوع خواهند بود.
گرچه نقد و بررسی چنین دیدگاهی در مرحلهی نخست بستگی دارد به منابع این دعوی بزرگ و آن نیز فعلا به کلی غایب است اما جز آن، چنین دیدگاهی نه تنها مستند به هچ سندی در منابع موجود نیست بلکه از جهات مختلف با داده های تاریخی موجود در تضاد قرار می گیرد. به ویژه برخی تضادها در همین کتاب نیز دیده می شود. مثلا در ری صحبت از فسادهای یزید است و حال آن که در آن زمان هنوز یزید بر سریر قدرت نیست تا مرتکب جنایت و فساد شده باشد و یا حداقل مورد انتقاد مستقیم قرار گیرد. در چنان شرایطی طبیعی می نمود که از مظالم و مفاسد معاویه گفته شود و نه یزید که هنوز خلیفه نیست.
جز این ملاحظات کلی، چند ابهام و پرسش نیز به ذهن متبادر می شود:
یکم. چرا می بایست امام حسین عازم ایران شود و هدف و یا اهداف وی چه بوده است؟ آیا می خواست صرفا به ایران پناهنده شود و یا برای فرمانروایی و ایجاد نظام خلافتی موازی به این ناحیه عزیمت کند؟ اگر هدف پناه بردن به ناحیه ای دور از دسترس مستقیم خلیفه بود، چرا و به چه دلیل یا دلایل چنین کوچی مهم و استراتژیک و ضروری بوده است؟ مگر در سالیان آخر خلافت معاویه، خطر بیشتری متوجه حسین شده بود؟ و اگر هدف تأسیس فرمانروایی موازی و ایجاد منطقه آزاد برای امام حسین در ری بود، چگونه و چرا؟ درست است که امام حسین مدعی خلافت بود اما به چه دلیل می بایست شهرهای مقدسی چون مدینه و مکه و حداقل کوفه را (که مقر زمانی فرمانروایی پدرش بود و هواخواهانی در آن داشت) رها کند و مثلا به ری منتقل شود و در آنجا خلافتی تازه تأسیس کند و به تعبیر کتاب «پادشاه ایران» شود؟ باید توجه داشت که در آن زمان هنوز مردمان نواحی فتح شده ایران غالبا مسلمان نشده بودند و به ویژه در همین گزارش کذایی نیز شخصیتی چون گیو و اسپهبدان دیگر نشانی از مسلمانی ندارند. این منطقی است که شخصیتی چون گیو فرزند رستم فرخزاد و یا بزرگان ایرانِ مغلوب و شکست خورده بخواهند از اعراب انتقام بگیرند و یا حتی از یک شخصیت معترض مسلمان عرب برای احیای نوعی سلطنت ایرانی استفاده کنند، اما بسیار بعید می نماید که شخصیتی چون حسین بن علی، صرفا به دلیل عدم خرسندی از وضعیت موجود و حتی با انگیزهی معارضه با خلیفه وقت، حاضر شود به چنین گزینه ای تن دهد. به ویژه که خود نیز در این کار پیشگام باشد.
دوم. پرسش دیگر در باره شخصیت فرستاده امام حسین است. هرچند محال عقلی نیست که امام حسین همسر و یا دخترش را به چنین مأموریتی فرستاده باشد اما، با توجه به فضای فکری و دینی و سیاسی آن دوران، بسیار بسیار بعید می نماید که بزرگ اهل بیت در آن زمان، زنی را به عنوان نماینده و فرستادهی سیاسی خود به چنین مأموریتی مهم و آن هم در ناحیه ای دوردست اعزام کرده باشد. چنین امری در آن دوران بی سابقه است و حداقل نمونه ندارد و از این رو قبول آن آسان نیست. از آن مهم تر، وقتی بپذیریم که همسری شهربانو شاهزاده ایرانی از اساس نادرست و ناموثق است، احتمال جعل و افسانه پردازی چنین سفری بسیار بیشتر می شود. گرچه در این کتاب همسری شهربانو برای امام حسین فرض گرفته شده است. نیز گفتنی است که دختری برای امام حسین به نام «حورالعین» ثبت نشده است.
سوم. نکته بس مهم آن است که سرداران ایرانی در ری و نیز در عراق اصرار دارند که، برای پیروزی بر دشمن و حداقل در حمایت و حفاظت از حسین و کاروانش، نیرویی بسیج و آماده کنند ولی به گفته نمایندهی امام، او هرگز تن به چنین پیشنهادی نمی دهد و این بسی شگفت می نماید. همان گونه که این سرداران به درستی مدعی بودند، چنین اقدامی و کامیابی در آن، بدون حمایت سازمان یافته نظامی و مردمی مؤثر، امکان نداشت. در این حرکت تند سیاسی علیه حکومت، به احتمال قریب به یقین جنگ گریزناپذیر می نمود. همان گونه که در همان ماجرای حرکت حسین از مکه به کوفه، درگیری خونینی رخ نمود. از این رو احتراز امام حسین از وقوع جنگ داخلی بین مسلمانان، هرچند به لحاظ اخلاقی مهم و مقبول می نماید، ولی به لحاظ سیاسی و نظامی یک اشتباه بزرگ به حساب می آید و بسیار بعید است که شخصیتی با تجربه چون حسین بن علی، مرتکب چنین خطایی بشود.
در هر حال نویسنده کتاب امام حسین و ایران، کوشیده است روایتی کاملا ایرانی از ماجرای امام حسین و حادثه کربلا ارائه دهد. گفته شده دلیل حرکت حسین به سوی عراق این بوده که راه دیگری برای گذر کاروان وی به سوی ایران نبوده است. نویسنده برای تغلیظ ایرانیت داستان، در یک جا مدعی است در لحظات سخت پایانی زندگی مسلم بن عقیل در کوفه، جوان آهنگر ایرانی به نام عباس بذایی اردبیلی با ابزارهای آهنگری خود به یاری مسلم تنها مانده می شتابد و البته کشته می شود. نیز گفته شده که در شام طبیب ایرانی به نام بختیشوع علی بن حسین بیمار را معاینه می کند و برای او دارو تجویز می نماید.
ب. رخداد حادثه کربلا در سرزمین کهن ایرانی
اما در مورد دوم. هرچند رخداد کربلا در سرزمین نینوا در بین النهرین کهن، به خودی خود معنای خاصی ندارد و جز تصادف نمی تواند باشد اما همین تصادف بعدها (شاید پس از پیدایی شعوبیه) واجد معنای خاص شد و به هر تقدیر به نوعی در پیوند با تاریخ و فرهنگ ایران و ایرانی تفسیر شد. از جمله در دوران معاصر مطهری از محمود عقاد نویسنده مصری می آورد: «اطراف کربلا از دیرباز مهد ایمان به مبارزه نور و ظلمت بود، و در اطراف آن مردمی بودند که به درگیری دایمی میان اهورامزدا و اهریمن ایمان داشتند، ولی در حقیقت، این نوعی مجاز و پندار بود، و حوادث تاریخی خواهان آن نبود که این سرزمین هایی که به اهورامزدا و اهریمن ایمان دارد شاهد جنگی باشد که بهتر است آن را جنگ نور و ظلمت نامید؛ جنگ حسین و قاتلانش. و این جنگ نزد ما به این نام شایسته تر است از جنگ اسلام و مجوس که در این سرزمین ها و اطراف آن از زمین های فارسیان صورت گرفته است. زیرا یک مجوسی با چیزی مبارزه می کند که در اعتقاد خود آن را نپذیرفته، لذا در دفاع وی چیزی از ایمان نسبت به آنچه پنداشته و معتقد است وجود دارد».[۶]
اما در تعاملات تاریخی، ظاهرا جای انکار ندارد که، در بستر رویش و پویش تشیع در تاریخ و فرهنگ ایران و ایرانی و تأثیر و تأثّر این دو بر هم در ادوار بعد، اساطیری چون ایرج و به ویژه داستان سیاوش، در تصویرسازی از امام حسین عرب مسلمان و شیعی، اثرگذار بوده و در واقع امام حسین سیمای بازسازی شده ایرج و سیاوش اساطیری ایرانی است. عنصر مظلومیت و زیست اخلاقی این سه تن برجسته است. این بازسازی و هم سازی را می توان در سنت عزاداری و سوگواری آئینی امام حسین به روشنی دید؛ سنتی که از دوران خیزش شعوبی و ملی ایران و بیشتر از دوران بوییان شیعی در سده های چهارم و پنجم هجری پدید آمد و در روزگاران بعدی و بیشتر در دوران صفوی با گرایش غلیظ شیعی امامی و ضد سنی تقویت و تثبیت شد. چنان که منابع اسلامی می گویند سوگواری کهن ایرانی با عنوان «سیاوشان» در قرون نخست اسلامی در برخی نواحی ایران همچنان رایج و برقرار بوده است.
در روزگار ما نیز، شریعتی در گفتار «حسین وارث آدم» خود با استفاده از دانش تاریخی و فلسفهی تاریخ مختارش و با بیانی ادبی و هنری نیرومند، به نوعی از اساطیر و فرهنگ کهن ایرانی در تفسیر و تبیین هرمنوتیک رخداد کربلا، استفاده کرده و تلاش کرده تا نوعی فلسفهی تاریخ دوگانه آشتی ناپذیری را به تصویر بکشد. او دو رود تاریخی دجله و فرات را به عنوان نماد دو جریان قابیلیِ حاکم بر تاریخ و جریان هابیلیِ محکوم در تاریخ معرفی می کند و رخداد کربلا را بین این دو رود خویشاوند اما در برابر هم و دشمن هم قرار می دهد و حسینی را تصویر می کند که بین دو صف قابیلیان و هابیلیان تاریخ به عنوان نماد جریان هابیلی روزگار خود ایستاده و همچنان در برابر نظام های قابیلی مقاومت می کند و تلاش می کند به رغم تمام ناامیدی بیاستد و نیفتد. در این تفسیر قابیلیان نماد ستم و تبعیض و فساد اند و هابیلیان مظهر عدالت و برابری و صلاح. به زعم شریعتی، این دو نماد از آدم تا خاتم (نبی اسلام) تداوم داشته و پس از آن تا پایان تاریخ نیز ادامه خواهد داشت. در آنجا که شریعتی دو صف قابیلی و هابیلی را به نام معرفی می کند، بیش از همه از رخدادهای بین دجله و فرات یاد می کند که عمدتا ایرانی اند و این البته طبیعی است. زیرا حداقل پس از سقوط بابل به دست کوروش هخامنشی به سال ۵۳۹ پیش از میلاد، بین النهرین (به تعبیری میان رودان[۷]) در طول هزار و سیصد سال نه تنها ایرانی بوده بلکه به تعبیر درست برخی منابع عصر اسلامی «دل ایرانشهر» شمرده می شده و از این رو زبان و فرهنگ و ادبیات و اندیشه ایرانی در این ناحیه مهم تمدنی رایج بوده است.
اشارتی به یک خبر جعلی در دشمنی امام حسین با ایرانیان
در پایان لازم است اشاره شود که اخیرا برخی با جعل آشکار (عمد و یا غیر عمد) سخنی را به نقل از مدخل الفبایی «عجم» در «سفینه البحار» شیخ عباس قمی محدث شیعی معاصر به امام حسین نسبت داده و در نتیجه امام حسین را دشمن ایرانیان و ایرانیان را دشمن امام و تشیع معرفی کرده اند. بررسی فنی خبر مورد ادعا، در این مجال نمی گنجد، اما اجمالا می توان گفت، متن جعلی تلفیقی است از توضیحات قمی، سخنی کوتاه از امام صادق و خبری مستقل و جداگانه از ماجرای ورود اسیران ایرانی در ایام فتوحات به مدینه و مخالفت امام علی با فروش زنان و به بردگی گرفتن مردان به فرمان عمر؛ خبری که از قضا در دفاع و در حمایت علی از ایرانیان است و بعد تحریف در ترجمه فارسی این جعل شگفت انگیز. به ویژه باید توجه داشت جاعلان این خلط و آمیزش، احتمالا عمدی، عنوان «ابوعبدالله» را حسین بن علی دانسته اند. درست است که امام حسین هم دارای این لقب است ولی اولا، این لقب عمدتا به امام صادق اطلاق می شود و ثانیا، قراین نشان می دهد که مراد کدام شخصیت است.[۸]
قابل ذکر این که در همان مدخل عجم سفینه البحار، مؤلف روایاتی عمدتا از نبی اسلام و علی در نکوداشت ایرانیان آورده است. جدای از انبوه روایات در ستایش از ایرانیان به وسیلهی نبی اسلام و امام علی و دیگر بزرگان علوی، حداقل می توان پرسید حسین بن علی، که وفق قول مشهور همسرش شهربانو شاهدخت ایرانی بوده و او مادر علی بن الحسین (امام چهارم شیعی) شمرده می شود و او نزد امام حسین و دیگر امامان بعدی به شدت محبوب بوده، چگونه می توانسته چنین نگاه منفی و ضد انسانی و خلاف عواطف معمول علویان نسبت به پارسیان داشته باشد؟ روشن است که این دیگر یک دعوی مذهبی نیست، بلکه برآمده از اسناد تاریخی و داده های موجود در منابع اسلامی موجود است. اسناد پرشمار تاریخی دقیقا با این نگرش در تعارض است. بررسی روابط تعاملی و مثبت ایرانیان با علویان و شیعیان (زیدی، اسماعیلی و امامی) از قرن نخست تا قرون بعدی، این مدعا را ثابت می کند.
منابع و پانوشتها
[۱] . طیبی، ناهید، شهربانو – بازکاوی و پژوهشی، در باره همسر امام حسین (ع) و مادر امام سجاد (ع) -، تهران، علم، ۱۳۹۲.
[۲] . این کتاب بارها چاپ و منتشر شده است. در این گزارش از نسخه منتشر شده در سال ۱۳۸۱ به وسیله بدرقه جاویدان و در جستجوی اینترنتی استفاده شده است. قابل ذکر است که گزارش این کتاب در اینجا به معنای اعتبار بخشیدن به آن نیست بلکه بدین جهت است که این کتاب در زمان خودش مورد توجه قرار گرفت و خوانده شد و شاید هنوز نیز مورد توجه باشد و خوانده شود. در هرحال تحلیل و نظری است که گفته شده و حداقل به نام یک نویسنده خارجی رسما منتشر شده و از این رو طرح آن خالی از لطف و فایده نیست.
[۳] . اگر هم متنی واقعا وجود اشته، اصولا روشن نیست که مترجم چه اندازه به متن وفادار بوده است. به ویژه که هم ترجمه های منصوری به بی اعتباری شهرت دارد و هم مهم تر (حداقل تا این لحظه) راقم این سطور در جستجوهای خود عنوان کتابی از کورت فریشلر در باره امام حسین نیافته است. هرچند کتاب عایشه همسر محبوب محمد در فهرست آثار این محقق آلمانی آمده؛ کتابی که باز به وسیله منصوری به پارسی ترجمه شده است. طبق یک جستجوی اینترنتی به وسیله دوستی آشنا به زبان آلمانی، کورت فریشلر آلمانی در سال ۱۹۱۷ زاده شده و در سال ۲۰۰۳ درگذشته است.
[۴] . در البدایه والنهایه ابن کثیر (جلد ۷، ص ۱۲۰) از شخصی به نام نعمابن مقرن یاد شده که در سال ۲۱ هجری عمر او را به عنوان فرمانده اعزامی به نهاوند اعزام کرده است. اگر نعیم بن مقرن همین شخص باشد (که به احتمال زیاد هم اوست)، در این صورت بسیار بعید است که او در سال ۶۱ یعنی چهل سال بعد در ری به عنوان والی و امیر بوده باشد. محتمل است نویسنده فرنگی نام را درست تلفظ نکرده و یا مترجم در تلفظ آن دچار اشتباه شده باشد.
[۵] . در معجم البلدان یاقوت حموی این مدخل یافت نشد.
[۶] . مطهری، حماسه حسینی، جلد ۳، ص ۱۶۲-۱۶۳. متن نقل شده مطهری در ص ۷۹-۸۰ متن عربی کتاب «ابوالشهداء» عقاد آمده است.
این که به تناسب محدودهی جغرافیایی واقعه کربلا و به صورت نمادین می توان جدال حسین و قاتلانش را جدال کهن ایرانی نور و ظلمت و اهورا و اهریمن تفسیر کرد، حرفی نیست؛ اما روشن نیست که چرا عقاد این موضوع را به موضوع جنگ اعراب و ایرانیان در حدود چهل سال پیش در این منطقه ربط داه است. ظاهرا این قیاس لغو است و بلاموضوع.
[۷] . هرچند نام ها و عناوین قراردادی اند و همواره در حال تغییر و تحول اما به نظر نمی رسد که ترجمه نام ها و اعلام و آن هم اعلام تاریخی و تثبیت شده کار بایسته و مفیدی باشد. «بین النهرین» عربی است و احتمالا عربان آن را برساخته باشند ولی هرچه هست قرنهاست که مورد استفاده است و فکر نمی کنم ضرورتی در ترجمه و معادل گذاری آن باشد. چنان که «هلال خصیب» در همین ناحیه عربی است ولی دلیلی ندارد آن را ترجمه کرده و عنوان تازه ای جعل کنیم. چنان که سالیانی قبل مرحوم دکتر محمدحسین روحانی (نویسنده و مترجمی که بر فارسی خالص نویسی اصرار داشت)، هلال خصیب را به «ماه نو بارور» ترجمه کرده بود اما چگونه و با چه منطقی می توان ماه نو بارور را جانشین هلال خصیب کرد؟
[۸] . قمی، عباس، سفینه البحار و مدینه الآثار، تحقیق مجمع البحوث الاسلامیه، تقدیم و اشراف علی اکبر الخراسانی، مشهد، آستان قدس، الطبعه الثالثه، ۱۳۸۸، جلد ۶، ص ۱۶۵.
در حالی که بیش از دو سال از جنبش "زن، زندگی، آزادی"، جنبشی که جرقه…
بیانیهی جمعی از نواندیشان دینی داخل و خارج کشور
رسانههای گوناگون و برخی "کارشناسان" در تحلیل سیاستهای آینده ترامپ در قبال حاکمیت ولایی، بهطور…
زیتون: جلد دوم کتاب خاطرات طاهر احمدزاده اخیرا از سوی انتشارات ناکجا در پاریس منتشر…