صمیمیت به نظر من همیشه یکی از نقاط موفق در ارتباط انسانی است، چه در خانواده و چه در روابط دوستانه و چه در رابطه یک حکومت با مردم و حتی در رابطه میان فقها و روحانیون با مردم. ممکن است کمی پیش تر برویم و بگوییم چرا مردم نباید همین صمیمیت را میان خودشان با پیامبران و ائمه داشته باشند؟ مگر نه اینکه خود پیغمبر گفته است «الخلق عیال الله» یعنی همه مردم خانواده خداوند هستند؟ یا به عبارت دیگر مردم عیال خداوند هستند. طبیعی است روحانیون برای اینکه مردم احساس صمیمیت بیشتری با خداوند بکنند، یا در واقع برای گرم کردن بیشتر کانون خانواده، تلاش می کنند تا این رابطه هرچه بیشتر صمیمانه شود.
مداحان اهل بیت و روضهخوانها گاه چنان رابطه خودشان را با ائمه و خانواده آنها صمیمی نشان میدهند که آدم تعجب میکند چرا با خانواده خودشان این همه صمیمی نیستند؟ مثلا فرض کنید مداحان به همسر خودشان میگویند «منزل» ولی به همسر حضرت علی میگویند «فاطمه جان»، یا واعظان به خواهر خودشان میگویند «حاج خانم»، ولی به خواهر امام حسین میگویند «زینب جان»، یعنی صمیمیت در این حد؟ همین میشود که بسیاری از اهل سنت برای شیعیان حرف در میآورند و میگویند که آنها کافر و ملحد و مهدور الدم هستند. بگذریم از این که خیلی از این شیعیان هم وقتی فرصت پیدا میکنند و میکردند، معتقدند و بودند که هرکسی از شیعیان نیست، غاصب حق حضرت علی است و در واقع همه یک و چند میلیارد ملت اهل سنت تلویحا از کفارند و این شیعیان با مسیحیان و یهودیان بهتر کنار میآیند تا اهل سنت.
البته یکی از خوشبختیهای ما این بود که روابط عاشقانه مداحان با خانواده ائمه در همان ده پانزده روز ماه محرم بود و بعد از پایان یافتن این ایام، مرخصی آنها را صادر میکردند و تا یک سال بعد مزاحمت برای خانواده ائمه ایجاد نمیکردند؛ ولی در سالهای اخیر این صمیمیت دارد به شکل عجیب و غریبی گسترده میشود. هفته قبل چشمام به یک جمله روشن شد از جناب پناهیان که از شیوههای موسیقی پاپ و استندآپ کمدیهای مدرن در سخنرانیهایش کمابیش استفاده میکند و هر چند هفته یکی از استعدادهای درخشانش را به منصه ظهور میرساند. جملهای که خواندم چنین بود «خداوند در شب تولد پیغمبر مژده ظهور خمینی را داد». با خواندن این جمله متوجه شدم که مثل همیشه ساعتهای متمادی پشت مانیتور نشستهام و باز هم چشمهایم دچار بدبینی نسبت به واقعیت شده است. بلند شدم صورت و چشمهایم را شستم و نگاهی به دوردست انداختم و برگشتم. این بار به مانیتور خیره شدم که جمله را درست و خوب ببینم. در کمال شگفتی متوجه شدم که جمله همین است و وقتی دوباره آن را خواندم، دیدم متاسفانه چشمانم واقعبینتر از آن است که جمله را غلط دیده باشد.
یک لحظه با خودم فکر کردم و یاد یکی دو تا از دوستان طنزنویس افتادم که زیاد از کار آنها خوشم نمیآید، چون معتقدم شوخی با ائمه و پیامبر، آمد و نیامد دارد و واقعا خیلی از طنزنویسانی که یک دفعه میبینی در سن چهل پنجاه سالگی غیبشان میزند و هر چه جستوجو میکنی که بعد از رسیدن به چهل و سه سالگی طرف چه سرنوشتی پیدا کرده، هیچ چیزی پیدا نمیکنی، جزو همین جماعتاند. اصلا بعید نیست که طرف از همین شوخیها کرده باشد و یک باره کما بیش سرنوشتی شبیه مسخ کافکا پیدا کرده باشد، و شوخی شوخی شده باشد سوسک و هرچه هم عیال و دوستان همکار روزنامه دنبالش میگردند، پیدایش نمیکنند. بعد همین میشود که وقتی زندگینامه ذبیح بهروز را میخوانی میبینی تا سن شصت هفتاد سالگی سرنوشتش معلوم است، ولی واقعیتش این است که من شک دارم واقعا ذبیح بهروز سوسک نشده باشد، و فکر میکنم واقعیت را در موردش نگفتهاند.
حتی معتقدم صادق هدایت هم چه بسا به همان سرنوشت گرهگوار سامسار مسخ کافکا دچار شده، ولی این کفار خاجپرست به خاطر این که بیضه محترم اسلام توی چشم جهانیان تتق نزند، واقعیت را در موردش پنهان میکنند. کلا ماجرای خودکشی هدایت از نطر من توطئه استکبار جهانی و محافل ماسونی و صهیونیستی است تا نگذارند که مسلمین به وعدههای الهی ایمان بیاورند، وگرنه معلوم است که هر کس از این شوخیهای زشتی که صادق هدایت با خداوند و دینداران می کرد، به حاج آقا پناهیان نسبت بدهد، خداوند شخصا سوسکاش میکند و بعید هم نیست همان موقع یک مومنی وسط پاریس در هیبت پیشخدمت هتل در اتاق سوسک مذکور (صادق هدایت سابق) حاضر شده و چنان با دمپایی الهی بر ملاجش ضربتی بزند که اثری از آثارش روی کره زمین باقی نماند. یعنی چه که از قول پناهیان نوشتند که «خداوند در روز تولد پیغمبر مژده ظهور خمینی را داد» این طنزهای بی معنی یعنی چه؟
با این همه اگر چه مطمئن شده بودم که این نوشته فلان هادی طنزنویس است که احتمالا ساعتی قبل در لندن سوسک شده و حالا زیر مبل خانه از وحشت دمپایی عیالش دارد جان به جان آفرین تسلیم میکند و حالا دارد توبه میکند که چرا چنین جملهای را به پناهیان نسبت دادم که به این سرنوشت دچار شدم؟ راستش دلم سوخته بود، ولی از طرفی هم خندهام گرفته بود از این طنز بامزهای که نوشته است. به همین دلیل برای خواندنش وارد صفحه شدم، ولی دیدم که مطلبی در کار نیست و فقط یک فایل یوتیوبی است که بالای آن چنین تیتری نوشته شده «پناهیان: خدا در جشن تولد پیغمبر مژده ظهور خمینی را داده بود». این را که دیدم، مطمئن شدم که کار جدی است و یکی از این عزیزانی که روی تصاویر روحانیون صداگذاری میکند و خیلی اوقات هم ویدیوهای بامزهای درست میکنند، گیر داده به پناهیان و روی تصویر او یا صداگذاری کرده یا جملاتش را مونتاژ کرده. اتفاقا تصویر ویدیویی را دیدم و دقت کردم که چقدر مونتاژ تمیز و خوبی هم شده. کلی خندیدم و البته فکر کردم، این شوخیها دیگر نخنما شده و ممکن است پناهیان خل و چل شده باشد، ولی دیگر نه این قدر. امروز دوباره و سه باره مطلب را جستوجو کردم و این دفعه دیدم که نه، اصلا شوخی و طنز و صداگذاری و این حرفها نیست. مثل اینکه واقعا آقای پناهیان همین جمله را گفته است.
حجت الاسلام پناهیان در این ویدئویی که میبینید گفته: «همیشه وقتی هفده ربیعالاول میشود، یک داستانی یادم میافتد که به شما عرض کنم. امام فرمود: اینکه چهارده کنگرۀ کاخ کسری در شب میلاد پیغمبر اکرم فرو ریخت شاید معنایش این باشد که رسول من! بعد از چهارده قرن، دین تو در این مملکت حاکم خواهد شد … همانجا این به ذهنام آمد که در شب میلاد پیامبر گرامی اسلام خدا در جشن تولد پیغمبر مژدۀ ظهور خمینی را داده است!» یعنی واقعا ایشان همه این حرفها را گفته است و اصلا شوخی در کار نیست.
تصویر عینی هم که آدم میتواند بازسازی کند احتمالا این است که جشن تولد پیامبر را گرفتند و اصحاب همه کادوهای روز تولد را میآورند، بعد یک به یک بستهها را باز میکنند، و یک باره آخرین بسته را که باز میکنند، یک دیویدی صدر اسلام دیده میشود. اصحاب نگاهی به پیامبر کرده و سعی میکنند به روی خودشان نیاورند که در جریان رابطه خداوند متعال و پیامبر هستند. فکر میکنند که احتمالا این دفعه خداوند به جای اینکه آیات قرآن را کم کم نازل کند، یک دیویدی شیک، شامل کل قرآن با ترجمه الهی قمشهای فرستاده که دیگر هم خیال پیامبر از آن همه نقل قول و خطاطی و خوشنویسی راحت شده باشد، هم حرفی توی ترتیب آیات نباشد و بعدا هم دعوایی سر نوع نزول قرآن نشود. بعد که دیویدی را توی دیویدی پلیر اولیه صدر اسلام میگذارند، یک دفعه صدا بلند میشود که «بوی گل سوسن و یاسمن آید، عطر بهاران کنون از وطن آید، جان ز تن رفتگان سوی تن آمد، رهبر محبوب خلق از سفر آمد، دیو چو بیرون رود فرشته در آید …» و یک دفعه تصویر امام خمینی جلوی چشم مهاجرین و انصار جان میگیرد و امام خمینی از هواپیمای ایرفرانس پیاده میشود و سلمان و ابوذر به پیغمبر نگاه میکنند که ایشان هم به تصویر خیره شده و یک دفعه حضرت فریاد میزند که اون رو قطع کن. و بلافاصله سلمان فارسی دکمه استاپ را میزند و تصویر قطع میشود.
یعنی من هر چه فکر میکنم که این آقای پناهیان به چه دلیل چنین راز مهمی را در مسجد و جلوی همه ملت بازگو کرد نمیفهمم. و از آن بیشتر، چیزی که نمیفهمم این است که واقعا این امام خمینی که این همه برای خداوند و پیغمبر اهمیت داشت، واقعا چرا خداوند در کنار این همه الطاف خفیه و آشکار الهی که نصیب ایشان کرد، چرا اصول اولیه تربیت فرزند و انتخاب شاگرد را به ایشان یاد نداد که از بین همه پسران و دختران و نوه و نتیجه و نبیره و ندیدهاش چهار تا آدم هماهنگ با رهبر معظم انقلاب تربیت نشود و چهار تا شاگرد راست و درست تربیت نتوانست بکند که آن یکی اکبرشان نفوذی دشمن از کار در بیاید، نخستوزیر اولش بازرگان منحرف بشود، رییسجمهور اولش بنی صدر فاسد بشود و فراری از مملکت اسلام و نخستوزیر دومش میرحسین موسوی هم جاسوس اجنبی در بیاید که الآن پنج سال است در حصر مانده.
حتما آقای پناهیان میخواهد بگوید امام خمینی علم غیب نداشت. آخر عزیز من! وقتی خداوند متعال از ۱۴۰۰ سال قبل این را انتخاب کرده بود، چهار تا جمله هم از علم غیب به او میگفت که این همه آدم، فامیل و آشنا، ملعون و محصور و فراری و مطرود نشوند. بالاخره خداوند یک هدیه هم میخواهد به پیغمبرش بدهد، نباید در انتخاب چشم روشنیاش دقت کند؟