چهرهاش خندان، آرام و بیهراس است: احمد مسعود، بزرگترین فرزند و تنها پسر قهرمان ملی افغانستان، احمد شاه مسعود است که این روزها با داستان مقاومتش تاروپود سیمایی اسطورهای را پیش چشم ما میبافد. گویی مادر تاریخ سالها او را در دل خود پرورده بود تا درست همینجا بزایدش: در تندباد نبردی نابرابر و تراژیک. او قهرمان جوانی است که هنوز پا از نقشۀ تاریخ برنداشته، گام در آسمان اساطیر نهاده است.
تماشای او به ورق زدن شاهنامه میماند: جوانیاش مثالِ سهراب است، کینخواهیاش از خون پدر همچون فریدون، دلاوریاش چون کاوه و مظلومیتش یادآور سیاوش. در او و حکایتی که این روزها با دنیا میکند، همۀ ملزومات و مقتضیات شخصیتهای اسطورهای جمع است: جوانی و دلاوری و آرمانخواهی، صلب پاک، مقبولیت خلقی و فره ایزدی.
عکسهایی که از او در صفحات رسانهها منتشر شده، غالباً او را در درّۀ سبز و خرّم پنجشیر یا در پسزمینهای از کوهستان نشان میدهد و این هر دو به انعکاس روح اسطورهای و حماسی در سیمای او کمک میرساند: در اغلب تصاویر پسزمینه آباد و خرّم است و بدین ترتیب ایماژ قهرمان جوان به منبع حیات اصلی مردمش متصل میشود: کشاورزی و زرع، که منبع اقتصادی جامعهای است که او به نجات آن امید میورزد. عکس او با پسزمینۀ درختی که انارها از شاخهاش آویختهاند، عکسش با رودخانهای پرآب در پشت سر، حتی چند مصاحبه در صحن سبز چمن، همه تصوری عمومی از ساخت جامعهای مطمئن،
پررزق، ریشهدار و آباد به دست او را برمیسازند؛ جامعهای که چون مینویی بر زمین به پاسداشت طبیعت و زندگی شبانی انسانها مؤمن است.
زمان پرچم برافراشتن احمد مسعود نیز با ساخت اسطورهای داستان او تطابق دارد: شهریور. «شهریور مرکب از دو جزء است. جزء اول به معنی سلطنت و مملکت و جزء دوم که صفت است به معنی آرزوشده و جمعاً به معنی سلطنت مطلوب و کشور آرزوشده است. در اوستا از شهریور کشور جاوردانی اهورامزدا، سرزمین فناناپذیر و بهشت برین اراده شده است.» (فرهنگ اساطیر و داستانوارهها در ادبیات فارسی، محمدجعفر یاحقی، انتشارات فرهنگ معاصر، ص ۱۶۲). شهریور«مظهر توانایى، شکوه، سیطره و قدرت خداست. در جهان مینویى او نمایندۀ فرمانرواى بهشتى است و در زمین نمایندۀ آن سلطنتى است که با کمک کردن به فقرا و ضعفا و با چیرگى بر همۀ بدىها ارادۀ خدا را در آن مستقر مىکند.» (شناخت اساطیر ایران، جان هینلز، ترجمۀ ژاله آموزگار و احمد تفضلى، نشر چشمه، ص ۱۷۴)
عدهای از دوستداران احمد مسعود با برهمدوختن چهرۀ تاریخی او با شخصیتی اسطورهای مخالفاند و معتقدند او نیز چون دیگران انسانی است با همۀ خصال بشری؛ جز این که در موقعیتی تاریخی در تشخیص نیکی از شر خطا نکرد و سر از راه عدالت برنتابید. عجب آنکه فردوسی، حتی در تأیید رای این گروه هم، باز شاهدی اسطورهای در کار میآورد تا ثابت کند که راه اسطورههایی چون احمد مسعود از کورهراه تاریخ گذشته است:
فریدون فرخ فرشته نبود
ز مشک و ز عنبر سرشته نبود
به داد و دهش یافت این نیکویی
تو داد و دهش کن، فریدون تویی.
منبع: فیس بوک نویسنده
درآمد در این نوشتار به دو مطلب خواهم پرداخت. نخست، تحلیلی از عنوان مقاله و…
تردیدی نیست که تداوم نزاع اسرائیل و فلسطین که اینک منطقهی پرآشوب و بیثبات خاورمیانه…
تصور پیامدهای حمله نظامی اسرائیل به ایران نیروهای سیاسی را به صفبندیهای قابل تأملی واداشته…
ناقوس شوم جنگ در منطقۀ خاورمیانه بلندتر از هر زمان دیگری به گوش میرسد. سهگانۀ…