از اواخر دهه ۱۹۶۰ میلادی بدین سو پژوهشهای گسترده و عمیقی پیرامون جنبشهای اجتماعی، در ابعاد مختلف، از سوی برخی متفکرین و محققینی چون کریستین ژاکوب، جان مک کارتی، آلبرتو ملوچی، آنتونی اوبرشال، ماریو دیانی، چارلز تیلی، هنک جانسون، پیتر آیزنگر، کلاوس اوفه، پاملا اولیور و … انجام شده است که دانش ما را دربارهی جنبشهای اجتماعی عمیقتر و فنیتر کرده و با استفاده از این تحقیقات، بهتر میتوانیم در رابطه با جنبشهای اجتماعی در جامعه ایرانی به بحث و گفتوگو و ایجاد و اتخاذ استراتژیها و تاکتیکهای جنبشی بپردازیم.
درواقع مجموعه جنبشهای اجتماعی در دههی ۱۹۶۰ میلادی، جامعهشناسان و تحلیلگران و پژوهشگران را به صرافت و تکاپو انداخت که پیرامون این جنبشها به تفکرات اساسی و پژوهشهای میدانی بپردازند. آلن تورن فیلسوف و جامعهشناس فرانسوی از جمله پیشگامان این جریان پژوهشی محسوب میشود که در تحلیل جنبشهای مذکور اعلام کرد: «جنبشهای اجتماعی جدید از نظر شکل و محتوا با انقلابهای کلاسیک تفاوتهای جدی دارند». همین تفاوتهای اساسی موجب شدهاند که مفاهیم، و معانی چندی از واژگان در رابطه با جنبشهای اجتماعی دستخوش تغییراتی شوند و اصطلاحاتی نیز برای توضیح جنبشهای جدید از دیگر رشتهها و حوزههای دانش وام گرفته و استفاده شود.
یکی از این واژگان یا اصطلاحات «پرفورمنس» (perform(ance به معنای نمایش یا اجرای نمایشی است. کاربرد این اصطلاح برآمده از برخی جنبههای نظریهی جامعهی تودهای (تودهوار) است که توسط متفکرین ضد ذاتباوری پردازش و تعمیق و به یکی از واژگان کلیدی در تحلیل جنبشهای اجتماعی جدید و کنشهای اعتراضی شده است. ژوزف ار.گاسفیلد معتقد است با وجود نقدهای جدی و بنیادینی که به نظریهی جامعه تودهای وارد شده است، سه جنبه از ابعاد این نظریه همچنان اهمیت خود را حفظ کرده است؛ اول اینکه بخش زیادی از تعاملات انسانی به جز تعامل رودررو با فاصله از یکدیگر و در قالب تعامل شبهاجتماعی روی میدهند. بدین معنا تصویر جامعه به منزله یک تماشاچی که مطالعات جامعهی تودهای متضمن آن است، همچنان کارآمد و قابل قبول است. دوم اینکه چنین تعاملی دستکم تا حد زیادی بدون واسطهی نهادها و گروههای اجتماعی صورت میپذیرد، و سوم اینکه مفهوم مخاطب (تماشاچی) تودهای واژهای استانداردشدهتر و همگنتر از مفاهیم طبقه، وضع و قومیت است. مفهوم تماشاچی تودهای در نظریهی جامعهی تودهای، این ایده که جنبشهای اجتماعی و به طور کلی عرصه سیاسی را صحنه نمایش تلقی میکنند برجستهتر میکند. متفکرین ضد ذاتباوری از آنجا که پدیدهها را دارای ذاتهای غیرقابل تغییر و ثابت نمیدانند و اساسا با وجود ذات پدیدهها مخالفند، برای سیاست و جامعه و پدیدههای مرتبط با آنها نیز قائل به ذات نیستند، چون بر این باورند که سیاست ذات پیشینی ندارد، آن را صحنه نمایشی میدانند که کنشگران در آنجا ایفای نقش میکنند و بسیاری از مردم تماشاچی این نمایشاند. بنابراین در جنبشهای اجتماعی و کنشهای اعتراضی ( اعم از فردی و جمعی) نمایش یا بیان نمایشی (performative articulation) از اهمیت ویژهای برخوردار است. هر کنش اجتماعی یا سیاسی از آن روی که کنشگران و مخاطبانی دارد یک پرفورمنس است و به نمایش در میآید تا بر مخاطبان خود تأثیر بگذارد. تماشاگران به تفسیر نمایش میپردازند و مبتنی بر تفسیر خود کنشگری میکنند، نمایشهای دیگری را خلق میکنند و دیالکتیکی مستمر بین تماشاچی و کنشگر ایجاد میشود و موجب تکامل هر دو در ایجاد فرهنگ و هویت جمعی میشود.
در این تعامل مستمر هر فرد، گروه و سازمان، گاهی تماشاچی است و گاهی کنشگر که نمایش خود را اجرا میکنند و تاثیرات متقابل خود را در مسیر تحول میگذارند. در چنین وضعیتی سیاست عرصه نمایشهای اعتراضی کنشگران معترضی است که وضع موجود (یا حداقل بخشی یا جنبهای از آن) را نمیپسندند و خواهان تغییر و تحولاند. به اعتصاب غذا نیز باید از این منظر نگاه کنیم. یک کنش اعتراضی به مثابه یک پرفورمنس. تلاشی که در آن اعتصابکننده در مقام معترض از صحنه نمایشی که برای او ایجاد کردهاند و خود در خلق آن کمترین نقشی نداشته است برای اجرای نمایش معترضانهای که سناریواش را خود طراحی کرده استفاده میکند؛ اما اعتصاب غذا زمانی به یک پرفورمنس اعتراضی تبدیل میشود که موجب تهییج و کنش مخاطب یا تماشاچی شود، کنشگران دیگری پا به عرصه نمایش گذارده و پرفورمنسهای اعتراضی خود را ارائه دهند تا مخاطبان بیشتری را جذب کنند.
کنشگران جدید لزوما نباید اعتصاب غذا کنند و میتوانند با ابداع روشهای جدید اعتراضی یا استفاده از روشهای معمول، پرفورمنسهای خود را ارائه دهند. اعتصاب غذا به عنوان یک روش اعتراض هیچ اصالتی ندارد و از روشهای بسیار دیگری میتوان برای نمایش اعتراض استفاده کرد.
مهم وضعیتی است که به آن معترضیم و این وضعیت باید مورد توجه قرار گیرد. اینکه امروز نگارنده در اعتراض به عدم استقلال قوه قضائیه و سلطه مطلق بازجوها بر زندگی و سرنوشت متهمین و زندانیان سیاسی در اعتصاب غذاست، باید اذهان و افکار عمومی را متوجه وضعیتی که به آن معترض است بکند و موجب برانگیختن روشهای اعتراضی دیگر علیه این وضعیت شوند.
توجه به اعتصاب غذا و یا اعتصابکننده انحراف از مسیر اعتراض است و موجب شکست اعتصاب غذا به مثابه اعتراض میشود. در این سازوکار اعتصابکننده مطالبه و خواستهی شخصی ندارد، بلکه خواهان تغییر وضعیت نامطلوب کنونی و بهتر شدن اوضاع است که البته ممکن است در نهایت از تغییر مثبت نفع شخصی هم ببرد، اما مخاطب باید متوجه وضعیت نامطلوب و تغییر این وضعیت به شکلی باشد که منتهی به خیر همگانی گردد.
وقتی توجه به وضعیت نامطلوبی که موجب برانگیختن اعتراض شده است جلب شود از روشهای دیگری برای اعتراض استفاده میشود و پرفورمنسهای متعددی خلق میشوند که وجه مشترکشان اعتراض به وضعیت موجود و تلاش برای تغییر مثبت آن است. اعتراض نگارنده به دخالتهای بیحد و مرز و غیرقانونی ضابطین قضایی در پروندههای فعالان سیاسی و مدنی است که بعضاً حتی موجب نابودی زندگی آنها میشود، پس مخاطب باید متوجه این موضوع و اهمیت آن شود که اگر قرار است در مقام کنشگر پا به عرصه نمایش اعتراضی بگذارد تمرکزش بر این موضوع باشد. اگر در اعتصاب غذا وجه اعتراضی آن و وضعیت و موضوعی که به آن اعتراض شده است، برجسته شود آن اعتصاب غذا به عنوان یک پرفورمنس، اعتصاب موفقی بوده است. زندانی از سر ناچاری به این روش اعتراضی روی آورده است و قرار نیست که با یک اعتصاب غذا طرحی نو دراندازد، تنها بیان یک اعتراض است و بس، اما اگر دیگران از روشهای متفاوت و متعدد دیگری برای بیان اعتراض خویش به آن موضوع یا وضعیت خاص استفاده کنند و خالق یک فرهنگ اعتراضی باشند، حتی اگر تغییر فوری و بلافاصلهای رخ ندهد، موجب موفقیت اعتصاب غذای اعتراضی میشوند و این پرفورمنس اعتراضی تاثیر فرهنگی و اجتماعی خود را خواهد گذاشت.