در حاشیه بازداشت توماج صالحی و یادداشت «استعاره معنا را می سازد» نوشته طاها پارسا
تاریخ نشان داده که اساسأ قدرت سیاسی و هنرهمواره در تقابل با یکدیگر بوده اند و قدرتمندان غالبأ نهایت سوءاستفاده را ازهنرمندان نمودهاند. از احمد شاملو میپرسند آیا هنر و سیاست جایی به هم میرسند؟ او پاسخ میدهد، «بله حتمأ. نرون شهر رم را به آتش می کشید و چنگ می نواخت، شاه اسماعیل صدها هزار نفر را گردن می زد و غزل می گفت. بتهوون عظیمترین سمفونی عالم را در ستایش شادی ساخت اما تقدیم ناپلئون کرد.هیتلر آرزو داشت نقاش شود و… بله هنر و سیاست در جایی به هم می رسند اما متاسفانه بر سر نعش یکدیگر».
تکلیف جمهوری اسلامی در این میان کاملا مشخص است، چرا که وقتی تمامیتخواهی دینی در شمایل ولایتمطلقه فقیه حکومت کند نمیتواند تحمل انتقاد را داشته باشد، برعکس میکوشد همگان را به انقیاد ایدئوژیک خود درآورد. ماجرای دستگیری رپر جوان توماج صالحی با توجه به وحشت حکومت ایران از هرگونه نقد و اعتراضی در همین راستا قابل درک میباشد. اگر این مورد را با برکناری رئیس دانشگاه تهران محمود نیلی آن هم صرفا به جرم درخواست آزادی مشروط برای کسری نوری، دانشجویی که حتی حدود نصف مدت حبس ناعادلانه خود را سپری کرده است، مقایسه کنیم، درمی یابیم که رژیم از هر گونه تسامحی بری میباشد.
تهدید در ترانه توماج
توماج صالحی با دو اثر خود یعنی «سوراخ موش بخر» و «زندگی نرمال» به اوج شهرت رسید و حکومت را نیز به وحشت انداخت. بهنظر میرسد «سوراخ موش بخر» این رپر به ترتیب اهمیت دو اشکال عمده دارد. نخست تهدید جانی علیه کسانی که او آنها را هنرمندان بازاری و روزنامهنگاران صادراتی یا سوپاپ اطمینان میخواند. توماج از ذکر نام برخی از این عناصر نیز پرهیز نمیکند و علنأ میگوید «یادتون باشه خون فقط با خون شسته می شه». دوم بازیگر صادراتی یا نایاکی نامیدن کسانی که بهرغم مشکوکبودن رفتارها و مواضع آنان مدرکی دال بر اثباتش وجود ندارد. به عبارت دیگر اگرچه انتقاد توماج کاملا منطقی و بهحق است و با هنرنمایی خود حقایق تلخی را به تصویر میکشد، اما تشویق جامعه به انتقامجویی در فردای حذف جمهوری اسلامی ناخواسته تفکری را تبلیغ میکند که نتیجهاش چیزی جز تکرار سناریوی مشابه اعدامهای بیرحمانه برخی مسئولین دوره پهلوی بربام مدرسه رفاه نخواهد بود؛ همان قساوتی که ده سال بعد اوجش را در کشتار دهشتبار تابستان ۶۷ شاهد بودیم.
نتیجه هنرنمایی توماج این بود که جمهوری اسلامی او را به جرم تبلیغ علیه نظام و به بهانه اشاعه خشونت و تهدید بازداشت کرد، این در حالی است که خود نظام ولیفقیه جرثومه جنایت و آدمکشی است.
واکنش شتابزده الهه هیکس و فرناز فصیحی
اگرچه هیکس از این حق برخورداربود که به دنبال متهمشدن خویش از سوی رپری که میلیونها مخاطب و هواخواه دارد، از خود دفاع کند، اما با شناختی که از جمهوری اسلامی داریم، هیکس میبایست سکوت میکرد و یا لحن توئیت خود را تعدیل مینمود؛ همان کاری که بعدأ با حذف توئیت اول، در توئیت دوم انجام داد. توئیت فرناز فصیحی اما عاری از هرگونه منطقی بود، وقتی نوشت «تهدید به مرگ در آهنگ، ویدئو و توئیت جنایت است» در حالیکه خود جمهوری اسلامی نمونه چهاردهه جنایت میباشد.
اگرچه می توان گفت که هرگونه تهدید به انتقامجویی و مرگ در جوامع پیشرفته و دموکراتیک نیز جرم به حساب میآید که بعضأ میتواند به پیگرد قضائی منجر شود، اما الهه هیکس یا فرناز فصیحی در کجای اروپا یا آمریکا سراغ دارند که کسی را به این جرم بازداشت نمایند؟ در دنیای قانونمند اولا هر مجازاتی متناسب با جرم است، ثانیأ مجرم از وکیل مستقل و دادگاهی علنی و عادلانه برخوردار میباشد، آنچه که تحققش در جمهوری اسلامی خیالی بیش نیست.
ترانه توماج، زبان استعاره یا ذهن انتقامجو؟
در یادداشت «استعاره معنا را میسازد» به قلم طاها پارسا در تارنمای زیتون آمده «در موسیقی رپ، تُن صدا و سرعت ادای واژگان و ادبیات خیابانی و عامه در کنار هم یک زبان استعاری را برای انتقال و یا ساخت معنا شکل دادهاند… در نهایت تأسف و تعجب، در شبکههای اجتماعی دیده میشود که برخی از فعالان سیاسی، رسانهای و حقوق بشر، استعارههای هنرمندانهی این خواننده جوان را حمل بر حقیقت کرده… و با این استدلال بازداشت او را موجه و یا خواستار ایجاد محدودیت برای آزادی بیاناش شدهاند»
در تحلیل فوق چند اشکال وارد است، اول اینکه رپ اساسأ زبان استعاره یا ایجاز نیست، بلکه در آن با صراحت و مستقیمأ خواننده نظر خود را منتقل می کند. توجه به خاستگاه این سبک در غرب نشانگر این امر است. رپ و هیپهاپ به عنوان شاخهای از آن درواقع جنبش و جوششی است که دردهه ۶۰ میلادی سیاهان آمریکا در اعتراض به فقر و نژادپرستی بدان روی آوردند. رپ ترکیبی از نثر و نظم(شعر) به شمار میرود برای بیان اعتراض عریان و نه در لفافه یا استعاره. این سبک در حقیقت روشی است برای بیان عقاید جدی و افکاری که غالبأ جنبه توهین آمیز دارد.
دومین اشکال این است که برخلاف نظر طاها پارسا، وقتی توماج در ترانهاش نامهایی چون الهه هیکس را با صفت بازیگر صادراتی میآورد، قاعدتأ منظورش بیان یک حقیقت است نه طبعأ اشاره استعارهای به او و اتفاقا مشکل اصلی در همینجاست.
سوم اینکه نمیتوان تهدید کرد که سوراخ موش بخر و یادآور نمود که خون فقط با خون شسته میشود و آنگاه در توجیهاش گفت که این صرفأ زبان استعاره است.
چهارمین خطا این است که خواننده صرفا کسانی را که به ظن او در خدمت جمهوری اسلامی هستند تهدید به انتقام میکند، بنابراین مجازات آمرین و عاملین که نظام ولیفقیه را پاسداری میکنند، در فردای حذف جمهوری اسلامی به مراتب شدیدتر از یک انتقامجویی خواهد بود.
ختم کلام آنکه بنده نه درصدد توجیه مظالم بی شمار حکومت خامنهای هستم و نه مدافع برخی مدعیان حقوق بشر و مطبوعاتیهای مظنون به همکاری با جمهوری اسلامی. دستگیری توماج صالحی قطعأ محکوم است، حتی اگربه صورت مشروط و با وثیقه آزاد شده باشد. نکته حیاتی در اینجاست که اشتعال آتش انتقام چه از سوی نظام و چه از سوی مخالفان آن مردود است. رسالت واقعی هنرمند انتقاد و اعتراض است نه تبلیغ و آموزش آدمکشی در برپایی عدالت. آفت ادراک آن قالست و حال خون به خون شستن محال آمد محال.
۱۳ آبان در تاریخ جمهوری اسلامی روز مهمی است؛ نه از آن جهت که سفارت…
در تحلیل سیاسی و روانشناختی دیکتاتوری، مسئله مقصر دانستن پذیرفتگان دیکتاتوری به عنوان افرادی که…
امروز یکم نوامبر، روز جهانی وگن است؛ این روز، یادبودِ تمام دردمندیها و خودآگاهیهایی است…
درآمد در این نوشتار به دو مطلب خواهم پرداخت. نخست، تحلیلی از عنوان مقاله و…