جناب علی ایزدی بر نگارنده منت نهاده و یادداشتی را که با عنوان «استعاره معنا را میسازد» نوشته بود، نقد کردهاند. من در آن یادداشت به ماجرای بازداشت توماج صالحی و واکنش فعالان سیاسی، رسانهای و حقوقبشر، به استعارههای هنرمندانهی این خواننده جوان پرداخته و گفته بودم که «چرا استعاره را حمل بر حقیقت کرده و حتی در مواردی به ترجمهکردن واژگانی آن به زبانهای دیگر دست یازیده و با این استدلال بازداشت او را موجه و یا خواستار ایجاد محدودیت برای آزادی بیاناش شدهاند».
آقای ایزدی اما نظر دیگری دارد و مدعای من را نقد کرده است. او برای مستدل کردن نظرش چهار نکته/دلیل آورده و میگوید:
۱: رپ اساسأ زبان استعاره یا ایجاز نیست، بلکه در آن با صراحت و مستقیمأ خواننده نظر خود را منتقل میکند
۲: وقتی توماج در ترانهاش نامهایی چون الهه هیکس را با صفت بازیگر صادراتی میآورد، قاعدتأ منظورش بیان یک حقیقت است نه طبعأ اشاره استعارهای.
۳: نمیتوان تهدید کرد که سوراخ موش بخر و یادآور نمود که خون فقط با خون شسته میشود و آنگاه در توجیهاش گفت که این صرفأ زبان استعاره است.
۴: [وقتی] خواننده صرفا کسانی را که به ظن او در خدمت جمهوری اسلامی هستند تهدید به انتقام میکند، بنابراین مجازات آمرین و عاملین […]در فردای حذف جمهوری اسلامی به مراتب شدیدتر از یک انتقامجویی خواهد بود.
***
من گمان میکنم در میان این چهار گزینه، شمارههای دوم و سوم و چهارم تکراریاند و با تعابیر و شدت و حدتی متفاوت جملگی «یک ادعا» دارند و آن این است: توماج با اسم و رسم و به شکل حقیقی و نه استعاری و نمادین، افراد را تهدید به انتقام و حذف کرده و خشونت را ترویج داده و این خطاست. اما مبنا و پایهی این «ادعا» هم همان نکته/دلیل اول است که آقای ایزدی نوشته:«رپ اساسأ زبان استعاره یا ایجاز نیست، بلکه در آن با صراحت و مستقیمأ خواننده نظر خود را منتقل میکند». به عبارتی دیگر آقای ایزدی میگوید چون رپ زبان استعاره نیست و صریح است پس متن را باید حمل بر حقیقت کرد نه استعاره.
اما اشکال این سخن جاست که ظاهرا آقای ایزدی «رپ» را هنر و «خواننده رپ» را هنرمند ندانسته است. گویی فردی عادی، سخنانی معمولی گفته یا یادداشتی نوشته و یا جایی سخنرانی کرده و گفته خون را باید با خون شست و فلانی و فلانی دنبال سوراخ موش باشند وگرنه فردای براندازی انتقام میگیریم.
بلی اگر چنین میبود، من نیز با ایشان موافق میبودم که «متن دارد به صراحت و بدون استعاره نظرش را منتقل میکند». (اگرچه در آن شرایط هم از حق آزادی بیان گوینده بدونِ لکنتِ زبان دفاع میکردم)
اما و صد اما؛ بهزعم نگارنده و چنانچه در یادداشت قبلی مقدماتش را آوردهام، رپ نوعی هنر است. در رپ/هنر، موسیقیِ ساده و ریتم و حتی تُنِ صدا و نوع ادای کلمات، از «متنِ ترانه» یک فرامتن میسازد؛ فرامتنی که زبانش زبان استعاره است. در این فرامتن، هر اسم و رسمی، نماد است و نشانه و بهانه؛ و نباید از فرازبانش جدا شود، ترجمه گردد و یا حمل بر حقیقت شود. «اسمی» اگر میآید نشانهای است برای نوعی از رفتار، و از رفتاری اگر یاد میشود بهانه و استعارهای است برای خلق یا انتقال معنا.( در مقام تمثیل: وقتی من داد میزنم، یعنی حرف نمیزنم، بلکه دارم داد میزنم. در آن حالت «دادزدن» زبانِ انتقالِ معناست نه همان زبانی که دارم با آن داد میزنم یا حرف میزدم. حالا گیرم فردی بگوید تو فقط داد نمیزنی بلکه داری حرف هم میزنی، در این صورت است که به دشواری تفکیک میان زبان و فرازبان میافتیم.)
به باور من، توماج در آن ترانه دارد میگوید استبداد را به قلم و قدم و درم یاری ندهید و ظلم را بههیچوجه توجیه نکنید وگرنه در عاقبت و کارنامه آن شریک خواهید بود. غیر از این معنا باقی کلمات را باید حمل بر مجاز کرد و گویی رپِ توماج، شکلی از معنای نهفته در همین بیت پُر تناسبِ حافظ است«فردا که پیشگاه حقیقت شود پدید/ شرمنده رهروی که عمل بر مجاز کرد».
بههر صورت سپاسگزار علی ایزدی هستم که فرصتی فراهم کرد تا این معنای غامض بیشتر به میان آید و بهتر بتوانم منظورم را توضیح دهم و البته حیفم میآید که این نکته حاشیهای را نپرسم و نگویم که اگر این دو اثر هنری توماج به زعم ایشان مصداق «تبلیغ و آموزش آدمکشی در برپایی عدالت» و «تشویق جامعه به انتقامجویی در فردای حذف جمهوری اسلامی» است، اصولا چرا باید بازداشت و محاکمه و احتمالا مجرمدانستن او را محکوم کنیم؟ مگر خشونت و ترویج آن نباید خط قرمز ما باشد؟ مگر ما منتقد جمهوری اسلامی بهخاطر اعمال خشونت و ترویج آن نیستیم؟ مگر نفی خشونت اصالت ندارد؟
درآمد در این نوشتار به دو مطلب خواهم پرداخت. نخست، تحلیلی از عنوان مقاله و…
تردیدی نیست که تداوم نزاع اسرائیل و فلسطین که اینک منطقهی پرآشوب و بیثبات خاورمیانه…
تصور پیامدهای حمله نظامی اسرائیل به ایران نیروهای سیاسی را به صفبندیهای قابل تأملی واداشته…
ناقوس شوم جنگ در منطقۀ خاورمیانه بلندتر از هر زمان دیگری به گوش میرسد. سهگانۀ…