انجلا مرکل، آلمان و انتخابات

مهدی نوربخش

نام انجلا مرکل با حزب سیاسی او، اتحادیه مسیحیان دموکرات (CDU)، در عرصه سیاست آلمان شناسایی شده است. در نوامبر سال ۲۰۱۶، بدنبال انتخاب دانالد ترامپ برای ریاست جمهوری در آمریکا، مرکل، در نامه ای باو که در آن ناباوری و حقیر پنداشتن رئیس جمهور انتخابی آمریکا را مخفی میکرد نوشت، دو کشور آلمان و آمریکا به همکاریهای خود ادامه میدهند و در دفاع از «دموکراسی، آزادی، احترام برای قانون و کرامت انسانی» پهلوی یکدیگر خواهند ایستاد. این نامه مرکل به ترامپ در عین حال هشداری بود به رهبران کشورهای دموکراتیک در دنیا که ترامپ خطری خواهد برای ارزشهاییکه نظامهای لیبرال دموکراسی بآنها پایبند هستند.  این نامه برای همه کسانیکه به ارزشهای دموکراتیک اعتقاد داشتند مجددا تعهد یک کشور بزرگ و راهبردی اروپارا به دموکراسی به نمایش گذاشت. اما اهمیت این نامه در این بود که در زمان انتخاب ترامپ، راست افراطی در اروپا در حال رشد بوده و کنشهای ضد مهاجرین و مهاجرت خصوصا از کشورهای مسلمان نشین به کشورهای اروپائی و اسلام هراسی را پیگیری، تشویق و ترویج مینمود. روزنامه نیویورک تایمز در یک سرمقاله خود در این سال مرکل را یکی از رهبران دنیای آزاد نامید. فلسفه سیاسی حزب مرکل، مسیحیان دموکرات،  بعد از جنگ جهانی دوم کمک شایانی به متحد نمودن مجدد اروپا کرده بود. تشکیل اتحادیه اروپا کلا برپایه فراهم آوری زمینه برای اتحاد کشورهای اروپایی و بر اساس تامین صلح و همکاری شکل گرفته بود. مرکل در طول ۱۶ سال بعنوان صدر اعظم آلمان در استحکام پایه های نظم در اتحادیه اروپا تلاشهای فراوانی نمود.

فلسفه سیاسی مسیحیان دموکراتیک و آنچه مرکل بآن پایبند بوده و است در بچالش کشیدن فاشیسم و کمونیسم در اروپا شکل گرفت. دموکراتهای مسیحی در آلمان اعتقاد داشته و دارند که «کرامت انسانی، که بعنوان یک ارزش از طرف خدا به انسانها ارزانی شده است، به بهترین شکل در پلورالیسم سیاسی، برپایه آموخته های اجتماعی مسیحیت، خودرا نشان میدهد.» اینورنیزی استی در کتاب معروف خود «دموکراسی مسیحی چیست – What is Christian Democracy) مینویسد که تاریخ مسیحیان دموکرات در اروپا نشان میدهد که این فلسفه سیاسی بعنوان یک تز برای بچالش کشیدن بیگانه هراسی بومیگرا (Xenophobic Nationalism) نقش مهمی را ایفا نموده است. استی ادامه میدهد که شکست ترامپ و یا فلسفه سیاسی او در غرب زمانی میتواند انجام و واقع گردد که به مسیحیان طرفدار او گفته شود که این میراث بزرگ مسیحیت را که بر کرامت انسانی و پلورالیسم سیاسی تکیه میکند فراموش نکنند.

مسیحیان دموکرات در اروپا از ابتدا به سیاستهای پوپولیستی پشت کردند بخاطر اینکه اعتقاد داشتند که به اعتماد ملی و رابطه بین دولت و ملت ضربه میزند. آنها منادی و متعهد به سیاستهای دموکراتیک و شناخت مخالفین مشروع خود که در چهارچوبهای قانونی عمل میکنند بوده اند. در گذشته مرکل با بزرگترین رقیب سیاسی خود در صحنه سیاست آلمان، حزب سوسیال دموکرات،  که در حال حاضر و در این انتخابات حزبش از آنها عقب ماند، وارد مذاکراه برای ائتلاف سیاسی و یا طراحی سیاستهای مختلف شده است. وقتی صدر اعظم گذشته المان، هلمت کول، به فساد متهم گردید، حزب مسیحیان دموکرات اورا خلع و از صحنه سیاست دور نمود. دموکراتهای مسیحی و مرکل نتنها از آزادی و کرامت انسانی در صحنه سیاست دموکراتیک آلمان سخت دفاع کرده اند بلکه زمانیکه راست افراطی  به تشویق اسلام هراسی (Islamophobia) و یا مخالفت با مهاجرت (Immigration) خصوصا از کشورهای مسلمان نشین همت گذاردند، انها در مقابل این موج سخت ایستادگی نمودند. مسیحیان دموکرات و مرکل بیک جامعه چندین فرهنگی (Multiculturalism-Multikulti) اعتقاد داشته اند و در سال ۲۰۱۰ طرح خودشان را برای وجود چنین فرهنگی در کشور خود ارائه دادند.  وقتی ترامپ اعلام نمود که مردم از شش کشور مسلمانان نشین در خاورمیانه و افریقای شمالی نمیتوانند به آمریکا سفر و یا مهاجرت کنند، کشورهای اروپائی و خصوصا مسیحیان دموکرات در آلمان با این سیاست سخت مخالفت کردند. این موضع اسلام هراس ترامپ اگرچه همه رهبران سیاسی راست افراطی در دنیا مثل ویکتور اوربان را در مجارستان خوشحال نمود و بعدا او گفت که باید به مکتب مسیحیت دوران گذشته برای دموکراسی (Old School Christian Democracy) برگشت، که مکتب  مسیحی اوربان اصولا ضد مهاجر بود،  اما بسیاری در اروپا خصوصا در بین مسیحیان دموکرات از تصمیم ترامپ متاثر شدند و این تصمیم را با باورهای مسیحی نامتوازن و مخالف دانستند. بعنوان یک نیروی سیاسی در اروپا، مسیحیان دموکرات با تکیه برتعالیم مسیحی و باور دموکراسی و پلورالیسم سیاسی در نوشتن قانون اساسی بسیاری از کشورهای اروپا بعد از جنگ جهانی دوم شرکت نمودند. آنها در المان حزب مسیحیان دموکرات (Christian Democratic Union-CDU)، حزب دموکرات مسیحی (Christian Democratic Party) در ایتالیا و جنبش مردمی جمهوری (Popular Republican Movement) در فرانسه ایجاد نمودند. آنها نتنها در ایجاد یک نظم دموکراتیک در اروپا بعد از جنگ جهانی دوم شرکت نمودند که در رشد اقتصادی این قاره و همچنین شکل گیری اتحادیه اروپا کمک شایانی کردند. اروپا تا پایان جنگ جهانی دوم عرصه سیاستهای دولتهای استبدادی و فاشیستی بود.

اینورنیزی استی اعتقاد دارد که سه عامل بزرگ  بر موفقیتهای مسیحیان دموکرات در اروپا تاثیر گذاشته است. اول؛ آنها به اصل فرعی بودن (Subsidiarity) که بر باورهای توماس اکینوس استوار شده باور داشته اند. اکینوس به طبیعی بودن نظم اجتماعی که برپایه قوانین الهی (Divine Law) منصوب (Ordained) شده است اعتقاد دارد. در این نظم اجتماعی به پیوستگی فامیل، کلیسا، شغل، خیرعمومی و غیره تاکید میشود. اکینوس به این نظم اجتماعی بشکل یک سیستم که همه اجزای آن بیکدیگر مرتبط میباشند باور دارد. اینگونه به نظم اجتماعی نگاه کردن، در بین مردم همبستگی (Solidarities) ایجاد میکند. در این نظم،  یک مسیحی دموکرات خودرا یک شخص انسانی (Human Person) میداند. این فرد از روابط سنتی گذشته اجتماعی دست برمیدارد و حتی به جمعگرایی که برپایه یک گروه، یک ملت، یک نژاد و یک طبقه اجتماعی استوار است پشت پا میزند. لذا پلورالیسم سیاسی برای یک مسیحی دموکرات بمعنی اینست که قدرت در بین تمام گروههای اجتماعی بطور مساوی تقسیم میگردد تا ارزشهای دموکراتیک بتواند پایدار بماند. هیچ گروه و طبقه اجتماعی در این باور نمیتواند بر قدرت انحصاری بهرنامی متکی بماند. قدرت انحصاری در این باور در کمونیسم، فاشیزم و استبداد مطلق تعریف میشود.

دوم؛ مسیحیان دموکرات به نابرابری طبیعی باور دارند. انسانها درحقوق شهروندی و تساوی در حقوق انسانی  مشترک و یکسان هستند. مسیحیان دموکرات در اقتصاد بیشترین تلاششان برروی ایجاد فرصت یکسان برای همه شهروندان، بنیان دادن بیک نظام بازار آزاد و به شکل دادن به یک شبکه امنیت اجتماعی قوی اعتقاد دارند اما با تقسیم ثروت بسیار مخالفند. آنها اعتقاد دارند که یک سیستم مالیاتی خوب میتواند در جامعه ثبات ایجاد نماید و از شکل گیری شکاف طبقاتی جلوگیری بعمل اورد اما دولت نباید ثروت را در درون جامعه تقسیم کند. سوسیالیستها در اروپا بیشتر بر مفهوم تقسیم ثروت تکیه کرده اند.

سوم؛ مسیحیان دموکرات برای ساختن کشورهای اروپائی بعد از جنگ جهانی دوم با دکترین تنفر از بیدینی و یا با کسانیکه دین دیگری داشته اند، خداحافظی کردند. آنها بدنبال اروپائی بودند که اگر بعد از جنگ برای ساختن ان به پلورالیزیم سیاسی باور پیدا کرده اند باید در عرصه پلورالیزم دینی و عقیدتی هم قدمهای کلی برداشته شود. آنها اعتقاد نداشتند که فقط مسیحیان در این دنیا و آن دنیا رستگار میشوند. آنها بجای عبادت خدا که برایشان در آسمان نشسته است، به جشن گرفتن برای دستآوردهای بشری و همه انسانها در روی زمین باور داشته اند. آنها حتی با لیبرالیسم فردگرا قهر نمودند تا به جامعه ای دستیابند که بر جمع گرایی هدفمند تکیه میکرد. بخاطر اینکه کمونیسم، فاشیسم و حتی لیبرالیسم فردگرا را دشمنان ارمان خود میدیدند، بطور فعال در جنگ جهانی دوم  شرکت کرده تا آنها و اینگونه ایدئولوژی ها را شکست دهند. در سال ۱۹۴۶ شلنج شونینگن نوشت، «آنچه ما امروز میفهمیم اینست که یک مسیحی جنگ بزرگی را برعلیه ماتریالیسم اعلام و شروع کرده است.»

اگرچه با گذشت زمان،  قدرت مسیحیان دموکرات در صحنه سیاست اروپا در سالهای ۶۰ و ۷۰ میلادی تقلیل پیدا کرد اما در آلمان این تفکر بطور نیرومند در صحنه سیاست این کشور ماند و بنیان اندیشه مسیحیان دموکرات همچنان در صحنه سیاست کشورهای اروپائی زنده مانده است. انجلا مرکل برای ۱۶ سال از طرف  حزب خود و رهبری حزب (CDU) بعنوان صدر اعظمی آلمان در عرصه سیاست رسمی این کشور ماند.

یکی از نهادهاییکه برای ایجاد آن از فلسفه سیاسی مسیحیان دمکرات بهره گرفته شده، اتحادیه اروپاست.  اینورنیزی استی مینویسد که تشکیل اتحادیه اروپا بدون شک دست آورد عملی مسیحیان دموکرات در اروپاست. در اتحادیه اروپا از اندیشه ایجاد اجتماع ارگانیک (Organic Communities) سخت حمایت شده وبر نقش طبیعی فرد انسانی (Human Person) تکیه شده است. در قرارداد تشکیل اتحادیه اروپا در سال ۲۰۰۷ تاکید مفرطی بر این اجتماع ارگانیک شده و باز بر اصل اتحاد بین مردم در کشورهای اروپائی و اصل فرعی بودن (Subsidiarity) تاکید شده است. در ایجاد اتحادیه اروپا همچنین بر اصل شکل دادن بیک بازار آزاد که مسیحیان دموکرات از آن بعنوان یک اصل مهم یادکرده اند تاکید شده است. شایان توجه است که باز آنها بر ایجاد نقش دولتها در فراهم آوری طرح امنیت اجتماعی برای شهروندان کشورهای مختلف اروپائی سخت توصیه کرده اند. اتحادیه اروپا به تشگیل یک دادگاه برای دفاع از حقوق بشر (European Court of Human Rights) همت گماشت. اگرچه بعد از سالهای ۷۰ میلادی، تعداد مسیحیانیکه به کلیسا میرفتند در اروپا تقلیل پیدا نموده است اما ارمان نهاد سازی دمکراتیک که بنیان آن به مسیحیان دموکرات در اروپا بر میگشت همچنان در اروپا زنده مانده است.

اندیشه و آرمان مسیحیان دموکرات در سالهای ۱۹۳۰ میلادی شکل گرفت و نهایتا موفق شد تا به عمر کمونیسم و فاشیسم در اروپا خاتمه دهد. اگرچه راست افراطی در قالب ترامپ در آمریکا، مرین لپن در فرانسه، ویکتور اوربان در مجارستان و…دموکراسی و اتحاد مردم اروپا، اتحادیه اروپا  و دموکراسی غربی را نشانه گرفتنه  اما نفوذ آنها در عرصه سیاست کشورهای  غربی رو به افول گذاشته است. در آمریکا، بخشی از مسیحیان در قالب اونجلیسم به راست افراطی پیوستند و حامی سرسخت ترامپ شدند. اگرچه این بخش از مسیحیان در جامعه آمریکا از زمان انتخاب ریگان برای ریاست جمهوری به صحنه سیاست آمریکا آمده بودند اما حمایت آنها از ترامپ، یک فرد راست افراطی تبعیضگرا،  کاملا غیر مترقبه بود.

در تابستان سال ۲۰۱۹، گروهی در مجارستان بپای صحبتهای ویکتور اوربان نشستند. در این صحبت اوربان با سوارشدن بر اعتباری که مسیحیان دموکرات در صحنه سیاست اروپا کسب کرده بودند میگوید، «ما مسیحی دموکرات هستیم.» اوربان در این صحبت  ۳۱ بار از لغت مسیحیت استفاده میکند و نهایتا این نتیجه را میگیرد که «لیبرال دموکراسی لیبرال است اما مسیحیان دموکرات لیبرال نیستند.» او نهایتا در قالب حزب فیدز (Fidesz) بدنبال ایجاد یک نیروی جدید در قالب یک گفتمان تازه بنام مسیحیت دموکراتیک اروپایی بود. اوربان یکی از رهبران سیاسی در اروپا است که در گذشته در مکتب سیاسی اتوون لمبزدورف (Otto von Lambsdorff)، یک لیبرال اروپائی تعلیم گرفته بود. او بعد از فوت جوزف انتال (Jozsef Antall) در سال ۱۹۹۳ میلادی که یک رهبر محافظه کار و نخست وزیر مجارستان بود میخواست که از سنت سیاسی و شهرت  او اعتبار کسب نماید و بطور فعال وارد سیاست شد. او با موفقیت چشمگیری توانست حامیان انتال را جذب افکار سیاسی خود کند و آرام آرام با دوری گرفتن از افکار او، رهبری سیاسی راست افراطی را در سال ۱۹۹۸ در مجارستان بدست گیرد. انتال در عمر کوتاه سیاسی خود بسیار کوشش کرده بود که به هلمت کوهل، صدر اعظم گذشته آلمان، که رهبری حزب مسیحیان دموکرات (CDU) را در المان بدست داشت نزدیک شود و از اعتبار و افکار او بهره گیرد. در سال ۱۹۹۱ انتال در یک سخنرانی گفت، «ماخودمان را مسیحیان دموکرات لیبرال مینامیم. مسیحیت دموکراتیک بعنوان یک روش سیاسی به پارلمان و ارمانهای لیبرال اعتقاد دارد. لیبرالیسم و دموکراسی آنچنان در هم تنیده اند که وقتی در سالهای ۱۹۹۰ از لیبرالیسم صحبت میکنیم از حکومت قانون، کرامت انسانی و بازار آزاد اقتصادی صحبت میکنیم.» ویکتور اوربان در مکتب مسیحیان دموکرات تعلیم گرفت، از نردبان فکری آنها برای بالا رفتن و دستیابی به قدرت استفاده کرد  اما در یک انحراف بزرگ که بیشتر به خصوصیات شخصی او برمیگشت، بیک راستگرای افراطی تبدیل شد.

مسیحیان دموکرات در تاریخ قرن بیستم اروپا بیک قدرت فکری ضد فاشیسم و کمونیسم تبدیل شدند. بعد از جنگ جهانی دوم، پایه گذار یک فرهنگ غنی در اروپا شدند. این فرهنگ بر دموکراسی، آزادی، حقوق بشر برپایه آنچه یک خوانش مسیحیت که آنرا توسط خدا منصوب میدانست تکیه کرد. رهبران مسیحیان دموکراتیک اروپا بر قدرت سیاسی پاسخگو تاکید داشتند. آنها افکار قرون وسطائی کشیشان اروپائی و استبداد رای و عقیده انهارا کاملا مطالعه نموده و بعدا قدرت خواهی مطلق فاشیسم و کمونیسم را در اروپا تجربه کرده بودند. جنبشیکه ایجاد نمودند پایش به بیرون از اروپا باز شد و تبدیل بیک فلسفه سیاسی جهانی برای ایجاد رابطه بین دین و حکومت شد. زمانیکه حکومت در یک انتخابات آزاد بدست آنها افتاد، انها به آزادی، عدالت، حق مخالف و مساوی برای شرکت مخالفین خود در حکومت تعهد سپردند.

در آمریکای جنوبی و کلا در بسیاری از نقاط دنیا، فلسفه  سیاسی مسیحیان دموکرات بگونه های مختلفی خودرا نشان داد. در سالهای ۱۹۶۰ میلادی،  فقه رهایی بخش (Liberation Theology) در بطن کلیسای کاتولیک در آمریکای جنوبی شکل گرفت. فقه رهایی بخش کلیسای کاتولیک در آمریکای جنوبی در سر لوحه کار خود به ریشه یابی فقر و مشکلات اجتماعی که در اثر آن ایجاد میشود و رهایی مستضعفین از بند فقر تکیه کرده و میکند. گستاو گوتیرز و لناردو بوف، لوئیس سگاندو و جون سوبرینو از درون کلیسا پایه گذار این فقه سیاسی بودند. زمانی پوپ در روم با آنها مخالفت میکرد اما این فلسفه بزودی در بسیاری از کلیساها در امریکای جنوبی جای خودرا باز نمود. در آمریکا فقه سیاه (Black Theology) و حتی در افریقای جنوبی، فلسطین، هند و کره جنوبی فقه رهایی بخش در بین مسیحیان خودرا عیان نمود.

در ایران ما، بخشی از روشنفکران مسلمان باهمین شیوه بیک خوانشی آزادیخواهانه و دموکراتیک از دین دست یافتند. زنده یاد مهندس بازرگان در یکی از سخنرانیهای خود به خواستن دین برای ایران و یا ایران برای دین اشاره میکند. او اعتقاد داشت که ایران نباید به محملی برای ارمانخواهی دینی تبدیل شود. او دین را برای ایران میخواست. او سخت به دموکراسی در خوانش خود از دین اعتقاد داشت. احترام به کرامت انسانها، پلورالیسم سیاسی، حقوق بشر و شهروندی و باز آزادی مخالف در ابراز عقیده و یا شرکت در سیاست برای او بسیار مهم بود و تا پایان عمر مخالف اقتدارگرایی ماند. او استبداد را بزرگترین دشمن یک نظم مردم سالار میدانست و باور داشت که مستبدین انسانهارا از خود و شخصیتهای سازنده اشان تهی میکنند.

مسیحیان دموکرات درحزب اتحادیه مسیحیان دموکرات در المان این انتخابات را به رقیب همیشگی خود، حزب سوسیال دموکرات آلمان باختند اما فاصله بین دو حزب برای کسب آراء زیاد نبود. حزب سوسیال دموکرات (SPD) با آراء ۲۵.۷% که نسبت به انتخابات سال ۲۰۱۷ به نسبت ۵.۲% ازدیاد پیدا کرده بود دست پیدا نمود. دومین حزب، اتحادیه مسیحیان دموکرات و سازمان خواهر آن (CDU/CSU)، ۲۴.۱% اراء را در این انتخاباتت بخود اختصاص داد که با کاهش ۸.۹% نسبت به انتخابات گذشته روبرو بود. حزب سبز (Grune)، ۱۴.۸% آراء را کسب نموده که نسبت به انتخابات گذشته، ۵.۸% آراء بیشتری را از آن خود کرده بود. حزب دست راستی افراطی (AfD) در این انتخابات ۱۰.۳% اراء را بخود اختصاص داده که نسبت به انتخابات گذشته ۲.۳% افت کرده بود. حزب (FDP) تعداد  آرایی که کسب کرده بود ۱۱.۵% بود که نسبت به انتخابات گذشته کمتر از یک در صد بر آن اضافه شده بود. بقیه احزاب بقیه آراء را کسب کرده اند.

در المان هم مسیحیان دموکرات و هم سوسیال دموکرات ها میتوانند دولت ائتلافی آینده را تشکیل دهند. باید منتظر بود تا در هفته های آینده دید کدام حزب میتواند با احزاب دیگر یک دولت ائتلافی تشکیل دهد. آنچه قابل بحث است اینست که مسیحیان دموکرات هم در قالب حزب سیاسی و هم یک فلسفه سیاسی در صحنه سیاست اروپا تاثیر گذار بوده و میباشند. حزب مسیحیان دموکرات در دو بخش جامعه آلمان نتوانست مثل گذشته ارا حداکثری را کسب نماید. شهروندانیکه در این کشور فکر میکردند که حزب مرکل در بخش تغییرات اقلیمی بسیار موثر نبوده و یا کم کاری کرده است. در ماههای پایانی عمر دولت او، سیل قدرتمندی چندین دهکده را در آلمان کاملا ویران نمود. این میزان خسارت برای بسیاری در آلمان قابل قبول نبود و آنها فکر میکردند که مرکل در زمینه مهار تغییرات اقلیمی تلاش کافی نکرده است. یکی از دلائلیکه حزب سبز در این انتخابات ارای بیشتری را نسبت به گذشته بخود اختصاص داده است نشان میدهد که مردم این کشور از مرکل توقعات بیشتری در این زمینه داشته اند. دوم، حزب مرکل نتوانست بخشی از مردم المان را قانع کند که مهاجرت از کشورهای مسلمان نشین و آفریقا باین کشور به اقتصاد صدمه ای نمیزند. اگرچه امار و ارقام نشان میدهد که او کاملا درست میگفته است اما بخشی از شهروندان این کشور نتوانستند خودرا با او همراه کنند.

انجلا مرکل با سه سنت بزرگ صحنه سیاست رسمی آلمان را ترک میکند. اول؛ بعنوان صدراعظم این کشور در سیاستهای خود بغایت برخوردی عالمانه داشت. نظم او در این چهارچوب بعنوان یک ارزش بزرگ برای سیاستمداران اروپایی به یادگار گذاشته شده است. دوم؛ مرکل سخت بانچه در صحنه سیاست گفته و تعهد داده بود پایدار ماند. او برای مردم کشورش یک سیاستمدار اخلاقی و کارآمد بود. سوم، او به استحکام بیشتر اتحادیه اروپا همت گماشت. شاید اگر برای او نبود، راست افراطی که با ترامپیسم قدرت گرفته بود، امکان اینرا پیدا میکرد که اتحاد را در بین مردم اروپا تضعیف کند اما رهبری مرکل این اجازه را نداد که جنبشهای افراطی بتوانند بیشتر از ضربه ای که به انگلیس زدند به اتحادیه اروپا بزنند.

رهبران سیاسی در دنیا میایند و میروند و شاید همیشه مردم آنهارا با سه معیار به ارزیابی میگذارند. اول؛ چقدر این رهبران کارآمد بوده اند و برای منافع ملی کشورشان چه کرده اند. دوم؛ چقدر به وعده هاییکه به مردم داده اند پایبند مانده اند و سوم؛ چقدر در سیاستهای خود در درون و بیرون اخلاقی عمل کرده اند. شاید گروهی برای اخلاقی عمل نمودن حکومت خصوصا در عرصه سیاست خارجی  ارزش آنچنانی قائل نباشند اما در دنیای فعلی ما و با بودن مردم در عرصه دنیای جهانی شده، افراد، کمپانیهای چند ملیتی و کشورها به ارزیابی گذاشته میشوند و نهایتا این ارزشگذاری مردم بشکلهای مختلف کارساز و اثر گذارخواهد بود. مرکل یکی از رهبرانیست که میتوان گفت به این سه اصل متعهد ماند. در ایمان مسیحی او خیر مردم نقش بزرگی را ایفا میکرد و شاید این تعهد دینی او به او اجازه نداد تا دربهای کشورش را برروی مسلمانان مهاجر باز نگذارد. گروهی او را بخاطر مسیحی بودن محافظه کار میدانند، اما تعهد او به ارزشهای دموکراتیک مارا بیاد انسانی میاندازد که از جزم دینی در صحنه سیاست المان واروپا استفاده نکرد.

منبع: هفته نامه صدا

 

 

تلگرام
توییتر
فیس بوک
واتزاپ

2 پاسخ

  1. در تکمیل عرایض قبلی باید گفته شود….امروزه برای حل مشکلات بزرگ بوجود آمده هم که شده عموم انسانها و بالخصوص مسلمین باید اجبار سوسیالیستی را با رضایت درونی خود قبول کنند و خواندن قرآن این امکان و آرامش را برای آنها ایجاد خواهد کرد…

    البته خواندن قرآن به روال گذشته نه ….خواندن قرآن با رعایت مدام اتصال آیات آن…روالی که اتصال و اتفاق انسانها را نیز در پی دارد…

    افراد یا کشورهایی که به انباشت ثروت و خوردن به اندازه دلخواه معتاد شده اند یا باید برای ترک این اعتیاد خود درد استخوان موقت را تحمل کنند و بهبود یابند و یا استخوان آنها در نبرد با ضعیفان بستوه آمده دیر یا زود شکسته خواهد شد و یا در قیامت در کالبدی ناقص حلول خواهند کرد….حبس در کالبدی ناقص ضمن دانستن توانایی های خود در حیات امروز عذاب ابدی را برای آنها خواهد داشت…

  2. حد دموکراسی در اقتصاد کجاست؟ یعنی بازار آزاد چقدر آزاد است؟ خط قرمز این آزادی بازار چیست؟

    آیا باید از ثروتمندان به اندازه ای مالیات گرفت که خودشان راضی هستند؟

    آیا باید از ثروتمندان به اندازه ای مالیات گرفت که ضعیفان بتوانند در حاشیه شهرها در کانکس ها یا گرمخانه ها بخوابند؟ یا باید به اندازه ای مالیات گرفت که ضعیفان در خانه های دولتی و متعلق به جامعه ساکن شوند؟

    آیا کسی که ورشکست شده یا در حادثه ای ناتوان شده یا بطور طبیعی فعلا توان و تدبیر کافی ندارد باید بتواند مجددا بکار بپردازد یا مستمری اجتماعی داشته باشد و به کف خیابان کشیده نشود؟

    اموال عمومی باید به رضایت عموم اداره شود و یا طی رقابت (و نگوییم رانت) به توانمندان واگذار گردد؟

    در معاملات باید به رضایت فقط دو نفر طرفین عمل شود و یا طبق رضایت اجتماعی که در قانون اجتماعی آن معاملات تدوین و منعکس شده باشد؟

    منظور تقسیم ثروت نیست بلکه ثروت باید امانت الهی در دست ثروتمندان فرض شود و در زمان سخت برای ضعیفان چه در نسل های بعدی خود ثروتمندان و یا دیگران یافت شوند کمک گرفته شود و این حقی است برای ضعیفان در اموال اغنیاء…

    آیا کشورهای ثروتمند باید نرخ منابع خام کشورهای ضیف را به نرخی که بنفع خودشان هست بخرند یا باید رضایت کشور ضعیف نیز لحاظ گردد؟ آیا اگر کشور ضعیف راضی به آن نرخ نشد به هر حیله و فریبی که شده باید به آن حمله نظامی کرد؟

    و بلآخره کشورها و انسانها باید به میزان نزدیک بهم بخورند و یا اغنیاء باید بیشتر و با کیفیت تر و به مقدار دلخواه خود….بخورند؟

    بنظر میرسد قوانین قرآنی (و نه مذاهب رسمی و سفارشی مقدس شده) به سوسیالیسم نزدیک تر است…تفاوت در این است که بجای نیروی قهریه در سوسیالیسم مردمی در سوسیالیسم قرآنی رضایت خدا و خلق خدا برای مومنین شرط ایمان و برای غیر مومنین وظیفه اجتماعی است… و این رضایت باید از زمان ظهور قرآن رعایت میشد و مومنین به یکدیگر وصیت میکردند و به کشورهای دیگر نیز سرایت میدادند….

    رضایت اجتماعی امری پویاست….از دوران ظهور قرآن و سادگی جوامع تا جوامع پیچیده و تخصصی شده امروز معیار است….امروزه اتحادیه ها و سندیکاها برای اعلام رضایت یا عدم رضایت هستند….

    منافقین طماع و متمول در لباس مومنین با سوء استفاده از پتانسیل اجتماعی بعد از رحلت پیامبر و بتدریج تحت عناوین دینی منحرف به کشورگشایی و غارت پرداختند و ابتدا خود جامعه مسلمین به فساد و تلاشی کشیده شد…و در ادامه جوامع دیگر نیز از معرفی شدن تربیت قرآنی محروم ماندند….

دیدگاه‌ها بسته‌اند.

رسانه‌های گوناگون و برخی “کارشناسان” در تحلیل سیاست‌های آینده ترامپ در قبال حاکمیت ولایی، به‌طور مکرر از مفهوم “فشار حداکثری” (Maximum Pressure) استفاده می‌کنند. این اصطلاح شاید برای ایجاد هیجان سیاسی و عوام‌فریبی رسانه‌ای کاربرد

ادامه »

حدود هفده سال پیش و در زمان جدی شدن بحران هسته‌ای، در تحریریه روزنامه بحثی جدی میان من و یکی از همکاران و دوستان

ادامه »

بی‌شک وجود سکولاریسم آمرانه یا فرمایشی که توسط پهلوی‌ها در ایران برقرار‌شد تاثیر مهمی در شکل گیری و حمایت گسترده

ادامه »