زیتون– اول خرداد ۱۳۹۵، وقتی خبر مرگ پرویز کلانتری را به بهترین رفیق همه عمرش دادند، شعری برای او سرود.
در سومین روز درگذشت مرحوم پرویز کلانتری متن این سروده به همراه دست خط زرین کلک ، برای انتشار در اختیار «زیتون» قرار داده شد، که در ادامه می آید:
***
ایستاد عاقبت
در ایستگاه آخر
*
چه نرم می رفتی
از برنجزارهای گیلان
از پل های مسجد سلیمان
و از تونل دراز کندوان
*
دود سفیدت
آسمان آبی را رنگ می کرد
و صدای هو هوی آوازت
عاشقان را
وعده ی دیدار بود
*
چه راه درازی پیمودی
ازین ایستگاه تا آن ایستگاه
از این بوم تا آن تخته رنگ
و ازین سر حیاط تا آن ته حیات
*
تا از ایستگاه هزار کابوس هراس
شاگردان نقش بر جان
و دوستان جان در نفس
و مردم سر سنگی و فروتنت را
به سرزمین های لذت جادو ببری
*
به بهشت زرد کویرها
به طلای کاهگل بام ها
به وسوسه ی مهتاب شیروانی ها
و به خنکای کوچه های تنگ سراب
*
قطار زندگیت سرشار بود
از حرف های تازه و انار
از زمزمه ی بنفش و بهار
و از اندیشه های ترد و آبدار
*
ایستگاه قرنطینه را بگذار
و در آخر کهکشان پارک کن
آرام… آرام
همچنان که همیشه
همه ی قطارها باید خستگی در کنند.
نورالدین زرین کلک
اول خرداد ۹۵ – کالیفرنیا
درآمد در این نوشتار به دو مطلب خواهم پرداخت. نخست، تحلیلی از عنوان مقاله و…
تردیدی نیست که تداوم نزاع اسرائیل و فلسطین که اینک منطقهی پرآشوب و بیثبات خاورمیانه…
تصور پیامدهای حمله نظامی اسرائیل به ایران نیروهای سیاسی را به صفبندیهای قابل تأملی واداشته…
ناقوس شوم جنگ در منطقۀ خاورمیانه بلندتر از هر زمان دیگری به گوش میرسد. سهگانۀ…