درآمد: دکتر حسین شیخ رضایی در گفتگویی که با عنوان «شبهعلم:مسئله یا شبه مسئله؟» منتشر شد، به طور مبسوط توضیح دادند که به دلیل روشن نبودن و گسترده بودن مفهوم شبه علم و همچنین به منظور جلوگیری از سوءتعبیر، بهتر است از عنوان «شبه علم» استفاده نکنیم. این مختصر نقدی بر این دیدگاه است و در آن استدلال میشود که چرا استفاده از واژۀ «شبه علم» ضرورت دارد و این مفهوم بر خلاف خودش میتواند مفید باشد.
***
ابتدا از آقای محمدرضا واعظ و از همۀ طرفهای گفتگو در پرونده «علم و شبهعلم» که افرادی متبحر و متخصصاند، بابت برگزاری این مجموعه گفتگوها تشکر میکنم. من با پیام اصلی دکتر حسین شیخ رضایی موافقم و پیام اصلی این است: برای افتراق علم و شبهعلم یک چوب جادویی وجود ندارد که بتوانیم با آن علم و شبهعلم را از هم جدا کنیم؛ یک کاغذ تورنسل نداریم که هر رنگی نشان از یکی از آنها باشد. در اوایل قرن بیستم، بعضی از فیلسوفان علم از جمله پوپر تلاش کردند که این چوب جادویی را ایجاد کنند. آنها با در نظر گرفتن یک شاخص سعی کردند بتوانند علم و شبهعلم را از هم جدا کنند. بعدها مشخص شد که کار به این سادگی نیست و در هر رشته و دیسیپلین علمی برای افتراق علم از شبه علم به مجموعهای از روشها و بینشهای مربوط به آن رشته نیاز است. بنابراین، متخصصان هر رشته در فرایندیشفاف و باز و اصطلاحا دموکراتیک، یعنی همه امکان مشارکت داشته باشند،میتوانند در رشته خو علم و شبه علم را افتراق دهند. این حرف کاملا درستی است و تردیدی در آن نیست. به عبارت دیگر، در این مورد با هم موافقیم که هیچ چوب جادویی وجود ندارد و علم و شبه علم یک طیف هستند. بعلاوه، در مواردی به راحتی متخصصین یک رشته میتوانند بگویند چه چیزی علم است و چه چیزی شبه علم؛ اما درصد کوچکی از موارد هم میماند که تمیز دادن علم از شبه علم سخت است و یا حتی موضوع محل اختلاف نظر و بحث است. این نیز حرف کاملا درستی است.
اما آنچه که من با آن اختلاف نظر دارم و می خواهم پاسخ دهم این است که ایشان گفتند که شبه علم مفهومی است که فایده چندانی ندارد و بهتر است از آن استفاده نکنیم و اگر ما با نظریه و یا روشی مخالفیم، به جای اینکه یک کلمه که حالت انگ و ناخوشایند دارد را به کار ببریم، بهتر است بگوییم به چه دلایلی با آن مخالفیم و ایراداتش چیست و چه اشکالاتی دارد؛ چون هیچکس دوست ندارد عنوان شبه علم به آن نسبت داده شود. بنابراین، به جای اینکه از شبه علم استفاده کنیم بگوییم که هر کدام چه ایراداتی دارد. در ادامه، من میخواهم پاسخ بدهم که چرا شبه علم مفهوم مفید، معرفت بخش و قابل استفاده است و چرا ما بایستی از آن استفاده کنیم؟
دلایل دکتر شیخ رضایی گسترده است و باید سریع از آن بگذرم. ایشان گفتند شبه علم دامنۀ خیلی وسیعی را در بر میگیرد. این حرف صحیحی است؛ اما به این معنی نیست که از واژه شبه علم استفاده نکنیم. چون علم هم گستره وسیعی را در بر میگیرد و به این معنی نیست که از واژه علم استفاده نکنیم. در واقع، خیلی از واژهها هستند که گستره وسیعی را در بر میگیرند ولی تعریف مشخصی از آنها نمیتوانیم ارائه دهیم،مثل هنر؛ هیچ کس نمیتواند از هنر تعریف مانع و جامعی بدهد که هنر چه چیزیاست. حتی علم هم تا حد زیادی همینطور است. کسی نمیتواند تعریف مانع و جامعی بدهد که چه چیزی علم است؛ تعریفی جامع که همۀ مصادیق علم را دربرگیرد و هیچ چیز دیگری خارج از آن نیفتد. اما این به این معنی نیست که از واژهای مثل هنر و علم استفاده نکنیم.
دکتر شیخرضایی در بخشی از سخنانشان گفتند بعضی از نظریهها بین علم و شبه علم رفت و آمد کردهاند؛ یعنی ابتدا خیال میشد شبه علماند، بعد در دایرۀ علم قرار گرفتند. و یا برعکس، این هم حرف درستی است. علم یک فرایند کاملا پویاست و خودش نظریههایش را نقد میکند. گاهی از نظریهای استفاده میکند و تاییدش میکند و بعد از مدتی منسوخ میشود و تایید نمیگردد. اما نکته اینجاست که وقتی آن نظریه منسوخ شد، عدهای همچنان میخواهند با انگیزهای ایدئولوژیک یا هویتی به آن بچسبند و علیرغم اینکه منسوخ شده آن را بکار برند. در چنین شرایطی باید به این نکته توجه داشت که آن نظریه دیگر به عنوان شبه علم محسوب خواهد شد. یا حتی بعضی نظریهها در ابتدا عجیب بودند و شبه علم بودند، بعد به تدریج علم آنها را پذیرفت. علم همواره نسبت به شواهد و مستندات گشوده است و اگر یک نظریهای به روشهای غیر شبهعلمی مدارک و مستنداتی را ارائه کند، حتما جزء علم میشود. این نشان نمیدهد که شبه علم یک مفهوم بیفایده است.
ایشان همچنین گفتند خیلی جاها میبینیم که مثلا پنتاگون یا ارتش امریکا میآیند و روی چیزهایی کار میکنند که ما ممکن است آنها را خرافات یا شبه علم بدانیم، مثلا جادوی سیاه یا ذهنخوانی. در گفتگو با دکتر سرگلزایی گفته شد چیزهایی ممکن است وجود داشته باشند که تبیینهای شبه علمی و خرافاتی برای آنها وجود دارد، اما در پسِ آن واقعیتی است که بطور علمی قابل بررسی است. مثلا در پزشکی وقتی کسی میگوید سردی یا گرمیام شده، این یک تبیین شبه علمی و منسوخ است؛ اما این به این معنی نیست که این فرد هیچ حس خاصی ندارد و در بدنش هیچ اتفاقی نمیافتد.باید دید وقتی آن فرد میگوید سردی یا گرمیام شده در هر مورد چه اتفاق فیزیولوژیکی در بدنش افتاده است و آن را بررسی کنیم. بنابراین، ممکن است برای کارهایی همچونذهنخوانی و جادوی سیاه نیز بتوان تبیین های علمی یافت: آیا واقعا ذهنخوانی و جادوی سیاه اثری دارند؟ یا فرد و یا افرادی هستند که نظریهای شبه علمی از آن استخراج میکنند؟ یا اینکه اصل و بنیادش هم بر اساس یک سری توهمات و افسانه پردازیهاست. به این معنا اینها میتوانند موضوع کار علمی باشند و این واقعا مرز علم و شبه علم را مخدوش نمیکند.
صحبتی که دکتر شیخ رضایی به صورت نقل قول مطرح کردند و خودشان بهدرستی فرمودند که این حرف نادرستی است، این بود که از اهالی شبه علم پزشکی نقل قول کردند که اگر یک دهم بودجه سلامت همه کشورها را به شاخهای شبه علمی بدهند،آنها هم برای خودشان شواهد درست خواهند کرد. البته خودشان قبول دارند که این حرف درستی نیست. آیا صحیح است که کشوری بیاید بودجه سلامتش را تقسیم کند و یک دهماش را به عباس تبریزی و خیراندیش و روازاده و هومیوپاتی و… بدهد بعد آنها برای خودشان شواهد درست کنند. بالاخره باید یک شاخص و ملاک و ضابطهای باشد که کدام نظریه باید بودجه بگیرد و کدام نظریه بویی از درستی از آن به مشام نمیرسدو باید کنار گذاشته شود. بودجه باید صرف پزشکی علمی شود و اینها باید در جای خودشان و به سهم خودشان و فراخور درستی و وزن ادعایشان مورد بررسی قرار گیرند، که البته در خیلی مواقع چنین ادعاهایی بدون صرف بودجه زیاد قابل نقد و رد هستند.
اما برای کوتاه شدن سخن بگویم که چرا مفهوم شبه علم مفید است؟ و چرا نگوییم که یکی یکی هر کدام چه ایراداتی دارند. مثلا طب مزاجی، هومیوپاتی چه ایراداتی دارد. همه را تحت یک واژه شبه علم بگوییم، واژهای که البته آنها خوششان نمیآید. یک مثال میزنم. ما چیزی داریم به اسم Bad science ، یعنی کسانی که کار علمی میکنند اما با تقلب داده سازی میکنند، داده ها را دستکاری میکنند و متغیرها را در نظر نمیگیرند، و در کل تقلب علمی میکنند. خب آیا ما میتوانیم بگوییم هر کدام از این ها چه تقلبی کردند؟! مثلا چه کسی یا کجا در دادهها یا متغیرها دستکاری کرده؟ اما ما یک واژه کلی Bad science داریم که همه اینها را دربرمیگیرد و مفید است؛ بخاطر اینکه وقتی میگوییم Bad science، ذهن مخاطب به این سو میرود که ما درباره چه چیزی صحبت میکنیم و بعد استدلالها در جای خودش مینشیند؛ یعنی ما این عبارت را راجع به علم معتبر استفاده نمیکنیم، راجع به شبه علم استفاده نمیکنیم، بلکه صرفا راجع به تقلب استفاده میکنیم. در واقع، چنین واژههایی اگرچه ممکن است کلی باشند و مقداری ابهام داشته باشند، اما در گفتگو، بحث را در جای خودش مینشانند و برای مخاطب آگاهی بخشاند. در حقیقت، وقتی میگوییم کاری Bad science است، بدون آنکه جزییات زیادی ارائه دهیم که چرا و کجا مشکل دارد، به مخاطب میرسانیم که در آن تقلب شکل گرفته، پس قابل اعتنا و استناد نیست. مثلا فرض کنید شما بهجای اینکه نام بیماریها و سندرومهای کلی را بیان کنید، تمامی علامتها و نشانههای بیماری را بگویید. این در حالی است که شما میتوانید با یک کلمه که مجموعهای از علامتها و نشانهها را در بر میگیرد، آگاهی بخشی کنید و بحث را در جای خود بنشانید و ذهن مخاطب را به جای مناسب هدایت کنید.
Bad science هم ناخوشایند است ولی به این معنا نیست که وجود ندارد و نباید به کار رود و مفید و آگاهیبخش نیست. شبهعلم هم همینطور، با وجود تمام ابهاماتی که در آن وجود دارد و تمام نقدها، اما به نظر من آگاهی بخش است؛ به خاطر اینکه میتواندبگوید که موضوع بحث کجاست و ما راجع به چه چیزی صحبت میکنیم و بحثها و دلایلی که گفته میشود در ذیل این عنوان به خوبی در ذهن مخاطب می نشیند. به ویژهبرای مخاطبی که تخصصی ندارد، آگاهی بخش است.