محمدرضا واعظ: بحث پرونده علم و شبه علم این اواخر بسیار جذاب شده است. ما این گفتگوها را با تاریخ علم و آغاز علم مدرن با دکتر امیرمحمدگمینی آغاز کردیم و بعد به سراغ پزشکی با دکتر کیارش آرامش رفتیم که در آن برنامه به گفتگو دربارۀ طب مکمل و طب جایگزین پرداخته شد. در ادامه، با دکتر محمدرضا سرگلزایی با محوریت جادو و درمان صحبت کردیم و در این زمینه به بیماریهای تلقینی و درمانهای تلقینی پرداخته شد. سپس، با دکتر امیراحسان کرباسیزاده درباره آفرینش و تکاملگرایی صحبت کردیم و با دکتر سعید ناجی درباره کارآمدسازی نظام آموزشی توسط نظریات فلسفه علم بحث شد. سرانجام، با دکتر حسین شیخرضایی با عنوان «شبهعلم:مسئله یا شبه مسئله» گفتگو کردیم که ایشان در بحثشان یک پارادایم جدید باز کردند و روی این نکته دست گذاشتند که ما هرکاری بکنیم نمیتوانیم از ارزش بار بودن واژه شبه علم خلاص شویم؛ یعنی شبه علم، تعریفیست که صرفا توصیفی نیست و ارزشبار است. دکتر شیخرضایی با دستهبندی انواع مقولات در ذیل واژه شبهعلم، نشان دادند که شبهعلم چنان واژه جامع و مانعی نیست که ما به راحتی بتوانیم در هر جایی از آن استفاده کنیم و در نهایتبحثشان را اینگونه بستند که معمولا وقتی که نظریات علم مختلف را بررسی میکنیم، از مجموعه ای از روشهای علمی میتوانیم استفاده کنیم و چه بهتر که بهجای برچسبگذاری شبهعلم، که یک ارزشگذاری همراه با بار منفیست، برای مصادیقِ شبهعلم، بگوییم آنها علم نیستند به این دلیل و دلایل را ذکر کنیم. به طور خلاصه، دکتر شیخ رضایی با ارائۀ مثالهایی، اذعان داشتند که بهتر است از واژۀ ارزشبار شبه علم استفاده نشود. دکتر آرامشدر نقدی که داشتند، با این بخش از صحبتهای دکتر شیخ رضایی مخالف بودند و بر این باور بودند که استفاده از واژه شبهعلم، سودمندیهایش بیشتر از ضررهایش هست؛ بخصوص برای مردمی که عامتر هستند و سواد آنچنانی ندارند، مثلا نمیدانند کوانتوم چیست. این مقدمهای از گفتگوهایمان تا امروز بود. جناب دکتر نسرین، اکنون در خدمت شما هستیم تا بحث جذابیتهای روانشناختی شبهعلم را آغاز کنیم.
مهدی نسرین: خب من اینگونه شروع میکنم که درباره چه چیزهایی حرف نمیزنم. من قصد جمعبندی نظرات قبلی را ندارم؛ گرچه از برخی از آنها در صحبتهایم استفاده میکنم.
نکته دوم اینکه در این گفتوگو تلاش میکنم که تعیین مصداق نکنم و در هیچ زمانی سعی نخواهم کرد که بگویم مثلا «زمین گرد است» شبهعلم است یا «واکسن به اُتیسم میانجامد»، شبهعلم است یا نه. سعی میکنم صحبتهایم در واقع مشاهدهای از این باشد که چرا مردم به سراغ برخی باورها میروند و به سراغ برخی نمیروند. البته به جز یک مورد که اگر از من بپرسید نظریه روانکاوی فروید علم است یا نه؟ آنجا قطعا میگویم علم است، ولی سوالهای دیگر اگر در مورد تعیین مصداق باشد سعی میکنم از آن فرارکنم.
نکته سوم اینکه اسم این گفتگو را «جذابیتهای روانشناختی» گذاشتیم،زیرا کمی سریع انتخاب کردیم؛ چون «جذابیت» خودش کلمه جذابیست و شاید عدهای به این خاطر مخاطب ما شدهاند که امیدوارم اینگونه نباشد؛چون در واقع در این جلسه بیشتر راجع به رانههای روانی که ممکن است برای یک نفر کار کند و به مرجعی مراجعه کند و نه به مرجعی دیگر، صحبت میکنیم. بنابراین، شاید عنوان بهتر برای صحبت امروز این بود: «رانههای روانشناختی در شکل دادن باورهای شبهعلمی» یا چیزی شبیه این.
نکته دیگر، نسبت صحبتهای خودم با صحبتهای نفرات قبلی است، بهخصوص بحث من به نوعی ادامۀ بخشی از صحبتهای دکتر شیخرضایی خواهد بود و تمرکزم بر این است که چه عواملی بر باورهایی که ما به آنها نسبت شبه علمی میدهیم دخالت دارند.
من صحبتم را با نقل قولی از آقای دکتر معصومی همدانی آغاز میکنم. ایشان میگفتند که روزی که از کار تدریس و داوری و پایاننامه به نوعی از ماجرای هیات علمی بازنشسته شوم نشری را راه میاندازم و اسم آن را اکاذیب میگذارم. این چیزی که جمله را بامزه میکرد این است که شما نشر اکاذیب را معمولا در مورد کاری که خودتان انجام میدهید، نمیگویید؛ حتی اگر وظیفه شما این باشد که به انتشار اکاذیب بپردازید. این معمولا ادعاییست که معمولا در مورد گروه دیگری انجام میدهید، تهمتی است که در مورد دیگری میزنید. به همین معنی وقتی به بحث شبهعلم نگاه میکنیم، علم دروغین، نظریه توطئه، توهم توطئه و شستشوی مغزی، معمولا اینهاچیزهاییست که شما در مورد گروه دیگری نسبت می دهید و نه خودتان.
فکر کنید یک موجودی از یک کره دیگر بیاید و ما را در این کره بررسی کند؛ موجودی که از همۀ این کشمکشهای ما در این سیاره جداست. یک موجود فضایی را مدیرانش به زمین میفرستند و میگویند درباره پرونده «از علم تا شبهعلم» تحقیقاتی انجام بده و ببین چه میگویند؟ احتمالا اولین گزارشی که میدهد این است که یک تعدادی آدم هستند، فرقی هم نمیکند کجای این طیف مخالف یا موافق هستند، اینها شبه علم را به دیگران نسبت میدهند و برچسبیست که به دیگران میزنند. به بیانی دیگر میگوید «باورهای شبهعلمی برچسب یا صفتی است که افراد به باورهای دیگران نسبت میدهند».
باز هم تاکید میکنم فرقی نمیکند کجای این طیف باشیم وقتی بپرسیم که چرا شما به باورهای دیگران باورهای شبهعلمی میگویید؟ پاسخ میدهندکه اینها سازوکارهای لازم برای رسیدن به یک باور موجه علمی را انجام ندادهاند و به این گزاره رسیدهاند. یعنی اگر کسی طرفدار این باور باشد که واکسن بد است چون به اُتیسم میانجامد میگوید طرف مقابل با همه آزمایشهای لازم و شیوه های علمی، جوانب را در نظر نگرفته است و مثلا ممکن است در آزمایشهایشان دخالت کمپانیهای داروسازی هم وارد شده باشد؛ بنابراین، نمیتوانیم بگوییم این گزاره نهایی محصول یک سازوکارجامع، بیطرفانه و سختگیرانه با دقت علمی بالایی است. حالا اگر آن موجود فضایی تحقیقات بیشتری کند که چرا عدهای باورهای خودشان را علمی میدانند؟ مثلا اگر این سوال را از کسی که موافق واکسن است و باور دارد مزایای واکسن بیشتر از معایبش است بپرسد که چرا شما موافق واکسن هستید؟ آیا شما ایمنیشناسید یا ویروسشناس و یا در آزمایشگاه به این نتیجه رسیدید؟ میگوید خب من یک مهندس مکانیک هستم و نمیتوانم همه گزاره های علمی را خودم بدست بیاورم و به مراجع و نهادهای دیگری مراجعه میکنم. بعد موجود فضایی همین سوال را از آنهایی که باور دارند واکسن منجر به اُتیسم میشود میپرسد که چرا شما این باور را دارید؟ او هم میگوید همه اطلاعاتم را از مراجع و نهادهای دیگر بدست میآورم. بنابراین،میبینیم که این بحث علم و شبه علم خودش را به این سمت تحویل میدهد که شما چه نهادها و مراجعی را برای برخی از گزارههای خودتان به عنوان مرجع علمی انتخاب میکنید. بخش بزرگی از باورهای افراد از طریق آن چیزی که از دیگران میشنوند، به دست میآید. این بحث به نوعی به بحث معرفتشناسی پهلو زده میشود. در بحث معرفتشناسی مدرن اینکه آیا معرفت دست دوم یعنی معرفتی که از طریق شهادت یک نفر دیگر بدست آمده برای ما معرفت هست یا نه صحبتهای زیادی هست؛ بخش بزرگی از باورهای ما، باورهایی است که ما از منابع دیگر کسب میکنیم و خودمان بدست نمیآوریم.
اکنون، بحث به اینجا رسید که ما برای اینکه ببینیم باورهای ما باور علمی هستند به سراغ کدام مرجع میرویم. با هر دو گروه که صحبت کنیم و بپرسیم که چرا فکر میکنید باورهای شما علمیست؟ میگویند چون ما باورهایمان را از منابع علمی میگیریم. یعنی شما درسنامه فیزیک یا ژورنالهای پزشکی میخوانید؟! اینجاست که اتفاق بزرگ میافتد که ما بخش بزرگی از باورهایی که فکر میکنیم علمی هستند را از منابع درجه یک و به روز علمی نمیگیریم. مثال خودم را میزنم، من به عنوان یک آدم علمزده که فکر میکند تنها روشهای تجربی و استدلالی جهت توضیح تمامی ابعاد فیزیکی،اجتماعی، فرهنگی و روانی قابل قبول است، بپرسید که چرا فکر میکنی نظریاتت درباره فیزیک علمی است؟ میگویم برای اینکه فکر نمیکنم که زمین مسطح است یا میدانم که زمین به دور خورشید میگردد. حالا اگر یک فیزیکدان از من بپرسد همین!؟ همه اطلاعاتی که درباره فیزیک داری همین است؟ میگویم نه من مجموعهای از نظریات دیگر هم دارم مثل جاذبه زمین. برای فیزیکدانی که در جدیدترین ژورنالها کار میکند این حرفها کاملا سطحیست؛ چیزی که در آخرین ژورنال های علمی کار می شود با باورهای ما متفاوت است. یا اینکه بسیاری از علمزدهها به نظریه داروین ارادت خاصی دارند اما میبینیم کسانی که درباره داروین صحبت میکنند نیزحرفهایشان با اطلاعاتی که در آخرین ژورنال های زیستشناسی تولید میشود، تفاوت دارد. مثلا درباره دم طاووس خیلی صحبت شده؛ دم بزرگ و رنگارنگ طاووس نر باعث میشود که طاووس ماده به سمت او جذب شود.بنابراین، نقشی دارد و به همین دلیل هم به نسل بعدی منتقل میشود. در حالیکه دکتر کرباسیزاده در گفتگوی قبلی توضیح دادند که آن خصوصیاتی که در اعضای یک گونه متفاوت است باید در بقای آنها تاثیر داشته باشد.بعد این تصویر دم طاووس که داده میشود میبینیم که پرندهای، دم خیلی بزرگی دارد که احتمالا در بقای آن اختلال ایجاد میکند. چون نمیتواند پرواز کند سرعتش را کم میکند و شکارچیان آن را راحتتر شکار میکنند؛ به این معنی باید توضیح داد که این دم چگونه به بقای آنها کمک میکند. عده ای میگویند هرچه رنگارنگتر باشد در استتارش بیشتر کمک میکند و کلی نظریههای دیگر درباره دم طاووس در حال ساخته شدن است. علم به قدری پیچیده، غامض و سخت است که نمیشود همه باورهای علمی را با مراجعه به مراجع دست اول علمی روز بدست آورد. یعنی این واقعیت که شما نمیتوانیدبه سراغ مرجع دست اول علمی بروید علت اصلیاش خود علم است. عامل اصلی این است که من به عنوان یک آدم علمزده نمیتوانم به مراجع دست اول فیزیک مراجعه کنم. اصلا آن سواد ریاضی را ندارم که به مراجع دست اول علمی مراجعه کنم. این را هرکسی که در حوزه علمی، فلسفی و تاریخ کار کرده باشد، میبیند. بنابراین اتفاقی که میافتد این است که ما به مراجع دست اول مراجعه نمیکنیم. حالا ممکن است کسی این سوال را ادامه دهد که ما به مراجع دست اول مراجعه نمیکنیم ولی با یک سلسله رابطه علّی این باورها به ما وصل میشود و در نتیجه این باورها هنوز به آن نهاد علمی وصل است. این نکتهایست که میخواهم دربارهش صحبت کنم.
اول موضوع معرفت شناسی؛ در معرفتشناسی این بحث هست که برای مثال هنگامی که فردی گزارهای را در روزنامه میخواند، اگر همان گزاره را ما از آن فرد بشنویم، اینجا کلی بحث معرفتشناسی مطرح میشود که آیا این معرفت محسوب میشود و یا نه؟ در حقیقت، میان واقعیتی که شخص در دنیای علم میبیند و آنچه که در بدنه علم در حال اتفاق افتادن است، شکافی وجود دارد. اینطور نیست که دانشمندان به یک تکگزارهای برسند و بعد افراد دیگر بیایند آن تکگزاره را بخوانند و بگویند این را دانشمندان گفتهاند و ما هم استفاده میکنیم. این معرفت مرتبه دست دوم است. بنابراین، اتفاقات خیلی مهمی این میان رخ میدهد و دانشمندان اینها را به زبان قابل فهم برای عموم ترجمه میکنند. کتابهای عامهپسند علمی نوشته میشود، گفتگوهایی انجام میدهند و به این ترتیب این گزاره به افرادی میرسد که آنها را مصرف میکنند. حتما این یک خصوصیت و مهارت بسیار بالایی است که کسی بیاید نظریههای علمی پیچیده را به یک شکلی بیان کند که چنان رنگ و بوی علمی داشته باشد و مردم عادی بفهمند. حتی گاهی این مطالب توسط خبرنگار صفحه علمی یک روزنامه نوشته میشود و بارها و بارها تصفیه میشود تا به این نقطه نهایی برسد که در دسترس کسی که میخواهد از آنها استفاده کند قرار گیرد. این طرف هم، مصرفکننده برای اینکه به این نکته برسد، سازوکاردقیق و جدی بکار نمیبرد. مثلا جستجوی اینترنتی میکند و به اولین نتیجه رجوع میکند. بنابراین تصویر کلی که من میخواهم در قسمت اول صحبتهایم بسازم این است: پیچیدگی، سخت و غامض بودن علم است که باعث شده آدمها برای این که در مورد جهان باورهایی را بدست آورند به مراجع دیگری مراجعه کنند.
واعظ: در اینجا میتوانیم بگوییم سخت بودن علم یکی از دلایل جذابیتِ چیزهاییست که ما شبه علم مینامیم؟
نسرین: بله. یک داستان بگویم؛ فیلسوفی بنام دنیل دنت(Daniel Dannet) میگوید: پسر جوانی به این نتیجه میرسد که باید بروم و حقیقت را پیدا کنم و یاد بگیرم. جستجو میکند به او میگویند که بالای کوهی در شمال هند استادی هست که می تواند حقیقت را به تو یاد دهد. بار سفر میبندد و به آنجا میرود و میبیند که بله استادی در حال ذکر گفتن نشسته است، به استاد میگوید آمدهام حقیقت را از شما بیاموزم. استاد میگوید اول باید بروی نظریهها مجموعهها و کوانتوم یاد بگیری و بعد بیایی؛ جوان میگوید ای بابا بیخیال، من به سراغ مرجع دیگری می روم.
علم سخت و پیچیده است و خیلی بزرگ شده است. بزرگترین عاملی که باعث میشود ما به سراغ نهادهایی غیر از خود مرجع روز و رسمی علمی برویم خود علم است. نه به دلیل اینکه علم بد است و کار ناشایستی انجام میدهد،بلکه به این دلیل که بسیار وسیع شده و ما هم محدودیتهای شناختی خودمان را داریم، نمیتوانیم از آخرین نظریات به روز علمی استفاده کنیم. شبه علم بخش جداییناپذیرِ علم است و مسئله امروز و دیروز هم نیست؛ تاریخ طولانی دارد و نمیتوان نقطهای را پیدا کرد و گفت از این زمان به بعد علم بزرگ شده است.
حالا سوالی مطرح میشود که باید کسانی که در کار ترویج علم هستند در مورد آن صحبت کنند؛ مثلا کسانی که کتابهای علمی برای عموم چاپ میکنند. آیا دقتی که در چاپ ژورنالهای علمی در نظر گرفته میشود در انتشار کتابها هم استفاده میشود؟ آنها میگویند ما هنوز هم همان دقتی که در ژورنالهای علمی استفاده میشود را در چاپ کتابها رعایت میکنیم! نکته اول اینکه دقت به آن شکلی که در ژورنالها هست وجود ندارد؛ چون در نهایت ناشر میخواهد کتابش را چاپ کند؛ ولی ژورنالها به تعداد مخاطب نیازی ندارند. به همین خاطر میتوانند بیطرفانه مسائل را به لحاظ علمی پیش ببرند و این در مورد برخی کتابها وجود ندارد. اتفاق هم میافتد که کتابهای عامهپسند علمی چاپ میشوند و یک سری چیزهای دیگر در آنهاگفته میشود. مثلا کتاب درباره تاریخچه انسانهاست ولی هزاران مطلب دیگر هم در آن گفته میشود. تازه اگر کتاب ممنوع شود دیگر همه فکر میکنند از این علمیتر وجود ندارد؛ چون اگر مهم نبود ممنوع نمیشد. در کتابهایعامهپسند علمی ادعاهای اصلی در حد چند پاراگراف است، ولی کلی اطلاعات دیگر برای جذابیت چیزی که عنوان شده اضافه میشود و این فکر برای مصرفکننده پیش میآید که درحال دستیابی به گزارههای علمی هستند.
واعظ: پس این پیش فرض وجود دارد که مؤلفۀ دقت علمی در کتابهای ناشران عمومی، قربانی جذابیت و منافع انتشارات میشود تا آن انتشارات بتواند دوام بیاورد؟!
مهدی نسرین: بله، دقتی که در ژورنالهای علمی هست در کتابهای علمی وجود ندارد. بعد هم ما درباره مشاهده از اتفاقهایی که افتاده صحبت میکنیم. یک مثال بزنم؛ فیلسوف علم مشهوری بنام ون فراسن(van Fraassen) هست که تشبیه جالبی دارد. میگوید هدف علم میتواند مختلف باشد و آدمها به دلایل مختلفی وارد بازی علم شوند و مثالی که میزند بازی شطرنج است. هدف از بازی شطرنج مات کردن حریف بر اساس مجموعهای از قواعد است که در دو صفحه هم میتوان نوشت؛ در حالیکه شطرنجباز به دلایل متنوعی ممکن است وارد بازی شطرنج شود. مثلا ثروت یا شهرت یا برای وقتگذرانی. حالا این شطرنجباز که وارد این بازی شده ممکن است جایی هم رشوه بگیرد و ببازد یعنی در یکجایی که میتواند با انجام حرکتی بر اساس قوانین به سمت پیروزی برود، رشوه بگیرد و حرکتی انجام دهد و ببازد. بنابراین، هدف ژورنال علمی یک چیزیست و ممکن است در واقعیت اتفاقات دیگری بیفتد. وقتی داریم درباره آنچه پیرامون ما رخ میدهد مشاهده میکنیم بازیگران را باید وارد داستان کنیم؛ حتی اگر در کتابهای فلسفه علم راجع به هدف علم چیزهای دیگری نوشته شده باشد. بنابراین، این بحث من است که وقتی داریم مشاهده میکنیم که ببینیم چه اتفاقی افتاده است چند نکته باید مدنظر قرار گیرد؛ یک: گزارههایی ممکن است ابداع شود که جز بدنه رایج علم نیستند. دو: توسط برخی افراد ممکن است گزارههایی پذیرفتهشود که جز بدنه علم نیستند. سوم: گزاره هایی ممکن است ترویج داده شود که جز بدنه علم نیستند. در اینجا ماتریکس ابداع، پذیرش و ترویج شکل میگیرد. آدمهایی ممکن است گزارههایی را ایجاد کنند و به تبع آن باورهایی را برای خودشان ایجاد کنند و باورهایی را که جز بدنه اصلی علم نیستند را بپذیرند و یا ترویجش کنند. ( پایان بخش اول)
توضیح زیتون: این گفتوگو در اینستاگرام به صورت زنده و مستقل انجام شده و زیتون صرفا اقدام به گزارش، ویراستاری و انتشار متن مکتوب آن کرده است.
درآمد در این نوشتار به دو مطلب خواهم پرداخت. نخست، تحلیلی از عنوان مقاله و…
تردیدی نیست که تداوم نزاع اسرائیل و فلسطین که اینک منطقهی پرآشوب و بیثبات خاورمیانه…
تصور پیامدهای حمله نظامی اسرائیل به ایران نیروهای سیاسی را به صفبندیهای قابل تأملی واداشته…
ناقوس شوم جنگ در منطقۀ خاورمیانه بلندتر از هر زمان دیگری به گوش میرسد. سهگانۀ…