فقط یک روز قبل از آنکه کاظم صدیقی در نمازجمعه تهران بگوید: «اگر اهل کشورها، استانها و شهرها دو بال تقوا و ایمان را میداشتند و در وظایف شرعی و مسئولیتهای سیاسی و اجتماعی خدا را در نظر میگرفتند، مبتلا به مشکلات معیشتی و کمآبی نمیشدند» و موجی از انتقاد علیه خود را برانگیزد، محمدباقر قالیباف (رئیس مجلس) گفته بود: «در عرصه اقتصاد تا زمانی که ربا را جنگ با خدا ندانیم، معلوم است که این جنگ با خدا منجر به شکست میشود.»
اگر نقطه عزیمت نقد و مخالفتها با منصوب آیتالله خامنهای در امامت جمعه پایتخت، تلاش او برای تئوریزه کردن نقش “معصیت مردم” در “معضلات اقتصادی و زیستمحیطی” بود اما سنگبنای اظهارات رئیس مجلس هم که همچون خطیب جمعه تهران به دنبال مستندهای دینی برای اثبات مدعای خود در حوزه اقتصاد بود، توجهی در رسانهها و شبکههای اجتماعی برنیانگیخت با وجود اینکه ظاهراً سوی خطاب قالیباف بر خلاف صدیقی، نظام بانکی (بخشی از شاکله حکومت) بود و نه عامه مردم و آن هم در حد «جنگ بخشی از حاکمیت با خدا»!
سالهاست مراجع بزرگ تقلید انتقادهای واضحی از نظام بانکی کشور ابراز میکنند. بارها به صراحت اخذ جریمه دیرکرد اقساط وام بانکها را حرام دانستهاند اما نهایتاً سال گذشته از جمله به این بسنده شد که «بر اساس بخشنامه بانک مرکزی که در مقطع ۱۵ اسفند ۱۳۹۸ به سیستم بانکی ابلاغ شد، بانکها و موسسات اعتباری نباید از وامگیرندگان و تسهیلاتگیرندگان تسهیلات قرضالحسنه در مقطع زمانی اسفند ماه ۹۸ تا پایان اردیبهشت ماه ۱۳۹۹ بابت عدم پرداخت اقساط جریمهای منظور کنند.»
حتی اگر مصداق “اخذ جریمه دیرکرد” مد نظر قالیباف در پرهیز دادن از رباخواری نباشد، منطقی است که پذیرفت رئیس مجلس در سازوکار اقتصادی کشور نشانههای “روشنی” از “جنگ با خدا” میبیند! اما هدف او از پرهیز دادن از جنگ با خدا چیست؟ راه حلی دارد یا میخواهد گره دیگری را باز یا حتی شُل کند؟
گذشته از این که هم صدیقی و هم قالیباف حین ایراد این سخنان انگار در فضای “پیش از انقلاب” و سالها دوری خود و همفکرانشان از قدرت و منابع ملی و عمومی سیر میکردهاند، اظهاراتی از نوع اظهارات رئیس “مجلس انقلابی” را باید از تبعات ناگزیر زایل شدن حداقلهای اعتماد به نفس برخی برای بهبود شرایط عمومی کشور دانست وقتی با وجود یکدست کردن قوا، نه تنها هیچ نشانهای از بهبود فوری شرایط معیشتی مردم به چشم نمیخورد که حتی قرائن بهبود اوضاع در میانمدت و بلندمدت نیز ظاهر نشدهاند. به طور طبیعی، آسانترین روش که سالهاست مورد توجه این جریان بوده، این بار نیز به کمک میآید که طی آن صاحبان ایدههای شکست خورده قبلی با دورتر بردن “افق نجات” برای چندمین بار “راه حل” پیشنهاد میکنند و ابایی ندارند که در این راهحل پای “صلح با خدا” و نادیده گرفتن همه جوازهای فقهی و شرعی برای حیات نظام بانکی حال حاضر را نادیده بگیرند و متقابلاً انتظار دارند تا رسیدن به آن “افق نجات ِ هر بار دورتر شونده”، حضورشان در صدر هرم قدرت مشروع، مقبول و دستکم قابل تحمل شود!
قالیباف خوب میداند اصلاح ساختار بانکی کار بسیار دشواری است و احتمالا به واسطه فلسفه وجودی نظام بانکی در تمامی دنیا، آن چه او به عنوان “افق نجات” (توقف رباخواری) نشان میدهد، مطلق امکانپذیر نباشد (الّا با ابطال کلی نظام بانکی کشور!) اما همزمان “خیال” میکند خواهد توانست خود را به عنوان “پیرمرد عاقل قوم” و “صاحب کلید گنج نجات” جای دیگری و به طور دیگری بر مقدرات مردمان مستاصل تحمیل کند وقتی هیچ نشانهای برای بهبود شرایط زندگی مردم دیده نمیشود.
«متاسفانه اقتصاد “علم” است» و اگر جناب صدیقی و قالیباف بدون اعتنا به این خبر “بد”(!) بتوانند کلاهی از نمد سخنرانیهای خود برای خود و مجمع دوستان صدرنشین خود بدوزند، سر مردم البته همچنان بیکلاه خواهد ماند!