یادداشت

اعتراض و دموکراسی‌خواهی

«توضیح دادن و مطرح کردن ایده ‌دموکراسی سخت‌تر است[…]زیرا ظریف‌تر و هوشمندانه‌تر است. هواخواهانش اغلب آن را مسلم می‌پندارند. هر چند همه شواهد حاکی از آن‌اند که نباید آن را مسلم بپنداریم یا گمان کنیم که همگان به خوبی درکش کرده‌اند یاعموما قبولش دارند».(ای بی وایت)

طی یکی دو دهه اخیر شاهد اعتراضات بسیاری در کشورهای منطقه من‌جمله ایران بوده‌ایم.

برخی از مخالفین نظام‌های حاکم در این کشورها، ‌به‌ویژه نظام حاکم در ایران این اعتراضات را به‌مثابه دموکراسی‌خواهی تعبیر می‌کنند. همچنین در بسیاری از مواقع خود نظام‌های‌حاکم در منطقه و رسانه‌های مرتبط یا همسو با آن‌ها، اعتراضات در کشور رقیب یا متخاصم را به‌عنوان جنبشی برابری‌طلبانه و آزادی‌خواهانه معرفی می‌کنند و آنچه را که در کشور‌های خود اتفاق می‌افتد، اغتشاش‌ و اوباش‌گری توصیف و عاملان آن را به‌شدت سرکوب می‌کنند و در کشور رقیب تلاش مشروع مردم برای رسیدن به حقوق حقه خود می‌نامند. البته اینکه ما در کدام سنگر نشسته‌ایم، در بسیاری از مواقع می‌تواند تبیین ما از واقعیت این‌گونه اعتراضات را تحت‌الشعاع قرار دهد. بر همین‌اساس، یک رویداد‌‌ اعتراضی در یک آن می‌تواند یک انقلاب‌ طبقاتی، کنشی‌ برابری‌طلبانه، حرکتی‌ رفرمیستی، قیامی سلطنت‌طلبانه، عملی تجزیه‌طلبانه، جنبشی دموکراسی‌خواهانه و یا یک اغتشاش‌ و اوباش‌گری تلقی شود. درواقع اینکه ما با کدام دوربین و از کدام خاستگاه نظاره‌گر‌‌ این رویداد ‌‌اعتراض‌آمیز باشیم، می‌تواند قضاوت ما نسبت به آن را تحت تاثیر قرار دهد. کما‌اینکه کم نبودند کسانی که دو رویداد اعتراضی مشابه، با شعارها و مطالبات تقریبا یکسان را در جایی عملی حق‌طلبانه و در جایی دیگر اغتشاش‌گری محض توصیف کردند. در اغلب موارد جهت‌گیری سیاسی افراد و گروه‌ها و همچنین منافع و منیات آن‌ها در شرح و توصیف سرشت این‌گونه اعتراضات و خاستگاه عاملان آن‌ها ما را در رابطه با فهم این رویدادها و دلایل پشت آن‌ها، به اشتباه می‌اندازد. همچنین نسبت دادن القاب کلیشه‌ایِ معمول از جانب حکومت‌ها به این اعتراضات‌ و معترضین برای طفره رفتن از تبیین علل نارضایتی و ارائه یک راه‌حل سلیم، از سویی و تلاش‌ برخی جریان‌ها یا اپوزوسیون برای مصادره این اعتراضات و نسبت دادن آن‌ها به جریان فکری-سیاسی خود، از سویی دیگر، بررسی این رویدادها و خاستگاه برپاکنندگان آن را دشوارتر نیز می‌سازد. بررسی جنبه دموکراسی‌خواهی این رویدادهای‌ اعتراض‌آمیز می‌تواند ما را به درک سطح آمادگی این جوامع برای تن دادن به یک فرم از حکومت‌های دموکراتیک و پذیرش مسئولیت‌های متعاقب آن رهنمون کند، لذا سؤالى که این‌جا مطرح می‌شود این است؛ تا چه حد می‌توان اعتراضات رخ‌داده در ایران، به‌ویژه اعتراضات سراسری اخیر را در چهارچوب دموکراسی‌خواهی تفسیر کنیم؟

در پاسخ ابتدا باید گفت که ارائه یک مطالعه دقیق موضوعی راجع به این موضوع چندان ساده نیست، به‌ویژه که ما راجع به ایران صحبت می‌کنیم، کشوری که مسئولین آن هرگز اعتراض علیه خود را به رسمیت نمی‌شناسند و‌ از ارائه یک تصویر نصف‌ونیمه از حجم اعتراضات یا آمار تلفات آن‌ها سر باز می‌زنند. لذا منابع مطالعه ما از این رویدادها بسیار محدود است و به حضوری میدانی‌ که بالطبع محدود و خطرناک است یا برخورد مستقیم با برپاکنندگان این اعتراضات که شکل جمعی آن‌ها تنها در زندان میسر است و همچنین یکسری تصاویر تکه‌تکه‌ و کوتاه تلویزیونی خلاصه می‌شود و این مورد آخری در برخی موارد گلچین‌شده و به همراه گزارشات گمراه‌کننده برای انحراف افکار عمومی عرضه می‌شود.

اما با همه این سختی‌ها در راه فهم حقیقت این اعتراضات، می‌توان به دو نقطه مشترک در همه آن‌ها رسید؛ یکی نا‌رضایتی از وضع موجود و دیگری ارائه راه‌کار و برون‌رفت‌های ناهمگون از سوی معترضین. گرچه این موضوع که یکی از نقاط اشتراک همه این اعتراضات نا‌رضایتی از وضع موجود است بسیار واضح به نظر می‌رسد، اما مسأله اصلی صرفاً نارضایتی نیست، بلکه حجم  و شدت آن است‌، چرا که این دو  عامل به‌ همراه خاستگاه اجتماعی، منطقه‌ای، حزبی، جنسی و…افراد معترض در تعیین موضع آن‌ها نسبت به نظام حاکم و وضع موجود و همچنین ارائه برون‌رفت و بدیل بسیارتعیین‌کننده است و دقیقا‌ در این نقطه به‌خصوص است که افراد معترض در ایران به نقطه افتراق می‌رسند، یعنی در اول راه. 

بدیل‌های ارائه شده توسط‌ افراد معترض(که عمدتا نگاه جریان‌های مختلف‌ اپوزسیون را نمایندگی می‌کنند) در اکثر مواقع روی خوشی به همدیگر نشان نمی‌دهند و در برخی مواقع فرصت عرض‌اندام را از یکدیگر می‌گیرند و چه بسا همدیگر را به تأیید وضع موجود و یااینکه خدمت به آن متهم می‌کنند. شاید بتوان گفت که اگر نقطه اشتراکی بین نظام حاکم و بین عدد قابل اعتنایی از  گروه‌های مختلف اپوزوسیون وجود داشته باشد، آن نقطه اشتراک به رسمیت نشناختن ایده‌ی مخالف و کسانی است که این ایده را نمایندگی می‌کنند. البته نا‌گفته نماند که این امر از فردی به فرد دیگر و از گروهی به گروه دیگر متفاوت است و همه افراد و گروه‌ها  ضرورتا همیشه و همه جا نسبت به ایده «غیر خودی» واکنش منفی یا حذف‌گرایانه نشان نمی‌دهند. با این همه، این واقعیت تلخ( چه به شکل نسبی و چه به شکل مطلقش) چالش حقیقی در برابر دموکراسی‌خواهی به حساب می‌آید، هرچند که اساسا جنبه دموکراسی‌خواهی اعتراضات با توجه به شکل آن و شعارهای مطرح‌شده ضعیف به نظر می‌رسد.(نگاهی که عمده‌ی افراد معترضی که سر از زندان در آورده‌اند با آن مخالفند.)

بررسی دیدگاه افراد به زندان آمده راجع به وضع موجود و همچنین بدیل‌های ارائه شده از جانب آن‌ها و گستره تسامح آن‌ها در برابر ایده‌ها و بدیل‌های دیگر تا حدود زیادی نگاه سابق، یعنی ضعف جنبه دموکراسی‌خواهی‌ در اعتراضات را تایید می‌کند.

به عبارتی دیگر باید اذعان بکنیم که لزوما هر اعتراضی دموکراسی‌خواهانه نیست و هر فرد معترضی ضرورتا درک درستی از دموکراسی ندارد، اگر بخواهیم ادعای ضعف جنبه دموکراسی‌خواهی این اعتراضات به‌ویژه اعتراض آبان را بسط بدهیم باید گفت:

۱) ما به دلیل تجربه زیسته‌ی خود چندان تصویر واضح و روشنی از دموکراسی با تمام مدل‌های‌متعارفش(نمایندگی، شورایی، مستقیم، گفت‌وگویی)نداریم‌ و همچنین بایداعتراف کرد که واژه «دموکراسی» فارغ از فهم درست آن، برای بسیاری از جوامع بسته جذاب و اغوا‌کننده است و رابطه عامه مردم با آن بیشتر  یک رابطه عاطفی است تا عقلی، به همین دلیل است که بسیاری از رژیم‌های دیکتاتوری خود را دموکراتیک معرفی می‌کنند و در میان اسم رسمی کشور خود واژه «دموکراتیک» را می‌گنجانند و در سوی مخالف بسیاری از احزاب و گروه‌های معارض این رژیم‌ها خود را دموکراتیک می‌دانند و با اینکه در سلسله‌مراتب حزبی خود ابتدایی‌ترین اصول دموکراسی، از جمله انتخابات شفاف را  رعایت نمی‌کنند، واژه دموکراتیک تزیین‌کننده نام بسیاری از آن‌هاست.

مفهوم دموکراسی مفهوم ساده‌ای نیست و پیاده‌سازی آن به عنوان یک مدل حکومت‌داری به هیچ عنوان آسان نیست. استقرار دموکراسی‌ استوار، مردمی، مشارکتی‌ و مبتنی بر حقوق، شرایط اقتصادی، فرهنگی و اجتماعی خود را می‌طلبد و همچنین  زمان را در این رابطه نباید فراموش کنیم. هیچ دموکراسی‌ای یک‌شبه به وجود نمی‌آید. علاوه بر این بررسی دقیق تاریخچه دموکراسی در غرب(محل زایش و رشد آن) و کیفیت استقرار آن به این ادعا صحه می‌گذارد . دموکراسی در چند قرن گذشته با فراز و فرودهای عدیده‌ای روبرو بوده و هیچ‌وقت روند ثابت یا تصاعدی دائمی نداشته و همیشه با چالش‌های زیادی همراه بوده است. برای مثال هجوم سیل‌آسای مهاجرین به اروپا و کیفیت برخورد با آن‌ها چالش بزرگی برای دموکراسی مستقر در آن‌جا به حساب می‌آید. تن دادن به شیوه‌های زندگی متعارف مهاجرین یا اعمال فشار به آن‌ها برای همراه کردن آن‌ها با نظم حاکم، امتحان بسیار سختی برای دموکراسی جاافتاده‌ی اروپای شمالی و غربی است 

یا اینکه در آمریکا به عنوان مالک یکی از دیرینه‌ترین دموکراسی‌ها، بحث نظری بر سر شکل دموکراسی، کم‌وکیف آن و خطرات بالفعل و بالقوه‌ی رودرروی آن کما‌کان به شدت داغ است. حتی در عمل نمونه‌ی انتخابات اخیر و دوقطبی شدن جامعه امریکا و واکنش دو طرف نسبت به نتیجه انتخابات و در نهایت تسخیر کاپیتول از سوی طرفداران رییس‌جمهوروقت، دموکراسی امریکا را در خطر بزرگی قرار داد و چالش‌های فراوانی را برای آن به ارمغان آورد. در واقع ساختن یک دموکراسی خیلی سخت است، اما حفظ آن بسیار سخت‌تر است. ناگفته نماند که پویایی جوامع دموکراتیک و فضای باز آن‌ها همیشه دموکراسی‌های مستقر را زیر تیغ تیز انتقاد نگه می‌دارد که خود به رشد و پوست‌اندازی مکرر آن کمک می‌کند. در نهایت آنگونه که اشاره شد عدم درک درست را از دموکراسی بایددر تجربه زیسته‌ی تاریخی‌مان جستجو کنیم. دموکراسی در جوامع‌ غربی یک پروسه کاملا تاریخی را پشت سر گذاشته و اتفاقات و عوامل عدیده‌ای به رشد و شکوفایی آن کمک کرد، نظریه‌های بسیاری راجع به آن داده شد، انقلاب‌های ثمر‌بخش فضا را برای امتحان پس دادن آن فراهم کرد، جنبش‌های پیوسته دموکراسی را در مسیر درست قرار داد و دستاوردهای آن  را حفظ و توسعه داد. همچنین برای رسیدن به آنچه امروز می‌بینیم هزینه‌های فراوانی داده شد. برعکس در جوامع ما توالی حکومت‌های دیکتاتوری آثار ویرانگری را بر روح و جان و فرهنگ ما به جا گذاشته و این مهم‌ترین دلیلی است که ما شناخت چندانی از دموکراسی نداریم. 

واژه دموکراسی در غرب، حداقل برای روشنفکران آن‌ها، بار معنایی و ارزشی روشنی دارد، اما به نظر می‌رسد در جوامع غیردموکراتیک این بار معنایی چندان حس نمی‌شود، حتی در دوران دولت-ملت عدم وجود آموزش مناسب، هنجارهای غلط جاافتاده، قرار دادن گذشته‌ی ساختِ ذهنمان جلوی رویمان و اکتفای به آن به همراه بحران‌های سیاسی-اقتصادی، داخلی و منطقه‌ای باعث شد که ما ظاهر مدرنیته(که با مفاهیمی چون دموکراسی، حقوق بشر و تکثرگرایی گره خورده) را به خود بگیریم، اما کماکان بر اساس چهارچوب‌های فکری و ذهنی سابق که ریشه در سنت دارند، زندگی می‌کنیم. این امر به‌سادگی در واقعیت حالمان قابل مشاهده است، سنگینی کفه ترازوی اقتدارگرایی، انحصار‌طلبی و تمرکزگرایی(که همگی ریشه در سنت دارند) در برابر حاکمیت قانون عام‌المنفعه، تکثرگرایی،تعدد نخبگان و گروه‌های سیاسی تمرکززدایی(که از مواهب عصر روشنگری و مدرنیته به شمار می‌آیند) در جوامع ما تعلق‌مان را به سنت مخرب نشان می‌دهد، امری که به‌وضوح در میان عامه و حتی نخبگان، چه در داخل و چه در خارج، قابل مشاهده است. لذا چندان عجیب نیست که در این عصر نام افرادی که در تاریخ به قلدرمآبی و زورگویی و حذف نگاه مخالف معروف بوده‌اند، در شعارهای برخی معترضین طنین‌افکن می‌شود و اگر در توصیف این حقیقت تلخ  یک قدم به جلو برویم و به جمع‌بندی نهاییِ جنبه دموکراسی‌خواهی در اعتراض بپردازیم، باید گفت که بسیاری از معترضین به وضع موجود، اگر دموکراسی و آزادی را با تمام مسئولیت‌ها و حقوقی که به همراه می‌آورندبشناسند، چه بسا که هراسناک خواهند شد و به قول کارل پوپر: «از وحشت مسئولیتی که آزادی به بار می‌آورد به دامان امن حکومت‌های توتالیتر واقتدارگرا پناه ببرند.»[۱]

۲)شکل اعتراض؛ این فاکتور تا حدود زیادی درک ما از شکل «آینده مورد نظر» را به نمایش می‌گذارد. البته نباید از نظر دور داشت که شکل اعتراض در ایران کمتر زمانی باب میل معترضین بوده است و در اغلب موارد-اگر نگوییم در همه آن‌ها-به‌واسطه مقابله شدیدحکومت و اعمال خشونت مفرط از جانب آن، از جریان دل‌خواه معترضین خارج و به سمت خشونت و افراط کشیده شده است، اما این امر در اصل موضوع که همان ذهنیت و چهارچوب‌های فکری افراد معترض و شیوه ابراز مطالبات آن‌ها، فارغ از عوامل مسبب آن، تغییری ایجاد نمی‌کند. فراموش نکنیم که نظام‌های حاکم آینه مردم هستند، و هر قدر که مردم، به‌ویژه مخالفین وضع موجود در مسیر درست قدم بردارند، نظام‌های حاکم لاجرم تن به تعدیل و پیروی از خواسته مردم می‌دهند، اگر مطالبات مردم مترقی، پیش‌برنده و همگام با عصر باشد و با ابزارهای خشونت‌پرهیزانه و متناسب با عرف بین‌المللی ارائه شوند، احتمال اینکه حکومت مسئولیت‌پذیر شود و خواسته مردم را تمکین کند و یا اینکه در کنار گذاشتنش به نتیجه برسند، بالا می‌رود. اریکا چنووت، استاد حقوق بشر در دانشگاه هاروارد، در مقاله‌ای که در جورنال آو دموکراسی با عنوان «آینده مقاومت خشونت پرهیز» به خوبی نشان می‌دهد که مطالعات راجع به ۵۶۵ کارزار حداکثری‌خواه در ۱۲۰ سال اخیر، کارزارهایی که با هدف تغییر حاکمان یا اخذ استقلال در برابر استعمارگران یااشغالگران صورت گرفته است، این‌ حقیقت را عیان می‌کند که میزان موفقیت جنبش‌های‌خشونت‌پرهیز در تحقق اهداف خود دو برابر جنبش‌های خشونت‌آمیز بوده است(نسبت۵۱درصد به ۲۶درصد)، به‌علاوه در کشورهایی که کارزارهای مقاومت مدنی شکل گرفت، شانس تثبیت دموکراسی، مدت ثبات نسبی پس از درگیری و شاخص‌های مختلف کیفیت زندگی بیش‌تر از کشورهایی بود که جنگ داخلی را از سر گذراندند. در واقع شیوه‌های مسالمت‌آمیز اعتراض نه تنها نسبت موفقیت بالاتری در مقایسه با نوع خشونت‌گرا دارد، بلکه ضامن آینده بهتری هم هست. در مقابل هرقدر که خواسته‌ها غیرواضح، غیردمکراتیک و در بدترین حالت ارتجاعی باشند و یا اینکه برای رسیدن به خواسته‌های واضح و مترقی، ابزار و شیوه‌های ارتجاعی و واپسگرایانه و افسارگسیخته، از جمله شیوه‌های خشونت‌آمیز به کار گرفته شود، می‌تواند دست نظام‌های‌ حاکم را در پرهیزاز هرگونه تغییرات یا کناره‌گیری باز بکند و آن‌ها را در ترتیب اثر ندادن به مطالبات مردم محق جلوه دهد.

۳)ماهیت اعتراض؛ اعتراضی که با برنامه سابق و پیش‌بینیِ تمام احتمالات ممکن رخ دهد یا اینکه در طول مدت اعتراض به یک انسجام نسبی برسد احتمال رسیدن به اهداف مورد‌نظر در آن بالاتر می‌رود. در مقابل، اعتراضِ بی‌مقدمه و خودجوش که نتواند خود را در مسیر درست قرار دهد و با جلب نظر تعداد زیادی از مردم به  انسجام برسد، یا اینکه به واسطه حکومت سرکوب شود(آنچه که در اعتراضات آبان رخ داد) کمتر به نتیجه مطلوب می‌رسند. در آخر باید گفت که اعتراضات آبان ریشه در مسائل اقتصادی داشت و فشار ناشی از فقر ماهیت اساسی آن را شکل می‌داد(البته این امر به این معنی نیست که یکجنبش طبقاتی بوده است) در کنار آن بسیاری از افراد و مجموعه‌ها که خواسته‌های متفاوتی در کنار بهبود‌ وضعیت معیشتی داشتند، فرصت را غنیمت شمرده و به این اعتراضات پیوستند.

البته هدف از این بحث به هیچ عنوان ارزش‌گذاری نیست، بلکه فهم این است که ما کجای مسأله دموکراسی ایستاده‌ایم؟ 

در نهایت باید گفت که صرف اعتراض و هزینه دادن راهگشا و ضامن آینده‌ی بهتر نیست، بلکه اعتراض مطالبه‌محور که  غایت نهایی آن آزادی‌ بیان، عقیده، دین، زبان، فرهنگ، انتخاب و همچنین برابری در فرصت‌ها، حق مشارکت در سرنوشت سیاسی-فرهنگی(چه فردی و چه جمعی) و همچنین تقسیم عادلانه ثروت را برای آحاد مردم از هر نژاد، قوم، جنس یا مذهب(نه جزء و یا حتی اکثریت، بلکه همگان باید از این حقوق برخوردار باشند، چرا که در دیکتاتوری‌ترین رژیم‌ها نیز این حقوق برای برخی رعایت می‌شود) در بر بگیرد. اینگونه اعتراض ارزشمند است و هزینه دادن در آن عبث و بیهوده نخواهد بود. 

ضرورت دموکراسی‌خواهی در امتحان پس‌دادن این مدل حکومت‌داری در خلق فرصت برابر برای همگان و همچنین فراهم ساختن زمینه‌ی اعتراض و مطالبه‌ی آزادانه و موضع حمایت‌کننده آن از آزادی، برابری، امنیت، حقوق‌بشر و تکثرگرایی است.

۱)کارل پوپر، «جامعه باز و دشمنان آن».

Recent Posts

معاویه: یک عرب ایرانی یا مسیحی؟

مسعود امیرخلیلی

۱۳ آبان ۱۴۰۳

آقای خامنه‌ای، ۱۳ آبان و شورای‌ نگهبانِ جهان

۱۳ آبان در تاریخ جمهوری اسلامی روز مهمی است؛ نه از آن جهت که سفارت…

۱۳ آبان ۱۴۰۳

آیا پذیرفتگان دیکتاتوری مقصرند؟!

در تحلیل سیاسی و روانشناختی دیکتاتوری، مسئله مقصر دانستن پذیرفتگان دیکتاتوری به عنوان افرادی که…

۱۳ آبان ۱۴۰۳

روز جهانی وگن؛ به یاد بی‌صداترین و بی‌دفاع‌ترینِ ستمدیدگان!

امروز یکم نوامبر، روز جهانی وگن است؛ این روز، یادبودِ تمام دردمندی‌ها و خودآگاهی‌هایی است…

۱۲ آبان ۱۴۰۳

اسرائیل؛ درون شورویه و بیرون مستبده!

درآمد در این نوشتار به دو مطلب خواهم پرداخت. نخست، تحلیلی از عنوان مقاله و…

۰۸ آبان ۱۴۰۳