اندیشه

روایتی از ریشه‌های فرهنگی بحران افغانستان

درآمد

این مدعا که “تحول اوضاع یکشبه رخ نمی‌دهد” علی الاصول درست است‌. کمااینکه هیچ پدیده‌ی اجتماعی اعم از: ظهور و زوال دولت‌ها درلحظه و به شکل آنی اتفاق نمی‌افتد، بلکه به تدریج و در امتداد زمان روی می‌دهد. اضافه بر آن، در تکوین هر وضعیّت، عوامل پرشماری نقش‌آفرینی می‌کند. روی‌دادهای اجتماعی را نمی‌توان به نحو تک‌عاملی تبیین کرد. کمااینکه، هیچ وضعی را نمی‌توان صرفاً اثرِ فعالیت یک یا چند فرد محدود قلمداد کرد، هر‌چند ممکن است نقش افراد در سیر تحولات اجتماعی، سیاسی، اقتصادی و فرهنگی جامعه تعیین‌کننده‌تر باشد. روی این بیان، شکی نیست که نقش سیاست‌گرانِ خودخواه، متعصب و کوته‌اندیش در فراهم آمدن بحران حاضر در کشور پررنگ‌تر است. با این وجود، بسیاری از طیف‌های دیگر اجتماعی نیز با ریاکاری و عدم تعهد صادقانه به مسوولیت‌های خویش، فرصت‌های به‌دست آمده را از دست بِهشتند و از این‌رو، نقش آنها نیز در خلق بحران پیش‌آمده معتنابهی است.  

موضوع این مقاله، نه بررسی کارنامه‌ی غیر قابل دفاعِ چهره‌های سیاسی است و نه هم بازتابِ سیاست‌های سودجویانه‌ی منطقه‌یی و جهانی در قبال افغانستان. آنچه در این مختصر می‌آید، نشان دادن وجوه مکتوم و دیده‌نشده‌ی بحران پیش آمده است. کمااینکه، مسأله اینست که سهم گروه‌های دیگر اجتماعی اعم از: فعالین مدنی، دست‌اندرکاران ادبیات و فرهنگ و فی‌الجمله نسلِ چیزفهم این سرزمین در خلق بحران موجود تا کجاست. تردیدی که نیست که کلّ کارنامه‌ی اصناف پیشگفته را نمی‌تواننامطلوب توصیف کرد. با این وجود، عمل‌کرد بخشی از این طیف‌ها چنان بود که در حرکتی بطی،سرانجام به از دست رفتنِ فرصت‌ها، سقوط دولت و پیش‌آمدِ بحران حاضر منتهی شد. 

سیاست، فرهنگ و فعالیّت مدنی

پیش از همه، از دلقکان سیاسی آغاز می‌کنم، آنهایی‌که وقتی صفحات رخنامه‌ی‌شان را ورق می‌زدم، سرشار بود از تصاویر مفشن و تکریم‌آمیز بزرگان سیاسیِ که اصلاً بزرگ نبودند. مقالات بزرگ و عریضی در وصف رفتار تا کردار و پندار رهبران سیاسی به سِلک تحریر درمی‌آمد و با نقل قول بزرگان اندیشه‌ی جهان تزیین می‌یافت. رویکرد مریدانه به سیاست‌گران، از یکسو به شکل‌گیری تصوّر کاذبانه‌یآنها از خویشتن می‌انجامید و از سویی نیز، رختِ شخصیّت مداحان را در معرض دید عمومی قرار می‌داد. مدح سیاست‌پیشه‌گان، آنها را از دیدن معایب خویش بازمی‌داشت و فی‌الجمله در مقامی می‌نشاند که حقیقتاً شایسته‌ی آن نبودند. سیاست‌گران نیز به علل فقدانِ محاسبه‌ی نفس و میان‌مایه‌گی، از مدح مزدبگیرانِ خویش به هیجان می‌آمدند و به یک‌نوع خرسندیِ روانی می‌رسیدند. 

عشقری من خود خریدار غزل‌های خودم

آفرین‌گفته به دوشِ‌ خویش تپ تپ می‌زنم

نه تنها مهره‌های مهمّ سیاسی، بلکه حواشی و رئیسان دفتر آنها نیز -شاید با الگوبرداری از ارباب‌های سیاسی‌شان- آهنگِ مریدپروری داشتند و میزان حمایت شان از افراد و اشخاصْ بسته‌گی داشت به میزان وفاداری آنها به ایشان که معمولاً با محک حمایت‌ از طریق نشر عکس‌های جوره‌یی و متن‌های مداحانه در شبکه‌های اجتماعی سنجیده می‌شد. مدّاحی‌گری و مدح‌پسندی وضعیّتی را پیش آورد که در آن تملق و پابوسی به شکل رایج عمل سیاسی تبدیل شد و از آن‌ پس، بسیاری‌ها به این فکر افتادند که کسب شایسته‌گی و دانش‌ هیچ نقشی در مناسبات سیاسی و احراز مناصب دولتی ندارد. به جای آن، بایستی به یکی از مراجع سیاسی وصل شد و این کار نیز، تنها از طریق پابوسی، مریدی و حمایت‌ در شبکه‌های اجتماعی میسر بود. جالب است این‌که بدانیم شماری از این کاربران اجیر، به مراتب از رهبران پوشالی خویش باسوادتر و کتاب‌خوان‌تر بودند؛ با این وجود، تمام ذهن و ظرفیت خویش را دو دستی در خدمت ارباب سیاست وانهاده بودند‌. شاید عده‌یی از این دست آدم‌ها ناگزیر بودند، امّا برخیدیگر نه از روی ناچاری، بلکه از درِ حرص و بدمستیِ تنعم و به طمع احراز قدرت دولتی به چنان اعمالی دست می‌یازیدند.

چو حباب عالمی را هوس کلاه‌داری است

به دماغ پوچ‌مغزان چقـــدر هوا نشسته

اگر بخواهیم فهرست مکملی از این دست افراد به‌دست دهیم، “مثنوی هفتاد من کاغذ شود”. تعجب‌انگیز است اینکه بدانیم امروزه همین‌ها انتقادگرانِ دو آتشه‌ی بحران موجودند و پیوسته از ایستاده‌گی و مبارزه سخن می‌رانند.

جنبش رستاخیز حقیقتاً یک جنبش خودجوش، و شاید تنها حرکتِ مدنی قابل محاسبه در بیست سال گذشته بود که داعیه‌اش عملاً از حدود قوم، نژاد، مذهب و غیره فراتر می‌رفت. جنبش‌های مماثل دیگر عمدتاً داعیه‌ی قومی، مذهبی ویا گروهی داشتند تا مدنی و از این‌رو، نمی‌توان بر روی آنها حساب باز کرد. شماری از افراد و اشخاص در تحصن و راه‌پیماییِ جنبش رستاخیز صرفاً به منظور عکاسی حضور می‌یافتند تا خود را در ردیف عدالت‌خواهان جا بزنند. ریاکارانی از این دستْ کم نبودند. درک این نکته نشان می‌دهد که مدعیانِ عدالت همواره بسیارند، امّا سربازان عدالت محدود و کم‌شمار. به چشمِ سر دیدیم که چگونه جنبشِ پیشگفته -که پیش‌قراولان آن عمدتاً نسل جدید بودند- به رگبار بسته شد و روی‌هم‌رفته، شماری از پیش‌آهنگان آن با دریافت مبالغ مالی و امتیازات نه‌چندان حجیم، دست از اعتراض برداشتند و بالمقابل، به اردوگاه متولیّان دولت پیوستند. این واقعیّت، ضعف نسل نو را در راه‌اندازی و رهبری مستقلّانه‌ی حرکت‌های مدنی و عدالت‌خواهانه آفتابی ساخت. 

طایفه‌ی دیگری که در ابتذال فضای فکری-فرهنگی طی دو دهه‌ی پسین نقش ایفا کرد، شماری از مدعیان شعر و ادبیات بود. عده‌یی به تکرار این دُر قیمتی را در پای خوکان سیاسی ریختند و عملاً‌ به مدیحه‌سرایی پرداختند. افزون بر آن، پروژه‌یی شدن ادبیات یکی از محرّک‌هایی بود که این گوهرگران‌بها را به متاعی سودآور برای تاجران فرهنگی-ادبی مبدل ساخت. فی‌المثل، در سال ۲۰۱۷ ترسایی، یکی از نام‌آوران فرهنگ و ادبیات می‌خواست جشنواره‌یی هنری-ادبی در ولایت سمنگان برگزار کند که بایسکل‌رانیِ بانوان نیز بخشی از آن پروژه بود. گویی آن جشنواره‌ی پروژه‌یی را شماری از روحانیون مذهبیِ سمنگان –با این ادعا که خلاف ارزش‌های اسلامی است- برهم زدند. ادیب بزرگوار در واکنش به این عمل، زبان از لگام بیرون کشید و هر چه دشنام و تحقیر بود به آدرس کلّ روحانی‌های کشور نثار نمود. باری چنان به نظر می‌رسید که یک‌چنان هیجان و دلهره‌یی می‌تواند تنها از دردِ «منافع از دست‌رفته» فوران کند؛ و الا کسی که سودای هنر و ادب دارد، هرگز نمی‌تواند مخالفان‌اش را با این ادبیات که «آنها با فلانِ خود فکر می‌کنند…» تحقیر نماید. 

القصه، گسترش حمایت‌های مالی بیرونی از ادبیات و فرهنگ، به جای شگوفایی این هنر شریف و حقیقتاً متعالی، به مافیایی شدن آن انجامید. شماری از دست‌اندرکاران این عرصه، از پول‌های بادآورده‌ی خارجی به مال و منال وافری دست یافتند و حتی از این دریچه، نقبی زدند به دستگاه دولت،شورای امنیت و به درگاه سلطانِ غنی. اینکه انجمن قلم به عنوان مهم‌ترین نهاد ادبی آن روزگار چه کاری برای ادبیات کشور انجام داده‌ و چه چیزی در زیر رواق پرطمطراقِ آن جریان داشته است، حدیث مفصل دیگری است که نیاز به ارزیابی و تأمل دارد. روابط‌استواری و رفاقت‌گرایی بخش دیگری از واقعیّت تلخِ ادبی آن روزگار بود که نقش آن در تیره‌گی ادبیات نفیس ما قابل ملاحظه است. کمااینکه،شعرها و آفرینش‌های ادبی بر پایه‌ی میزان رفاقت آفرینش‌گرانْ شایسته‌ی مدح و ذم شناخته می‌شد و گاهی به سبب مافیایی شدن ادبیات، یک شعار می‌توانست شعری فاخر و برگزیده قلم‌داد شود. سرقتِ بی‌شرمانه‌ی شعر بخشِ دیگری از فاجعه‌ی ادبی بیست سال گذشته بود که اگر نگاه نقاد و بی‌طرفی به میان آید، سره از ناسره جدا خواهد شد و بسیاری از شهرت‌یافته‌گان عرصه‌ی شعر و ادبیات، به دلیل دست‌بردهای شاعرانه مورد محاکمه‌ی اخلاقی قرار خواهند گرفت.

جامعه‌ی مدنی به عنوان بدیلِ مدرنِ نهادهای سنتی، وجه دیگر تراژدی ما بود. تبلیغ نوعی فمینیسم رادیکال، تجلیل اروپایی و مختلط از ولنتاین ( روز عاشقان) و برگزاری رژه‌های نمایش لباس در جامعه‌یی که رفتن دختران به مکتب و حتی برهنه بودن صورتِ آنها هنوز مساله بوده‌است، کارنامه‌ی نابجا و حتی رادیکال فعالین مدنی بود که احساسات عمومی را، به‌ویژه در روستاها برمی‌انگیخت و مردم را آرام آرام به نظام و مردم‌سالاری بدبین می‌ساخت. بیش از صدها نهاد مدنی در راستای حقوق زنان فعالیّت داشت. با این وجود، هیچ متنِ قابل ملاحظه‌یی از نوع، حدود و دورنمای حقوق زنان در کشور تولید نشد. بسیاری از فعالین حقوق زن در تاریکی گام می‌زدند و بدون آنکه بدانند چه می‌خواهند و به کجا روانند، یکسره شعارهایی سر می‌دادند که خود نیز از ماهیّت و تبعاتِ آن بی‌خبر بودند.بزرگ‌داشت از ولنتاینْ بخشی از واقعیّت تعارض‌آمیز فعالین مدنی با فرهنگ و آداب عمومی جامعه بود. گویی برگزار کننده‌های ولنتاین پیش از آگاهی لازم، به آزادی دست یافته‌ بودند و از این‌رو، توان به‌کارگیری آزادی را در جهتِ مثبت و سازنده نداشتند. اضافه بر آن، در روشِ اتخاذشده‌ی خویش تعصب می‌ورزیدند. این در حالی‌است که – به گواهی تاریخ- رویکردهای متصلّب و ناآگاهانه همواره با بن‌بست برخورده است و برای این منظور، کافی‌است به سرنوشتِ جریان‌های مختلف راست‌ و چپ‌ طی نیم دهه‌ی اخیر افغانستان نظر انداخت.

روی این بیان، تلاشی که در آن صرفاً سیاست‌گران  و آن‌هم سیاست‌گران برسراقتدار را مسئول کلّ بحران پیش‌آمده‌ی کنونی تلقی می‌کند، منصفانه نیست. زیرا نگرش پیشگفته، نقش عوامل فکری و فرهنگی را در شکل‌گیری بحران موجود به‌تمامی نادیده می‌گیرد. رویکردِ تک‌عاملی به بحران پیش‌آمده گرفتار تقلیل‌گرایی است و از این‌رو، جامعیّت ندارد. این رویکرد یا به سبب توسعه‌ی نامتوازن امر سیاسی عمومیّت یافته است، ویا هم شماری به دلیل فرافگنی مسئولیّت خویشْ عامدانه به آن متوسل می‌شوند. اصولاً همه‌ی طیف‌های فعّال سیاسی، اجتماعی، فرهنگی، اقتصادی و غیره در قبال بحران حاضر به پیمانه‌های مختلفی که نمی‌توان حدود آن‌را به دقت ترسیم کرد، مسئول‌اند. درک این مسأله، افق نگاه ما را به بحرانِ حاضر فراخی می‌بخشد و به تبیین جامع و بی‌طرفانه‌ی وضعیّت ما یاری می‌رساند.

Recent Posts

مناظره‌ای برای بن‌بست؛ در حاشیه مناظره سروش و علیدوست

۱- چند روز پیش، مدرسه آزاد فکری در ایران، جلسه مناظره‌ای بین علیدوست و سروش…

۲۴ آبان ۱۴۰۳

غربِ اروپایی و غربِ آمریکایی

آنچه وضعیت خاصی به این دوره از انتخابات آمریکا داده، ویژگی دوران کنونی است که…

۲۳ آبان ۱۴۰۳

ملاحظاتی فرامحتوایی بر یک مناظره؛ عبدالکریم سروش و فقه

۱. بدیهی است که می‌توان بر روی مفاد و مواد گفتگوی مناظره عبدالکریم سروش با…

۲۳ آبان ۱۴۰۳

ترامپِ جنگ‌افروز

دونالد ترامپ، چهره جنجالی این سال‌های آمریکا و جهان، پس از سال‌ها تلاش و پایداری…

۱۸ آبان ۱۴۰۳

معنای بازگشت ترامپ برای اقتصاد ایران چیست؟

بازگشت ترامپ به کاخ سفید، بن‌بست راهبرد "نه جنگ، نه مذاکره" رهبر حاکمیت ولایی را…

۱۸ آبان ۱۴۰۳