دیروز فیلم «فروشنده» اصغر فرهادی در جشنواره کن نخل طلای بهترین فیلمنامه و نخل طلای بهترین بازیگر سینما را دریافت کرد. اصغر فرهادی، فیلمنامهنویس این فیلم، وقتی نامش را شنید، همسر کارگردانش پریسا بختآور را در آغوش گرفت و بوسید و روی صحنه رفت و جایزه فروشنده را گرفت. شهاب حسینی، بازیگر فیلم « فروشنده» نیز که همراه ترانه علیدوستی بازیگر دیگر این فیلم، نشسته بود، وقتی خبر دریافت جایزهاش را شنید، کمی هیجانزده شد، بالا رفت و با حفظ فاصله اندکی با بانویی که جایزه او را میداد که در عین حال بهانه برای کیهان را در تهران فراهم نمیکرد، جایزه بهترین بازیگر کن را گرفت. امسال کن شگفتزده بود، به این علت که طبیعی نبود در این جشنواره مهم سینمایی که معمولا شاخص سینمای هنری جهان محسوب میشود، یک فیلم دو جایزه بگیرد. کاری که اصغر فرهادی با فیلم «فروشنده»اش کرد.
یک ـ بزرگمرد کوچک
زمانی «خسرو دهقان» منتقد غرغروی سینمای ایران، درباره سینمای کیارستمی گفته بود: «رفتن به تاریخ سینمای جهان خوب است، ولی خیلی مهم نیست. اگر فیلمی بتواند روی پرده سینماهای جهان برود، مهم است»
سینمای ایران یک اتفاق تازه در سه دهه اخیر سینمای جهان است، امیرنادری با «دونده»، محسن مخملباف با «دستفروش» و «بای سیکل ران» و عباس کیارستمی با «خانه دوست کجاست» و بسیاری فیلمهای دیگر، آغازگران حضور سینمای جدید ایران در سطح جهانی بودند. اما جایزه اصغر فرهادی تفاوتی اساسی با همه جوایزی که در جشنوارههای جهانی به سینمای ایران اهدا شده دارد. زمانی «خسرو دهقان» منتقد غرغروی سینمای ایران، درباره سینمای کیارستمی گفته بود: «رفتن به تاریخ سینمای جهان خوب است، ولی خیلی مهم نیست. اگر فیلمی بتواند روی پرده سینماهای جهان برود، مهم است». این سخن اگر چه هالهای از حسادت ایرانی را در پشت زبان گوینده دارد، اما حاوی حقیقتی نیز هست. حقیقتی که فیلمهای اصغر فرهادی با آن معیار فیلمهای موفق در نمایش بینالمللیاند. اصغر فرهادی در ده سال گذشته هفت فیلم و تقریبا هر سال یک فیلم ساخته است. خرس نقرهای برای «درباره الی»، گلدن گلوب برای «جدایی»، اسکار برای «جدایی»، جایزه سزار و نخل طلا برای فیلمهای مختلف او نشان میدهد که او جزو آن ده نام مهمی است که هیچ جشنوارهای نمیتواند به او بیاعتنا باشد. اصغر فرهادی تازه امسال ۴۴ ساله شده است، سنی که بسیاری کارگردانان تازه شناخته میشوند. او مسیر زندگیاش را خیلی ساده طی کرده است. فرزند یک خانواده معمولی خمینی شهری است، در مدرسه سینمایی درس خوانده، در تلویزیون کار کرده، اولین فیلمنامهاش را با همکاری «حاتمیکیا» نوشته و در کنار کارگردانی سینما، کار تئاتر و فیلمنامهنویسی هم کرده است. تعدادی از فیلمنامههای او توسط کارگردانان مختلف به فیلم برگردانده شدهاند. بازیگران و عوامل تولید فیلمهای فرهادی گفتند که او از آن کارگردانان سختی است که رس بازیگر را میکشد و نفس او را میبرد. شاید همین موضوع باعث شده است که بازیگران سینمای فرهادی معمولا بهترین بازیهایشان را در فیلمهای او کرده باشند. در گفتوگویی که با محسن نامجو داشتم، چنین میگفت: «درام را از همه آنهای دیگر بهتر میفهمد، اگر پایش بیافتد که بازی بکند، از همه بازیگرهایش بازیگرتر است. موجود عجیب و غریبی است. به نظر من موفقیت اصغر فرهادی مثل موفقیت اورسن ولز و همشهری کین است. از سر عدم نقشه و عدم برنامهریزی و از سیر طبیعی طی شدن هر چیز است. برای همین است که استثناست».
دو ـ برخورد نزدیک ازنوع سوم
شاید اگر دوربینهای جدید کشف شده بود و توریسم در ایران آن زمان رایج بود، بسیاری از فیلمهای مخملباف پس از «دستفروش» و «بای سیکل ران» در جهان موفق نمیشد.
به گمان من جز حضور سینمای انیمیشن ایران در سالهای قبل از انقلاب، حضور سینمای ایران در جشنوارههای جهانی تنها پس از ۱۳۶۴ جدی شد. نخستین برخورد میان سینمای ایران و جشنوارههای جهانی، سینمای ذوقزده محسن مخملباف بود. شاید اگر دوربینهای جدید کشف شده بود و توریسم در ایران آن زمان رایج بود، بسیاری از فیلمهای مخملباف پس از «دستفروش» و «بای سیکل ران» در جهان موفق نمیشد. روزی که برای اولین بار محسن مخملباف از نخستین سفرش از جشنواره لندن بازگشت، ساعت شش صبح از فرودگاه به خانه من که در آن زمان مهمترین حامی مطبوعاتیاش بودم، آمد و با هیجان تعریف کرد وقتی دیده است که در خیابان جوانهای عاشق همدیگر را میبوسند، چقدر احساس آزادی کرده است و میگفت «شهوت نبود، عشق بود». و وقتی زیر آسمان برلین ویم وندرس را دید، فکر میکرد زندگی چقدر زیباست. مخملباف گفته بود: «فقط لازم است بنشینی و واکنش داوران جشنواره کن یا لندن را ببینی، تا مطمئن باشی چطور باید فیلم بسازی که فیلم بعدیات جایزه بگیرد». او پس از اینکه این شیوه را فرا گرفت، تمام توانایی بینظیرش را قربانی جشنوارهها کرد و عجیب هم بود که نام فیلمش را «گبه» گذاشت. یک هدیه صنایع دستی برای توریستها. کم کم محسن مثل جوانی روستایی که به تهران آمده است، دیگر طاقت فضاهای بویناک تهران را نداشت. فقط برای ساختن فیلم به ایران میآمد و میرفت. بعد از اینکه فیلمهای چرک ایرانی نخنما شد، فیلم چرک در افغانستان، ترکیه، تاجیکستان و هند را ساخت. آخر کار هم مثل پدری وفادار که به فکر آینده فرزندانش است، همه خانواده را برد به جشنواره و برای هر کدام یک صندلی مناسب در جشنوارههای جهانی تهیه و سعی کرد گذشته را به فراموشی بسپارد.
پس از فیلمهای «خانه دوست کجاست»، «زندگی و دیگر هیچ»، «زیر درختان زیتون» و «طعم گیلاس» در فیلمهای کیارستمی اتفاق مهمی نیافتاده است
عباس کیارستمی اما فرق میکرد. او میدانست که فضای چرک، چندان موضوع ادامهداری برای جشنوارهها نیست. کیارستمی میخواست فیلماش را بسازد و فیلم خلوت بسازد. کیارستمی با هوش و توانایی فکری فراوان، فهمیده بود که نه باید بار کسی را بر دوش بگیرد، نه بار خودش را به دوش کسی بگذارد. پس از فیلمهای «خانه دوست کجاست»، «زندگی و دیگر هیچ»، «زیر درختان زیتون» و «طعم گیلاس» در فیلمهای کیارستمی اتفاق مهمی نیافتاده است. از ۱۳ فیلمی که پس از این تاریخ ساخته جز فیلم «کپی برابر اصل» بقیه فیلمهای او به نظر شوخی میآیند. فیلم «ده»، «پنج»، «ده دقیقه پیرتر» و «ده روی ده» نشان دهنده برخورد کارگردانی است که مطمئن است هر کاری بکند، از این پس صندلی خودش را در اختیار دارد. شاید اگر به جای ده عدد ۶۴ را در نظر میگرفت، میتوانست فیلمهای ۳۲، ۱۶، ۸، ۴، ۲، ۱ و بقیه را همین طور بسازد.
تفاوت دیگر فیلم اصغر فرهادی با سایر فیلمهای جشنوارهای ایران این است که فیلماش نه درباره دخترهای اسکیسوار یا قهرمان اتوموبیلرانی است، نه درباره دختران زندانی و کتک خورده و اسبهای مست قاچاقچی… یک زندگی معمولی را روایت میکند.
اما برخورد اصغر فرهادی از نوع دیگری بود. فرهادی فیلم خودش را میساخت، نقطه ثقل فیلمهای فرهادی در داخل جامعه ایران است و کاملا به روز است. درباره طبقه اجتماعی خودش و مسایل جامعه ایرانی در همان لحظه ساخت فیلم فکر میکند. فیلمهای او کامل است. تقریبا از بیست فیلم آخر کیارستمی و مخملباف کمتر از ده درصد فیلمها، آثار سینمایی کامل هستند. بیست فیلم مخملباف بعد از ۱۳۷۴ یعنی پس از سلام سینما، همه فیلمها قرار است بیانگر آخرین حرفی باشند که کارگردان میخواسته تغییرات خودش را در سال گذشته به اطلاع دیگران برساند. فیلمها نه داستان دارند، نه بازی دارند، نه تالیفیاند، نه برای بازار ساخته شدند و نه وجود یا عدمشان تاثیری در سینمای ایران یا سینمای جهان دارند. اما اصغر فرهادی یک گونه و یک زبان و یک شیوه فیلمسازی است. کسی او را موجود قابل توجهی که از غاری شگفتانگیز آمده نمیداند. خودش هم ادا در نمیآورد. آدمهای فیلمهایش مثل مردم عادی کشور هستند، از همین مردمی که تحصیل میکنند، بدهکار میشوند، گرفتار میشوند، محترم هستند و گاهی موجوداتی محترم و عصبانی. فیلم «جدایی نادر از سیمین» با یک فروش عالی در سینمای جهان، نخستین باری است که زندگی ایرانی را نشان میدهد. چیزی که در فیلمهای کیارستمی، مخمباف و حتی امیر نادری هم وجود نداشت. تفاوت دیگر فیلم اصغر فرهادی با سایر فیلمهای جشنوارهای ایران این است که فیلماش نه درباره دخترهای اسکیسوار یا قهرمان اتوموبیلرانی است، نه درباره دختران زندانی و کتک خورده و اسبهای مست قاچاقچی. دوربین گوگل آمده به یک گوشه عادی از تهران و یک زندگی معمولی را روایت میکند.
سه ـ در کمال خونسردی
خوشبختانه همه چیز عادی و طبیعی پیش رفت. از طراحی خوب و غیر اغراق شده لباسها، به شکلی که نه در داخل کشور کسی دچار سندروم وااسلاما شود و نه در بیرون ایران کسی فکر کند اینها چرا این جوری لباس پوشیدند؟
یکی از معجزات بزرگ جشنواره کن ۲۰۱۶ عادی بودن همه چیز بود. برخلاف همیشه که دست دادن یک زن و مرد میتوانست توفانی عظیم برپا کند و دودمان سینما را به باد بدهد، یا پوشیدن لباس لیلا حاتمی میتوانست نظرات له و علیه افراد را برانگیزد، یا جشنواره خواسته یا ناخواسته تبدیل به محل اعتراض سینماگران با شال و لباس سبز رنگ شود، یا فلان بازیگر جایزه خودش را به رهبر یا خدا یا امام زمان تقدیم کند، یا فلان شبکه خبری بیرون از ایران خودش را لوس کند و یک بازیگر یا کارگردان را در بازگشت به ایران دچار مشکل کند، یا فلان مسیح بازمصلوب یک باره سر برسد و وسط فرش قرمز به خاطر اعتراض یواشکی غش کند که تو رو خدا به من نگاه کنید، خوشبختانه همه چیز عادی و طبیعی پیش رفت. از طراحی خوب و غیر اغراق شده لباسها، به شکلی که نه در داخل کشور کسی دچار سندروم وااسلاما شود و نه در بیرون ایران کسی فکر کند اینها چرا این جوری لباس پوشیدند؟ طراحی لباس ترانه علیدوستی و اصغر فرهادی و شهاب حسینی بسیار خوب و طبیعی بود. حضور جمع بزرگی از ایرانیان در کن مطلوب و معقول بود و از همه مهمتر از ده بیست واکنش رسانهای اعم از واکنشها در هنگام اعلام خبر، بغل کردن فرهادی و همسرش، نحوه حرکت شهاب حسینی تا دریافت جایزه، ایستادن برای عکس گرفتن، مصاحبه سه نفری در تلویزیون فرانسه، همه و همه طبیعی بود. شاید مهمترین دلیل این طبیعی بودن همان بود که فیلم اصغر فرهادی یک فیلم طبیعی در اندازه همان جشنواره کن بود و به همین دلیل طبیعی بود که همین اتفاق بیافتد. شاید یکی از وجوه دیگر دوست داشتنی درباره این اتفاق همراهی جمعی از فعالان اینترنتی بود که لحظه به لحظه در تلگرام و فیسبوک و سایر رسانههای اجتماعی خبر را دنبال میکردند و عکسها را لحظه به لحظه پخش میکردند و همچنین توییتها و پیامهای دلچسب و رفیقانه بچههای سینمای ایران از همه جای دنیا بود، اعم از بهرام رادان، پرویز پرستویی، مهناز افشار، گلشیفته فراهانی، حبیب رضایی و سایر موجودات بیعقده که در جشن سینمای ایران شریک شدند. انعکاس خبر در داخل ایران هم بهتر از خیلی دفعات قبل بود. صدا و سیما مطابق معمول بیخیال موضوع شده بود، برخی سیاستمداران و مقامات ارشاد تبریکاتی گفته بودند که این هم خوب بود.
چهار ـ به دور از مردم شوریده
تفاوت دیگر فرهادی با دیگر کارگردانان ایرانی که در سطح جشنوارههای جهانی یا سینمای جهان ظاهر شدند، تفکیک نگاه اجتماعی و حرفهای اوست.
تفاوت دیگر فرهادی با دیگر کارگردانان ایرانی که در سطح جشنوارههای جهانی یا سینمای جهان ظاهر شدند، تفکیک نگاه اجتماعی و حرفهای اوست. ما ایرانیها اعم از دولت و ملت، همیشه از هر کسی که روی سکویی ظاهر میشود، انتظار داریم که از آنجا حرف ما را هم بزند. فرق نمیکند که آن سکو تریبون نماز جمعه باشد، یا سکوی وزنهبرداری در مسکو، یا صحنه جایزه کن و اسکار. از نگاه حکومتیها، این انتظار در حد این است که آن انسان روی سکو باید تعلق خودش به ارزشهای دینی را نشان بدهد، حتی اگر آن ارزشهای دینی زندگی او را نابود کرده باشد. مردم هم انتظار دارند هر کسی هر جایی میرود، حتما درباره زندانیان سیاسی سخنرانی غرایی بکند. برخی از این افراد تا کنون چنین کردهاند، از افتضاحاتی در حد رضازاده و تقدیم جایزه به رهبری بگیر تا محسن مخملباف که همیشه جایزهاش را به یکی دیگر تقدیم کرده است. ممکن است یک بار این یکی دیگر، رزمندگان دفاع مقدس در سال ۱۳۶۵ باشد یا شهدای جنبش سبز در ۱۳۸۸ یا بهاییان کشور در سال ۱۳۹۲. سویه دیگر این رفتارها به عباس کیارستمی بر میگردد. او همیشه حساب خودش را با اتفاقات عالم امکان جدا کرده است. شاید از یک نگاه این رفتار خوب به نظر برسد، اما اینکه هنرمند تا این حد نسبت به هر اتفاق در هر جای جهان فاصله خودش را حفظ کند، به نظر میرسد که هیچ حدی از نگاه روشنفکرانه را با خود حمل نمیکند. از قضا اصغر فرهادی از آنهاست که تفکیک را به خوبی بلد است. او تقریبا در قبال همه اتفاقات اجتماعی و فرهنگی، موضع خودش را نشان داده است. همیشه در کنار طبقه متوسط در درد و رنج اجتماع ایران همراه بوده است و از همین رو کمتر کسی را میتوان یافت که با نگاهی احترامآمیز به او نگاه نکند. او در زمان دریافت جایزهاش در ایران، آرزوی بودن بهرام بیضایی و گلشیفته فراهانی و امیر نادری را کرد بدون اینکه اجازه بدهد حواشی رفتاری مانع ادامه کارش شود.
پنج ـ مرد نامریی
آدمهایی که در داستان دیده نمیشوند. اتفاقا همین آدمها در فیلمهای اصغر فرهادی نقش دارند. شهاب حسینی از همان گروه است و باعث بسی خوشبختیست که اولین بازیگر سینمای ایران که یک جایزه معتبر جهانی را گرفته باشد، از همین گروه است
مهمترین وجه افتراق فرهادی با کیارستمی در موجودی است به نام «شهاب حسینی»، بازیگر چند فیلم مهم اصغر فرهادی که برای نخستین بار در تاریخ سینمای ایران جایزه بازیگری از یک جشنواره معتبر مانند کن را به دست آورد. این جایزه نخست نشان میدهد که جایزه کن نه به خاطر ایران و نه به خاطر فرهادی و نه حتی به خاطر موضوع فیلم، بلکه به خاطر ساخت هنرمندانه فیلم به شهاب حسینی اعطا شده است. من شهاب حسینی را دوست دارم. او از نسل بازیگران سینمای مدرن روشنفکرانه اجتماعی ایران است که در آفریدن نقش «آدم معمولی» موفق بوده است. نسلی از بازیگران که با پرویز پرستویی و فاطمه معتمدآریا و حبیب رضایی آغاز شدند و شخصیت آدم معمولی را ساختند. آدمهایی که در داستان دیده نمیشوند. اتفاقا همین آدمها در فیلمهای اصغر فرهادی نقش دارند. شهاب حسینی از همان گروه است و باعث بسی خوشبختیست که اولین بازیگر سینمای ایران که یک جایزه معتبر جهانی را گرفته باشد، از همین گروه است. سینمای رخشان بنیاعتماد و اصغر فرهادی و کمال تبریزی این نوع سینماست و این نوع بازیگر را تربیت کرده است. شهاب حسینی در پاسخ به مجری یکی از شبکههای تلویزیونی در مورد این که در آینده چه نوع حضوری در سینما خواهد داشت و آیا در فیلمهای جهانی بازی خواهد کرد یا نه، شعر حافظ را خواند که «رشتهای بر گردنم افکنده دوست، میکشد هر جا که خاطرخواه اوست». سادگی و راحتی برخورد مودبانه و محترمانه او جذاب و دوست داشتنی بود. مطمئنم که او کارش را در سینمای ایران ادامه خواهد داد. اگرچه این احتمال را بعید نمیدانم که اصغر فرهادی فیلمهای مشترک یا جهانی بسازد و از همین بازیگرانش برای چنین فیلمهایی استفاده کند.
اصغر فرهادی در سینمای آینده ایران و جهان نقش مهمی دارد. از او کارهای مهمی را در آینده خواهیم دید. او تربیت شده مکتب سینمای ایران است، از نسل بچههایی که توی صف جشنوارههای فیلم فجر نوجوانی و جوانیشان را گذراندند، با مجله پرو پیمان ماهنامه سینمایی فیلم، سینما را شناختند، به دور از سینمای تجاری و کم ارزش هالیوودی با نقاط روشن سینمای جهان آشنا شدند، دوران خاتمی را به عنوان یک مدرسه ارزشمند دانش اجتماعی گذراندند و موفق شدند به جای تقلید از فرهنگهای رایج جهان، به تولید اثر با هوش و آموختهها و سبکی برآمده از نیازهای ملی بپردازند. فرهادی آغاز موج تازه سینمای ایران پس از افول دهه هفتاد است، منتظر خبرهای بیشتر از او باشیم.
۱۳ آبان در تاریخ جمهوری اسلامی روز مهمی است؛ نه از آن جهت که سفارت…
در تحلیل سیاسی و روانشناختی دیکتاتوری، مسئله مقصر دانستن پذیرفتگان دیکتاتوری به عنوان افرادی که…
امروز یکم نوامبر، روز جهانی وگن است؛ این روز، یادبودِ تمام دردمندیها و خودآگاهیهایی است…
درآمد در این نوشتار به دو مطلب خواهم پرداخت. نخست، تحلیلی از عنوان مقاله و…