۱) توهم بسیاری از دیکتاتورها دامنهای گستردهتر از دوران زندگی و حیات و حکمرانی خودشان داشته است؛ دستکم بسیاری خواستهاند که چنین باشد اگر چه برخی از این مستبدان بسیار زود از یادها زدوده شدند.
از موروثی کردن خلافت و سلطنت – که عمری به درازی حکومت مدرن و پیش از آن دارد – گرفته تا مصادیقی انسانخوار در حد آدولف هیتلر که سودای امپراتوری هزار ساله رایش داشت یا کمونیستهایی چون استالین و مائو که زیر سایه حکومت کارگران، از میلیونها انسان، پشتهها از کشته ساختند تا که ایده “انقلاب مداوم” مارکس را در خارج از چهارچوب “زمان حال” تضمین کنند، همه از شوق مستبدان و توتالیترها به عمر بیشتر “توهمات”شان حکایت میکند.
۲) چشمانداز روشنی از توافق در مذاکرات هستهای و احیای برجام وجود ندارد. این کاملا قابل پیشبینی بود. توافقی که همزمان با عقبنشینی ایران از ماجراجوییهای هستهای و منطقهای، غل و زنجیر از دست و پای تجارت و اقتصاد ایران باز کند، دستکم در طول حیات آیتالله خامنهای حاصل نخواهد شد. آیتالله خامنهای که اکنون بیش از ۴۰ سال است به طور مستمر در رأس نظام حضور دارد، اجازه نخواهد داد سرمایهگذاری خدشهناپذیر عقیدتیاش در مواجهه دائمی با آمریکا صرفاً به دلیل فشار سنگین اقتصادی بر دوش ایران و ایرانی به راحتی کنار گذاشته شود حتی اگر تمامی بودجه و تدارکات این سرمایهگذاری از دارایی ایران و ایرانی تامین شده باشد و در آینده نیز از همین محل تامین شود. او به این ترتیب امیدوار است “ایران فردا” او را به عنوان “رهبری مصمم و روشناندیش” به خاطر بسپارد که پیشوایی آشتیناپذیر در مواجهه با شیطان بزرگ بود!
۳) در منظومه فکری آیتالله خامنهای، از جمله خبر دادن از نابودی اسرائیل در کمتر از ۲۵ سال آینده نشانهای است از علاقه او به ارجاع هواداران به چهارچوبی فراتر از “زمان حاضر”؛ کاری که بسیاری از دیکتاتورهای تاریخ از آن مدد گرفتهاند. این ترفند جدای از اینکه تلاش میکند به رنج عمومی ناشی از محاسبات نادرست “دیکتاتور” معنا ببخشد، راه را برای “بیرحمی” و صراحت بیشتر در استبدادورزی هموار میکند. عدول از حفظ ظواهر ابتدایی و معمول انتخابات ریاستجمهوری اخیر نیز نشان داد آیتالله خامنهای صبر خود را بیش از پیش از دست داده و امیدوار است جامعه مستاصل حال حاضر ایران را با این پیام مواجه کند که «چاره دیگری ندارند»!
۴) “جمهوری اسلامیِ آیتالله خامنهای” هیچگاه چنین برای جهان شناخته شده نبود؛ این بزرگترین خطا و یا حتی بدشانسی آیتالله خامنهای است که هم معلول “بیرحمی” عیان و بیحساب در سرکوب دیگرگونی در محدوده مرزهای “جمهوری اسلامی” است و هم محصول نظاره جهان بر نقشی واضح که مزدوران فرامرزیاش در هر جایی که شیعیان جمعیتی داشتهاند، ایفا کردند و میکنند.
در محدوده مرزهای جمهوری اسلامی، این شناسایی، محصول اعلام گسستهای مکرر بین جامعه و نظام در سالهای ۸۸، ۹۶ و ۹۸ بوده است. تا پیش از سال ۸۸ جمهوری اسلامی به خوبی توانسته بود شکاف بین توهمات خود و خواست قلبی جمعیت وسیعی از مردم خود را تحت لوای مشارکتی قابل قبول از مشارکت مردمی در انتخابات مخفی کند. شکاف مهمتر دی ۹۶ رخ داد؛ ۸ ماه بعد از دومین پیروزی منادی و مدعی “تعامل و تفاهم با جهان” در انتخابات ریاستجمهوری، وقتی در مناظرات انتخاباتی به صراحت یادآوری کرده بود: «روی موشک شعار نوشتند و شهر زیرزمینی نشان دادند که برجام را بههم بزنند.»
پیام واضح بود؛ آیتالله خامنهای جواز پریدن به پرنده نحیف برجام داد تا شکارچیان خودش او را تیر بزنند، تا پیشبینیاش در “خوشبین” نبودن به مذاکرات محقق شود و او “رهبری روشناندیش” ثبت شود حتی اگر اقتصاد و معیشت یک ملت، مجال زنده شدن پیدا نکند!
بعد از دی ۹۶، البته خود حسن روحانی عقبنشینی واضحی کرد و میخی مهم بر تابوت امیدواری به “صندوق رأی” در “جمهوری اسلامی آیتالله خامنهای” کوبید.
سرکوبهای آبان ۹۸، ساقط کردن هواپیمای مسافری و تعلل در واردات واکسن (منجر به افزایش تلفات صرفا برای اعتبار دادن به توهم “ما میتوانیم”) همگی منجر به گرههای بزرگ و ابراز شده در دل تودههای مردم، آن چیزهایی نبوده که بر تعلق نظام و مردم به یکدیگر گواهی دهند و چشمان دنیا، همه این رخدادهای تلخ را بیواسطه به تماشا نشسته بود.
۵) چه تاریخ ِ خویشتندار و منصف، آیتالله خامنهای را به مثابه رهبری مصمم، بیباک و روشناندیش توصیف کند و چه دیکتاتوری که منابع مادی و انسانی یکی از ثروتمندترین کشورهای جهان را برای قریب به چهار دهه صرف توهمات احیای امپراتوری شیعی و دشمنی بیمنطق با همسایگان و قدرتهای جهانی کرد، در یک چیز هیچ شک و شبههای نیست: اینکه «مردمان ایران در دوره حیات او رنج بسیار بردند.»
نادیده گرفتن رنج مردمان حاضر، روی زخمهایی که دیکتاتورها بر پیکر تمدن و تاریخ یک ملت وارد کردهاند، مرهمی همیشگی نگذاشته اگر که نگوییم بر چرخه مخوف “ستمکاری” مدام نیرو داده است و این باخت بزرگ “انسانیت” است.
*نام نویسنده نزد زیتون محفوظ است.
یک پاسخ
خوب و تر و تمیز و مرتب به اصل درد اشاره کرده و تونسته بجای روده درازی و صغرا کبرا سرهم کردن بگه درد اصلی چیه! وقتی از نظام صحبت می کنیم یا آقای خامنه ای، باید بدونیم که هیچ فرقی بین این دو اسم وجود نداره، در وقت نوشتن اختیار اینو داریم که از هر دوی این اسامی بجای یکدیگر استفاده کنیم و مطمئن باشیم که تغییری در معنی و مفهوم ایجاد نمیشه! وقتی ما برای روشنگری سراغ حوادث و نارساییهای جامعه می رویم که شرایط عینی را روشنتر عرضه کنیم به نظام پرداخته ایم، به مثابه سیستمی که تولیداتش ناامیدی آفرین، بدرد نخور ، آبرو بر، غیرضروری ، تنفرانگیز ، مولد خشم و بددلی ، گمراه کننده ، که چنین است و جز این نیست! اگرکسی از من بپرسد که در این ایام جمهوری اسلامی بزرگترین دست آوردش چیست؟ خواهم گفت که بزرگترین دستاورد جمهوری اسلامی در این مقطع تاریخی ، برملا شدن ماهیت بادکنک وار اسلام سیاسی برای ملتی بود که طی قرنها با این شک می زیستند که اگر دوران عظمت پیش از اسلام را باخته اند در عوض چیزی بدست آورده اند که یک دنیا رمز و راز نهفته در خود دارد که مرحله به مرحله کشف میشود و همه از نور حقیقت منور و اعتقاد به آنها هم دنیای ما را آباد میکند و هم اخرتمان را! حال تماشا کنید دنیایمان را و از این علامت واضح بر صدق گفتار به ماهیت اخرتمان نیز واقف خواهید شد! اگر به قرآن اعتقاد دارید و از داستانهایش کسب معرفت می کنید به داستان فرعون هم نگاهی بی اندازید که چگونه آدمی بود و عاقبتش چه بود! بهانه های فرعون برای هموار کردن ظلمی که قرنها بر بنی اسرائیل و سایرین روا میداشت چه ها بودند و فرق آن بهانه ها با بهانه هایی که این نظام که همین شخص آقای خامنه ای یا نظام است چیست؟ فرعون میگفت من خدا هستم و کارگزار خامنه ای در مشهد و بنام دادستان مشهد می گوید فرق ما با خدا به اندازه یک بند انگشت است! یک بند انگشت فرق بین خامنه ای و فرعون وجود دارد نه بیشتر!
دیدگاهها بستهاند.