اندیشه

نقدی بر کتاب «مسیرپیامبری»

وَلَقَدْ صَرَّفْنَا فِی هَذَا الْقُرْآنِ لِلنَّاسِ مِنْ کُلِّ مَثَلٍ وَکَانَ الْإِنْسَانُ أَکْثَرَ شَیْءٍ جَدَلًا ﴿۵۴-کهف﴾

و به راستى در این قرآن براى مردم از هر گونه مثلى آوردیم و انسان بیش از هر چیز سر جدال دارد.

کتاب «مسیر پیامبری»، نوشته‌ی خانم صدیقه وسمقی، تلاش صادقانه و خداباورانه ی انسان شجاعی ست در کشف حقیقت و کسب معرفت و از طرف دیگر انعکاس سنوالات و شبهات نسل جاری جامعه ایرانی ست که در اثر تجربه زندگی فردی و اجتماعی در سایه دیکتاتوری دینی و مشاهده فجایع انسانی بنام مذهب در اطراف کشور مجبور به پرسش سئوالات بنیادین از دیانت و اعتقادات مذهبی خود شده اند. از این حیث این کتاب ستودنی ست و خواندنی.

بجز بخشی از این نوشته که در جواب اشکالات ایراد شده به قرآن امده سعی کرده ام بدون توسل به متن وحی به نقد مختصربرخی از مدعیات نویسنده محترم بپردازم ونظرات خود را در چهار بخش بیان کنم: اول) روش تحقیق، دوم) تناقضات در مفاهیم، سوم) جواب به برخی سنوالات مطرح شده در کتاب، و چهارم) راه حل جایگزین.

روش تحقیق : بنظر میرسد سنگ بنای تحقیق و تنوری ارایه شده ی “نهاد پیامبری برساخته ی انسان است نه خداوند” ( ص،۱۹) از طریق “یافتن رد پای ادیان توحیدی در تاریخ ادیان و یافته های باستانشناسی درباره دین” میباشد (ص،۱۴). متعاقبا روایتهای تاریخی نقل شده نشان میدهند که پیدایش ادیان و بخصوص ” تلقی انسان از خدا ” پدیده ای تکاملی بوده است. بدین معنی که از روح پرستی و جانورپرستی شروع شده و به موازات تکامل تمدن بشر از عصر سنگ به دوران کشف کشاورزی تلقی انسان از خدا هم پیشرفت کرده وبه بت پرستی و سپس به چند خدایی و نهایتا به فهم خدای یگانه رسیده است.

به باور نویسنده محترم عدم وجود یکتاپرستی در اعصار اولیه زندگی بشر از انجا محرز است که ” یافته های باستان شناسی ازجمله وجود بقایای جمجمه های خرس در دوره میان یخبندانی می تواند حاکی از ایین پرستش خرس باشد سنتی که تا قرن نوزدهم وجود داشته است.” و همینطور چون ” در میان شکارچیان دوره ی پارینه سنگی آیین شمنی وجود داشته است که این آیین هنوز در برخی اقوام مثل بودایی های تبتی دیده میشود ” (ص،۳۳) .

قابل توجه است که بنابه سطور نقل شده آیین های جانور پرستی و شمنی کم و بیش تا به زمان حال ادامه داشته اند و این در حالیستکه یگانه پرستی هم هزاران سال است که در تاریخ بشروجود دارد. بنابراین اینکه باستان شناسی سندی برای یگانه پرستی در گذشته تاریخ بشر نیافته دلیل بر این نیست که یگانه پرستی نمی توانسته همزمان با سایر ایین های مذهبی وجود داشته است.

اصولا باور به خدای یگانه ایجاب میکند که فرد مومن ازانتساب اجسام واشیاء مادی به خداوند دوری و اجتناب کند. بدین ترتیب یگانه پرستی سمبولی نداشته و ندارد که باستان شناسی بخواهد در زمانی که نه انسان قادر به نوشتن و یا حتی نقش کردن بر سنگ بوده انرا کشف کند و دلیلی باشد بر وجود یگانه پرستی در اعصار اولیه. بنابر این بدیهی ست که عدم وجود یافته های باستان شناسی دلیل قانع کننده نمیتواند باشد که ثابت کند درابتدای تاریخ تمدن بشر یگانه پرستی مقارن با سایر ادیان وجود نداشته است.

ایراد دومی که به روش تحقیقی نویسنده وارد است استفاده از روایات تاریخی شامل افسانه ها و اساطیر تخیلی تا کتب تاریخی معاصر میباشد. بعبارت دیگر بنظر میرسد نویسنده در استفاده ازاین منابع دررسیدن به تنوری مورد نظر خود حاجت به معتبر بودن و مقبول و معقول بودن هیچ روایتی ندارد، همه در یک سطح اعتبار و صحت میباشند. این در حالیستکه حتی نوشته های تاریخی معاصرمثل نوشته های یووال هراری محل مناقشه بسبار از حیث اعتبار فرضیات و صحت نتایج میباشند.

آنچه از بررسی اقبال جوامع علمی به چنین کتبی بدست می آید اینستکه با توجه به عدم پذیرش عمومی ( از دلایل اصلی که نویسنده محترم برای عدم پذیرش پیامبری ازسوی خدا اورده) میتوان نتیجه گرفت که روایتهای تاریخی واقعیت های ملموس و قابل راستی آزمایی برای همگان چنانچه مستلزم صفت علمی بودن است نمی باشند. بنابراین بدیهی است که استفاده از این منابع در فهم واقعیت مذاهب سنگ محکمی برای بنای یک تنوری قابل اتکا و اطمینان نمی تواند باشد. .

در اینجا لازم است اشاره کنم که علیرغم نقد من بر مضمون اصلی کتاب مسیر پیامبری سطوری هم وجود دارد که با انها همدلی کامل دارم. از جمله با مطالبی از ص. ۱۱۳ : ” نمیتوان پذیرفت که خداوند اخبار و روایاتی را که مجعول و غیر مجعول آن در هم آمیخته دلیل و وسیله ای هدایت قرار داده است…. اگر اخبار و روایات دلیل شرعی بود نباید جعل و تعارض و اختلاف در این راه می یافت.” و من اضافه میکنم که هر کجا روایات مغایر با متن قران هستند و یا سند محرزی ازمتن قرآن برای تایید احکام مندرج در ان روایات نیست و یا اگر مغایر عقل و علم زمانه بنظر میرسند غیر قابل اجرا هستند. همچنین این گفته که ” اگر قرآن دلیل کافی برای هدایت بود نباید در فهم ان به چیزی غیر آن نیاز می بود” کاملا صحیح بنظر میرسد و از قضا قرآن برای تفسیر خود احتیاج به منبع دیگری ندارد. چنانچه هر کجا که ما نمی توانیم کلامی از وحی را بفهمیم روایات هم معمولا کمک موثری نمیکنند و تنها حکم روایات تاریخی را دارند. برای مثال میتوان به عدم فهم ایات مربوط به قوم یعجوج و معجوج اشاره کرد و بسیاری از موارد دیگر.

تناقضات در مفاهیم کتاب :

در عین حال تناقض اصلی در فرضیه پیشنهادی کتاب مسیر پیامبری بنظر میرسد آنجاست که حتی اگر فرض کنیم که ” پیامبر برگزیده خدا نیست و بلکه انسانی است در جستجوی خدا که مسیر تا خدای خود را خویشتن پیموده است…. در هر کجا و هر زمانی که انسانی مجموعه شرایط را برای دعوی پیامبری و تاسیس یک دین و ایین داشته است ، دعوی پیامبری نموده و دینی را بنیان نهاده …” (ص، ۱۰۵). بنابر این با توجه به گفته های مشابه سه پیامبر یکتا پرستی ادیان ابراهیمی با پیروانی بیش از ۵۵ درصد جمعیت زمین، ایشان به دروغ مدعی دریافت وحی از طرف خداوند و برگزیده شدن به مقام رسالت شده اند. بنظر میرسد راه حل این تناقض اینست که تعریف پیامبری از پایین به بالا را فقط محدود به مدعیانی کنیم که خود را بعنوان پیام آور خدایی یگانه برای جهانیان معرفی نکرده اند.

تناقض دیگری که بنظر غیر قابل اغماض میرسد آنجاست که نویسنده محترم بیان میکند که ” اساسا بیان احکام و قوانین توسط خداوند نه اتفاق افتاده و نه معقول و عادلانه است که اتفاق بیفتد. ….. ارزیابی عملکرد انسان با احکام و قوانین منتسب به پیامبران کاری است تبعیض آمیز و غیر عادلانه ….. عملکرد همه انسان ها با معیاری یکسان مورد ارزیابی قرار میگیرد. آن معیار واحد عقل و قوه ی تشخیص است که همه انسان های عاقل از آن برخوردارند ” (ص، ۱۰۶). و در ادامه از مطالب مندرج در صفحه ی بعد اینطور فهمیده میشود که نویسنده محترم به ” حیات پس از مرگ … و دریافت نتیجه ی اعمال خود در آخرت ” معتقد است.

بنابراین سنوال اینجاست که باور به حیات اخرت از طریق کدام کشف علمی و یا تلاش عقلی انسانی بدست امده ، مگر بواسطه ای ایمان به اموزه های پیامبران. متعاقباً پرسیده میشود اگر پیامبری چه به واسطه ای وحی آسمانی و چه به حسب تزکیه خودش برحقیقت زندگی پس از مرگ شهود پیدا کرده، چطور ممکن است چگونگی زندگی دردنیای کنونی که منجر به رستگاری در آن جهان بشود را بیان نکرده باشد و یا اگر کرده است نه معقول باشد نه عادلانه. بعبارت دیگر اگر عقل و علم بشری قادر به کشف حقایق پس از مرگ نیست به چه دلیل میتواند اعمال و احکامی را بما بیاموزد که سعادت زندگی آخرت را تضمین میکنند.

در یک نگاه کلی، باور به تنوری تکامل دین بدین معناست که خداوند خالق بشر برای نسلها و قرنهای متمادی انسان را بدون دسترسی به وحی خود، بدون امکان هدایت به سمت یکتا پرستی و توحید وا گذاشته است تا دوره ای از تمدن بشری که بنظر نویسنده انسان امکان کشف و درک یگانه پرستی را پیدا کرده است و این بنظر خلاف عقل و عین تبعیض خواهد بود. حتی اگر بپذیریم که بعد از تکامل تلقی انسان از دین، خداوند شامل صفاتی از جمله رحمت عامه در هدایت بشر شده و این صفات قبلا برای خداوند وجود نداشته، این فرض هم محال عقلی بنظر میرسد. چرا که بمعنی قایل شدن رشد و تکامل برای خداوند است و البته که او مبراست از همه آنچه ما به او نسبت میدهیم.

آخرین تناقض در مفاهیم مطرح شده در کتاب مسیر پیامبری در تبیین حوزه علم و شهود مشاهده می شود. در انتهای ص ۱۴۳ میخوانیم ” البته با پیشرفت علم در نجوم و کیهان شناسی دیگر جایی برای اظهار نظر شهودی درباره جهان باقی نمی ماند مگر در موردی که در حال حاضر خارج از حوزه علم قرار دارد مانند شهود عالم پس از مرگ و حیات روحانی و وجود خدا و مانند آن.” از این سطور فهمیده میشود که به نظر نویسنده محترم پیشرفت علوم طبیعی مثل نجوم و کیهان شناسی و غیره در اینده میتواند به کشف جهان غیر مادی که در حال حاضر فقط با شهود میتوان درک کرد منجر خواهد شد.

این در حالی ست که از میانه ص ۱۴۹ میخوانیم که « انسان همواره با شهود خویش دریافته که جهان گسترده تر از عالم محسوسات و امور قابل درک به وسیله ی علم و دانش است. … به نظر من این کوته بینی است که گمان کنیم هستی محدود به حدودی است که در علم و ادراک ما می گنجد… هرچه دامنه علم و ادراک گسترش یابد امر برتر نیز به همین نسبت فراتر می رود و بالاتر از علم و حدود ان قرار میگیرد. » بنظر میرسد تناقض بدیهی در مفاهیم این دو صفحه فقط میتواند یک اشتباه ویرایشی باشد.

پاسخ به برخی پرسشهای مطرح شده در کتاب :

۱- چرا در همه زمان ها و مکانها پیامبر فرستاده نشده است ؟ جواب شاید این باشد که چون معنی نمی داشت. چرا که شرط هدایت دریافت پیام خداست و درک حقیقت آن و نه ملاقات رسول او و درک حضور پیامبر. بعبارت دیگر لطف عامه خداوند به همه بندگان ایجاب میکند که کلام او و ذکر او که وسیله هدایت است به همه بندگانش برسد و همه به تساوی امکان هدایت برایشان فراهم باشد. حداقل در زمانه ما کیست که بتواند ادعا کند من پیام دعوت به خدای یکتا را نشنیدم و امکان دسترسی به ان را نداشتم. مگر به اختیار خود را از مسیر زندگی جمعی و تمدن انسان امروز جدا نگه دارد.

بنابر این رساندن پیام لزوما مستلزم فرستادن پیامبر نیست چنانچه همه مسلمانان امروز با هر شمار و شمارشی که در نظر بگیریم، پیامبر اسلام را ندیده اند و در زمانه او نه زیسته اند. اصولا پذیرفتن یک پیام یعنی ارزیابی محتوای آن و ایمان آوردن به درستی پیام. چنانچه خود پیامبران مخاطب وحی هم به واسطه ای پیام الهی را درک کرده اند وابتداء خود به آن ایمان اورده اند بدون رویت و درک حسی صاحب پیام.

مضافاً اینکه تعریف همه زمانها و مکانها به کدام دوره و حدود جغرافیایی محدود میشود. آیا منظور هر شهر و یا کشور است یا منطقه مشترک زبانی و یا هر ۱۰۰ سال و یا کمتر. با توجه به اینکه خداوند در اخرین پیام خود به بشر اعلام کرده است که همه پیامبران از ابتدا تا انتها همین پیام را رسانده اند که تسلیم خدا شوید و من خود این پیام را حفط میکنم چه نیازی به ارسال پیامبر جدید میباشد تا همان کلمات را تکرار کند. مگر اینکه با ادله روشن و بدیهی نشان بدهیم که اصل آخرین پیام الهی متن دیگری بوده و مثل کتب قبلی آخرین هم حفط نشده است. البته اینکه نویسنده محترم مدعی شده که احکامی و جملاتی از اخرین وحی الهی امروز قابل قبول نیست، موضوع دیگریست که جداگانه به آن میپردازم.

۲- چرا پیام ادیان الهی به طور اطمینان بخش به آیندگان نرسیده است ؟ ” …لازم است که پیام پیامبران به گونه ای دقیق و خدشه ناپذیر حقظ شده و به آیندگان برسد. این پیام در هر زمان و مکانی باید اطمینان بندگان را جلب کند که پیام الهی است. این در حالی است که پیام های متسب به هیچیک از پیامبران نیست که اطمینان و اعتماد همگان را به خود جلب کند.” در پاسخ به سوال اول میبایست پرسیده شود معیار دقیق ٍ خدشه ناپذیر ٍ حفظ شدن پیام و ملاک اعتماد همگان چیست.

اگر صاحب کلام و پیام میگوید من ذکرم را حفظ میکنم بعد ما تلاش میکنیم تابت کنیم که بواسطه ی جملات و احکامی که برای ما قابل فهم نیستند حفظ نشده و خدشه دار است خداوند چه کند پسندیده تر است. در همان لحظه حقیقت را بما بنمایاند و ما به اجبار درد و رنج ناشی از کتمان واقعیت چاره ای بجز اقرار به حقیقت نداشته باشیم یا اینکه بما فرصت عمری بدهد که در آزمایشگاه زندگی به تلاش و خطا بیاموزیم و به اختیارو علاقه تسلیم حقیقت بشویم.

آیا منظور از جلب اطمینان و اعتماد همگان این است که همه جهانیان همزمان به حقیقت نهان هستی ایمان بیاورند و در اعتقادات و فرهنگ به امت واحدی تبدیل بشوند. شاید برای خواننده محترم جالب باشد که بداند در کشور کانادا با داشتن یکی از بالاترین معدلهای تحصیلات علمی روز حدود ۱۰ درصد جمعیت از قبول و اطمینان کردن به یک حقیقت علمی محض امروزین مثل جلوگیری از ابتلا به بیماری کرونا با تزریق رایگان واکسن که در دسترس همگان است خوداری میکنند. این رقم در کشور امریکا درحال حاضر حدود ۲۵٪ جمعیت میباشد. آیا تعجبی دارد که چنین مردمانی از منافع کوچک و بزرگ خود و از لذتهای فوری زندگی به راحتی نگذرند و تسلیم پیام وحی نشوند که ظاهری محدود کننده ولی باطنی متعالی دارد.

۳- درباره تعارض برخی گزاره های کتب مقدس با علم چه می توان گفت؟ بعنوان یک مسلمان اسمی در اینجا فقط به شبهات وارد شده به قرآن میپردازم. ” قرآن نیز همانند تورات در جایی افرینش را در شش روز اما در جای دیگری (فصلت۱۲-۹) در هشت روز دانسته است. ….. دیدگاهی که کار خلق و آفرینش را پایان یافته تلقی میکند امروزه دیگر مقبولیت چندانی ندارد. جهان افرینش دائما در حال تحول و خلق جدید است” (ص، ۱۱۷). همانطور که نویسنده محترم و مطلع اورده است متن قرآن کریم در ایات متعددی صرحتا فرموده که خداوند زمین و آسمان وانچه بین انهاست را در شش خلق کرده است. اما در ظاهر به نظر میرسد که در ایات نهم تا دوازدهم فصلت این ایام شمارش دیگری دارد.

با نگاهی دقیقتر به این ایات متوجه میشویم که تنها درآیه نهم از فعل خلق کردن استفاده شده و در دو ایه ی دیگر دهم و دوازدهم افعال «جَعَلَ » و« قَضَاهُنَّ » امده است. در ایه یازدهم با فعل « اسْتَوَى» زمانی ذکر نشده و این ایه در جمع شمارش ایام تاثیری ندارد. برای قضاوت دقیقتر خواننده گرامی سه ایه ۹و ۱۰ و ۱۲ به این شرح میباشند:

قُلْ أَئِنَّکُمْ لَتَکْفُرُونَ بِالَّذِی خَلَقَ الْأَرْضَ فِی یَوْمَیْنِ وَتَجْعَلُونَ لَهُ أَنْدَادًا ذَلِکَ رَبُّ الْعَالَمِینَ ﴿۹﴾ بگو آیا این شمایید که واقعا به آن کسى که زمین را در دو هنگام آفرید کفر مى ‏ورزید و براى او همتایانى قرار مى‏ دهید این است پروردگار جهانیان.

وَجَعَلَ فِیهَا رَوَاسِیَ مِنْ فَوْقِهَا وَبَارَکَ فِیهَا وَقَدَّرَ فِیهَا أَقْوَاتَهَا فِی أَرْبَعَهِ أَیَّامٍ سَوَاءً لِلسَّائِلِینَ ﴿۱۰﴾

و در [زمین] از فراز آن [لنگرآسا] کوهها نهاد و در آن خیر فراوان پدید آورد و مواد خوراکى آن را در چهار روز اندازه‏ گیرى کرد [که] براى خواهندگان‏درست [و متناسب با نیازهایشان] است

فَقَضَاهُنَّ سَبْعَ سَمَاوَاتٍ فِی یَوْمَیْنِ وَأَوْحَى فِی کُلِّ سَمَاءٍ أَمْرَهَا وَزَیَّنَّا السَّمَاءَ الدُّنْیَا بِمَصَابِیحَ وَحِفْظًا ذَلِکَ تَقْدِیرُ الْعَزِیزِ الْعَلِیمِ ﴿۱۲﴾ پس آنها را [به صورت] هفت آسمان در دو هنگام مقرر داشت و در هر آسمانى کار [مربوط به] آن را وحى فرمود و آسمان [این] دنیا را به چراغها آذین کردیم و [آن را نیک] نگاه داشتیم این است اندازه‏ گیرى آن نیرومند دانا.

جدا از اینکه ایا منظور یوم در این ایات روز است یا دوره که خود بحث دیگریست، مشاهده میشود که در تنها ایه ای که به خلق کردن و افرینش زمین اشاره میکند ایه نهم میباشد که فرموده زمین را در دو روز آفرید. بدیهی است از انجا که لفظ افعال «جَعَلَ » و« قَضَاهُنَّ » متفاوت از فعل خلق میباشد، میتوان نتیجه گرفت که خداوند از کاربرد کلمات متفاوت اشاره به معنای متقاوتی دارد.

بنابراین منصفانه بنظر میرسد که بگوییم که با توجه به معنای متمایز این دو فعل ، چه امروز بدانیم یا روزی بفهمیم ، آیات ۱۰ و ۱۲ خبر از وقایعی متفاوت از خلق کردن میدهند و بدین جهت زمان ذکر شده برای این افعال شامل جمع شش روزه ی خلق اسمان وزمین نمی شوند. تنها خلق دو روزه زمین است که میتواند بخشی از شش روز تلقی بشود. در نتیجه تناقضی در این موضوع در متن وحی وجود ندارد.

در مورد ادامه داشتن خلقت خداوند شاید اشاره به قسمتی از ایه ۳۷ سوره کهف کفایت کند. «…. خَلَقَکَ مِنْ تُرَابٍ ثُمَّ مِنْ نُطْفَهٍ ثُمَّ سَوَّاکَ رَجُلًا». … کسى که تو را از خاک سپس از نطفه آفرید آنگاه تو را [به صورت] مردى درآورد … . از این کلمات وحی فهمیده میشود که نه فقط انسان بلکه کل موجودات هستی یک خلق اولیه داشته اند در زمان خلق اسمانها و زمین و سپس خلق مدامی که از نطفه یا از دانه و یا ازسلول ادامه یافته است. بنابر این خلقت خداوند متوقف نشده و و در نهاد هستی ادامه دارد. امروز فهم فلسفی بشر ( حرکت جوهری ) و علم تجربی شامل مشاهدات در طبیعت از رشد نمو گیاهان گرفته تا تکثیر و مرگ تک سلولی ها و تا پیدایش و نابودی اجرام سماوی همه گواهی ست بر دست پنهان خداوند درخلقت و نو شدن مدام عالم.

همچنین در ص ۱۱۹ نویسنده محترم به نمونه دیگری از موارد تناقض آمیز( به نظر ایشان) در قرآن اشاره میکند : ” در ایه ی ۹ فصلت امده که زمین را در دو روز آفریدیم. در ایه ی ۱۲ همین سوره چنین امده که سپس (ثم) اسمان ها را در دو روزآفریدیم.” که بدین ترتیب”…. با ایه ۳۲ سوره نازعات که میفرماید زمین را پس از آسمان افریدیم تناقض دارد”.

در جواب همانطور که اشاره شد فعل بکار برده شده در ایه دوازدهم « قَضَاهُنَّ » میباشد که به روشنی لفظ متفاوتی از فعل «خلق» دارد. اگر چه در این زمان روشن نیست ( حداقل برای من) که مقصود خداوند از« قَضَاهُنَّ » چیست ولی به استناد تفاوت در لغت ، و به تبع تفاوت درمصداق، معنای آفریدن آسمان ها را نمی دهد. بنابر این مغایرتی هم با ترتیب اشاره شده در ایه ۳۲ نازعات را ایجاد نمیکند. چنانچه بگویم این دو کلمه متفاوت یک معنا دارند بنظر میرسد تفسیر به غرض خواهد بود که بدور از مقام بی طرفی نویسنده گرامی میباشد.

ازموارد دیگری که بعنوان مصداق «تناقض گویی» در کتاب مسیر پیامبری معرفی شده عبارت « لهن مثل الذی علیهن بالمعروف » قبل از «وللرجال علیهن درجه» درایه ۲۲۸ سوره بقره میباشد (ص،۱۲۱). به جهت بررسی دقیقتر و فهم عبارت در محتوا، متن ایه مبارکه چنین است:

وَالْمُطَلَّقَاتُ یَتَرَبَّصْنَ بِأَنْفُسِهِنَّ ثَلَاثَهَ قُرُوءٍ وَلَا یَحِلُّ لَهُنَّ أَنْ یَکْتُمْنَ مَا خَلَقَ اللَّهُ فِی أَرْحَامِهِنَّ إِنْ کُنَّ یُؤْمِنَّ بِاللَّهِ وَالْیَوْمِ الْآخِرِ وَبُعُولَتُهُنَّ أَحَقُّ بِرَدِّهِنَّ فِی ذَلِکَ إِنْ أَرَادُوا إِصْلَاحًا وَلَهُنَّ مِثْلُ الَّذِی عَلَیْهِنَّ بِالْمَعْرُوفِ وَلِلرِّجَالِ عَلَیْهِنَّ دَرَجَهٌ وَاللَّهُ عَزِیزٌ حَکِیمٌ ﴿۲۲۸ بقره﴾

و زنان طلاق داده شده باید مدت سه پاکى انتظار کشند و اگر به خدا و روز بازپسین ایمان دارند براى آنان روا نیست که آنچه را خداوند در رحم آنان آفریده پوشیده دارند و شوهرانشان اگر سر آشتى دارند به بازآوردن آنان در این [مدت] سزاوارترند و مانند همان [وظایفى] که بر عهده زنان است به طور شایسته به نفع آنان [بر عهده مردان] است و مردان بر آنان درجه برترى دارند و خداوند توانا و حکیم است

با دقت در ایه مشاهده میکنیم که ضمیر « هن» به ضم و یا به کسر « ه » در تمام مواردی که در این ایه استفاده شده به کلمه «المطلقات» در اول ایه اشاره دارد و تعلق میگیرد. بنابر این عبارت « وَلَهُنَّ مِثْلُ الَّذِی عَلَیْهِنَّ بِالْمَعْرُوفِ » بدین معنی است که که برای زنان طلاق گرفته مثل (شاید هم سنگ ارزش ) همان منافعی را که از دست میدهند بنابه عرف نیک زمانه ( معروف ) در نظر بگیرید وحقوقشان را پایمال نکنید.

اگر چه باید تصریح کرد که مصداق عبارت مورد بحث روشن نیست ولی صراحتا سخنی از برابری حقوق زن و مرد در آن نیست ( مگر به تاویل) و بدین ترتیب در لغت تناقضی با اینکه فرموده مردان امتیاز یا درجه ای دارند ندارد. اینکه مترجم و یا مفسر بزرگواری درک خود را از قرآن گفته حجتی برای تقلید ما در فهم وحی نیست.

در اینجا ممکن است پرسیده شود که اولا چرا قرآن کریم آیات زیادی دارد که مصداق انها روشن نیست و محل تاویل و تفسیر میباشند. به عبارت دیگر چرا برای این آیات میتوان مصادیق مشابهی فرض کرد و از اینرو باعث اختلاف در فهم و تفسیر میشوند. این همان عدم قطعیت ظاهری در معنا ست که بنظر نویسنده محترم کتاب مسیر پیامبری ، قرآن هم فاقد آن است. و دوما با وجود این پیچیدگی ظاهری چگونه میتوان به فهم متقنی از این ایات که مقبول همگان باشد رسید.

در جواب سوال اول، بنظر میرسد از آنجا که وحی الهی جهان شمول و ابدی ست، بنابر این زبانی سمبولیک دارد. سمبولها عبارات و متغییرهایی هستند که بنابه زمان و مکان متفاوت قابل جایگزینی و تغییر هستند. بدینوسیله زبان سمبلیک وحی قابل تطابق با مصادیق مشابهی می باشد. بعنوان مثال مصداق عبارت مورد بحث برای جبران حق بچه داری خانم مطلقه ای ممکن است در زمانی اهداء یک شتر باشد و در زمان و مکان دیگری چندین سکه طلا و امثالهم.

و در جواب سوال دوم، خداوند در آیه هفتم آل عمران در مورد آیات متشابه میفرماید که تاویل آنها فقط نزد خداست و راسخون در علم. از آنجا که در اکثر موارد فهم یکسان، مشترک و یکپارجه ای در محققین قرآن هم یافت نمیشود، میتوان به اطمینان گفت که در واقع خداوند مقدر فرموده که بندگان خود به بهترین تفسیر و تاویل موجود عمل کنند. بدین ترتیب علیرغم حقیقت ثابت وحی، فهم کثیری از آیات قرآن بنا به زمان و مکان مخاطب قرآن در تغییر و تفسیر به روز خواهد بود. در واقع معنای نهفته درایه هفتم ال عمران اینستکه همه ما در مقام فهم قرآن برابر هستیم و میبایست تفاسیر مختلف را بشنویم و به اجماع ، بهترین را برگزینیم.

خواننده محترم ممکن است اعتراض کند که بنابر این باب اختلاف نظر در فهم وحی همچنان باز خواهد بود. پاسخ ان اینست که بله، لاجرم اختلاف در آرا باقی خواهد ماند و شاید این خواست خداوند است که بدین وسیله فهم انسان از وحی دانما در تکاپو و تکامل باشد. در هر حال مسجل بنظر میرسد که خداوند انسان را در تاویل و اجرای کلام خویش و متعاقباً تاثیر آن بر زندگی مختار و شریک کرده است. حتی اگر تصور کنیم گروهی از انسانها در هر زمانه ای مخاطب مستقیم کلام خداوند باشند ( هر کدام مستقیما در قلب خود کلام وحی را دریافت کند) همچنان هر کدامشان بسته به درک شخصی و نسبی خود به جهتی در عالم معنا حرکت میکند و فقط بر اساس توافقات اجتماعی میتوان به اجماعی در چگونگی کاربرد وحی در زندگی روزمره رسید.

به جهت طولانی شدن این نوشته از بررسی بقیه تناقضات ظاهری مطرح شده در قرآن میگذرم و در صورت علاقه خواننده گرامی هر کدام را که لازم باشد در نوشته دیگری بررسی میکنم . ضمن اعتراف به اینکه هیچ انسانی وجود ندارد که بتواند در یک زمان همه قران را بفهمد، چرا که ایات قرآن در گذشت زمان و در شرایط مختلف روحی انسان ،فقط به خواست صاحب کلام، قابل درک و شهود می شوند و این خود حجتی ست مبین بر اینکه وحی از طرف پروردگار عالم برای بشر آمده، بدون دخل و تصرفی از جانب رسول برگزیده ی او. چنانچه اگر وحی «انکشاف فهم انسان از خدا و هستی» بود نمی بایست هیج آیه ی و عبارتی در قرآن مبهم و بدون تفسیر قطعی با قی میماند در حالیکه واقعیت چنین نیست ، اگر چه تلاش انسانی پیامبر مخاطب وحی در سیرو سلوک معنوی و فکری تا رسیدن به مقام بعثت غیر قابل انکار و اغماض است.

۴- چرا تمام پیامبران مرد بوده اند ؟ همانطور که شرح مختصر نویسنده محترم از تاریخ تمدن انسان نشان میدهد هر چه از امروز به عقب برگردیم، در تقویم قرنها و اعصار بنظر میرسد انسان بیشتر و بیشتر در زندگی روزمره به خشونت متوسل میشده، تا انجا که در زندگی غار نشینی و عصر سنگ شاید رفتار انسان با هم نوع خود تفاوت ظاهری چندانی در مقایسه با حیوانات نداشته است. حتی در دوران ظهور اخرین پیامبران الهی ، به شهادت قرآن پاسخ منکران به دعوت عیسی و محمد مملو است از اعمال خشونت آمیز غیر انسانی. چنانچه عیسی را به ظن خود وحشیانه به صلیب کشیدند و بارها قصد کشتن محمد را کردند. این در حالیستکه این دو پیامبر در دوره ای از تاریخ تمدن بشر امده اند که قاعدتا انسان انروز نسبت به بشر عصر سنگی و کشاورزی انسان بسیار متمدن تری بوده. بنابر این قابل تصور و توقع نیست که خداوند رحمان تحمل چنین رنج ها و مشقتهای جسمانی را که مردمان گذشته بر پیامبران روا داشته اند بر زنان که مظهر لطافت و زیبایی زندگی هستند مقدر کند. چنین انتظاری بنظر بدور از عقل عرفی و واقعیات روی زمین میرسد.

از جهت دیگراگر ” زنانی در میان بنی اسراییل بوده اند که همچون پیامبران نبوت می کرده اند” ( ص. ۱۳۰)، بنابر این چنین مواردی نقض فرض سنوال است. اما اگر “زنان خود نتوانسته اند این مسیر را طی کنند و شرایط برای انان مهیا نبوه است … و این کار نیازمند تحول دیدگاه عمومی نسبت به زن است” (ص-۱۳۰)، در این صورت با توجه به اینکه” مسیر پیامبری” دستاورد معنوی خود انسان است، در اینده می توانند ادعای پیامبری کنند و همچنان که عیسی به روحانیان یهودی اعتراض میکرد که چرا بنام دین زراندوزی میکنید و چرا به نام خدا بمردم ظلم میکنید برسر ارباب زر و زور شیعی و سنی امروز فریاد بزنند که چرا همان میکنند و نگران انچه مدعیان مسلمانی و تمدن امروزی در پاریس و استانبول بر سر صدای مخالف اوردند، نباشند.

۵- شان اخلاقی احکام الهی مندرج در وحی: بنا به ادعای نویسنده محترم احکامی مثل ” …تازیانه زدن به زنا کار و قطع دست سارق …… مجازاتهایی ناروا و خلاف عدالت و اخلاق دانسته می شود ” (ص، ۱۵۳). ضمن اینکه با ایشان موافقم که در ظاهر چنین بنظر میرسد لکن در بررسی دقیقتر می بایست توجه کرد که برای حکم قطع دست دزد هیچ جزییاتی گفته نشده . بعبارت دیگر روشن نیست ایا این حکم شامل سارقی ست که برای رفع گرسنگی نانی می دزدد یا او که مکررا شبها مسلحانه به خانه مردم میرود با ایجاد ترس و وحشت بسیار اموالشان را میبرد یا شامل کسی ست که اندوخته ی بانکی سالها پس انداز سالخورده ای را میبرد و یا دست به دارایی ملتی دراز میکند. چنانچه اگراز وجدان اجتماعی پرسیده شود شما قطع دست سارق را برای کدام دزدی روا میدانید روشن است که برای دزدی نان کسی روا نمیداند ولی بعنوان مجازات حداکثری بجای مجازات اعدام و زندان ابد ،که امروز در نقاطی مرسوم است، کثیری موافق خواهند بود.

بنابر این اگر چه در نگاه نخست حکم قطع دست سارق غیر اخلاقی و ناروا بنظر میرسد ولی با در نظر گرفتن ملاحظات عقلانی ( شامل علم روز بشر و در نظر گرفتن وجدان اجتماعی ) ممکن است یک معظل بزرگ زندگی اجتماعی بشر را حل کند و چه بسا حتی نجات دهنده جانهای بسیاری باشد. ممکن است اعتراض شود که بدین شکل شما از متن وحی عبور کرده اید و حکم خدا را نادیده گرفته اید و اساسا شما به چه مجوزی میتوانید متن وحی را بر اساس ملاحظات عقلانی تاویل کنید.

در جواب باید گفت این خود قرآن است که چنین بما می اموزد. چنانچه در ایه ۱۷۳ سوره بقره بعد از نام بردن آنچه برای خوردن حرام است می فرماید : فَمَنِ اضْطُرَّ غَیْرَ بَاغٍ وَلَا عَادٍ فَلَا إِثْمَ عَلَیْهِ إِنَّ اللَّهَ غَفُورٌ رَحِیمٌ. ” پس کسی که مضطر شود ( ناچار شود) در صورتى که ستمگر و متجاوز نباشد بر او گناهى نیست زیرا خدا آمرزنده و مهربان است”. بنابراین خود قرآن کریم بواسطه ملاحظات عقلانی از حکم خود گذشته و به انچه شرط عقل است دستور میدهد.

بعنوان مثالی دیگر خداوند در آیه ۱۴۳ سوره انعام فرموده: « از دامها حیوانات بارکش و حیوانات کرک و پشم‏دهنده را [پدید آورد] از آنچه خدا روزیتان کرده است بخورید … » . سنوال میکنیم که با این وجود اگر امروز بدلیل عدم بهداشتی بودن گوشت گوسفند و گاوی ،علیرغم حلال بودن، انرا نخوریم ایا فرمان خدا را نادیده گرفته ایم و یا در واقع امر الهی را با در نظر گرفتن ملاحظات عقلانی عمل کرده ایم. روشن است که ما فقط گوشتی را که علاوه بر شرط حلال بودن سالم است میخوریم.

روایات تاریخی رسیده حکایت از آن دارند که پیامبر اسلام محمد مصطفی قبل از وارد شدن در جنگ با سپاهیان خود مشورت میکرد و حتی گفته شده که تسلیم نظر جمعی میشد و این عمل ایشان ،علاوه بر آنجه تاکتون بعنوان اصل شورا مطرح شده ، در واقع نشان می دهد ایشان متعهد به در نظر گرفتن ملاحظات عقلانی زمان و مکان خود قبل از عمل به حکم خدا بوده است. مقایسه بفرمایید نتایج اینگونه فهمیدن وحی توسط پیامبررا با نتایج عمل رهبران اجتماعی جامعه ما، چنانچه وقتی به ظن خود به حکم خدا به جنگ رفتند جوانان مملکتی را بیگدار به آب و اتش زدند و باعث خسارات عظیم معنوی و روحی برای ملتی شدند.

از آنچه گفته شد نتیچه میگیریم که فهم وحی الهی با در نظر گرفتن ملاحظات عقلانی روز نه فقط گذشتن از حکم خدا نیست، بلکه شرط لازم برای اجرای شریعت الهی ست. به عبارت دیگر باید فریاد زد که تنها راه درک پیام خداوند برای انسان درپرتو نور عقل انسان میسر است. بر اساس دریافت ها و تجربیات عقلانی ست که مصادیق کلمات از یک زبان در تطابق کلمه به کلمه با وحی اتخاذ میشوند و بدین ترتیب ترجمه اولیه متن وحی برای دسترسی اکثر جهانیان ممکن می شود. بنابر این اولویت دادن به تشخیص عقلی انسان نمی بایست به ترجمه لفظی محدود شود.

چه اگر چنین می بود امروز فصل ۲۳ از کتاب EZEKIEL بعنوان سخن خدا جزو کتاب مقدس نمی امد. حکم سنگساری که در قرآن وجود ندارد برای زنا کار در احکام شریعت وجود نمی داشت. جان کسی برای فساد مالی و دزدی هر چقدر هم بزرگ باشد گرفته نمی شد. صدای مخالف به وحشیانه ترین اشکال ترور نمی شد. روایات مغایر عقل بجای حکم خدا نمی نشست و منشاء احکام شریعت نمی بود.

مجددا به دلیل طولانی شدن این متن از پاسخ به سایر موارد ذکر شده از ایات قرآن میگذرم و تنها با پیشنهاد راه حلی جایگزین این نوشته را پایان میدهم.

راه حل جایگزین : از سرکار خانم وسمقی و خواننده گرامی دعوت می کنم که بیاییم بی طرفانه و صادقانه متن قرآنی که بدست ما رسیده را با سایر متون مقدس مقایسه کنیم و ببینیم بنابه اسناد موجود هر کدام طی هزارسال موجودیت قرآن چقدر تغییر کرده اند. اگر مشاهده حسی ما نشان داد که قرآن نسبت به سایر کتب مقدس کمترین تغییرات ادعا شده را داشته، بدون اینکه در متن و محتوای آن تفاوت اساسی دیده شود، منصفانه تسلیم این حقیقت بشویم که متن آخرین وحی الهی بدون تغییرمحفوظ مانده و از خود بپرسیم شاید حفظ شدن این متن معنایی بجز جهان شمول بودن و ابدی بودن آن ندارد.

در قدم بعد با این باور به لفظ وحی نگاه کنیم که حقیقتی ست ثابت که با چشم سر دیده میشود ولی با شهود قلب فهمیده میشود. در عین حال به استناد خود این متن تاویل ایات زیادی از آن فقط نزد خداوند است. بنابراین هر چه بر ذهن و قلب ما در فهم قران نازل شود نسبی و خطا پذیر است. پس نتیچه میگیریم که هیچکدام از ما در فهم قرآن نسبت به دیگری برتری ندارد و نمی تواند نظر خود را به دیگران تحمیل کند. بدین روال تنها راه اتخاذ الهامات و آموزه های الهی در قوانین اجتماعی و زندگی روزمره اینستکه همه اراء شنیده شود و به توافق جمعی بهترین آن انتخاب شود. این انتخاب می تواند تاویل از متن با در نظرگرفتن ملاحظات عقلانی موجود باشد یا حتی عدم اجرای حکمی بدلیل مغایرت با خواست جمعی و وجدان اجتماعی ان روز و ان مکان.

در این رویکراگر چه با کمال احترام و گوشی شنوا و سینه ای گشاده به روایات و احادیث نگاه میکنیم ولی به آنها به چشم کلام انسانی که ماهیتا نسبی و محدود به زمان و مکان هستند مینگریم و به محک عقل و علم روز انسانی بهترین را بر میگزینیم. ناگفته پیداست که چنین حظی از یک متن مقدس مستلزم وجود قدرت سیاسی و توافقات اجتماعی همسوست که اول میبایست در اذهان و ضمیر اجتماعی پدیدار شود تا متعاقبا روزی در دید چشمان هم ظاهر شود.

برای خانم صدیقه وسمقی آرزوی سلامتی و موفقیت روز افزون دارم.

Recent Posts

معاویه: یک عرب ایرانی یا مسیحی؟

مسعود امیرخلیلی

۱۳ آبان ۱۴۰۳

آقای خامنه‌ای، ۱۳ آبان و شورای‌ نگهبانِ جهان

۱۳ آبان در تاریخ جمهوری اسلامی روز مهمی است؛ نه از آن جهت که سفارت…

۱۳ آبان ۱۴۰۳

آیا پذیرفتگان دیکتاتوری مقصرند؟!

در تحلیل سیاسی و روانشناختی دیکتاتوری، مسئله مقصر دانستن پذیرفتگان دیکتاتوری به عنوان افرادی که…

۱۳ آبان ۱۴۰۳

روز جهانی وگن؛ به یاد بی‌صداترین و بی‌دفاع‌ترینِ ستمدیدگان!

امروز یکم نوامبر، روز جهانی وگن است؛ این روز، یادبودِ تمام دردمندی‌ها و خودآگاهی‌هایی است…

۱۲ آبان ۱۴۰۳

اسرائیل؛ درون شورویه و بیرون مستبده!

درآمد در این نوشتار به دو مطلب خواهم پرداخت. نخست، تحلیلی از عنوان مقاله و…

۰۸ آبان ۱۴۰۳