در دو دهه اخیر، در حوزه اندیشه دینی پرسشهای زیادی درباره منشأ کلام قرآنی، ذهن بسیاری از پژوهشگران معارف قرآنی، بهویژه نواندیشان دینی را به خود مشغول داشته است؛ اینکه آیا آیات قرآن بههمین صورت و بههمین زبان، عیناً از جانب خدا بر پیامبر نازل شده است؟ یا پیامبر نیز با واسطه زبان و فرهنگ و رویدادهای زمینی و بشری در صورتبندی آنان نقش داشته است؟ آنها میخواهند بدانند که آیا کلام قرآنی یکسره قدسی و الهی است یا پدیده الهی- بشری است؟ اگر شق اخیر درست باشد، کتاب وحی، متنی تاریخمند خواهد بود. لذا هنگام فهم و تفسیر آیات، لازم است ویژگی زبان و فرهنگ موطن پیامبر و پرسشها و دغدغههای شخص وی و دیگر مردم معاصر او و نیز رویدادهای دوران رسالت و دیگر شرائط تأثیرگذار در شکلگیری و نزول آیات در نظر گرفته شوند. همچنین باید به این سؤال پاسخ داده شود که رابطه وحیانی میانِ خدا و پیامبر چه معنایی دارد، و هر یک چه نقش و سهمی در ترکیب و خلق گفتار و کلام قرآنی برعهده داشتهاند؟
ویژگیهای زبان قرآن با زبان رویا- که خاستگاهش ناخودآگاه است- بهکلی متفاوت است. همچنین، ساختار منطقی، جدلی، تبیینی، استعاری و نیز تمثیلی آموزههای قرآن، این شبهه را بهکلی مردود میسازد
سابقه این پرسش به سدههای اولیه بعد از هجرت برمیگردد. در همان زمان، گروهی در این که خدا آیات قرآن را بههمین صورت، یعنی به زبان بشری (عربی) در گوش دل پیامبر فروخوانده است، تردید کردند. افرادی چون «ابن کلاب» گفتند: خدا فقط «معانی» را بر قلب پیامبر نازل فرمود؛ سپس، پیامبر خود آنها را در قالب الفاظ و جملات عربی درآورده و برای مردم بیان کرده است. برخی دیگر بر این قول بودند که خدا «معانی» را به جبرئیل القاء فرمود، و او آنها را به زبان عربی در گوش دل پیامبر فروخوانده است. به این ترتیب، در کنار نظریه غالب، دو نظر دیگر نیز مطرح شد؛ که البته در آن ایام مورد نقد و کنکاش جدی قرار نگرفتند. (زرکشی، البرهان فی علوم القرآن، ج۲)
در دهههای اخیر، بار دیگر بحث درباره منشأ کلام قرآنی از سرگرفته و در توضیح چگونگی شکلگیری کلام قرآنی، نظریات متفاوتی مطرح شد که در چهار قول به شرح زیر از یکدیگر متمایز میشوند:
۱- گروه اول بر این عقیدهاند که آیات قرآن بههمین صورت موجود، یعنی با همین الفاظ عربی، عیناً از جانب خدا و توسط فرشته وحی (جبرئیل) در گوش دل پیامبر خوانده میشد و او همه را بدون کم و کاست و با امانتداری کامل، برای مردم بیان میکرد که بلافاصله توسط کاتبین وحی مکتوب میشد. چندی بعد، نسخههای پراکنده در یک نسخه واحد گردآوری شده و در مجلدی با نام «مصحف شریف» رسمیت یافت.
بنابر قول دوم، آیات قرآن گفتاری بشری و متأثر از عناصر فرهنگی و اجتماعی سرزمین حجاز و حوادث تاریخی مضبوط در حافظه پیامبر است. از آنجا که خدا هیچ شباهتی با بشر ندارد، نسبت دادن این نحوه سخن گفتن یا نگارش به او، خلاف عقل و علم است.
۲- بنابر قول دوم، آیات قرآن گفتاری بشری و متأثر از عناصر فرهنگی و اجتماعی سرزمین حجاز و حوادث تاریخی مضبوط در حافظه پیامبر است. از آنجا که خدا هیچ شباهتی با بشر ندارد، نسبت دادن این نحوه سخن گفتن یا نگارش به او، خلاف عقل و علم است. آنچه در این میان به خدا مربوط میشود و نسبت خدا را با آیات تعیین میکند، استعداد و موهبتی است که خدا به محمد (ص) اعطا کرده بود، بطوریکه توانائی فهم و تفسیر توحیدی جهان را بدست آورد. وی با این فهم، رسالت خود را آغاز و به انجام رساند و هر آنچه برای هدایت مردم در هر موضوع و مسألهای ضرورت داشت، با تکیه به همان موهبت خدادادی یا مکتسبه، شخصاً استنباط کرده و به زبان مادری خود، برای مردم بیان میکرد. نظریهای که تلویحاً متضمن انکار آفرینش مدام و استمرار ارتباط وحیانی و تعامل و گفتوگوی انتقادی آگاهیبخش میان خدا و مخلوق است.
۳- نظریه سوم بر آن است که آیات قرآن تماماً روایت شخص پیامبر از تصاویر و حوادثی است که در عالم رویا میدیده است، و البته خدا با آنها موافقت داشته است؛ زیرا، وجود پیامبر چنان از خدا پر شده بود و پیامبر چنان در وجود خدا مستغرق و منحل گشته بود که هرچه میگفت و میکرد، گوئی خدا گفته و انجام داده است. به این نظر اشکالات اساسی و متعددی وارد است که جداگانه به آنها خواهم پرداخت؛ از جمله باید گفت که ویژگیهای زبان قرآن با زبان رویا- که خاستگاهش ناخودآگاه است- بهکلی متفاوت است. همچنین، ساختار منطقی، جدلی، تبیینی، استعاری و نیز تمثیلی آموزههای قرآن، این شبهه را بهکلی مردود میسازد. بهعلاوه، اگر روایت رسول اسلام رویا بود، میباید همانند یوسف و ابراهیم (ع) اعلام میکرد که رویائی چنین و چنان دیدهام، نه آنکه تأکید کند که خدا به من وحی میکند. برای توضیح تنوع صحنهها و نقشها (پرسوناژها)، نیازی به توسل به رویا نیست. این نوع انتقال پیام در قالب نمایشنامه و از زبان بازیگران حقیقی یا خودساخته، که در بیداری و به نحوی آگاهانه توسط خالقان آثار هنری نگاشته میشوند، امری معمول است. ضمناً کمتر کسی حضور خدا را در درون انسان و هر شیء دیگر انکار میکند؛ ولی آیا «خدا را در درون ما و ما را در درون خدا دیدن»، ملازم رفع هرگونه تمایز میان خالق و مخلوق است؟
خدا حضوری فراگیر از جمله درون شعور آدمیان دارد و بیواسطه، از پرسشهای پیامبر آگاه میشود.
۴- نظریه چهارم معتقد است که سخن گفتن خدا به زبان و صوت بشری معقول به نظر نمیرسد، و بشری بودن زبان و فرهنگ آیات و تأثیرپذیری آنها از ویژگیهای زبانی- فرهنگی و مقتضیات جغرافیائی، اجتماعی و معیشتی جامعه عربی عصر بعثت، قابل انکار نیست. اما به استناد همین آیات، نمیتوان منشأ الهی معانی و مضامین آنها را انکار کرد. خدا حضوری فراگیر از جمله درون شعور آدمیان دارد و بیواسطه، از پرسشهای پیامبر آگاه میشود. رهنمودهای او از جنس آگاهی (شعور، روح و نور) الهی هستند (شوری/۵۲۹). آنها صورت کلام بشری ندارند، بلکه در هیأت رمز و اشاره، در «فضای تمثیلی»- تمثیلی از فضای واقعی-، درون ذهن نازل میشوند و توسط «من تمثیلی» (شعور خودآگاه) دیده میشوند (تجربه وحیانی). رمزها به کمک «تفکر و دروننگری» گشوده شده و طی یک عمل آفرینشی (تخیل خلاق) و با استفاده از ترکیبی بیبدیل از مصالح زبانی، استعاره، تمثیل، حکایت و دیگر عناصر فرهنگ و تاریخ، برگرفته از تجربیات زیسته خویشتن فردی و جمعی در گذشته و حال، صورت کلام و گفتار بشری پیدا میکنند.
پانوشت:
برای آگاهی تفصیلی از دیدگاههای جدید در این باره، به نوشتههای محمد مجتهد شبستری، عبدالکریم سروش و همچنین آثار حبیب الله پیمان از جمله کتاب «وحی،دانش رهائی بخش»،انتشارات صمدیه و مقالههای «عقلگرائی و دینداری، تناقض یا سازگاری»، نشریه چشم انداز ایران، شماره ۹۰ و «خاستگاه وحی در شعور خودآگاه آدمی»، نشریه پیام ابراهیم ، مهر و آبان،۹۴ رجوع شود.
.