حسین سلامی، فرمانده سپاه پاسداران، در دیدار با والدین دو نفر از کشتهشدگان هواپیمای پیاس ۷۵۲ خط هوایی اوکراین، گفته است: «میدانید اگر اینها نبودند، چه جنگی میشد؟ …اگر که این اتفاق نمیافتاد، ۱۰ میلیون جمعیت کشته میشدند و این واقعه باعث شد که این جنگ رخ ندهد». (روزنامه شرق، ۲۰ دی ۱۴۰۰)
همزمان با دومین سالگرد این فاجعه، کلیپی هم با عنوان «تو بودی میزدی» به رسانهها و شبکههای اجتماعی راه یافته است که میکوشد نشان دهد اکثریتِ افکار عمومی نیز این نوع تصمیمها و اقداماتِ پیشگیرانه را تأیید میکند و بسیاری از مردم در موقعیتی مشابه همین تصمیم را میگیرند. (کلیپ را اینجا ببینید)
ترور
حدود هفت سال پیش، نمایشنامهی «ترور» برای نخستین بار در آلمان بر روی صحنه رفت. استقبال مردم و محافل حقوقی از این نمایش بسیار گسترده بود. «ترور» فقط یک نمایشنامه نبود، یک رخداد بود و گفتمانی حقوقی و اخلاقی را در آلمان دامن زد. از آن زمان تا کنون این نمایشنامه صدها بار در آلمان، سوئیس، اتریش و بسیاری دیگر از کشورهای دیگر دنیا از جمله آمریکا و ژاپن بر روی صحنه رفته است. از روی این نمایشنامه تلهفیلمی هم ساخته شد که هفتم اکتبر ۲۰۱۵ همزمان در سه شبکه در آلمان، اتریش و سوئیس پخش شد. در المان نزدیک به ۷ میلیون نفر (از جمله نگارنده ) را پای تلویزیون نشاند. در حین پخش فیلم از بینندگان نظرخواهی شد و پس از پخش آن در هر سه شبکه فیلسوفان، حقوقدانان و صاحبنظران برجستهای در مقام مخالف و موافق به بحث و نقد درباره آن پرداختند.
«ترور» فقط یک فیلم یا نمایشنامه نیست، ماجرای عجیبی است که تمام بینندگان نیز در شکلگیری سناریو و در مقام هیأتمنصفه در آن شرکت دارند.
سناریوی «ترور» از این قرار است: فردی تروریست یک هواپیمای مسافربری را میرباید. این هواپیما ۱۶۴ سرنشین دارد و از برلین به مقصد مونیخ در پرواز است. تروریست بنا دارد هواپیما را در میان تماشاگران یک استادیوم فوتبال منفجر کند. حدود ۷۰ هزار نفر در این استادیوم در حال تماشای یک مسابقه هستند. دو جتِ جنگنده سعی میکنند هواپیما را به فرود اجباری وادار کنند اما موفق نمیشوند. لارس کُخ، خلبان یکی از جنگندهها، یک تیر هشدار شلیک میکند اما نتیجهای نمیگیرد. کُخ با مرکز تماس میگیرد و میپرسد چه باید کرد؟ مرکز فرماندهی با سرنگون کردن هواپیما مخالفت میکند اما کُخ از دستور مافوق سرپیچی کرده و هواپیما را با شلیک یک موشک سرنگون میسازد. تمام سرنشینان هواپیما کشته میشوند اما جمعیت حاضر در ورزشگاه نجات مییابند. کُخ پس از بازگشت دادگاهی میشود. در جلسه دادگاه علاوه بر قاضی و متهم، دادستان، وکیل مدافع و دو شاهد حضور دارند. تماشاگران هم نقش هیأتمنصفه را بهعهده میگیرند. دادستان تقاضا میکند که متهم به قتل ۱۶۴ نفر محکوم شود اما وکیل مدافع او را قهرمان میداند و خواستار برائت اوست.
در جریان اجرای نمایش، رئیس دادگاه پیش از شروع دادرسی از بینندگان میخواهد که به ادعای دادستان و دفاعیات متهم و اظهاراتِ شهود به دقت گوش دهند. پس از تمام شدن این مرحله، اعلام تنفس میکند و تماشاگران (یا همان هیاتمنصفه) رای میدهند. در پایان، رئیس دادگاه متناسب با نتیجه رأیگیری، حکم برائت یا محکومیت متهم را قرائت میکند.
۸۷درصد بینندگان تلویزیونی در آلمان و اتریش و ۸۴ درصد بینندگان در سوئیس کُخ را تبرئه کردند اما در سالنهای تأتر آلمان در مجموع، تنها دو-سوم او را تبرئه و یک-سوم به محکومیت او رأی دادند.
نویسندهی نمایشنامهی ترور (فردیناند فون شیراخ، ۱۹۴۶) یک حقوقدان است و با مهارت خاصی در جایجای سخنانِ دادستان و وکیل مدافع و متهم و شهود، استدلالهای عمیق فلسفی و حقوقی را با بیانی ساده و روشن بهمیان آورده است. این مهارت آنجا خود را مخصوصا نشان میدهد که بینندهی این نمایشنامه، ممکن است در حین تماشا، با شنیدن سخنان طرفین دعوا، بارها نظرش تغییر کند؛ گاهی در ذهن خود خلبان را محکوم کند و لحظاتی او را قهرمانی بداند که تصمیم شجاعانهای گرفته است؛ گاهی به دامن اخلاق وظیفهگرا بیفتد و گاهی فایدهباور شود.
برای درک این حالات و تحولات ذهنی لازم است همهی نمایشنامه از آغاز تا پایان بهدقت دیده یا خوانده شود و جزئیات ماجرا و ادلهی طرفین کاملا شنیده شود.
در باب نمونه، دادستان که قاعدتا میخواهد متهم را محکوم کند، در بخشی از سخنان پایانی خود چنین میگوید: موضوع این پرونده تنها بهدور یک پرسش میچرخد: آیا اجازه داریم فرد بیگناهی را بکشیم تا بیگناه دیگری را نجات دهیم؟ آیا این مسئله، مسئلهی عدد و رقماست؟ […] آیا میتوان سبکسنگین کرد که با مرگ یک انسان بتوان فیالمثل جان ۴۰۰ انسان دیگر را نجات داد؟ چه بسا ما نیز ابتدابهساکن همین کار را بکنیم و این کار بهنظر ما درست آید.[…]اما جان را نباید با جان سنجید، هرگز! حتی وقتی تعداد آن بسیار است.[…] ما با چه معیار و ضابطهای تصمیم میگیریم که متهم اجازه دارد بکُشد یا نکشد؟ مطابق وجدان، اخلاق و عقل سلیمِ خود؟[…] ابدا فرقی نمیکند چه نامی داشته باشند، چون همه آنها میگویند باید مطابق تصوراتی تصمیم بگیریم که فراتر و بزرگتر از قانوناند. اما پرسش این است: آیا چنین چیزی عقلانی است؟ […] اخلاق، وجدان، عقل سلیم، حقوق طبیعی، وضعیتاضطراری فراقانونی،…، همه این مفاهیم آسیبپذیرند و لرزان و در سرشت و طبیعتشان است که ما نتوانیم مطمئن باشیم امروز کدام کار درست است و آیا فردا هم تأملات ما همچنان معتبر خواهد بود؟ پس ما به چیزی مطمئنتر از اعتقاداتِ خودانگیخته نیازمندیم؛ چیزی که بتوانیم در هر زمان به آن رجوع کنیم و به آن متکی باشیم؛ چیزی که به ما در اوضاعِ نابسامان وضوح و روشنی ببخشد؛ شاقولی که در سختترین وضعیتها نیز معتبر باشد. ما به «اصول» نیازمندیم. این اصول را خود ما پدید آوردهایم و این همان قانون اساسی ماست. ما برآن شدهایم در هر مورد خاص مطابق آن تصمیم بگیریم. هر مورد را با آن بسنجیم و با آن بیازماییم، نه با وجدانمان، نه با اخلاقمان و نه هرگز با قدرتی دیگر، قدرتی بالاتر.[…]هیچکس اجازه ندارد موضعِ «درستِ اخلاقی» را فراتر از قانون اساسی جای دهد. […] اگر برای انسانی تصمیمی گرفتهشود بیآنکه خود او بتواند در آن دخالتی داشته باشد، در این صورت او به اُبژه، به شئ، تبدیل میشود. حتی اگر پای زندگی ۱۰۰۰ نفر در میان باشد، هر فرد انسان صاحب شأن و کرامت است. زندگی را نمیتوان با عدد و رقم اندازه گرفت. زندگی بازار مکاره نیست. […] خانمها و آقایان! لارس کُخ قهرمان نیست، آدم کشته است، او انسانها را در دستهای خود به اشیایی صرف تبدیل کرده و امکان تصمیمگیری را از آنها سلب نموده است. …
و از طرفی دیگر، وکیل مدافعِ کُخ، دفاعیه خود را چنین به پایان میبرد: خانمها و آقایان، میپذیرم که ایدهی رجحانِ «شرِ کمتر» در حقوق انگلیسی و آمریکایی بیشتر ریشه دارد اما این ایده «عقلانی» است. میتوانیم مدتها در باره مفاهیمی مانند شان و کرامت انسان و روح قانون اساسی حرف بزنیم، اما دنیا که سمینار دانشجویان حقوق نیست. واقعیت این است که ما بیشتر از قبل در معرض تهدیدات عظیم قرار گرفتهایم. در واقع هر روز این تصاویر را میبینیم، اما به این فکر نمیکنیم که میتواند شامل حال ما هم بشود. فکر میکنیم مرگ را از زندگی خود تبعید کردهایم و زندگی همیشه همین طور آرام و مسالمتآمیز ادامه پیدا میکند. تقریبا باورمان شده است که مرگ در کمین ما نیست. اما ما تهدید میشویم. جامعهی ما، آزادی و نحوهی زندگی کردن ما تهدید میشوند. تروریستها هزارها بار هدف خودشان را بیان کردهاند: آنها میخواهند ما را نابود کنند. و ما چه میکنیم؟ آیا با آن مقابله میکنیم؟ محکومیتِ متهم نهتنها حافظ زندگی ما نیست، بلکه حافظ دشمنان ما، تروریستها و حملات آنها به زندگی ماست. اگر امروز متهم را محکوم کنید با حکم خود میگویید که ما اجازه نداریم از خودمان در برابر تروریستها دفاع کنیم. شاید دادستان حق داشته باشد، شاید ما مسافرها را با این کار به شیء تبدیل میکنیم، و شاید از آنها شان و کرامتشان را میگیریم، اما باید بفهمیم که ما در جنگیم. این انتخاب ما نیست اما نمیتوانیم تغییرش هم بدهیم. و هیچ موقع نشده است که جنگی بدون قربانی باشد، هرچند که امروزه دیگر هیچ کس خواهان شنیدن این حقیقت نیست.
شلیک به آسمان
۲۱ دیماه ۱۳۹۸، جمهوری اسلامی، پس از سه روز انکار و دروغ و جعل و تکذیب، سرانجام پذیرفت که هواپیمای پیاس ۷۵۲ خط هوایی اوکراین را با موشک زده است و در اظهاراتی رسمی آن را به «خطای انسانی» اپراتور نسبت داد. اما سخنانی که اخیرا از فرماندهی سپاه منتشر شده، نشان میدهد که شلیک به هواپیما «عمدی» بوده و پای خطای انسانی در میان نیست، و این ترور، بهزعم آنها بهخاطر پیشگیری از وقوع یک جنگ و «کشتهشدن دهمیلیون انسان» رخ داده است. بهعبارتی دیگر، چون جمهوری اسلامی در همان ساعات شب به یکی از پایگاههای آمریکا چند موشک شلیک کرده، در هراس از واکنش آمریکا یک هواپیمای مسافربری را هم زده است تا در صورت لزوم از آن ابزاری برای بسیج و جهتدهی افکار عمومی در داخل و خارج و یا چانهزنی بینالمللی بسازد و اتهام و هزینههای آغاز کردنِ یک جنگ سراسری را از خود دور کند.
معلوم نیست کسانی که در شب فاجعه تصمیم گرفتند هواپیمای اوکراینی را بزنند، نمایشنامهی «ترور» را خواندهاند یا نه اما هر چه هست شباهتهای ظاهری این دو موضوع میتواند رهزنِ ذهن باشد و چنین بهنظر برسد که جمهوری اسلامی نیز در زدن هواپیمای اوکراینی با ۱۷۶ مسافر، الگو یا کاریکاتوری از ایدهی «شرِ کمتر» را بهخدمت گرفته است تا در صورت نیاز با منطقِ انتخاب میان بد و بدتر از حمایت افکار عمومی برخوردار شود.
(گفته شد که بیش از دو سوم بییندگان یا همان هیأتمنصفه و افکار عمومی در کشورهای آلمان، سوئیس و اتریش خلبان جت جنگی را تبرئه کرده و بر این باور که تصمیم او در شلیک به هواپیمای مسافربری درست بوده . در بخش دیگر این یادداشت نه تنها به تفاوتهای بنیادی این دو وضعیت خواهم پرداخت بلکه خواهم نوشت که اگر ایدهی «شر کمتر» را هم بپذیریم در چنین وضعیتی تشخیصِ «شر ِکمتر» ناممکن است و استفاده از آن منجر به نقض خودش میشود)
3 پاسخ
مهمتر اینکه هواپیمای اوکراینی، برخلاف موشک، نزدیک نمیشد، بلکه داشت دور میشد. ارتفاع و زاویهاش هم بیشتر میشد و نه کمتر. ابعاد آن هم با موشک قابلمقایسه نیست، بهطوری که حتی با چشم غیرمسلح میتوان تفاوت آنها را تشخیص داد.
توجیه جنایت خود نوعی جنایت است.
فقط روحانی و علی شمخانی مقصرند که مانع پرواز هواپیما نشدند.
البته حرفی که فرمانده سپاه زده با نتیجه ای که گزارشگر در کلیپ می خواد بگیره با هم متفاوته!
فرمانده سپاه ظاهراً گفته اگه ما هواپیما را نمی زدیم جون ۱۰ میلیون نفر در خطر بود!!! لازم به توضیحه که طبق آمار رسمی طی ۸ سال جنگ حدود ۳۰۰ هزار نفر کشته شدند، اینجا باید به فرمانده سپاه گفت شما که احتمال می دید در یک جنگ ۱۰ میلیون نفر تلفات بدید برای چی این قدر هارت و پورت می کنید مثل بچه ی آدم برید پای میز مذاکره بنشیند و طرف مقابل هرچی گفت بگید چشم! حالا بماند که نیومدند توضیح بدند که اگه هواپیما را نمی زدند دقیقاً چه اتفاقی قرار بود بیفته؟! بعد اگه ادعاشون بی اساس بود حکومت حاضره تمام عواملی که باعث این جنایت شدند را به خاطر خواب و خیال و محاسبات اشتباه همه را دادگاهی کنه!
و اما سازندگان کلیپ می خوان القا کنند که این انتخاب بین بد و بدتر بوده و اپراتور پدافند کلاً ۱۰ ثانیه فرصت داشته تا بین اینکه جسمی که در رادار دیده موشکه یا هواپیمای مسافر بری! یکی را انتخاب کنه و با در نظر گرفتن هزینه و فایده تصمیم نهایی را بگیره و چون جون ۵۰۰۰ نفر در مقابل ۲۰۰ نفر بیشتر ارزش داشته پس اپراتور تصمیم بهتر را گرفته و به خاطر ۵۰۰۰ نفر جون ۲۰۰ نفر را گرفته!!!
اول از اینکه سوال کلاً غلطه، کسی که نمی تونه تو رادار فرق بین موشک کروز با هواپیمای مسافربری را تشخیص بده برای چی بهش مجوز دادند بشین پشت سیستم! خوب فردا اگه جنگی پیش بیاد چه تضمینی هست که دوباره همین اشتباه را نکنند و به جای اینکه کشور متخاصم را نشونه بگیرند شهرهای خودمون را نزنند! کسی که بلد نیست از موشک استفاده کنه برای چی تولیدات موشکی خودش را به رخ دیگران می کشه؟!
دیدگاهها بستهاند.