آدمهای خاکستریِ سینمای فرهادی

سروش دباغ

 

از شنیدن خبر موفقیت فیلم « فروشنده» در جشنوارۀ امسال فیلم «کن» و دریافت جوایزِ بهترین بازیگر نقش اول مرد و بهترین فیلمنامه توسط شهاب حسینی عزیز و اصغر فرهادیِ نازنین، نظیر کثیری از هموطنانم، حقیقتا خرسند و دلشاد شدم. در دو نوشتار « نگاهی اخلاقی به “درباره الی”» و « تنگنای عدالت و فراخنای اخلاق»، از منظر خویش به دو فیلم درخشانِ « دربارۀ الی» و « جدایی نادر از سیمین» پرداخته ام.[۱] افزون بر این دو، « چهارشنبه سوری» و « گذشته» و در میان آثار اولیۀ فرهادی، « شهر زیبا» را بسیار می پسندم.

در سینمای فرهادی، افزون بر تکنیک قوی و بازیِ تاثیر گذارِ عموم بازیگران، شخصیت پردازی ها و نحوۀ روایت داستان و دیالوگ ها خیلی خوب است و در جای خود می نشیند، به همین دلیل است که می توان به تماشای چندبارۀ فیلم هایی چون «دربارۀ الی»، « جدایی نادر از سیمین» و« گذشته» نشست و از دیدن آنها لذت برد. شخصیت های فیلم های فرهادی، عموما خاکستری و متوسط الحال اند؛ نه قهرمان و اثیری اند و خوبی و نیکیِ مجسم و اسطوره ای و دست نیافتنی، نه یکسره از آنها زشتی و خبط و خطا سر می زند؛ بلکه به تعبیر حافظ خرقه ای تر دامن دارند و سجاده ای شراب آلوده. به همین دلیل باور پذیرند و فی المثل، مخاطب می تواند خود را جای سپیده و امیر و پیمان و شهره در «درباره الی» و نادر و سیمین و راضیه و حجت در « جدایی نادر از سیمین» بگذارد و احوال و موقعیت آنها را عمیقا بفهمد، بدون اینکه لزوما دربارۀ آنها ارزش داوری کند. هر چه فرهادی از اولین اثر سینمایی خود، « رقص در غبار» فاصله گرفته و پیش آمده، حضورش در آثارش کمرنگ تر شده، بدین معنا که تلاش کرده تنها روایت گر و حکایت گرخوبی باشد و دقائق و ظرایفِ مناسبات و روابط انسانی را به نیکی به تصویر کشد، بدون اینکه، این تصویر کشیدن، متضمن ارزش داوری باشد و فلانی را بر کشد و بهمانی را فرو کوبد؛ که، « ما هیچ، ما نگاه»، و:

من نیم شاکی روایت می کنم

من ز جان جان حکایت می کنم

از اینرو، مخاطب می تواند بسته به پیشینۀ تربیتی و معرفتیِ خویش، پس از اتمام فیلم، چشمان خود را ببندد و ادامۀ داستان را در قوۀ خیال خود بسازد و از ظنّ خود یار راوی داستان گردد؛ از این حیث، ابهام و تعلیق دل انگیزی در آثار فرهادی موج می زند. مثلا، پس از تماشای صحنۀ آخر« جدایی نادر از سیمین»، تماشاگری می تواند حدس بزند ترمه پیش مادرش ( سیمین) می ماند، تماشاگری دیگر نیز می تواند بر این باور باشد که ترمه نزد پدرش ( نادر) خواهد ماند. بر همین سیاق، پس از تماشای فیلم « درباره الی»، بیننده می تواند تصور کند، «الی» که معلوم نیست اسم واقعی او الهام یا المیرا یا الناز است، برای نجات دادن بچه ها به دریا رفت و نتوانست آنها را نجات دهد و نهایتا غرق شد، و یا به سبب باور به « پایان تلخ بهتر از تلخی بی پایان است»، پس از بادبادک به هوا بردن و تجربه کردنِ لحظات سرشار از سرخوشی و سبکباری در ساحل، به استقبال امواج دریا رفت و « پشت حوصلۀ نورها» دراز کشید و همنورد افقهای دور شد؛ برای هر دو تفسیر، می توان شواهدی در فیلم یافت.

افزون بر این، دغدغه های اگزیستانسیل قوی ای در آثار فرهادی موج می زند، دغدغه هایی که از ژرف اندیشی و تلاطم های وجودیِ اصیلِ فیلمساز پرده برمی گیرد. عشق تملکی و عشقی که به تعبیر شریعتی از جنس دوست داشتن است در « رقص در غبار»، کینه و انتقام و بخشش در «شهرزیبا»، دروغ و خیانت در «چهارشنبه سوری» و خودکشی و دروغ در «درباره الی»، دلمشغولی های اصلیِ فرهادی اند؛ همچنانکه تعارض میان اخلاق و قانون گریبان او را در« جدایی نادر از سیمین» رها نمی کند. در « رقص در غبار» و « شهر زیبا»، گله و شکایت از خداوند و با او در پیچیدن و مجادله کردن و به اصطلاح « کفرگویی»، بر زبان برخی از قهرمانان داستان جاری می شود؛ شخصیت هایی که از وضعیت کنونی خود در این عالم و آنچه بر آنها رفته ناخرسند و تلخکام اند و با خود زمزمه می کنند: « سالها ما آدمکها بندگان تو/ با هزاران نغمۀ ساز تو رقصیدیم/ عاقبت هم زآتش خشم تو میسوزیم/ معنی عدل! ترا هم خوب فهمیدیم»[۲]. از «چهارشنبه سوری» بدین سو، این سنخ مجادلات و «عصیان» گری ها از آثار فرهادی رخت بر بسته و به محاق رفته است.

جهان پر تلاطم و پیچ در پیچ و توبرتوی انسانهای خاکستری، در رمانهایی نظیر « برادران کارامازوف»، « ژان باروا»، « بارهستی»، « وقتی نیچه گریست» و « درمان شوپنهاور» به نیکی روایت شده؛ فرهادی در به تصویر کشیدن این مهم در ژانر سینما، انصافا توانمند است. خوش ساخت بودنِ آثارش نیز تاثیرگذاری و توفیق فیلم هایش را ده چندان کرده است.

اصغر فرهادی تنها سینماگر ایرانی است که هم جایزۀ « اسکار» را دریافت کرده، هم از جشنواره های سینماییِ « کن» و « برلین»، جوایز معتبری را نصیب برده و در زمرۀ معدود سینماگران ایرانی است که در سطح بین المللی کار می کند و مخاطبان غیر ایرانیِ پیگیر و جدی نیز دارد. در عین حال، وی، به رغم توفیقات چشمگیر و رشک برانگیزش، همچنان در کار اندیشیدن و نوشتن و تولید آثار خلاقانۀ تازه است و به ادامه دادن ادامه می دهد. خوشحالم که هست و حضور دارد و در زمانۀ پر تب و تاب کنونی، تصویر غرورآفرینی از فرهنگ و سینمای ایران زمین برساخته است.

———————————————————————

[۱] نگاه کنید به:

http://www.begin.soroushdabagh.com/pdf/155.pdf

http://www.begin.soroushdabagh.com/pdf/173.pdf

[۲] فروغ فرخزاد، شعر « عصیان( بندگی)»، دفتر عصیان»، مجموعه اشعار فروغ، آلمان، نشر نوید، ۱۳۶۸.

تلگرام
توییتر
فیس بوک
واتزاپ

رسانه‌های گوناگون و برخی “کارشناسان” در تحلیل سیاست‌های آینده ترامپ در قبال حاکمیت ولایی، به‌طور مکرر از مفهوم “فشار حداکثری” (Maximum Pressure) استفاده می‌کنند. این اصطلاح شاید برای ایجاد هیجان سیاسی و عوام‌فریبی رسانه‌ای کاربرد

ادامه »

حدود هفده سال پیش و در زمان جدی شدن بحران هسته‌ای، در تحریریه روزنامه بحثی جدی میان من و یکی از همکاران و دوستان

ادامه »

بی‌شک وجود سکولاریسم آمرانه یا فرمایشی که توسط پهلوی‌ها در ایران برقرار‌شد تاثیر مهمی در شکل گیری و حمایت گسترده

ادامه »