امروز بیست و هفتمین سالروز درگذشت مهندس مهدی بازرگان از چهرههای شاخص سیاسی، مذهبی، دانشگاهی، صنعتی و فرهنگی ایران است. او شخصیتی چندبعدی داشت که همراه با خصوصیاتی چون اهتمام و کوشش خستگی ناپذیر، معرفت و دانش بالا، شهامت رویارویی با واقعیت، پذیرش خطا و ایستادگی بر سر نظام ارزشی و اصول اساسی، وی را در جایگاه خاصی در تاریخ معاصر ایران مینشاند.
گفتهاند انسانهای بزرگ، اشتباهات بزرگ میکنند. این سخن در خصوص مهندس بازرگان صادق است که همه عمرش را برای رضای خالق و خلق سپری کرد. انگیزه و اهداف او ملی – مردمی و رشد معنوی بود مستقل از اینکه اعمال و رفتارش چه پیامدهایی داشت.
پسر حاج عباسقلیخان بازرگان در محضر پدرش مردمداری، دیانت عاری از خرافه و دکانداری را آموخته بود. شیفتگی او به اسلام نوگرا باعث شد تا تحصیل در فرانسه نه تنها خللی در ایمان و باور مذهبی او وارد نکند بلکه بکوشد رهیافت جدیدی را در قرائت دینی بگشاید.
شاید اشتباه بازرگان از همینجا شروع شد که تفسیری از دین را برگزید و بر روی آن کار کرد که به دنبال ساختن دنیا بر مدار روش و رهیافت جدیدی بود. دینی که در تنظیم دنیا و کارکرد نهادهای عمومی و حاکمیتی اثرگذار باشد. دینی که بر پایه آن میتوان علوم تجربی و دانش مبتنی بر مشاهده و تجربه را تببین کرد. تلفیق دین و دولت و رهیافت علم گرایانه به دین و از همه آنها مهمتر عدم توجه به تفاسیر مختلف از دین و نادیده گرفتن خطر رشد بنیادگرایی اسلامی باعث شد تا بازرگان ناخواسته در مسیر تقویت جریانی قرار بگیرد که مخالفتش با حکومت محمدرضا شاه پهلوی از زاویه استبداد، نفی مشارکت عمومی در ساختار سیاسی و مدرنیته معیوب و از بالا به پایین نبود.
اما مهندس بازرگان آنقدر شجاع و وارسته بود که به خطایش اذعان کند و با طرح آن در عرصه عمومی راه را بر انحرافات دینی و پیامدهای مخرب آن در جامعه بندد. بازرگان در سالهای آخر عمر با اسلامگرایی سیاسی دولت محور وداع کرد و آشکارا هدف اصلی بعثت را رستگاری اخروی دانست. ای کاش مهندس بازرگان از همان ابتدا میکوشید تا برونداد سیاسی و اجتماعی دین و معرفت دینی به این سمت برود که با پذیرش مبانی سکولاردولت و نهادهای حاکمیتی از ظرفیت قرائت دینی مبتنی بر رعایت ضوابط عقلانی، کرامت انسان و رد خرافات و زوائد برای تقویت معنویت، اخلاق، مطالبهگری اجتماعی و سیاست مبتنی بر خیر عمومی در قالب غیرحزبی استفاده کند. البته او همیشه با استبداد و خرافات زاویه داشت اما همکاری و همنشینی با روحانیت ارتدوکس و بنیادگرایی چون سید محمد حسینی بهشتی و مرتضی مطهری و گروههای افراطی چون جمعیت موتلفه اسلامی او را آسیبپذیر ساخت.
جدایی قرائتهای دینی در عرصه عمل و تفاوتهای بسیار آنها بعد از سال ۱۳۵۹ شروع شد. البته آغازگرانش حزب جمهوری اسلامی بودند که رهبران آن چون آیتالله خمینی حرمت مهندس بازرگان را نگه نداشتند؛ در سرمقاله جنجالی روزنامه جمهوریاسلامی او را نماد التقاط مبتنی بر «کفر غرب» نامیدند!
مهندس بازرگان اگرچه در سخنی تاریخی در دادگاه خود در سال ۴۲ به حکومت وقت هشدار داد که «ما آخرین نسلی هستیم که با شما به زبان مسالمت آمیز حرف میزنیم»؛ اما هیچوقت انقلابی نشد؛ به مبارزه مسلحانه روی خوش نشان نداد، بر اجرای کامل قانون اساسی مشروطه و اکتفای شاه به سلطنت تاکید داشت. وقتی شعلههای انقلاب فروزان گشت که به زعم او ظهور سیل به جای بارش باران بود، او باز کوشید تا جایی که بشود فضا به سمت اعتدال برود. نخستین دیدار او با آیتالله خمینی به مشاجره کشیده شد. او نگران از پاریس به لندن رفت و به میزبانش که از او در مورد آیتاللهی که ملتی آرزوهایش را در حضور او در ایران میدید، پاسخ داده بود:«همان شاه است منتهی با عمامه!» او در حال برگشت به ایران بود که ناگاه از طریق دکتر ابراهیم یزدی شنید که دیگران در تدارک پذیرش شروط بنیانگذار جمهوریاسلامی هستند. او از سر اصرار اطرافیان به نوفللوشاتو برگشت و توافقی در قالب چندین بند با آیتالله خمینی کرد که هیچیک از آنها بعدا اجرا نشد! بعد از بازگشت از سفر باز هم کوشید تا فضا به سمت تقابلهای خونین نرود. بازرگان تلاش کرد تا راهی برای آشتی و مصالحه انقلابیها با دکتر شاپور بختیار پیدا کند در این مسیر موفق شد حتی موافقت شورای انقلاب و آیتالله خمینی را هم بگیرد اما نهیب وهشدار آیتالله منتظری اجازه نداد تا بختیار دولت موقت انقلاب را تشکیل بدهد.
اشتباه دیگر مهندس بازرگان علی رغم توصیه موکد آیتالله طالقانی پذیرش ریاست دولت موقت و سپس گزینش کابینهای بود که عملا حالت حزبی و غیرفراگیرداشت. مهندس بازرگان خیلی زود در نخست وزیری متوجه شد که نمیتواند با روحانیت فعال در حزب جمهوریاسلامی و آیتالله خمینی کار کند.
همچنین در برابر جو خردستیزانهای که در پوشش «انقلابیگری» خود را توجیه می کرد اما در واقع از یک سو موج بنیادگرایی اسلامی و از سوی دیگر مارکسیست لنینیسم بود، استوار ایستاد. از طرف گروههای گوناگون و حتی از سوی بخشی از اعضای نهضت آزادی آماج حمله قرار گرفت اما بر سر اصول خود پایفشاری کرد. توهینها شنید اما عقب ننشست و وقتی دیگر مطمئن شد که نمیتواند در جایگاه دولت مفید باشد و حداقلهایش هم رعایت نمیشود استعفا داد.
او اشتباه کرد که نخست وزیری را پذیرفت اما در آن دوره پر تلاطم آن تصمیمگیری سخت بود. او چه بسا مسئولیتی تاریخی را بر گرده خویش احساس کرد که باید بختش را بیازماید و به اصطلاح «عافیتطلبی» و «تنزهطلبی» پیشه نکند ولی امروز معلوم است که نشانهها و علائم برای ناکامی گریزناپذیر مهندس بازرگان برای هدایت کشتی طوفان زده انقلاب روشن بود. او اگر از ابتدا و پیش از انقلاب با جریان موسوم به «خط امام» مرزبندی کرده بود و میکوشید همان صفبندی که در جریان انتخابات ریاستجمهوری نخست و مجلس اول پیش آمد را در همان ابتدای انقلاب شکل بدهد و به جای نزدیکی با خط امامیها با ملیها و دگراندیشها ائتلاف تشکیل بدهد؛ همان مسیری که در جریان «جمعیت ایرانی دفاع از آزادی و حقوق بشر» طی شده بود.
اما بازرگان از نخستوزیری به بعد فردی است که با تصحیح اشتباهات، انعطاف در کنش ورزی و در عین حال ایستادگی بر سر اصول اساسی، سمتگیری به نفع مردم و مبارزه آشتیناپذیر با خودکامگی و ساخت مطلقه قدرت گام به گام جلو میآید. مهندس بازرگان شجاعانه در برابر یکهسالاری آیتالله خمینی ایستاد. رای بالای مردم تهران به او در انتخابات مجلس اول علیرغم همه تخریبها و توهینها پاسخ محکمی به اتهامات بیاساس و ترور شخصیتی بود که نظام مستقر و برخی از مخالفان به او نسبت داده بودند. همین اعتبار مردمی بود که حکومت را از کاندیداتوری او در انتخابات ریاستجمهوری چهارم ترساند و در روزگاری که نظارت شورای نگهبان پسوند «استصوابی» نداشت، رد صلاحیت شد!
طرفه آنکه به او لقب «سازشکار» داده بودند؛ درحالی که او مصالحه را برای منافع ملی و خواست مردم میخواست اما در برابر انحصارطلبی، قدرتطلبی و تصمیمات غیرکارشناسی ذرهای کوتاه نمیآمد. نقل است که عدهای از روحانیت حکومتی پیش آیتالله خمینی از مهندس بازرگان بدگویی کرده و گفته بودند او سازشکار و غیر انقلابی است، بنیانگذار جمهوریاسلامی نقل به مضمون چنین پاسخ داده بود: «او اگر سازشکار بود با من سازش میکرد»
مهندس بازرگان استثنایی در نهضت آزادی نیز بود. پیشگویی او در مورد نظریه ولایت فقیه که بعد از آیتالله خمینی کسی نیست که قبای ولایت فقیهی با اتکا به کاریزما بر اندام وی بنشیند، چهبسا در مورد نهضت آزادی نیز سازگار افتاد و نهضت آزادی بعد از مهندس بازرگان در روندی تدریجی وجهه و موقعیت اجتماعیاش را اگر نگوئیم از دست داد، میشود گفت روند نزولی گرفت .
ویژگیهای مهندس بازرگان، سمتگیری راهبردیاش، عملکرد صادقانه او در دفاع از حقوق ملت، توسعه کشور و گذار به دمکراسی و بخصوص اهتمام او در حرکت دائمی و تصحیح مسیر راه طی شده باعث میشود که او در چشم انداز تاریخ سربلند باشد. اشتباهات او که کثیری از آنها را پذیرفت و سعی در جبران داشت از متوسط اشتباهات نخبگان و عموم مردم در زمانه مورد نظر کمتر بود. بعد از فرونشستن تب هیجانات سالهای اولیه بعد از انقلاب جمع زیادی متوجه شدند که در آن زمان صدای عقلانیت و اعتدال بازرگان در جمع موسسان نظام جدید شایسته همراهی بود نه غوغاسالاری و ماجراجویی آیتالله خمینی و جریان موسوم به خط امام. خاطره ای از مهندس مصطفی کتیرائی در این خصوص روشنگر است. ایشان در سخنرانی که برای مراسم بزرگداشت مهندس بازرگان ایراد کردند، شرح دادند که در سالهای اول دهه هفتاد ناخواسته مرتکب یک تخلف رانندگی شده بودند، افسر راهنمایی و رانندگی وقتی ایشان را میشناسد از جریمه کردن صرفنظر میکند. مهندس به اعتراض میگوید آقا حق با شما است باید جریمه کنید، آن افسر پاسخی معنادار میدهد و میگوید: «حق با مهندس بازرگان بود». آری در فردای انقلاب بهمن در سامان دادن به امور حق با مهندس بازرگان بود. خدایش رحمت کند که انسانی آزاده، پاکسیرت و حقطلب بود.
7 پاسخ
عدم پایبندی به اصولی که تبلیغ می کردن بزرگترین اشتباه آقای مهدی بازرگان بود
اگر بقیه اشتباهات ایشان را به پای بی اطلاعی بگذاریم
آقا بازرگان سالها به تبلیغ اسلامی متشابه اسلام آیت ا.. برقعی و قلمداران پرداختن
اما بخاطر پست نخست وزیری
قرآن و قرآن گرایی را به اهل حدیث و پیروان نوری و تأویل گرایان تسلیم کردن
آدم نگران میشه وقتی اشتباهات و ندانم کاریهایی که باعث نابودی و ویرانی یک ملت میشود اینقدر ساده و جمع و جور و با پایان خوش بیان میشه و جوانها ۵۰ سال دیگه دوباره در دام حرفها و روشها و منشهای کاملا اشتباه میافتند کمی فکر تاریخ و نسلهای بعد هم باشید
من واقعا در حیرتم این حالت در همه دانشگاه رفته های ما هست نویسنده بعد از کلی بیان حقایق در آخر نتیجه گیری معکوس کرده یعنی حتی با همین نوشته هم نمیتوان گفت بازرگان در تاریخ سر بلند است دینداری و آدم درستکار بودن ربطی به اشتباهات فاحش و بی مسئولیتی در قبال اشتباه که یک نسل و یک کشور و حالا میره که یک تمدن رو نابود کنه شوخی نیست جالبه که خود بازرگان هم همین ایراد رو داشت یعنی در چند منبع دیگر علاوه بر این نوشته خواندم که پس از دیدار با خمینی به شدت انتقاد کرده بود از ارتجاعی فکر کردن و آداب و معاشرت او بعد بر میگردد به جای همکاری با بختیار میره تو دامن همون مرتجع و موقع گرفتن پست نخست وزیری که یک کار من دراوردی از نوع کارهای خمینی بود میگه خدا را شاکرم که یه من چنان اعتباری داد که ایت اله به من اعتماد کرده و من رو انتخاب کرده واقعا این چه بیماری است؟؟؟؟؟
مهدی بازرگان در سالهای پایانی عمر دو جمله کلیدی دارد. در باره انقلاب اسلامی و جمهوری اسلامی، که ثمره سی سال فعالیت سیاسی خودش هم بود گفت “ما آرزو کردیم باران بیاید، سیل آمد”. در مورد تلاش فکری اش برای “احیای اسلام” هم در آخرین سخنرانی اش گفت نگرشش اشتباه بوده و “هدف بعثت، آخرت” بوده است. کسی که هم در عرصه نظر و هم در عرصه عمل خود را شکست خورده می داند، چگونه می تواند در پیشگاه تاریخ “سرافراز” باشد؟ به انتقاد مخالفانش که اتهامات خیلی سنگینی به او وارد می کنند هم کاری نداریم.
کاشکی از بازرگان اگر تجلیل میکنیم، کمی هم به روش و منش او تآسی کرده و عمل کنیم.
دو صد گفته چون نیم کردار نیست!
کسی که در فرن بیستم دانشگاه رفته باشد و چنین مرتجع و ضد دگراندیشان باشد، عقب مانده است. دست بردارید از این دروغپردازی ها!
اقای بازرگان و همراهانشان مانند یزدی مدیون یک ملت هستند و به راحتی قابل تطهیر نیستند. به جز قدرت طلبی شان در کمترین حالت به خاطر دین دار بودنشان فریب خمینی را خوردند و در فریب مردم دست داشتند و وقتی هم کنار گذاشته شدند مثل ترسو به گوشه ای خزیدند و بدهکاریشان را به مردم نپرداختند.
دیدگاهها بستهاند.