مقدمه:
انتشار کتاب مسیر پیامبری در فضای مجازی، نقدها و نظرات فراوانی را برانگیخت که بسیاری از آنها به دستم رسید، هر چند که فکر می کنم توفیق نیافتم همه ی نقدها و نظرات را به دست آورم. در اینجا لازم می دانم از همه ی خوانندگان و منتقدان محترم که قلم به دست گرفته، در مخالفت یا موافقت با دیدگاه نگارنده مطلبی نگاشتند و یا به ارائه ی نظر و پیشنهادی پرداختند و یا در فایل صوتی دیدگاه خویش را مطرح ساختند، صمیمانه سپاسگزاری کنم. توجه گسترده به دیدگاه مطرح شده در کتاب مسیر پیامبری، حکایت از اهمیت موضوع دارد. امید است گفتگوهایی که در جریان است، ثمراتی ارزشمند برای ما به ارمغان آورد.
با ملاحظه ی نقدها و پرسش ها تصمیم گرفتم چند یادداشت را تقدیم خوانندگان عزیز نمایم که یادداشت اول ذیلا از نظر ارجمندتان می گذرد.
بحث در باره ی خاستگاه پیامبری، چرا؟
من به دو علت به موضوع خاستگاه پیامبری پرداخته ام: ۱- نیاز ۲- شناخت
۱– نیاز
بسیاری اوقات نیازها هستند که تعیین می کنند چه چیزی و چه وقت لازم است. مثلا بیماری است که انسان را نیازمند درمان ساخته، او را وا میدارد که علت بیماری و درمان را بجوید. هر چه بیماری سخت تر باشد، وقت برای یافتن راه درمان و به کاربستن آن تنگ تر می شود.
لزوم بازنگری برخی باورهای دینی نیز از نیاز سرچشمه می گیرد. مادامی که یک باور دینی با چرخ های زندگی ناهماهنگی ندارد و زیانی از آن متوجه ما نیست، نیازی به بررسی موشکافانه ی آن احساس نمی کنیم، اما اگر یک باور، برخی چرخهای زندگی را از حرکت بازدارد، و یا کند نماید، نیاز به بررسی آن باور پدیدار می شود. عقیده به وجود پیام هدایت بخش الهی همواره باور مهم و تاثیرگذاری در زندگی انسانها در هزاره های اخیر و در عصر حاضر به ویژه در زندگی مسلمانان بوده است. تا زمانی که این باور فقط در کتابها و یا ذهن انسان باشد، شاید چندان نیازی برای مناقشه با آن نداشته باشیم، اما هنگامی که اثر این باور را در همه ی شئون زندگی خود ببینیم و عقیده بر آن باشد که زندگی خود را با آن پیام الهی باید هماهنگ سازیم و در این هماهنگ سازی وادار شویم به سبکی از زندگی تن دهیم که نه تنها معقول نیست، بلکه با خواسته های انسانی و عقلانی اقشار وسیعی از انسانها فاصله ی بسیار دارد، در این صورت این سؤال بنیادین و منطقی مطرح می شود که آیا واقعا این پیام مشکل آفرین و ناسازگار با زندگی ما، پیام هدایت بخش الهی است؟
وضعیت نابسامان ایران اسلامی و دیگر جوامع و گروههایی که اراده کرده اند بر پایه ی پیام الهی زندگی کنند، پرسش مذکور را تقویت و بر لزوم یافتن پاسخی قانع کننده برای آن تاکید می کند.
۲- شناخت
این که گذشتگان چگونه به فرستادن پیام و پیامبر از جانب خدا معرفت یافتند، موضوع بحث من نیست، اما معتقدم که خود را نمی توان به باور و شناخت گذشتگان از پدیده ها ملتزم نمود و از فهمیدن و بازشناسی باورها و پدیده ها بازایستاد. من به دلایل گوناگون به بازشناسی موضوع پیامبری اشتیاق یافته و تا اینجا به نتیجه ای متفاوت از باور گذشتگان دست یافته ام. وجود پیامهای معدود مانند تورات و اناجیل و ملحقات آنها( عهدین )، اوستا و قرآن، این باور را رقم زده که خدا هدایت گر است و این پیامها را برای هدایت انسان به سوی رستگاری فرستاده است. به نظر من هدایت گر بودن خداوند و هدایت بخشی پیامهای موجود را با معیارهایی می توان مورد سنجش قرار داد تا به پاسخی برای پرسش یاد شده دست یافت. قبل از پرداختن به معیارها، در دست داشتن مفهومی مناقشه ناپذیر برای »هدایت« لازم است. به نظر من هدایت، نشان دادن راه به گونه ای روشن به رهروست. در موضوع مورد بحث، هدایت الهی یعنی نشان دادن راه روشن رستگاری به انسان، توسط خداوند. گمان نمی کنم کسی نهادن راههای متعدد با جهات مخالف را پیش پای رهرو هدایت او بداند. معیارهایی که من برای ارزیابی هدایت گر بودن خداوند و هدایت بخش بودن پیامها در کتاب مسیر پیامبری ارائه کرده ام عبارتند از:
۱- انتساب پیامها به خداوند باید برای بندگان روشن و بدیهی باشد.
۲- پیامها باید به طور اطمینان بخش به آیندگان برسد.
۳- دلالت پیامها بر مقصود خداوند باید صریح و غیر قابل مناقشه باشد.
۴- هدایت الهی باید شامل همه ی بندگان باشد.
۵- پیامهای هدایت بخش الهی نباید با علم، اخلاق و عدالت در تعارض باشند.
درباره ی این معیارها می توان به تفصیل سخن گفت. اگر صاحب نظران معیارهای فوق را قابل مناقشه می دانند، می توانند با پرداختن به آن بحث حاضر را غنی تر سازند.
نگارنده با به کارگیری معیارهای یاد شده، به این نتیجه رسیده که خداوند با ارسال پیام به هدایت انسان اقدام نکرده است. رسیدن به این نتیجه علت دوم برای پرداختن به موضوع حاضر و نگاشتن کتاب در این رابطه بوده است. این نتیجه مرا به این دیدگاه سوق داده که نهاد پیامبری، برساخته ی انسان است. من نمی گویم که همه ی باورهای دینی باید منطقی باشند، اما ملاحظه ی موارد زیر را مهم می دانم:
الف: باورهایی که در زندگی فردی و اجتماعی ما موثرند و یا زندگی خود را بر آنها بنا می کنیم، باید منطقی و معقول باشند.
ب: برای تمایز میان باور دینی و خرافه لازم است که باور دینی با عقل در تعارض نباشد.
ج: در صورتی که نسبت به هر باور دینی امکان کسب شناخت نسبی برای ما وجود داشته باشد، ممانعت و یا خودداری از آن با هر توجیهی، جز مخالفت با فهمیدن نیست.
منتقدان محترم چه می گویند؟
در هیچیک از نقدهایی که به دست من رسیده است، مفهوم دیگری از هدایت الهی بیان نگردیده و در واقع در مفهوم هدایت مناقشه نشده است؛ به علاوه هیچیک از منتقدان محترم به نقد و بررسی مدلل معیارهای مذکور که در کتاب، ذیل پرسش هایی مطرح شده اند، نپرداخته اند، اما نسبت به دو معیار از معیارهای پنج گانه نظراتی بیان شده که به آن می پردازم.
برخی از منتقدان محترم بدون آنکه در مفهوم هدایت مناقشه کنند، به نظر می رسد لزوم صراحت مقصود خداوند در پیام الهی را به عنوان یکی از معیارهای هدایت بخشی پیام نپذیرفته اند.
توضیح آنکه به نظر من اگر از یک پیام بتوان برداشتهای مخالف نمود، این پیام فاقد ویژگی هدایت بخشی است. این بدان معنا نیست که هیچکس نمی تواند از آن پیام در زندگی خود بهره ببرد، بلکه بر عکس، همه ی کسانی که به آن پیام باور دارند، برداشت خود را مطابق هدایت الهی و دیگر برداشتها را مردود می دانند. منتقدان محترم روشن نساخته اند که چگونه پیامهای پرمناقشه را می توان پیام هدایت بخش الهی دانست. هدایت بخش خواندن پیامهای موجود، تقلیل هدایت الهی به منظور تطبیق آن با وضعیت موجود است. برخی از منتقدان عزیز بدون توجه به نقش سرنوشت ساز پیامهایی که الهی خوانده می شوند در زندگی انسان، در یک فضای ذهنی و انتزاعی،آن پیامها را به عنوان مثال با اشعار حافظ مقایسه کرده و تفسیرپذیر بودن را ویژگی متون الهامی دانسته اند. اگر قرار نبود که پیام پیامبران در زندگی ما نقش هدایت کننده داشته باشند و قرار بود صرفا مانند اشعار حافظ از آنها در زندگی خود استفاده کنیم و از تفسیر آنها لذت ببریم، نه تنها سخن مذکور قابل قبول بود، بلکه اساسا نگارنده نیز نیازی به بحث درباره ی پیامها نمی دید. هنگامی که یک تفسیر از قرآن، تفسیر داعشی است که مطابق پیام الهی حتی بردگی را در دنیای امروز مشروع می داند، و تفسیر دیگر از همین پیام، تفسیر روشنفکری دینی است که قائل به حقوق بشر و آزادی و دموکراسی است، به راستی کدامیک هدایت یافته اند و خداوند کدامیک از این دو تفسیر را موافق مقصود خود می داند؟
پیامی که می تواند از آن تفاسیری با این همه اختلاف وجود داشته باشد، از نظر من هدایت بخش نیست. برای تقریب ذهن به این مثال توجه فرمایید: قانون از آنجا که قرار است عدالت را به ارمغان آورد باید به گونه ای نوشته شود که همه ی قضات از آن فهم یکسانی داشته باشند. اگر از متن یک قانون امکان برداشتهای متفاوت وجود داشته باشد، آن قانون معیوب و ناکارامد است و معمولا مورد اصلاح قرار می گیرد. حال پیام الهی که قرار است راهنمای عمل همه ی انسانها به سوی سعادت باشد، لااقل به اندازه ی یک قانون خوب بشری باید برای همه به طور یکسان قابل فهم باشد.
معیار دیگری که منتقدان بیشتری به آن پرداخته اند- بی آنکه از مفهوم هدایت و دیگر معیارها سخن بگویند- لزوم شمول هدایت الهی نسبت به همه ی بندگان است.
نگارنده معتقد است به دلیل وجود چند پیام که از عدد انگشتان یک دست کمتر است، نمی توان ادعا کرد که خداوند با ارسال پیام و پیامبر به هدایت نوع بشر اقدام نموده است. برای رسیدن به چنین نتیجه ای باید آثار پیامبران الهی را در همه جا بتوان یافت. در این رابطه دو رویکرد در میان منتقدان محترم وجود دارد.
رویکرد نخست که از سوی افراد بیشتری مطرح شده این است که خداوند در همه ی زمانها و مکانها – برخلاف ادعای نگارنده- پیامبر فرستاده، اما آثار آنان باقی نمانده است. این دسته از منتقدان پذیرفته اند که یکی از معیارهای ارزیابی این باور که خدا هدایتگر و فرستنده ی پیام است، لزوم شمول هدایت الهی و ارسال پیام برای همه ی بندگان در همه ی زمانها و مکانهاست. آنان نیافتن آثار پیامبران در اکثر نقاط جهان را حاکی از عدم حضور آنان در تاریخ مناطق مختلف جهان ندانسته، بلکه ناشی از انهدام آثار آنان می دانند. باید گفت که برای اثبات یک ادعا می توان به شواهد موجود استناد کرد و نه به آنچه که موجود نیست و یا احتمالا وجود داشته است. قابل پذیرش نیست که پیامبران در همه ی نقاط جهان آمده باشند اما آثار آنان، در همه جا ، جز بین النهرین و حوالی آن منهدم شده باشد، این در حالی است که آثار بسیاری از ادیان در نقاط گوناگون جهان باقی ماده است. بنا کردن یک باور مهم بر پایه ی احتمالات، موجه نیست.
رویکرد دوم که توسط عده ی کمتری از منتقدان مطرح شده این است که لازمه ی هدایتگر دانستن خداوند ارسال پیام و پیامبر برای همه ی بندگان در همه ی زمانها و مکانها نیست. این گروه از منتقدان بر خلاف گروه نخست پذیرفته اند که پیامبران در همه ی زمانها و مکانها نیامده اند و در عین حال لزوم شمول هدایت الهی را نیز رد نکرده اند. آنان ارسال چند پیام و ترویج و اشاعه ی آن توسط پیروان آن پیامها را شیوه ی منتخب خداوند برای هدایت نوع بشر می دانند. اگر صاحبان این دیدگاه بتوانند نشان دهند که پیامهای موجود بر چهار معیار ذکر شده درباره ی هدایت بخشی پیامها (معیارهای ۱، ۲، ۳ و ۵) – که معیارهای حداقلی است- انطباق دارند، سخن آنان می تواند موجه باشد. نگارنده چنانکه در کتاب به آن پرداخته، پیامهای موجود را با معیارهای مذکور سازگار نمی داند.
و اما برخی از منتقدان محترم بدون اعتنا به دلایل سلبی یا همان معبارهایی که نگارنده مطرح کرده، با استناد به آیات قرآن به رد دیدگاه نویسنده ی کتاب مسیر پیامبری پرداخته اند، در حالی که استناد به قرآن برای اثبات الهی بودن آن، دور و منطقا مردود است. پرسش های نگارنده که دلایل سلبی و معیارهای مذکور ذیل آنها مطرح شده، از درون دین سربرآورده، اما پاسخ آنها را نمی توان در درون منابع دینی یافت.
۱۳ آبان در تاریخ جمهوری اسلامی روز مهمی است؛ نه از آن جهت که سفارت…
در تحلیل سیاسی و روانشناختی دیکتاتوری، مسئله مقصر دانستن پذیرفتگان دیکتاتوری به عنوان افرادی که…
امروز یکم نوامبر، روز جهانی وگن است؛ این روز، یادبودِ تمام دردمندیها و خودآگاهیهایی است…
درآمد در این نوشتار به دو مطلب خواهم پرداخت. نخست، تحلیلی از عنوان مقاله و…