از کنار هشتگ منوفارسی بهسادگی نمیتوان گذشت. در این هشتگ (#منوفارسی) همه از تجربههای شخصی در ارتباط با زبان و زبانآموزی میگویند و به یاری آن میتوان بسیاری از مشکلات و کارکردهای اجتماعی زبان فارسی را مرور کرد. با دنبال کردن این هشتگ نهتنها میشود شاهد رنج کسانی بود که زبانِ مادری و وجودشان بهخاطر داشتن زبانی غیر از فارسی در ایران تحقیر شده، بلکه میشود نزاع مخالفان و موافقانی را دنبال کرد که از کارکردهای مثبت و منفیِ زبان فارسی در ایران امروزی میگویند. اگرچه باور ندارم در این نزاعِ سیاسِی آلوده به هویت و «من»یت بتوان چندان منطقی ماند و گوشی یافت برای شنیدن و جایی یافت برای وسطبازی و ادعا کرد که سخن هر دو طرف را میشود فهمید و دریافت و تناقضی ندید؛ اما تلاشم را میکنم.
۱– از تجربه شخصی بگویم. من کُردم و زبان اول (مادری و پدری) من کُردی است. بهعنوان یک شاخص نسبتا علمی و حداقلی مجبورم بگویم که در کنکور سراسری به ۹۸ درصد سوالات زبان فارسی پاسخ درست دادم و رتبهام در این درس یک بود. برادرم هم در سالی دیگر به ۱۰۰ درصد سوالات زبان فارسی پاسخ درست داد و او نیز رتبهاش یک شد. یعنی اینکه به اعتبار این شاخصِ حداقلی، ما زبان فارسی را از تمام همسن و سالهای خودمان در آن سال بهتر میدانستیم و به آن تسلط بیشتری داشتیم. بیافزایم هیچگاه هم به کسی اجازه ندادهام که بیش از من خودش را مالک و صاحبِ زبان فارسی یا کُردی بداند و برعکس بهخود بالیدهام که بهجای یک زبان به دو زبان تسلط دارم و با هر دو خواب میبینم و رویا میپردازم. با فرزندانم به کُردی حرف میزنم و گاهی دوستانی صمیمانه پیشنهاد دادهاند با آنها فارسی حرف بزنیم تا فارسی را هم یاد بگیرند و در ایران مشکلی نداشته باشند؛ دوستی خاله خرسه با زبان! گویی یادگیری یک زبان مانع یادگیری دیگری میشود و جا را بر آن تنگ میکند.
۲– من در تمام سالهای زندگیم در ایران تجربهای شخصی از «تحقیر» بهخاطر زبان یا لهجهی کُردی یا فارسی بهخاطر ندارم، نه از جانبِ مردم نه از جانبِ حکومت. (در اینجا فقط و فقط به تجربهی فردی و مسئلهی زبان اشاره دارم وگرنه تبعیضهای سلیقهای و سیستماتیکی که از طرف حکومت علیه اقلیتها و زبانها وجود دارد بدیهی و انکارناپذیر است). البته همهجا آدمهای نادان و احمق پیدا وجود دارند! من اگرچه در اینباره خوششانس بودهام اما نه میشود تجربههای ناشی از این نوع تحقیر را ندید و انکار کرد، و نه میشود این تجارب را تعمیم داد و از آنها تئوری و نظریهی کلان و بیربط ساخت؛ که آن انکار و این تئوری خشونتپروند و دشمنساز.
۳-مادرِ من زبان فارسی را تقریبا نمیفهمد. بارها و بارها شاهد رنجِ پیدا و پنهانِ او به خاطر این موضوع بودهام. مخصوصا هنگامی که کنار ما مینشست و سریال یا برنامهی طنزی را میدیدیم و گاهی صدای خندهی ما بلند میشد و او مبهوت ما را نگاه میکرد.(یادآوریاش هم بهشدت دردناک است). همانگونه که من رنج اقلیتهای جنسی و یا بهائیها را چنانچه باید و شاید درک نمیکنم، انتظار ندارم که دیگران هم درک تمام و کاملی از این رنج داشته باشند که چرا یک شهروند در وطنش باید از دیدن رسانهی ملی رنج ببرد. اما باور دارم که انکار این رنجها شرطِ هموطنی و همجواری و همزیستگیِ مسالمتآمیز نیست. یعنی کسانی که این رنج را انکار میکنند عاملانِ اصلی و اولیهی جدایی هستند و جداییطلبی معلولِ این علتِ بنیادیست.
۴- در اغلب شهرهای کُردنشینِ ایران، زبانِ قریب به اتفاق مردم کُردی است و بسیار بعید است بخواهید به مغازهای در این شهرها بروید و به زبان فارسی نیازی پیدا کنید. با اینوجود بسیار اندکاند کُردهای که خواندن و نوشتن به زبانِ کُردی را آموختهباشند و یا بدانند. در بسیاری از کشورها، در مقطع دوم یا سوم تحصیلی امکان یادگیری یک زبان اختیاری بهعنوان زبان سوم یا چهارم وجود دارد. مثلا در آلمان این را به انتخاب و امکانات مدارس واگذاشتهاند، یعنی در برخی مدارس زبان فرانسوی، لاتین، عربی، ترکی، فارسی،کُردی و… در فهرست دروس پیشنهادی مدارس وجود دارد. معلوم نیست چرا در ایران این امکانِ ساده و کمهزینه در مدارس فراهم نمیشود. چرا به مدارس اختیار نمیدهند که در مقطع دوم تحصیلی در کنار زبانهای فارسی و انگلیسی و عربی، یکی از زبانهای رایج در ایران را هم در لیست دروس آموزشی بگذارند تا هر کس به انتخاب خود مدرسه، و متناسب با آن زبانِ چهارم را انتخاب کند. (حتی قانونِ اساسی جمهوری اسلامی هم که سرشار از تناقض و تبعیض است این حق ابتدایی را به رسمیت شناخته است.)
۵– میدانم! ممکن است کسانی این اندازه آموزش را کافی ندانند، یا این پیشنهاد را برنتابند و یا خواستههای حداکثری برای بهرسمیتشناختن زبانهای دیگری در کنار زبان فارسی باشند. بهگمانم این خواستهی عجیب و غریبی نیست اما در این دوران و اوضاع، نسبتی با واقعیت و توانهای مدنی ما ندارد؛ یعنی شدنی نیست. کارزاری هم اگر برای تحقق این خواسته بهراه افتاد میتواند در کنار سایر خواستههای دموکراتیک و عدالتخواهانهی مردم ایران قرار گیرد و تلاشش را بکند و در نهایت خود را به رأی مردم بسپارد. دیگر عدالتخواهان و دموکراسیطلبان هم باید به مدنی و طبیعیبودنِ این خواستهها آگاه باشند و احترام بگذارند.
۶-از «زبان» نه میشود دفاع کارکردگرایانهی محض کرد و نه دفاعِ هویتیِ خالص. یعنی نمیشود استدلال کرد که «چون زبانِ فارسی کارکرد بیشتری دارد پس باید آنرا بر دیگر زبانهای ایران ترجیح داد»، چون در آن صورت میشود همین استدلال را برای ترجیحِ زبان دیگری مثلا انگلیسی یا عربی علیه فارسی هم بهکار گرفت و گفت «چون زبانِ انگلیسی/عربی کارکرد بیشتری دارد پس باید آن را بر دیگر زبانها ترجیح داد». دفاعِ هویتیِ محض هم از زبانها ناتمام است که کمتر روزی است زبانی در دنیا از بین نرود و هویتی تغییر نکند. در این میانه باید پذیرفت که زبانها نه تنها امکاناتی برای ارتباطاند بلکه بخشی از حس و عاطفه و وجود آدمها هستند و با نبودشان چیزی میمیرد. باید با امکانات کارکردی و هویتی زبان در کنار هم کنار آمد و با واژگان و معنایشان خوش بودو زیست. (همین رویکرد را به ادیان هم شاید ممکن است).
۷- در رسمالمشق بسیاری از فعالان اتنیکی، «زبان کُردی» به شکلِ «زبان کوردی» نوشته میشود. گاهی میشود شاهد این بود که این رسمالمشق و یا این نوع کُرد-نوشتن به شناسه هویتی و ضدهویتی تبدیل شده و نزاع مبتذل مخالف و موافق را بر سر آن دید. اختلاف بر سر یک ضمه یا یک «واو کوچک» است. این «واو کوچک» که از قضا مفید هم هست و در زبان فارسی در کلماتی مانند «خورشید» و «خوشحال» و «تلخوش» و … وجود دارد، در زبانِ کُردی اثر و ماندگاری بیشتری داشته و در بسیار از کلمات مشهود است. مثلا معلوم نیست که بهجای این نزاعهای مبتذل، به فرهنگستان و نهادهای مربوطه پیشنهاد نمیشود تا همانگونه که کسی «خورشید» را «خُرشید» نمینویسد، چه بهتر که کُردی هم «کوردی» نوشته شود تا دستکم در عصر انفجار اطلاعات و دیجیتال با فعل «کرد» متفاوت باشد و بهتر پیدا شود.
۸- این هشتگ و این یادداشت بهانهای برای اشارتی به سخنِ اخیر عبدالکریم سروش دربارهی واژهی «کُرد» هم شد، که گفت «شب است و شاهد و شمع و شراب و شیرینی/ غنیمتی است چنین شبی که دوستان بینی». اشارت ذوقی و ناتمامِ سروش* به یک معنا نزدِ رومی، چنان مغلطهآمیز شد -مغالطاتِ «تعمیم شتابزده» و «توسل به مرجع کاذب»- که خود نیز در توضیح کوتاهش** آنرا تصحیح کرد اما بهخطای پیشین اشارتی عالمانه نکرد و عذری حکیمانه نخواست تا اگر سادهدلی را رنجانده، بهسادگی بهدست آرد. باری، اگر مولانا «کُرد» و «اعرابی» را چندبار در معنای شتربانی ساده و بیابانگرد بهکار برده، چندین بار همین واژگان را در معنای اتنیکی و در کنار سایر زبانهای فارسی و تُرکی آورده و اگر هم نیاورده بود حجتی نبود که مبنای استدلالی ناشیانه آنهم در یک خطابهی حکیمانه قرار گیرد؛ آن هم از سوی کسی که بهتر از هرکسی از عاقبتِ قیاس «شیر و شیر» آگاه است.
پانوشتها
*عبدالکریم سروش : «در نزد گذشتگان کُرد را کاملاً به معنای یک آدم عامی بیفرهنگ به کار می بردند. در کلمات مولانا هم هر وقت کە می خواهد یک آدم سادهی جاهل را مثال بزند میگوید: یک کُردی»
**توضیح سروش در این باره: «در یکی از دروس مثنوی گفتهام مولانا گاهی کُرد را به معنای افراد ساده بکار میبرد و تاکید کردهام که این حرفها مال گذشته و افسانه است و کردان مجلس ببخشند. به اصل سخنرانی مراجعه کنید خواهید دید ابهامی نیست.»
۱۳ آبان در تاریخ جمهوری اسلامی روز مهمی است؛ نه از آن جهت که سفارت…
در تحلیل سیاسی و روانشناختی دیکتاتوری، مسئله مقصر دانستن پذیرفتگان دیکتاتوری به عنوان افرادی که…
امروز یکم نوامبر، روز جهانی وگن است؛ این روز، یادبودِ تمام دردمندیها و خودآگاهیهایی است…
درآمد در این نوشتار به دو مطلب خواهم پرداخت. نخست، تحلیلی از عنوان مقاله و…