برخی از منتقدان محترم مانند آقای عبدالعلی بازرگان و آقای یاسر میردامادی، در نقد دیدگاه نویسندهی کتاب «مسیر پیامبری» که پیامبری را نهادی برساختهی انسان دانسته، چنین گفتهاند که تنها نظریهی بدیل دیدگاه سنتی که وحی را سراسر آسمانی و الهی میداند، دیدگاه نویسندهی کتاب مسیر پیامبری نیست که وحی را سراسر زمینی دانسته است. به عقیدهی این بزرگواران، وحی محصول ارتباط دوسویه ی انسان و خداست. یاسر میردامادی در این باره می گوید که انسانهایی به مقامی می رسند که خدا آنان را شایسته ی آن می یابد که از سراپرده ی غیب به در آمده، خود را به ایشان بنماید. وی می افزاید: در این دیدگاه هم زمینه و زمانه ی تاریخی در شکل دهی به متون وحیانی نقش دارند و هم الهام الهی.
رابطه ی دوسویه ی انسان و خدا چه می گوید؟
کسانی که این دیدگاه را یک نظریه ی بدیل خوانده اند، آن را به طور دقیق تشریح نکرده و همه ی زوایای آن را روشن نساخته اند و مهم تر آنکه نکوشیده اند بر مبنای این دیدگاه، به پرسش های کلیدی کتاب مسیر پیامبری پاسخ دهند، لذا نگارنده برداشت خود را از عبارات مکتوب و شفاهی کوتاهی که مطرح کنندگان این دیدگاه بیان نموده اند، شرح می دهد.
در ارتباط دوسویه، جایگاه خدا با جایگاه سنتی او هیچ تفاوتی ندارد. او همان خدای هدایتگر و فرستنده ی پیام و پیامبر است. جایگاه پیامبر اما، نسبت به جایگاه سنتی وی تغییر می کند. او در این دیدگاه فقط نقش گیرنده ی پیام را ندارد، بلکه خود نیز بر پیام تاثیر می گذارد. بر این اساس، وحی محصول مشترک انسان و خدا و متاثر از شرایط و روزگار و جامعه ی پیامبر خواهد بود. تلاش دیدگاه ارتباط دوسویه آن است که به پیامبر نقشی فعال در ساختن محتوای وحی ببخشد و علاوه بر آن می کوشد تاثیر شرایط تاریخی را نیز در پیام الهی لحاظ کند؛ اما چرا، چگونه و با کدام دلیل؟
بحث در باره خاستگاه پیامبری، چرا؟
به نظر می رسد این دیدگاه می کوشد با بخشیدن نقش فعال به پیامبر و موثر دانستن شرایط تاریخی در وحی، اشکالات وارد بر پیامهای مقدس را به گردن پیامبر بیندازد و خدا را از آن مبرا سازد و در عین حال، نظریه ی سنتی در باب پیامبری، وحی و ارتباط خدا با انسان را حفظ کند. این دیدگاه، هستی شناسی، معرفت شناسی و معناشناسی گذشتگان را در باب پیامبری قبول دارد و با تغییر هیچیک، حتی بر پایه ی شناخت و معرفت و دلایل و تحلیل های عقلی موافق نیست. آیا دیدگاه رابطه ی دوسویه مبتنی بر دلیل است؟
من در اظهارات مطرح کنندگان این دیدگاه، دلیلی نیافتم. همانطور که آمد، این دیدگاه به هستی شناسی، معرفت شناسی و معناشناسی گذشتگان اعتماد دارد، اما برای نقش تازه و متفاوتی که به پیامبر می بخشد نیز دلیلی نمی آورد. به علاوه، توضیح نمی دهد که زمینه و زمانه چگونه و از طریق کدامیک از طرفین بر وحی تاثیر می گذارد، مهمتر آنکه بیان نمی کند چنین پیامی چگونه می تواند پیام هدایت بخش الهی برای همه ی انسانها در همه ی زمانها و مکانها باشد. طرفداران این دیدگاه همچنین باید توضیح دهند که چگونه به نقش تازه ی پیامبر در وحی پی برده اند. به نظر من این دیدگاه را می توان یک دیدگاه اصلاح گرانه ی دینی ناقص و فاقد دلیل معتبر در باره ی وحی دانست.
اشکالات دیدگاه ارتباط دوسویه
در اینجا ابتدا لازم می دانم دیدگاه خود را مبنی بر بشری بودن نهاد پیامبری اختصارا توضیح دهم تا بتوان به این پرسش پاسخ گفت که آیا دیدگاه ارتباط دوسویه می تواند بدیل نظریه ی نگارنده باشد.
نظریه ی نگارنده صرفا یک دیدگاه اصلاح گرانه نبوده و لذا مبتنی بر باورهای پیشینیان نیست. همانطور که در یادداشت اول آوردم، حق کسب معرفت و بازشناسی همه ی پدیده ها و باورهای دینی را حقی محترم برای انسان می دانم و فکر می کنم ما تا جایی به باور و معرفت پیشینیان می توانیم اعتماد کنیم که اشکالی در آن نیابیم. من دیدگاه خود را از وحی آغاز نکرده ام، بلکه معتقدم بدون تبیین خاستگاه پیامبری نمی توان خاستگاه وحی را تبیین نمود؛ از همین رو به بررسی این مهم پرداخته ام که بدانم آیا خداوند خدایتگر و فرستنده ی پیام و پیامبر است یا نه. برای این منظور به بررسی آثار هدایت او پرداخته ام. آثار هدایت الهی ( از طریق ارسال پیامبران ) که می تواند مورد بررسی قرار گیرد، عبارتند از پیامهایی که الهی خوانده می شوند و آثار پیامبران الهی در اطراف و اکناف جهان (اگر وجود داشته باشد). آنچه با بررسی آثار یاد شده از نظر من مردود دانسته شده، هدایت الهی با ارسال پیام و پیامبر بوده است. نگارنده پس از رسیدن به این نتیجه، پیامبری را نهاد برساخته ی انسان و در نتیجه، وحی را نیز سراسر بشری می داند.
دیدگاه دوسویه، دیدگاهی است اصلاح گرانه درباره ی وحی که به مقوله ی پیامبری نمی پردازد. به عبارت دیگر، پیامبری را همانند دیدگاه سنتی می پذیرد. از این روست که نمی تواند بدیل دیدگاه نگارنده محسوب شود.
خداوند یا هدایتگر است یا نیست. خداوند یا پیامبر فرستاده یا نفرستاده است. در این رابطه دیدگاه میانه ای نمی توان تصور نمود. آنچه نظریه ی من بر آن مبتنی شده، نقش خدا در هدایت انسان با فرستادن پیام و پیامبر است و نه نقش پیامبر. نقش پیامبر پس از پرداختن به موضوع نخست مورد بحث قرار می گیرد و در واقع نتیجه ی بحث نخست است. چنانکه گفتم دیدگاه دوسویه همانند دیدگاه سنتی خدا را همچنان هدایتگر و فرستنده ی پیام و پیامبر می داند، لذا:
۱- به پرسش های نگارنده که به عنوان معیارهای پنج گانه برای سنجش باور هدایتگری خدا و هدایت بخشی پیامهای مقدس ( که در یادداشت اول آمد) پاسخ نمی دهد. بنابراین تمام اشکالات وارد بر دیدگاه سنتی، بر دیدگاه ارتباط دوسویه نیز وارد است.
۲- وحی در دیدگاه ارتباط دوسویه، محصول مشترک خدا و انسان دانسته می شود، اما میزان مشارکت هر یک از خدا و پیامبر در ساختن پیامهای مقدس معلوم نیست و از همین رو نمی توان به عنوان مثال در قرآن مشخص نمود که کدام آیات، آیات الهی و کدام، آیات نبوی است. اگر احتمالا به گونه ای می توان سهم خدا و پیامبر را از یکدیگر تفکیک نمود، بر نگارنده معلوم نیست. اگر آیات الهی ممیزه ی خاصی نداشته و بطور بدیهی از آیات نبوی قابل شناسایی نباشد، شریک دانستن خدا در وحی و نسبت دادن بخشی از آیات به او نا موجه خواهد بود.
۳- این دیدگاه معلوم نمی سازد که تاثیر زمینه و زمانه در وحی چگونه و چقدر بوده و چگونه می توان چنین پیامی را در دیگر روزگاران به کار بست. اجازه دهید با ذکر مثالی موضوع را روشنتر سازم. اگر پرسیده شود که ایا خدا با بردگی موافق است یا مخالف؟ و اگر مخالف است ، چرا در ارتباط تنگاتنگ با پیامبر خود، این سنت نادرست را لغو نکرد؟ در پاسخ به این پرسش، سنت گرایان افراطی خواهند گفت که خدا با بردگی مخالف نیست؛ اما طرفداران دیدگاه دوسویه احتمالا مانند سنتی های میانه رو و روشنفکران دینی خواهند گفت که خدا با بردگی مخالف است ولی شرایط تاریخی و ظرفیت فکری انسان در آن روزگار به خدا اجازه ی لغو این سنت را نمی داد. در اینجا باید گفت که اگر خدا نتواند فراتر از شرایط تاریخی و ظرفیت فکری انسان کاری انجام دهد، هدایت الهی چه معنا و جایگاهی خواهد داشت؟ به نظر من در اینجا هدایت الهی نام دیگری است برای خرد تاریخی انسان.
۴- این دیدگاه می کوشد اشکالاتی را که متوجه پیامهای مقدس است، متوجه پیامبر سازد و بدین ترتیب محملی برای توجیه آن اشکالات فراهم نماید، اما در اینجا این اشکال سر برمی آورد که خداوند در این ارتباط تنگاتنگ و دوسویه با انسان برگزیده ای که شایسته ی آن بوده که برای ارتباط با او از سراپرده ی غیب به در آید، نتوانسته اشکالات موجود در دانش و اندیشه ی او ( پیامبر خود) را تصحیح کند. بدین ترتیب خدا در اشکالات پیام مقدس سهیم شده است. حال چگونه خدا می تواند نوع بشر را هدایت کند؟ از خداوند هدایتگر این انتظار حداقلی وجود دارد که نخست اشکالات موجود در ذهن و دانش پیامبر خود را تصحیح نماید تا آن اشکالات به پیام مشترک راه نیابد. ( اشکالات زیادی به پیامهای مقدس وارد شده که در کتاب به پاره ای از آنها اشاره کرده ام. )
۵- دیدگاه ارتباط دوسویه یک مهندسی معکوس و ناقص برای توجیه و حفظ وضعیت موجود است که نه حق کسب معرفت را برای انسان به رسمیت می شناسد و نه به پرسش های کلیدی در باب پیامبری پاسخ می دهد. این دیدگاه بدون آنکه مبنای معرفتی و تحقیقی داشته باشد فرض های مشکل آفرین دیگری را بر دیدگاه سنتی می افزاید و بدین ترتیب حتی با چالش های بیشتری نسبت به دیدگاه سنتی روبروست.
نتیجه گیری:
نگارنده بر پایه ی دلایلی که در کتاب مسیر پیامبری آورده و در یادداشت اول نیز اختصارا به آن پرداخت، به این نتیجه رسیده که دلایل برای این باور که خداوند پیام و پیامبر می فرستد و از این طریق به هدایت انسان می پردازد، کافی نیست و لذا آن را مردود می داند. با رد این باور، تنها گزینه ی ممکن، بشری دانستن نهاد پیامبری است. اگر منتقدان محترم دلایل و استدلال های نگارنده را در رد باور ارسال پیام و پیامبر، ضعیف، ناکافی و یا مردود می دانند، لازم است به نقد و بررسی دقیق آنها پرداخته و دلایل خود را در تضعیف و رد آنها و تقویت دیدگاه خویش ارائه نمایند. به نظر من بهترین تبیین از هر باور دینی از جمله پیامبری، تبیینی است که:
الف- بیشترین تلاش را برای کسب شناخت و معرفت نموده و صرفا مبتنی بر شناخت گذشتگان نباشد.
ب- به همه ی پرسش ها بتواند پاسخهایی معقول و ساده بدهد.
ج- بر پیش فرضهای کمتری استوار باشد.
د-پیش فرض های آن نباید با شواهد موجود و تحلیل های عقلی و منطقی مخالف باشد.
دیدگاه سنتی درباره ی پیامبری و هر دیدگاهی که ذیل آن قرار گیرد، مانند رابطه ی دوسویه، با معیارهای یاد شده نمی تواند نسبت به دیدگاه نگارنده تبیین بهتری باشد.
2 پاسخ
روشنفکران دینی! ما را ببین! اندک اندک، یکی یکی کافر می شوند؛ یکی وحی را انکار می کند؛ یکی پیامبری را و… جل الخالق!!
با سلام دیدگاه خانم دکتر وسمقی بسیار نو آورانه و مبتکرانه است و بر استدلال های ریشه داری نیز اتکا دارد افسوس که رسوب های سنت اجازه انتشار وسیع این دیدگاه را نداده شاید اگر ایشان مثل دکتر سروش تریبون و معروفیت بیشتری داشت حرفشرجدی تر گرفته میشد
دیدگاهها بستهاند.