پس از تهاجم دیکتاتور متوهم مسکو به کشور آزاد و دموکراتیک اوکراین و گیر کردن در باتلاقی که مقاومت خیرهکننده مردم و دولت و ارتش اوکراین برایش رقم زدند، تلاشهای پنهانی از سوی حاکم کرملین برای مذاکره و یافتن راه خروجی ازین دام خودساخته آغازیدن گرفت. تاکنون فرانسه، ترکیه و اسراییل سه کشوری بودند و هستند که پیشقدم میانجیگری و ایجاد پل ارتباطی برای حل این مناقشه شدهاند. سفر اخیر نخستوزیر دولت ائتلافی اسراییل به مسکو گمانهزنیها را درباره نقش پررنگ وی در این تحولات وارد فاز جدیدی کرده است. اما پرسش اساسی این است: نخستوزیر اسراییل با چه سابقهای قصد میانجیگری درباره مذاکرات صلح دارد؟
در طول تمام سالهای تشکیل دولت اسراییل و بهویژه پس از جنگ شش روزه که منجر به تصرف بخشهایی جدید از سوی اسراییل شد تا کنون تمام تلاشها برای رسیدن به صلحی حتی در حد کمترین خواستهی فلسطینیان از سوی دولت متجاوز و سرکش اسراییل به بنبست رسیده است و خط قرمز شهرکهای یهودینشین و وضعیت کنترل بیت المقدس شرقی همچنان از سوی تمام جریانهای حاکم در اسراییل رعایت شده است.
در طول دههها چندین رییسجمهور در کاخ سفید و چندین پادشاه در اردن و عربستان تلاش کردهاند تا با بیشترین سطح از انعطاف، اسراییل را برای به رسمیت شناختن صلح با فلسطینیان به پای میز مذاکرات واقعی صلح بکشانند اما تمامی تلاشهایشان با سرسختی و یکدندگی طرف اسراییلی به شکست منجر شده و اوضاع را در خاورمیانه بدتر کرده است.
ترور رهبران کشورهای همسایه و کوفتن بر طبل جنگ برای تداوم اشغالگری و نادیده گرفتن حقوق مردم فلسطین و همسایه ها به اسم دفاع مشروع از دیگر ترفندهای دولت سرکش اسراییل در تداوم وضعیت بحرانی خاورمیانه است.
حال با این سابقه و تاریخچه نخستوزیر دولت حداقلی اسراییل تلاش میکند میان روسیه و اوکراین دست به میانجیگری زند.
این سرسختی در مذاکرات صلح از سوی اسراییل، همراه است با تمام سرکشیها و نقض قطعنامههای سازمان ملل و شورای امنیت در ممنوعیت و توقف شهرکسازی و اسکان یهودیان در سرزمینهای اشغالی پس از جنگ ۱۹۶۷. به دیگر سخن، اسراییل نه تنها هماره در مذاکرات صلح به دنبال به شکست کشاندن آنها و خرید زمان و پافشاری یکطرفه بر حداکثر امتیازهای ممکن بوده است، بل در برابر جامعه جهانی و قطعنامههای شورای امنیت (که از بالاترین میزان حمایت برخوردار است) هماره ناقض و سرکش بوده است.
در برابر دیگر کشورهای منطقه نیز جدا از اشغال بخشهایی از سوریه و لبنان و اردن در طول دوران حیات خود، حمله به تاسیسات نظامی عراق در دوران صدام و ایجاد اختلاف بین کشورهای درگیر منطقه (مانند فروش همزمان اسلحه به ایران و عراق در دوران جنگ هشت ساله) تلاش پایانناپذیر اسراییل در شکست مذاکرات برجام از روز نخست در کنار لابی قدرتمند در ایجاد مانع در کاهش تخاصم ایران و آمریکا در تمام ادوار حیات جمهوری اسلامی نشانههای دیگری است از نقش مخرب این کشور در خاورمیانه و بی ثباتی آن.
آنچه در برجام رخ داد، ماحصل ۱۳ سال مذاکره و گفتگو در بالاترین سطح بود و منجر به پذیرش حق طبیعی ایران در غنیسازی تا ۵ درصد در خاک ایران از یکسو و از سوی دیگر برطرف شدن خطر جنگ از منطقه بود اما تلاشهای دولتهای مختلف در تل آوویو در تخریب این معامله تا همین لحظه نیز ادامه دارد و خروج رییس جمهور کینه ورز پیشین آمریکا از آن، منجر به تشدید برنامه هستهای جمهوری اسلامی و تقویت گفتمان لزوم ساخت بمب هستهای در راس حکومت ایران شده است. امری که بر هر ناظر بی طرفی از جمله بسیاری از ژنرالها و سیاستمداران مهم اسراییل روشن بود، که خروج امریکا از برجام منجر به نتایجی اینچنین می شود اما باز هم خلقوخوی جنگ طلبانه و ضدیت با صلح در سطح خاورمیانه مانع پذیرش برجام از سوی دولت اسراییل شد.
البته نقش هر کشوری در مقاطع گوناگون و شرایط مختلف میتواند متفاوت باشد. به دیگر سخن، نقش تخریبی اسراییل در خاورمیانه به معنای این نیست که دولت اسراییل قادر به ایفای نقش سازنده در دیگر مناقشات نیست اما ایفای نقش سازنده نیازمند سابقهای روشن از نوع برخورد این کشور با اصلیترین و مهمترین مناقشه تاریخ معاصر میتواند نشاندهنده نقش احتمالی دولت اسراییل در هر مناقشه دیگر باشد.
همانطور که حکومت جمهوری اسلامی و دولت نامشروع فعلی نمی تواند درباره افغانستان، خواست دولت ملی و فراگیر داشته باشد و این درخواست و سیاستش با استهزای حتی طالبان روبرو شده است؛ دولت اسراییل نیز هیچ آبرو و سابقهای برای میانجیگری مذاکرات صلح در هیچ مناقشه ایی را ندارد و افکار عمومی در سطح منطقه و جهان به دیده تمسخر و توطئه بدان نظر خواهند کرد.