خشونت در حرم و پرسش‌های بی‌پاسخ

روح‌الله رحیم‌پور

دومین طلبه‌ی مضروب در حادثه حرم امام رضا نیز جان خود را از دست داد و به این ترتیب از سه نفری که در این حادثه مورد حمله قرار گرفتند متاسفانه دو نفرکشته شده‌اند. در فاصله چند روز پس از وقوع این اتفاق اخبار و اطلاعات مرتبط به اندازه‌ای ضد و نقیض و گیج‌کننده است که تحلیل دقیق و تشریح واقع‌بینانه‌ای را سخت و حتی غیرممکن می‌کند.

قبل از هر چیز باید به ضعف ساختاری دستگاه‌های اطلاع‌رسانی کشور اشاره کنیم که در بیشتر موارد صرفاً با استناد به اظهارات متناقض مسئولین به بازنشر اخبار محدود واقعه پرداخته و زحمت انجام تحقیقات محلی و بررسی‌های جامعه‌شناختی و بهره‌گیری از نظرات کارشناسانه را به خودنمی‌دهند و به طرز مشهودی به تریبون دستگاه‌های انتظامی و امنیتی تبدیل می‌شوند. پدیده‌ای که معمولاً در رسانه‌های معتبر و پرسابقه‌ی بین‌المللی دیده نمی‌شود و این رسانه‌ها با پرداختن به اظهارات مسئولین، نسبت به راستی‌آزمایی و انتشار اطلاعات به‌صورت شفاف و سریع اقدام می‌کنند. در ایران چنین فرایندی در اغلب اتفاقات مهم صورت نمی‌پذیرد و همین مساله یکی از دلایل بی‌اعتمادی‌ و بی‌اشتیاقی بخش قابل توجهی از جامعه به رسانه‌های داخلی محسوب می‌شود.

همان‌گونه که در یادداشت قبلی ( خشونت در حرم و چهارگمان سست ) اشاره شد، انتشار اخبار متناقض از همان بدو رخ دادن این حادثه در رسانه‌های رسمی و غیررسمی شروع شد و به‌تدریج با گذشت زمان، نه‌تنها از حجم آنها کاسته نشد و شفاف‌سازی مناسب و معقول صورت نگرفت بلکه بر ابهامات و تشکیکات مساله نیز افزوده شد. هنگامی‌که رسانه‌های داخلی از فرد ضارب با نام “عبداللطیف مرادی” ازبک تبار و ۲۱ ساله سخن گفتند و از ارتباطاتش با جریان‌های تکفیری بر اساس فعالیت نامبرده در شبکه‌های اجتماعی رازگشایی کردند، هرگز به این نکته نپرداختند که اگر ضارب یک سال پیش از مرز پاکستان وارد ایران شده و در شبکه‌های اجتماعی نیز انتشارات و فعالیت‌هایی بر علیه شیعیان انجام می‌داده‌است، چگونه مورد توجه نهادهای مسئول در طی این مدت قرار نگرفته و اقدامات متناسب امنیتی در مورد وی صورت نگرفته‌است و بنابراین اظهار این انتقاد و پرسش نیز که وی چگونه آلت قتاله را با وجود تدابیر امنیتی و بازرسی در ورودی‌های حرم رضوی وارد محوطه صحن پیامبر اعظم کرده، از اساس بی‌مورد خواهد بود. از سویی دیگر وقتی از تبار ازبک فرد ضارب سخن گفته‌شد از توضیح در مورد تابعیت وی و کشور محل تولد و سکونتش صحبتی به میان نیامد و طبیعی بود اگر این پرسش ایجاد می‌شد که اگر اسم و سن و زمان ورودش به ایران را می‌دانیم چگونه از تابعیتش خبر نداریم و نمی‌توانیم بگوییم که وی اهل افغانستان، پاکستان یا ازبکستان بوده‌است؟ در حالی‌که راه‌حل ساده‌ی این امر انتشار مدارک هویتی این فرد مثل کارت شناسایی، گذرنامه یا هر کاغذپاره‌ی دیگری‌ست که این ادعاها را اثبات نماید. اگر مدرکی وجود دارد چرا منتشر نمی‌شود و اطلاعات هویتی به‌صورت گزینشی ارائه می‌شود و اگر مدارک هویتی موجود نیست این اطلاعات چگونه به‌دست آمده و در اختیار افکار عمومی قرار داده شده‌است؟

پرسش‌های بی‌پاسخ این حادثه به اینجا ختم نمی‌شود. با توجه به تاکید برخی از مسئولان و رسانه‌ها پیرامون ارتباط این فرد با جریان‌های تکفیری، عجیب است که تاکنون (تا زمان انتشار این یادداشت) هیچ گروه و جریان سلفی و تکفیری در منطقه به عنوان حامی یا آمر این حادثه اظهارنظری نداشته و حتی برخی از همین جریانات نظیر طالبان افغانستان هرگونه دخالت در این حادثه و ارتباط با فرد ضارب را رد کرده‌اند. پرسش این است که در صورت صحت این ادعا، چه گروه یا جریان یا حتی سازمان و دولتی پشت این ماجرا بوده‌است؟ تجربه‌ی سالیان پس از شکل‌گیری گروه‌های سلفی و تکفیری و انجام حملات مختلف این گروه‌های افراطی بویژه پس از حمله به برج‌های دوقلو در نیویورک، گویای وجود برخی از الگوهای تکرار شونده در این‌گونه از حملات و عملیات است. در اینجا به صورت خلاصه به برخی از این الگوها اشاره می‌کنیم:

یکم– یا به شکل “انتحاری” و علنی انجام می‌شوند تا فرد مورد نظر با کشته شدن حین عملیات، در معرض دستگیری و تخلیه اطلاعات و فاش شدن ارتباطاتش قرار نگیرد و یا به شکل “اختفایی” و غیرآشکار صورت می‌پذیرد تا فرد حمله کننده پس از عملیات اصلاً شناخته ‌نشده و طبیعتاً همین اهداف تامین شود. ضمناً در صورت عمل آشکار توسط عامل، به‌دلیل آنچه این افراد عملیاتشان را استشهادی می‌دانند که با تعبیر انتحاری مرسوم در افکار عمومی متفاوت است، فرد عامل خودش را در معرض کشته‌شدن یا به‌ تلقی خودش شهادت قرار می‌دهد. در حادثه‌ مشهد هیچ‌کدام از این تکنیک‌ها اعمال نشده‌ و فرد ضارب به شکل “غیرانتحاری” و کاملاً “آشکار” عمل کرده‌است.

دوم– غالب بودن وجه ایدئولوژیک در اینگونه از حمله‌ها باعث می‌شود که فرد یا افراد عامل، در حین عملیات به “مناسک” یا “شعائر عقدتی” متوسل شوند و با سر دادن واژگان و عبارتهای عقیدتی و ایدئولوژیک به تبلیغ یا تسمیه‌ی عملیاتش به تفکر و اعتقاد متبوعشان بپردازند. در حادثه مشهد فرد ضارب پس از حمله به طلبه‌ها، بهت‌زده و بدون تکلم و برخلاف رفتار منطبق با رفتارشناسی مجرمان، در محل ارتکاب عمل مانده و از سردادن هرگونه شعاری نیز خودداری می‌کند.

سوم– اهداف مورد حمله معمولاً جمعیت زیادی از مردم را شامل می‌شوند و با کشتار تعداد زیادی از مردم، هدف ایجاد رعب و وحشت عمومی را دنبال می‌کنند. در این حملات افراد معین و مشخص را معمولاً نشانه نمی‌گیرند تا تفاوت عملیات خود را با حرکت‌های تروریستی نشان دهند. در حادثه مشهد حمله به عموم مردم صورت نگرفته و فرد ضارب صرفاً سه فرد روحانی را مضروب کرده که به نظر می‌رسد آشنایی قبلی با آنها داشته و از حمله به سایر افراد حاضر در محل و مخصوصاً کسانی‌که قصد گرفتار کردنش را دارند، خودداری می‌کند. البته به دلیل عدم اطلاع نگارنده از ارتباطات و فعالیت تشکیلاتی فرد ضارب، ادعایی نیز در مورد ترور بودن این اقدام ندارد و این مساله نیز مستقلاً نیازمند دسترسی به اطلاعات مورد اشاره است.

چهارم– از تسلیحاتی استفاده می‌شود که بیشترین میزان از تلفات را ایجاد کند و غالباً انواع سلاح‌های گرم ماشه‌ای یا انفجاری مورد استفاده قرار می‌گیرد تا کمترین امکان مقابله هم صورت پذیرد. در حادثه مشهد فرد ضارب از یک تیغه خنجر دسته‌دار استفاده کرده که از یک سو تعداد تلفاتش محدود خواهد بود و از سوی دیگر در صورت آشنایی فرد هدف با اصول دفاع شخصی، امکان مقابله به مثل و حتی مغلوبه شدن حمله نیز وجود دارد.

پنجم– بعد از رخ دادن این حادثه، گروه، تشکیلات یا سازمانی که فرد یا افراد عامل را اجیر کرده‌اند، با صدور اعلامیه و ضمن تشریح اهداف عملیات، مسئولیت برنامه‌ریزی و اجرای آن را نیز به عهده می‌گیرند. در حادثه مشهد تا زمان انتشار این یادداشت هیچ‌گونه اطلاعیه و اعلامیه‌ای با این مضمون منتشر نشده‌است.

با توجه به توضیحات مذکور، امکان تکفیری بودن و طراحی تشکیلاتی و برنامه‌ریزی جریانی آن با پرسش و ابهام جدی مواجه است مگر اینکه در روزهای آتی اطلاعات و اخبار موثقی در جهت تایید روایت رسمی اعلام شده توسط رسانه‌های داخلی منتشر شود که در آن صورت هم بایستی به بررسی این موضوع بپردازیم که با حادثه مشهد شاهد شکل‌گیری فرایندهای جدید در عملیات تکفیری به لحاظ فرم اجرایی هستیم و این امر در صورت اثبات، مستلزم برقراری تمهیدات تازه در حوزه‌های امنیتی و حفاظتی‌ست.

در کنار این موضوعات بایستی به این مساله هم اشاره شود که در روزهای اخیر شایعات متناقضی نیز در زمینه ارتباط این حادثه با مسائل شخصی و ناموسی از قبیل دخالت روحانیون مضروب با امور صیغه و ازدواج و همینطور ارتباط فرد ضارب و بستگانش با نیروهای برون‌مرزی ایران نظیر فاطمیون انتشار یافته که به نظر می‌رسد از طرفی شایعات واکنشی و برساخته‌ی تخیل‌آمیز توسط برخی ازمخالفان جمهوری اسلامی‌ست و از طرفی هم ناشی از همان ضعف اطلاع‌رسانی در رسانه‌هاست که ریشه و اساس بی‌اعتمادی را در جامعه فراهم آورده و بستر مناسب برای انتشار اینگونه شایعات بی‌اساس و تخطئه شخصیتی و اتهام‌زنی به طلبه‌های مقتول و مجروح را ایجاد کرده‌است

تلگرام
توییتر
فیس بوک
واتزاپ

رسانه‌های گوناگون و برخی “کارشناسان” در تحلیل سیاست‌های آینده ترامپ در قبال حاکمیت ولایی، به‌طور مکرر از مفهوم “فشار حداکثری” (Maximum Pressure) استفاده می‌کنند. این اصطلاح شاید برای ایجاد هیجان سیاسی و عوام‌فریبی رسانه‌ای کاربرد

ادامه »

حدود هفده سال پیش و در زمان جدی شدن بحران هسته‌ای، در تحریریه روزنامه بحثی جدی میان من و یکی از همکاران و دوستان

ادامه »

بی‌شک وجود سکولاریسم آمرانه یا فرمایشی که توسط پهلوی‌ها در ایران برقرار‌شد تاثیر مهمی در شکل گیری و حمایت گسترده

ادامه »