اندیشه

تبیین گام‌به‌گام حقوق زنان در قرآن

قرآن در محیطی نازل شد که بعضی قبایل، دختران تازه‌تولدیافته را زنده‌به‌گور می‌کردند. گروهی نیز به‌سبب ترس از گرسنگی و قحطی، یا گرفتارشدن به گرسنگی و قحطی، هر فرزندی را که به دنیا می‌آمد، دختر یا پسر، می‌کشتند؛ چراکه امر دائر بود بین این‌که خودشان از گرسنگی بمیرند و فرزندشان زنده بماند یا بالعکس. از همین رو، تصمیم می‌گرفتند خودشان زنده بمانند.
در آیۀ ۳۱ سورۀ اسراء آمده است: وَلَا تَقْتُلُوا أَوْلَادَکُمْ خَشْیَهَ إِمْلَاقٍ ۖ نَحْنُ نَرْزُقُهُمْ وَإِیَّاکُمْ ۚ إِنَّ قَتْلَهُمْ کَانَ خِطْئًا کَبِیرًا در آیۀ ۱۵۱ سورۀ انعام نیز آمده است: وَلَا تَقْتُلُوا أَوْلَادَکُمْ مِنْ إِمْلَاقٍ ۖ نَحْنُ نَرْزُقُکُمْ وَإِیَّاهُمْ خداوند در این آیات فرمان می‌دهد که فرزندتان را به‌سبب گرسنگی یا ترس از گرسنگی نکشید. گویی آنان گاه گرسنه بودند و می‌گفتند نوزاد را بکشیم که از ما نان نخواهد. گاه نیز گرسنه نبودند، بلکه مثلاً می‌گفتند این غذایی که داریم به‌اندازۀ مصرف دو ماه است و نوزاد را می‌کشیم تا برای سه ماه غذا داشته باشیم. به هر حال، کشتن فرزندان، به هر دو گروهِ پسر و دختر مربوط بوده است.

در سورۀ تکویر که هفتمین سورۀ نازل‌شده بر پیامبر۶ است، به کشتنی اشاره شده که فقط مربوط به دختران بوده است. در این سوره، بیان کشتن دختران در ضمن عباراتی آمده که با نوعی ترس همراه است: إِذَا الشَّمْسُ کُوِّرَتْ وَإِذَا النُّجُومُ انْکَدَرَتْ وَإِذَا الْجِبَالُ سُیِّرَت… وَإِذَا الْمَوْءُودَهُ سُئِلَتْ بِأَیِّ ذَنْبٍ قُتِلَتْ؛ «آن‌گاه که خورشید در هم پیچد و آن‌گاه که ستارگان کدر شوند و آن‌گاه که کوه‌ها به حرکت درآیند…» و پس از بیان هفت اتفاق بسیار ترس‌آور، آورده است: «و آن‌گاه که دربارۀ دخترهایی که زنده‌به‌گور شده‌اند، سؤال می‌شود که به کدامین گناه کشته شُدند.» در این آیات، سؤال دربارۀ دختران کشته‌شده در ردیف امور ترسناکی برشمرده شده که در آیات قبل بیان شده است. سپس سه مسئلۀ ترسناک دیگر از قیامت مطرح شده است؛ ازجمله: «آن‌گاه که نامۀ عمل شما گشوده شود [و معلوم شود چه کرده‌اید] و آن‌گاه که جهنم برافروخته شود…» در میانۀ بیان این حوادث ترسناک، سخن از این است که چرا دختران را زنده‌به‌گور کردید و کشتید.

این آیات نشان می‌دهد که عرب‌های جاهلی دختر‌انشان را می‌کشتند و برخی که نمی‌کشتند دختران را شخصیت درجۀ دوم و سوم به حساب می‌آوردند و برای زنان و دختران ارزشی قائل نبودند.

قرآن در ضمن این آیات و در نخستین گام، با نهیب مهیب، جلوی دخترکشی را می‌گیرد. ممانعت از کشتن دختران، نخستین مرحله از مراحل گام‌به‌گام تبیین و رعایت حقوق زنان در بیان قرآن است.

قرآن در مرحلۀ دوم، در آیات ۵۷ تا ۶۱ سورۀ نحل که هفتادمین سورۀ نازل‌شده و مکّی است، به زدودن تنفر از دخترداری می‌پردازد. در آیۀ ۵۷ به آنان اشکال می‌کند که چرا دختران را بد می‌دانند و آنان را سهم خدا می‌دانند و پسران را خوب می‌دانند و آنان را سهم خودشان می‌دانند:
وَیَجْعَلُونَ لِلَّهِ الْبَنَاتِ سُبْحَانَهُ ۙ وَلَهُمْ مَا یَشْتَهُونَ مشرکان از یک‌سو می‌گفتند که خدا خیلی والامقام است و ما مستقیم نمی‌توانیم با او مرتبط شویم و خواسته‌هایمان را از او بخواهیم و بت‌ها را واسطه قرار می‌دهیم تا شفیع ما شوند و از سوی دیگر دختران را که بد می‌دانستند، سهم خدا قرار می‌دادند. این آیه درصدد بهره‌بری جدلی از همین تناقض‌گویی آنان است تا در این میان، انگارۀ بدبودن دختران در نظر آنان را بزداید.

قرآن در ادامه، در آیات ۵۸ و ۵۹ سورۀ نحل، در صدد زدودن تنفر از دختردارشدن برمی‌آید: و إِذا بُشِّرَ أَحَدُهُمْ بِالأُنْثى ظَلَّ وَجْهُهُ مُسْوَدّاً وَ هُوَ کَظِیمٌ یَتَوارى مِنَ الْقَوْمِ مِنْ سُوءِ ما بُشِّرَ بِهِ أَ یُمْسِکُهُ عَلى هُون أَمْ یَدُسُّهُ فِی التُّرابِ أَلا ساءَ ما یَحْکُمُونَ. وقتی به یکی از آن‌ها بشارت داده می‌شد که همسرش دختر به دنیا آورده است، از بس ناراحت می‌شد، صورتش سیاه می‌شد؛ چراکه در نظرش این خبر، خبری بد بود. خشم خود را فرو می‌خورد و سر به بیابان می‌گذاشت؛ با این اندیشه که او را با ذلت و خواری بزرگ کند یا زنده‌به‌گور نماید.

در ادامه، در آیۀ ۶۱ بیان می‌کند: وَ لَوْ یُؤاخِذُ اللّهُ النّاسَ بِظُلْمِهِمْ ما تَرَکَ عَلَیْها مِنْ دَابَّه…. قرآن می‌گوید اگر خدا مردم را به‌سبب ظلم‌هایی که کرده‌اند مؤاخذه کرده بود، در زمین هیچ جنبنده‌ای باقی نگذاشته بود… .
بر اساس این آیه، خداوند تحقیرکردن دختران را ظلم بزرگی می‌داند که اگر بخواهد به‌سبب آن ظلم، عذابی نازل کند، هیچ جانداری زنده نمی‌ماند. حال، تصور کنید ظلم زنده‌به‌گورکردن دختران چقدر است!

قرآن پس از این مرحله، در سورۀ بقره که مدنی است و هشتادوپنجمین سورۀ قرآن به ترتیب نزول است، از آیۀ ۲۲۰ تا آیۀ ۲۴۳، قسمتی از احکام زناشویی و طلاق زنان را بیان کرده و مطالب متنوعی دربارۀ زنان آورده است.

بر پایۀ سیر آیات، عرب‌های جاهلی در آغاز دختران را می‌کشتند که از آن به‌شدت نهی شد. سپس از آنان متنفر بودند که تنفرزدایی شد. در مرحلۀ بعد، در صدد القای نگرش مثبت به زنان شد و آنان را چونان کشتزار قلمداد کرد: نِساؤُکُمْ حَرْثٌ لَکُمْ فَأْتُوا حَرْثَکُمْ أَنَّی شِئْتُمْ وَ قَدِّمُوا لِأَنْفُسِکُمْ وَ اتَّقُوا اللَّهَ وَ اعْلَمُوا أَنَّکُمْ مُلاقُوهُ وَ بَشِّرِ الْمُؤْمِنینَ. این آیه می‌فرماید که زن‌ها کشتزار شما هستند. بر کشتزار وارد شوید و از آن مواظبت کنید. اگر زنان نبودند، شما چگونه فرزنددار می‌شدید؟ آیا کشاورز از زمین کشاورزی بدش می‌آید؟ هرچه به زنان و بچه‌هایتان رسیدگی کنید، برای خودتان خوب است، کِشتِ خود را توسعه می‌دهید و اعمال خوب پیش می‌فرستید. پس تقوا پیشه کنید و بدانید که خدا را ملاقات می‌کنید؛ یعنی اگر بد بودید، حتماً به حسابتان رسیدگی خواهد شد. در پایان آیه نیز به مؤمنان بشارت داده شده است.

نباید بر پایۀ مفاد این آیه (کشتزار شمرده‌شدن زنان) گفته شود که قرآن به زنان توهین کرده است؛ بلکه باید دانست خداوند به‌تدریج عرب جاهلی را از مرحله‌ای که زن‌ها را می‌کشته‌اند به‌درآورد و آنان را به مرحله‌ای رساند که مردان جاهل بفهمند زن خوب است و بفهمند که مردان در بقای نسل به زنان نیازمندند؛ آن‌گونه که کشاورز نیازمند زمین کشاورزی است.
توجه به این نکته مهم است که در آیات سورۀ بقره از کلمۀ «حدود» متعدد استفاده شده است. این کلمه در عرف معنای «شلاق‌زدن» دارد؛ ولی در قرآن هیچ کجا به‌معنای شلاق‌زدن به کار نرفته است؛ بلکه در اکثر جاها در حوزۀ مباحث خانواده از آن استفاده شده است؛ یعنی پس از بیان مسائل مربوط به خانواده می‌گوید: «تلک حدود الله» (حدهای خدا این‌هاست) تا هشداری باشد به مردان که نخواهند از قدرت فیزیکی خود علیه زنان سوءاستفاده کنند؛ مثلاً در آیۀ ۲۲۸ بقره آمده است: وَ الْمُطَلَّقاتُ یَتَرَبَّصْنَ بِأَنْفُسِهِنَّ ثَلاثَهَ قُرُوءٍ وَ لا یَحِلُّ لَهُنَّ أَنْ یَکْتُمْنَ ما خَلَقَ اللَّهُ فی‏ أَرْحامِهِنَّ إِنْ کُنَّ یُؤْمِنَّ بِاللَّهِ وَ الْیَوْمِ الْآخِرِ وَ بُعُولَتُهُنَّ أَحَقُّ بِرَدِّهِنَّ فی‏ ذلِکَ إِنْ أَرادُوا إِصْلاحاً وَ لَهُنَّ مِثْلُ الَّذی عَلَیْهِنَّ بِالْمَعْرُوفِ وَ لِلرِّجالِ عَلَیْهِنَّ دَرَجَهٌ وَ اللَّهُ عَزیزٌ حَکیمٌ.
فراز لَهُنَّ مِثْلُ الَّذی عَلَیْهِنَّ بِالْمَعْرُوفِ، به این معناست که همانند آن حقی که علیه زنان است، حقی هم به نفعشان است؛ یعنی این‌گونه نیست که حقوق فقط علیه زنان باشد. «لهنّ» یعنی به‌نفع زنان و «بالمعروف» یعنی به‌طور پسندیده. سپس می‌گوید: لِلرِّجالِ عَلَیْهِنَّ دَرَجَهٌ. به نظر می‌رسد این فراز از آیه بدین معناست که بخشش از آنِ بزرگ‌تر‌هاست و مردها که بالاتر و والاتر هستند باید بیشتر ببخشند. به عبارت دیگر، این‌که برای مردان بر زن‌ها درجه‌ای است، تبعیض نیست؛ بلکه این درجه، درجه‌ای شرافتی است و چون مرد پذیرفته است که شریف‌تر است، باید بیشتر هزینه کند و بیشتر کمک کند و خطای زن را ببخشد و… .
در آیۀ ۲۲۹ سورۀ بقره نیز چند بار کلمۀ «حدود» بیان شده است: اَلطَّلاقُ مَرَّتانِ فَاِمْساکٌ بِمَعْرُوفٍ اَوْ تَسْریحٌ بِاِحْسانٍ وَ لایَحِلُّ لَکُمْ اَنْ تَأْخُذُوا مِمّا آ تَیْتُمُوهُنَّ شَیْئاً اِلّا اَنْ یَخافا اَلّا یُقیما حُدُودَاللَّهِ فَاِنْ خِفْتُمْ اَلّا یُقیما حُدُودَاللَّهِ فَلا جُناحَ عَلَیْهما فیمَاافْتَدَتْ بِهِ تِلْکَ حُدُودُاللَّهِ فَلا تَعْتَدُوها وَ مَنْ یَتَعَدَّ حُدُودَاللَّهِ فَاُولئِکٌ هُمُ الظّالِمُونَ. قرآن دربارۀ طلاق‌دادن زنان توسط مردان خطاب به مردان گفته است که دو بار حق دارید زنتان را طلاق بدهید. پس از آن یا خوب همسرتان را نگه دارید یا او را با نیکی و احسان روانه کنید تا از خانۀ شما برود و حق ندارید از آن چیزهایی که به او داده‌اید، مثل مهریه و هدیه، چیزی پس بگیرید؛ مگر این‌که آن زن و مرد بترسند که حدود الهی را رعایت نکنند. در همین میان فرموده است: تِلْکَ حُدُودُاللَّهِ؛ یعنی این‌ها حدود خداوند است و نباید از حدود خدا تجاوز کنید و کسانی که از حدود خدا تجاوز کنند، ظالم‌اند.

به‌طور خلاصه، این بیست‌وسه آیه، یعنی آیات ۲۲۰ تا ۲۴۳ سورۀ بقره، حقوق مختلفی را برای زنان قرار داده است؛ مثلاً می‌گوید با زن‌ها مشورت کنید، یا می‌گوید اگر طلاقشان دادید تا یک سال حق دارند که در خانۀ شما بمانند تا مسکنشان تأمین باشد، یا می‌گوید باید در زمان عدّه مخارج و هزینۀ زندگی‌شان را بدهید و… .

مرحلۀ بعدی حقوق زنان در سورۀ احزاب که نودمین سورۀ قرآن به‌ترتیب نزول است، بیان شده است. در این سوره در کنار بحث جنگ احزاب، بحث حقوق زنان پیامبر۶ نیز طرح شده است تا نشان دهد که شرایط سخت جنگ، نباید موجب از دست رفتن حقوق گروهی از افراد جامعه شود.

بیان آیات در این سوره به‌گونه‌ای است که رسانندۀ تأکیدِ برابری زن و مرد با یکدیگر است؛ مثلاً از تعابیر «ذَکَرٍ أو أُنْثی» یا «مؤمنٍ و مؤمنه» استفاده شده است؛ یعنی در کنار مرد، زن را هم جداگانه ذکر کرده است. به عبارتی، در جامعه‌ای که زن اصلاً شخصیت نداشته، هرجایی مرد را گفته، کنارش زن را هم گفته است.

روشن است که بر اساس قواعد زبان عربی، ضروری نیست که واژۀ دوم یعنی «زن» ذکر شود؛ اما قرآن عمداً و برای تأکید، آن واژۀ دوم را آورده است، در آیاتی مثل آیۀ ۳۵ سورۀ احزاب ده بار از چنین تعابیری استفاده شده است: إِنَّ الْمُسْلِمِینَ وَالْمُسْلِمَاتِ وَالْمُؤْمِنِینَ وَالْمُؤْمِنَاتِ وَالْقَانِتِینَ وَالْقَانِتَاتِ وَالصَّادِقِینَ وَالصَّادِقَاتِ وَالصَّابِرِینَ وَالصَّابِرَاتِ وَالْخَاشِعِینَ وَالْخَاشِعَاتِ وَالْمُتَصَدِّقِینَ وَالْمُتَصَدِّقَاتِ وَالصَّائِمِینَ وَالصَّائِمَاتِ وَالْحَافِظِینَ فُرُوجَهُمْ وَالْحَافِظَاتِ وَالذَّاکِرِینَ اللَّهَ کَثِیرًا وَالذَّاکِرَاتِ أَعَدَّ اللَّهُ لَهُمْ مَغْفِرَهً وَأَجْرًا عَظِیمًا.

در زبان عربی، لفظ مذکر شامل مؤنث هم می‌شود و با وجود لفظ مذکر، نیازی به ذکر مؤنث نیست؛ یعنی اگر جمعی از زنان و مردان باشند، لفظ مذکر به کار می‌برند؛ حتی اگر آن جمع همگی زن باشند و فقط یک نفر مرد در بینشان حضور داشته باشد، باز طبق قواعد زبان عربی، لفظ مذکر به کار برده می‌شود؛ اما خداوند در بیان خود در آیۀ فوق ده بار لفظ مؤنث را کنار لفظ مذکر به کار برده است تا بر تساوی ارزشی آن دو با هم تأکید کرده باشد. قرآن با این تکرار می‌خواهد به مردان بگوید زن‌ها کنار شما و مثل شما هستند تا رفته‌رفته مردان این موضوع را باور و قبول کنند. نمونۀ این آیات در قرآن فراوان آمده است.
بر اساس آنچه بیان شد، قرآن، نخست، به‌شدت از کشتن زنان نهی کرد. سپس از تنفرداشتن به زنان نهی کرد. آن‌گاه برای آنان حدِّ اقلِ ارزش را قائل شد و در سورۀ بقره گفت که زنان کشتزار شما هستند و باید از آنان مواظبت کنید. پس از آن، در سورۀ احزاب آن‌ها را در کنار مردان قرار داد.

مرحلۀ بعدی در این روند آن بود که برای زنان حقوق بیشتری بیان کند که در سورۀ ممتحنه آمده است. ترتیب نزول سوره‌ها این‌گونه بود: تکویر ۷، نحل ۷۰، بقره ۸۵، احزاب ۹۰، ممتحنه ۹۱.

سورۀ ممتحنه نودویکمین سورۀ نازل‌شده بر پیامبر۶ است و حق جدیدی را برای زنان مطرح می‌کند که حق بیعت‌گرفتن از زنان است؛ یعنی برای زنان در مسائل اجتماعی حق قائل شده و طبق اصطلاح روز به آن‌ها حق رأی داده است.
در آیۀ ۱۲ سورۀ ممتحنه چنین آمده است: یا أَیُّهَا النَّبِیُّ إِذا جاءَکَ الْمُؤْمِناتُ یُبایِعْنَکَ عَلی‏ أَنْ لا یُشْرِکْنَ بِاللَّهِ شَیْئاً وَ لا یَسْرِقْنَ وَ لا یَزْنینَ وَ لا یَقْتُلْنَ أَوْلادَهُنَّ وَ لا یَأْتینَ بِبُهْتانٍ یَفْتَرینَهُ بَیْنَ أَیْدیهِنَّ وَ أَرْجُلِهِنَّ وَ لا یَعْصینَکَ فی‏ مَعْرُوفٍ فَبایِعْهُنَّ وَ اسْتَغْفِرْ لَهُنَّ اللَّهَ إِنَّ اللَّهَ غَفُورٌ رَحیمٌ؛ «ای پیامبر، هرگاه زنان مؤمن نزد تو آیند تا با تو بیعت کنند بر این اساس که به‌هیچ‌وجه به خدا شرک نورزند، دزدی نکنند، مرتکب زنا نشوند، فرزندان خود را نکشند، بهتانی را که میان دست‌وپای خود ساخته باشند به میان نیاورند و در هیچ کار پسندیده‌ای با تو مخالفت نکنند، با آنان بیعت کن و از خدا برایشان آمرزش بخواه. همانا خدا بسیار آمرزنده و مهربان است.»

در این مرحله، برای زنان حق شرکت در بیعت که کاری اجتماعی بود قرار داده شد. در جریان بیعت نیز اتفاقات مهمی افتاد که نشان از اهمیت‌دادن به زنان و لزوم مراعات حال آنان است.

پس از این مرحله، به سورۀ نساء می‌رسیم که نودودومین سورۀ نازل‌شده بر پیامبر۶ است و ۳۴ آیۀ آغازین آن، موضوع این جلد از تفسیر است که اینک پیش روی شماست.

در نخستین آیۀ سورۀ نساء چنین آمده است: یَا أَیُّهَا النَّاسُ اتَّقُوا رَبَّکُمُ الَّذِی خَلَقَکُمْ مِنْ نَفْسٍ وَاحِدَهٍ وَخَلَقَ مِنْهَا زَوْجَهَا وَبَثَّ مِنْهُمَا رِجَالًا کَثِیرًا وَنِسَاءً وَاتَّقُوا اللَّهَ الَّذِی تَسَاءَلُونَ بِهِ وَالْأَرْحَامَ إِنَّ اللَّهَ کَانَ عَلَیْکُمْ رَقِیبًا. آیه می‌گوید خداوند شما را از نَفْس واحد آفریده و زوج او را نیز از نفس واحد آفریده است. دقت شود که نگفته است از جسم واحد، بلکه گفته است از نفس واحد یا همان حقیقت واحد. پس زن و مرد از یک حقیقت هستند.

نکتۀ دیگر این‌که در قرآن هیچ کجا کلمۀ «زوجه» نیامده است که از مرد با تعبیر «زوج» و از زن با تعبیر «زوجه» یاد کند و بدین ترتیب بین آنان تفاوت قائل شود. قرآن برای هر دو تعبیر «زوج» را به کار می‌برد. جمع زوج «ازواج» و جمع زوجه «زوجات» است. معمولاً در بیان عامیانه گفته می‌شود: «زوجات النبی». نکتۀ جالب این‌جاست که در قرآن برای زنان پیامبر۶ هم از تعبیر «ازواج» استفاده شده است، نه «زوجات». با این‌که حضرت محمد۶ شریف‌ترین انسان است، از نظر زن‌وشوهری، زنان او زوج‌های او هستند، نه زوجه‌های او. در دستور زبان عربی می‌گویند جمع و تکثیر، هر چیزی را به اصل خودش برمی‌گرداند؛ یعنی اگر مراد از «زوج» زن باشد، جمع آن می‌شود «زوجات»؛ اما قرآن حتی جمع زن‌های پیامبر را «ازواج» گفته است تا شخصیت آنان از این نظر که زن هستند پایین‌تر قلمداد نشود.

افزون بر ظرافت‌هایی که در تعابیر قرآن دربارۀ زنان وجود دارد، در سورۀ نساء، حقوقی را نیز برای زنان برشمرده است؛ حقوقی مانند «حق ارث».

دقت شود زن‌هایی که در آن جامعه کشته می‌شدند، قرآن جایگاه آنان را به جایی رسانده است که می‌گوید: «برای مردان از پدر و مادرانشان ارث هست و برای زنان از پدر و مادرانشان ارث هست.» قرآن این حق زنان را با تکرار عبارت، آن هم به‌صورت مجزّا و عین تعبیری که برای مردان است، بیان کرده است تا از لحاظ عبارتی، زنان را همتای مردان قرار داده باشد.
ممکن است کسی بگوید اسب و شمشیر پدر به پسر بزرگ‌تر به ارث می‌رسد؛ ولی قرآن در آیۀ ۷ سورۀ نساء می‌گوید ارث کم باشد یا زیاد، برای مردان سهمی است و برای زنان نیز سهمی است و این سهم هم حتمی و مفروض است: نَصیباً مَفْرُوضاً. سپس در آیۀ ۱۳ سورۀ نساء می‌گوید: تِلْکَ حُدُودُ اللَّهِ؛ یعنی این‌هایی که بیان شد، حدود خداست. پس «حد خداوند» شلاق‌زدن نیست؛ بلکه دادن سهم ارث زنان به خودشان است.

به نظر می‌رسد در آیۀ ۳۴ سورۀ نساء که می‌فرماید الرِّجَالُ قَوَّامُونَ عَلَى النِّسَاءِ، مدیریت مردانی را بیان می‌کند که دارای توان روحی و علمی مدیریت بر زنان باشند؛ زیرا در ادامه در بیان چرایی آن می‌گوید: بِمَا فَضَّلَ اللَّهُ بَعْضَهُمْ عَلَى بَعْضٍ؛ یعنی قوّام‌بودن مردان بر زنان به‌سبب آن است که خداوند بعضی [از مردان یا زنان] را بر بعضی دیگر برتری داده است، نه به‌سبب این‌که بعضی از مردان بر بعضی از زنان برتری دارند؛ وگرنه گفته بود: «بما فضل الله بعضهم علی بعض» یا گفته بود: «بما فَضَّلَکُم اللهُ علیهن» (به‌سبب این‌که شما مردان را بر زنان برتری داده است).
در ادامۀ آیۀ ۳۴، بحث زدن زنان مطرح شده است: وَاللَّاتِی تَخَافُونَ نُشُوزَهُنَّ فَعِظُوهُنَّ وَاهْجُرُوهُنَّ فِی الْمَضَاجِعِ وَاضْرِبُوهُنَّ…. این قسمت از آیه چند توضیح یا توجیه دارد که در ادامه، آن‌ها را بیان می‌کنیم.

۱. ممکن است این آیه در ادامۀ همان روند پیش‌گفته باشد؛ یعنی در این مرحله می‌گوید آنان را بزنید و سپس در مرحلۀ بعدی زدن را نفی می‌کند؛ همان‌گونه که در مراحل پیشین، نخست آنان را همانند کشتزار دانست، سپس آنان را مساوی مردان برشمرد، در مرحلۀ دیگر برای آنان حق رأی قائل شد و در مرحلۀ سپسین سهمی از ارث برایشان قرار داد. شاید قرآن نگران بوده است که پذیرش این موضوع برای مردان دشوار باشد و آن را برنتابند و از شوهربودن یا مدیریت بر زنان خودداری کنند؛ مانند زمان حاضر که مردها از شوهر شدن خودداری می‌کنند و زیر بار ازدواج نمی‌روند و می‌گویند قانون، حقوقی برای زنان قرار داده است که رعایت آن دشوار است و از همین رو اصلاً ازدواج نمی‌کنیم. آیه هم ظاهراً به همین نکته توجه دارد و می‌گوید: الرِّجَالُ قَوَّامُونَ عَلَى النِّسَاءِ؛ یعنی مدیریت با مردان است و اگر زنان گوش نکردند، آنان را موعظه کنید، با آنان قهر کنید و آنان را بزنید. این‌جا واقعاً نمی‌خواهد بگوید زنان را بزنید؛ چراکه در آن صورت با حقوقی که پیش‌تر برای زنان بیان کرده است، سازگاری نخواهد داشت؛ بلکه می‌خواهد توان مدیریت مردان را بالا ببرد تا حاضر شوند مدیریت خانواده را بپذیرند.

۲. احتمال دارد امر به «بزنید» واقعی نباشد؛ بلکه در مقام تهدید باشد. شاهدش این است که در جایی گفته زنان را بزنید که اصلاً جای زدن نیست. دقت شود موضعی را که آیه برای زدن مطرح می‌کند، خاص وقت زناشویی است؛ یعنی موضعی است که اگر زن را بزند، خودش از لذت‌های فراوانی محرم می‌شود. کسی جز خود زن و شوهر نمی‌تواند آن را ببیند.

۳. مرحوم آیت‌الله سید محمدحسین فضل‌الله تصور زدن را این‌گونه بیان کرده است: «مصداق این نوع زدن دربارۀ زنی است که وقتی به دادگاه می‌رود می‌گوید حقوق همسرم را رعایت می‌کنم و تمکین خاص برای عمل زناشویی دارم؛ اما وقتی در خلوت می‌رود، تمکین خاص نمی‌کند. قرآن این‌جا می‌گوید او را بزن. خب، آن‌جا با چماق که نمی‌شود او را زد؛ بلکه مراد زدن آهسته است تا تمکین کند.»

بنابراین، این نوع زدن در خصوص زنی است که همه‌جا با تقلّب و نیرنگ، خودش را مُحِقّ جلوه می‌دهد؛ درحالی‌که محق نیست. البته اساساً بعید است این نوع زدن مصداق داشته باشد.
آخرین مرحله از بیان حقوق زنان در قرآن، بیان حق ولایت، سرپرستی و حکومت است، در آیۀ ۷۱ سورۀ توبه آمده است: وَالْمُؤْمِنُونَ وَالْمُؤْمِنَاتُ بَعْضُهُمْ أَوْلِیَاءُ بَعْضٍ؛ «مردان مؤمن و زنان مؤمن، بعضی‌ ولیّ بعضی دیگر هستند.»
پیش‌تر بیان شد که در زبان عربی، هنگامی که زن و مرد با هم باشند، ضمیر مذکر به کار برده می‌شود؛ پس «بعضهم» شامل بعضی از مردان یا بعضی از زنان می‌شود. «ولیّ» نیز به‌معنای سرپرستی است که کارها را دوستانه پیش می‌برد؛ مثلاً وقتی می‌گوییم پدر «ولیّ» است، یعنی از طفلْ دوستانه سرپرستی می‌کند؛ درحالی‌که «قیّم» هرچند سرپرستی را انجام می‌دهد، ممکن است سرپرستی‌اش دوستانه نباشد.

اکنون معنای بخش نخست آیه روشن می‌شود: مردان مؤمن و زنان مؤمن برخی بر دیگران سرپرستی‌ای دارند که آن را دوستانه اِعمال می‌کنند. کلمۀ (بعضهم) همان‌طور که می‌تواند شامل مردان مؤمن شود، می‌تواند شامل زنان مؤمن هم بشود. درنتیجه، همان‌گونه که می‌توان گفت برخی از مردان مؤمن بر دیگران ولایت دارند، می‌توان گفت برخی از زنان مؤمن بر دیگران ولایت دارند. بنابراین، برخی از زنان بر دیگران سرپرستی دارند و سرپرستی خود را دوستانه اِعمال می‌کنند؛ ازجمله این‌که با مهربانی به معروف‌ها امر می‌کنند و از زشتی‌ها بازمی‌دارند: یَأْمُرُونَ بِالْمَعْرُوفِ وَیَنْهَوْنَ عَنِ الْمُنْکَرِ. هم‌چنین از این فراز آیه نتیجه گرفته می‌شود که زن می‌تواند حاکم باشد؛ یعنی می‌تواند رئیس‌جمهور یا رهبر باشد و در جایگاه ولایت قرار گیرد. بر این اساس، در دین اسلام، هیچ مقامی نیست که زن نتواند آن مقام را به دست آورد.

در آیات سورۀ ممتحنه خداوند فرمود زن می‌تواند رأی بدهد و در این‌جا می‌فرماید زن می‌تواند در جایگاهی قرار گیرد که به او رأی بدهند. در ادامه بیان می‌کند: و یُقِیمُونَ الصَّلَاهَ وَیُؤْتُونَ الزَّکَاهَ. اگر در جایی کسی بگوید زن هم می‌تواند امام جماعت باشد، بر اساس این آیه سخنش می‌تواند درست باشد. البته برای صدور فتوای قطعی باید سایر دلیل‌ها را هم در نظر گرفت.
به‌طور خلاصه، حقوق زنان در سیر آیات قرآن از صفر شروع شد و آن‌قدر به آنان حق داده شد تا به بالاترین میزان آن رسید؛ اما آیا جامعه نیز همپای این سیر و روند پیش آمد؟ باید گفت که خیر. پس از پیامبر۶ دوباره مردسالاری حاکم شد و حکومت تماماً در دست مردها قرار گرفت و زنان که در دورۀ پیامبر۶ به جایگاه حقیقی خود نزدیک شده بودند، دوباره به مراحل پایینی پیشین تنزّل یافتند و به‌ویژه در زمان بنی‌امیه و بنی‌عباس بسیاری از این حقوق از بین رفت. پس از آن نیز همان فرهنگ بنی‌امیه و بنی‌عباس به‌صورت سیرۀ مستمره تلقی شد و تا الآن ادامه یافت.

نگارنده در کتاب ساختارشکنی در مباحث قصاص توضیح داده است که مجازات‌های خشنی که امروزه موجب بدبینی به جزئیات اسلام شده است، دستپخت بنی‌امیه است و نباید ناآگاهانه آن‌ها را اجرا کرد یا به اسلام نسبت داد. به بیان دیگر، سیرۀ مستمرۀ ظالمانی که به اسم اسلام حکومت کردند و صاحبان فتوا نیز سوگمندانه مرعوب آنان شدند، سیره‌ای نیست که بتواند حجت شرعی باشد و مستند فتوا قرار گیرد.

در تکمیل این بحث، جای پاسخ به این پرسش باقی می‌ماند که با این اوصاف، آیا زنی از میان زنان به مقام رسالت و پیامبری رسیده است. نگارنده تا کنون پاسخی برای این پرسش نیافته است. افرادی که در قرآن از آنان با عنوان پیامبر یاد شده‌ است، همگی مرد هستند. البته قرآن از برخی از زنان نیز نام برده و تجلیل کرده است؛ مانند مریم مادر عیسی و آسیه زن فرعون. هم‌چنین در داستان حضرت موسی۷ کمک‌دادن به آن حضرت و نگه‌داری ایشان از خطرات، همگی توسط زنان انجام شده است؛ یعنی توسط مادر و خواهر حضرت موسی۷ و نیز همسر فرعون و هم‌چنین دختران حضرت شعیب۷ . البته از زمانی که حضرت موسی۷ به پیامبری مبعوث می‌شود، دیگر نامی از زنان در میان نیست. در بحث مخالفت با حضرت موسی۷ نیز فقط از مردان نام برده شده است و از زنان سخنی نیامده است.

قرآن هم‌چنین از مردان فراوانی با عنوان پادشاه نام برده و از آنان بدگویی کرده است؛ ولی در آیۀ ۲۳ سورۀ نمل از یک پادشاه زن نام برده و عدالت و مشورت‌کردنش را تمجید کرده است. این زن که بلقیس نام داشت، مسیر جنگ را می‌بندد و سپس مسلمان می‌شود که تصمیمی مدبّرانه و عاقلانه است.

اگر ثابت شود که هیچ پیامبری زن نبوده‌ است، شاید به این دلیل باشد که شغل پیامبری از مشاغل اجرایی بوده و نیاز به برخورد با مردان و زنان داشته است و مردانِ آن زمان، ویژگی‌هایی داشته‌اند که برخورد با آنان از عهدۀ زنان خارج بوده است و بنابراین، برای رعایت احترام زنان و متناسب با توانایی‌شان این مسئولیت بر دوش آنان گذاشته نشده است.
نکتۀ دیگری که لازم است یادآوری شود آن‌که برخی می‌گویند قرآن بازتاب فرهنگ زمانه است؛ ولی با توجه به آنچه بیان شد روشن می‌شود که قرآن فراتر از فرهنگ زمانه است و تسلیم فرهنگ زمانه نشده است؛ وگرنه باید از همان آغاز که می‌گفت عرب‌های جاهلی دختران را می‌کشند، اعتراضی نمی‌کرد؛ درحالی‌که می‌بینیم پیوسته و قدم‌به‌قدم مردم را از مرحله‌ای به مرحلۀ والاتر می‌کشاند و فرهنگ آنان را ارتقا می‌دهد.

مطابق آیاتی که بیان کردیم، زن و مرد به مقامی برابر رسیدند. البته رساندن مردم به چنین فرهنگ و نگرشی بسیار دشوار بوده و قرآن با ظرافتی خاص مقام زن را در جامعۀ آن روز ارتقا داده است. نمونه‌ای از این برخورد لطیف و ظریف در سورۀ آل‌عمران (آیات ۳۵ و ۳۶) بیان شده است. قرآن در این آیات درصدد بیان نذر مادر مریم است که قبل از تولّد فرزندش گمان می‌کرد او پسر است و او را وقف خدمت در معبد کرد؛ ولی هنگامی که فرزندش به دنیا آمد، دختر بود. مادر مریم نمی‌دانست چه کند؛ گفت: «خدایا، فرزندم دختر است، نمی‌توانم او را به معبد ببرم.» قرآن در توضیح این مطلب می‌فرماید: وَلَیْسَ الذَّکَرُ کَالْأُنْثَى؛ «مذکر مثل مؤنث نیست»؛ درحالی‌که باید می‌گفت: «مؤنث مثل مذکر نیست». درواقع می‌گوید هیچ‌وقت مرد به شایستگی زن نیست؛ به‌عبارتی زن خیلی بالاتر است. این قبیل بیان‌ها نشان می‌دهد می‌توان حقوقی برای زن‌ها قائل شد که مردها آن حقوق را نداشته باشند.

بر این اساس، می‌توان گفت قرآن از فرهنگ زمانه فراتر رفته و مقام زن را بالاتر دانسته است. در زمان ما اوج پیشرفت جامعه آن است که بگوید زن و مرد مساوی هستند؛ اما واقعیت این است که در اسلام حقوقی که برای زن قرار داده شده، بیشتر از حقوقی است که برای مرد قرار داده شده است. البته این‌که در مقام عمل، حقوق زنان رعایت نمی‌شود، بحث دیگری است و بررسی آن مجال دیگری می‌طلبد.

خلاصۀ آنچه در قالب «پیش‌سخن» بیان کردیم آن است که حقوق زنان در بیان قرآن از صفر شروع شد و در مقام بیان به اندازۀ مردان قرار داده شد و در برخی نمونه‌ها مانند خدمت در معبد، زنانْ شایسته‌تر تشخیص داده شدند. البته سوگمندانه مردم نتوانستند همپای این فرهنگ ارتقا یابند؛ همان‌گونه که در سایر مباحث، ازجمله توحید و شرک نیز نتوانستند آن‌گونه که شایسته بود پیشرفت کنند. به بیان دیگر می‌توان گفت قرآن در تمامی ابعادش آن‌گونه که باید، شناخته نشده و آن مقدار که شناخته شده، عمل نشده است. ان‌شاء‌الله نوشتۀ پیش رو بتواند ما را در مسیر شناخت قرآن و عمل به آن گامی پیش ببرد.

Recent Posts

مناظره‌ای برای بن‌بست؛ در حاشیه مناظره سروش و علیدوست

۱- چند روز پیش، مدرسه آزاد فکری در ایران، جلسه مناظره‌ای بین علیدوست و سروش…

۲۴ آبان ۱۴۰۳

غربِ اروپایی و غربِ آمریکایی

آنچه وضعیت خاصی به این دوره از انتخابات آمریکا داده، ویژگی دوران کنونی است که…

۲۳ آبان ۱۴۰۳

ملاحظاتی فرامحتوایی بر یک مناظره؛ عبدالکریم سروش و فقه

۱. بدیهی است که می‌توان بر روی مفاد و مواد گفتگوی مناظره عبدالکریم سروش با…

۲۳ آبان ۱۴۰۳

ترامپِ جنگ‌افروز

دونالد ترامپ، چهره جنجالی این سال‌های آمریکا و جهان، پس از سال‌ها تلاش و پایداری…

۱۸ آبان ۱۴۰۳

معنای بازگشت ترامپ برای اقتصاد ایران چیست؟

بازگشت ترامپ به کاخ سفید، بن‌بست راهبرد "نه جنگ، نه مذاکره" رهبر حاکمیت ولایی را…

۱۸ آبان ۱۴۰۳