اعتصاب غذای هوشنگ رضایی در حمایت از احمدرضا جلالی: «خوب می‌دانم چه حالی دارد»‌

زیتون- هوشنگ رضایی، زندانی سیاسی، با انتشار نامه‌ای اعلام کرد که در حمایت از احمدرضا جلالی دست به اعتصاب غذا می‌زند.

رضایی، در این نامه که به دست «زیتون» رسیده است، سرگذشت دوازده‌سال زندان خود را شرح داده و از تلاش بازجویانش برای «ارتباط دادن به اسرائیل و ترور دانشمند هسته‌ای، علی‌محمدی» پرده برداشته است.

این زندانی سیاسی که ۹ سال زیر حکم اعدام بوده، نوشته است که بارها به‌شدت شکنجه‌شده، شلاق خورده و برای اعتراف به همکاری با «مجید جمالی فشی» تحت فشار قرار گرفته است.

مجید جمالی فشی در ۲۶ اردیبهشت ۱۳۹۱، پس از شرکت در اعترافات اجباری تلویزیونی، به اتهام شرکت در ترور علی‌محمدی اعدام شد. اعتراف‌ها و اسناد ارائه شده برای محکومیت جمالی‌فشی تناقضات متعددی داشت که از سوی روزنامه‌نگاران و رسانه‌ها افشا شد.

هوشنگ رضایی در این نامه می‌نویسد: «بعد از چند روز بازجویی و تهدید به اجرای حکم اعدام با خانمی به نام «مریم» مواجهه حضوری شدم، که از قربانیان پرونده  ترور دانشمندان هسته‌ای بود. ایشان مدعی شد که من را می‌شناسد و فیلم و عکس مرا با «مجید جمالی فشی» دیده است. این در حالی بود که او و بیش از ۹۰ نفر دیگر، خود قربانی شکنجه و اعتراف اجباری بودند».

او در ادامه نوشته است «من که آن خانم و مجید جمالی فشی را هرگز ندیده و نمی‌شناختم، منکر این شناخت شدم، غافل از اینکه چه چیزی در انتظارم است؛ اتاق بدنسازی! و شکنجه»

رضایی می‌گوید«یکی از بازجوها صراحتا گفت که مجید جمالی فشی عامل اصلی ترور نبوده است اما بخاطر فشار و جو جامعه مجبور به اجرای حکم اعدامش شدند».

این زندانی سیاسی که حکم اعدام او پس از ۹ سال به ۱۵ سال تعدیل ‌شده، اکنون در حمایت از احمدرضا جلالی، به اعتصاب غذا دست زده است چون به زعم او «کسی مثل من حال او را درک نمی‌کند و خوب می‌دانم چه حالی دارد».

احمدرضا جلالی، پزشک ایرانی-سوئدی، که به‌دعوت دانشگاه تهران به ایران آمد اما در سال ۱۳۹۵ به‌اتهام جاسوسی و همکاری با دولت متخاصم بازداشت و به اعدام ‌محکوم شد. سخنگوی قوه قضائیه امروز بر اجرای این حکم اعدام در اردیبهشت‌ماه تأکید کرد.

پیشتر فرهاد میثمی، زندانی سیاسی، نیز در حمایت از احمدرضا جلالی و تلاش برای لغو حکم اعدام او، دست به اعتصاب غذا زده است.

متن کامل نامه‌ی هوشنگ رضایی در پی می‌آید:

در مورخ ۸۹/۰۳/۲۹ حین نصب کابینت در تهران دستگیر و به بازداشتگاه ۲۰۹ منتقل شدم. بعد از گذشت پانزده روز بازجویی پی‌در پی و طولانی مرا به اتاقی بردند که بعدها متوجه شدم درست کنار اتاق رئیس بازداشتگاه ۲۰۹ است، معروف به اتاق «بدنسازی» چون تعدادی وسیله‌ی ورزشی در آن بود به همراه یک تخت فلزی، و در کمال ناباوری از اینکه در قرن ۲۱ کسی را به تخت بسته و به شکلی غیر انسانی و حتی ضد حیوانی با کابلی به قطر۵ سانتی متر مورد شکنجه قرار می‌دهند.

بله! پاهای مرا به پایین تخت و دستانم را به بالای تخت بستند و روز اول توسط فردی که بعدها متوجه شدم «مظفر تهرانی» نام دارد شکنجه شدم؛ بارها و بارها به شکلی وحشیانه به کف پاهایم با کابل ضربه زد، حدود ۵۰ الی ۶۰ ضربه کابل.

روز اول توسط فردی که بعدها متوجه شدم «مظفر تهرانی» نام دارد شکنجه شدم؛ بارها و بارها به شکلی وحشیانه به کف پاهایم با کابل ضربه زد، حدود ۵۰ الی ۶۰ ضربه کابل

بعد از شکنجه، بازم کردند و به اتاق بازجویی بردند و ماجرای نخ‌نمای اعتراف‌گیری اجباری؛ سپس به سلول انفرادی بردند با پاهای ورم کرده، سیاه و کبود شده، به طوری که توان راه رفتن نداشتم. حدود ظهر، یعنی« کمتر از ۱۲ ساعت» بعد از شلاق خوردن اول، دوباره مرا به اتاق شکنجه یا همان بدنسازی بردند.

هرگز فکر نمی‌کردم آن عمل … تکرار شود، اما مجدد تکرار شد و این‌بار توسط خود بازجوها.

جلسات بازجویی نیز بدون نوازش نبود. در آن شش ماه اول که در سلولهای انفرادی جابجا می‌شدم حدود ۶۰جلسه مورد بازجویی قرار گرفتم که فقط ۲ یا ۳ جلسه که بازجوها شب قبل آرامی را سپری نموده بودند، مرا مورد ضرب و توهین با الفاظ رکیک قرار ندادند.

مابقی روزها مورد ضرب و شتم قرار گرفتم و بارها با مشت و لگد به سر، صورت، شکم و قفسه سینه‌ام می‌زدند که آثارش در دهان و دندانهای شکسته‌ام همچنان مشهود است.

محور بازجویی‌ها تلاش برای ارتباط دادنم به اسرائیل و ترور دانشمند هسته‌ای «علی محمدی» بود، من هم بی‌خبر از این موضوعات فقط شکنجه می‌شدم برای اقرار و اعتراف.

در طول بازجویی‌ها بارها تهدید به اعدام شدم؛ تهدید به بازداشت اعضای خانواده‌ام شدم و …

بله! من ۹ سال زیر حکم اعدام بوده‌ام، هم‌درد آقای احمدرضا  جلالی…

به جرات می‌توانم بگویم که کسی مثل من حال او را درک نمی‌کند و خوب می‌دانم چه حالی دارد!

پس از ۶ ماه انفرادی به بند ۳۵۰ منتقل شدم و در تاریخ ۹۱/۰۲/۰۱ به زندان رجایی‌شهر تبعید شدم. در جلسات دادگاه حق داشتن وکیل تعیینی نداشتم  و با حضور وکیل تسخیری که می‌گفت اولین بار است پا به دادگاه انقلاب گذاشته است، طی سه جلسه در شعبه ۱۵ دادگاه انقلاب، توسط قاضی صلواتی به ۱۰ سال حبس، و اعدام محکوم شدم؛ به اتهامات واهی جاسوسی، و محارب و مفسد فی‌الارض از طریق عضویت در حزب کومله و رابطه‌ی نامشروع.

در تاریخ ۹۱/۰۴/۰۶ و گذشت حدود ۲ ماه از تبعیدم به رجایی شهر، ساعت ۱۲ شب مجدد به بازداشتگاه امنیتی ۲۰۹ و سلول انفرادی انتقال داده شدم.

این در حالی بود که ۲ سال از زندانی بودنم می‌گذشت.

بعد از چند روز بازجویی و تهدید به اجرای حکم اعدام با خانمی به نام «مریم» مواجهه حضوری شدم، که از قربانیان پرونده  ترور دانشمندان هسته‌ای بود. ایشان مدعی شد که من را می‌شناسد و فیلم و عکس مرا با «مجید جمالی فشی» دیده است. این در حالی بود که او و بیش از ۹۰ نفر دیگر، خود قربانی شکنجه و اعتراف اجباری بودند.

من که آن خانم و مجید جمالی فشی را هرگز ندیده و نمی‌شناختم، منکر این شناخت شدم، غافل از اینکه چه چیزی در انتظارم است؛ اتاق بدنسازی! و شکنجه.

بله فردای مواجهه با آن خانم  به جلوی درب اتاق شکنجه برده شدم .

آنجا ایستاده بودم که صدای ناله و ضجه زدن به گوشم رسید، من در این خیال باطل بودم که فقط قصد ترساندنم را دارند، اما در باز شد و مردی با موهای سفید به صورت چهار دست و پا با پاهایی خون آلود از کنارم رد شد؛ از زیر چشم بند دیدمش.

او که رفت من را به تخت بستند و مجدد با کابل توسط یکی از نگهبانها شکنجه شدم، حتی بدتر از ۲ سال قبل و البته تعداد بیشتر شلاق شاید ۱۱۰ یا ۱۲۰ ضربه، سپس انتقال به اتاق بازجویی و اصرار من به اینکه هرچه می‌خواهید بنویسید تا من فقط امضا کنم.

به سلول انفرادی برگردانده شدم و حدود ۱۰-۱۲ ساعت بعد دوباره اتاق شکنجه یا همان «بدنسازی» و شلاق و شلاق و شلاق و اصرار برای مرتبط کردنم با ترور دانشمند هسته‌ای آقای علی محمدی؛ ده روز پس از اعدام مجید جمالی فشی و در ارتباط بودن با تیم واهی‌ای که بیش از ۹۰ نفر بازداشتی داشت که خوشبختانه همگی آزاد شدند و از سرنوشت شوم مجید جمالی فشی رهایی یافتند. یکی از بازجوها صراحتا گفت که مجید جمالی فشی عامل اصلی ترور نبوده است اما بخاطر فشار و جو جامعه مجبور به اجرای حکم اعدامش شدند. در این مدت چندبار توسط چند نفر از بازجوها با کابل شکنجه شدم.

به مدت ۱۸ روز بعد از شلاق خوردن، از پشت دستبند و پابند شدم که بلایی سر خودم نیاورم، پاهایم آنقدر ورم کرده بود که پابند به زور بسته شد.

بعد از شلاق و شکنجه، ۵ ماه دیگر را در سلول انفرادی، بدون حتی یک جلسه بازجویی، سپری کردم تا اینکه مجدد در تاریخ ۹۱/۱۰/۰۶ به زندان رجایی شهر منتقل شدم.

من را به تخت بستند و مجدد با کابل توسط یکی از نگهبانها شکنجه شدم، حتی بدتر از ۲ سال قبل و البته تعداد بیشتر شلاق شاید ۱۱۰ یا ۱۲۰ ضربه […] مدت ۱۸ روز بعد از شلاق خوردن، از پشت دستبند و پابند شدم که بلایی سر خودم نیاورم، پاهایم آنقدر ورم کرده بود که پابند به زور بسته شد.

سال ۹۲ قانونی تصویب شد و به موجب آن ماده ۱۸۶ (محاربه) نقض و با یاری و تلاش فرشتگانی زمینی بعد از ۵ سال درخواست اعاده دادرسی که بارها رد شد و همان حکم ۱۰ سال حبس و اعدام تایید شد، نهایت در سال ۹۷ پذیرفتند که قانون تغییر کرده و من باید دوباره محاکمه شوم.

پرونده به شعبه هم‌عرض و نزد شعبه ۲۸ (قاضی مقیسه) ارجاع شد. طی ۱۰ دقیقه به ۲۵ سال حبس ( ۲سال ورود و خروج غیر قانونی، ۸سال حمل سلاح و ۱۵ سال بغی ) محکوم شدم که با اعمال ماده‌ی ۱۳۴ حکم اشد، ۱۵ سال، قابل اجرا شد.

پس از گذشت ۹سال باز هم اجازه داشتن وکیل تعیینی توسط خودم را نداشتم. تسلیم به رای باعث کاهش ۱ سال از محکومیتم شد. در حال حاضر ۱۴ سال حبس دارم که ۱۲سال آن را سپری کرده‌ام.

در این سال‌ها اعدام‌های بسیاری دیده‌ام، اکبر سیادت (که قربانی ربوده شدن یک دیپلمات ایرانی توسط اسرائیل شد و موردش تقریبا مشابه آقای جلالی است)، اقایان جعفر کاظمی و محمد حاج آقایی، لقمان و زانیار مرادی (با اینکه پرونده‌شان از جنبه کیفری هنوز باز بود و رسیدگی نشده بود اما حکم اعدامشان اجرا شد) و حالا نیز آقای احمد رضا جلالی که قربانی دادگاه محاکمه حمید نوری می‌شود. 

حدود ۲ سال است که درخواست ملاقات با بازجوهایم را می‌دهم اما بارها شنیده‌ام که دیگر بازجو ندارم، بازجوهایت بازنشسته شده‌اند، بازجوهایت فوت کرده‌اند و …

هرچند می‌دانم بازداشت بیش از ۹۰ نفر بی گناه، اعدام مجید جمالی فشی که به قول  خود بازجو به خاطر جو جامعه بود و … ظاهرا عواقبی برایشان داشته است. با اینکه مستند «کلوپ ترور» ضبط و پخش شد و متهمان به ترور و عملیات‌هایی اعتراف کرده بودند، اما بعد همه‌ی متهمان آزاد شدند و گفته شد که غرامت برای جبران پرداخت شده است! هرچند بنده دریافتی نداشتم. آقای مازیار ابراهیمی بعداً افشا کرد که چه شده و در بازداشتگاه‌های اطلاعات چه می‌گذرد، حالا نیز قربانی دیگری در صف چوبه دار است ( احمد رضا جلالی ) که در همان بازداشتگاه ها و توسط همان بازجوها مورد شکنجه و احتمالا مجبور به اعترافات دروغین شده است و نیاز به حمایت ما دارد تا جانش در گرو دادگاه حمید نوری نباشد.

من نیز به سهم خود، با توجه به تجربه ۹ سال زیر حکم اعدام بودن و شناختی که از پروسه شکنجه و اعتراف گیری دارم ، برای حمایت از آقای جلالی و توقف شکنجه ای که هزار برابر از ضرب و شتم و شلاق بدتر است، از روز چهارشنبه ۲۱ اردیبهشت ۱۴۰۱ اعتصاب غذای خشک کرده  و از خوردن هرگونه غذا و نوشیدن آب و مصرف دارو خودداری می‌کنم.

هوشنگ رضایی

زندان رجایی شهر

۱۴۰۱/۰۲/۲۱

تلگرام
توییتر
فیس بوک
واتزاپ

رسانه‌های گوناگون و برخی “کارشناسان” در تحلیل سیاست‌های آینده ترامپ در قبال حاکمیت ولایی، به‌طور مکرر از مفهوم “فشار حداکثری” (Maximum Pressure) استفاده می‌کنند. این اصطلاح شاید برای ایجاد هیجان سیاسی و عوام‌فریبی رسانه‌ای کاربرد

ادامه »

حدود هفده سال پیش و در زمان جدی شدن بحران هسته‌ای، در تحریریه روزنامه بحثی جدی میان من و یکی از همکاران و دوستان

ادامه »

بی‌شک وجود سکولاریسم آمرانه یا فرمایشی که توسط پهلوی‌ها در ایران برقرار‌شد تاثیر مهمی در شکل گیری و حمایت گسترده

ادامه »