برای داوری در باب نسبت جنبش «زن، زندگی، آزادی» با انحای دینداری، ابتدا باید به این بحث پرداخت که هدف اصلی این جنبش چیست؟ پاسخ، در یک کلام، «آزادیِ سبک زندگی» است؛ یا به تعبیر دقیقتر «آزادی سبکهای غیر دینیِ زندگی» است. گرچه این جنبش، دستیابی به این هدف را جز از طریق تغییر نظام سیاسی دنبال نمیکند اما تغییر نظام سیاسی وسیله است و هدف اصلی همان «آزادی سبک زندگی» است.
بر این اساس، من در این یادداشت بر هدف اصلی این جنبش تمرکز میکنم و وارد بحث از راههای رسیدن به این هدف نمیشوم. در ادامه، با تقسیم انحای دینداری، نسبت آنها را با «آزادی سبک زندگی» میسنجم. در انتها، پیشنهادی در مورد راههای پیشِ روی جنبش «زن، زندگی، آزادی» مطرح میکنم.
۲. انحای دینداری
برای پاسخ به پرسش نسبت دینداری با «آزادی سبک زندگی» باید نخست انواع دینداری را دستهبندی کرد. مطابق یک تقسیمبندی میتوان دینداری (به طور خاص مسلمانی) را به پنج دسته تقسیم کرد: ۱. سنتی، ۲. نوسنتی، ۳. سنتگرا، ۴. بنیادگرا، و ۵. تجددگرا. در ادامه نسبت هر یک از انحای دینداری را با «آزادی سبک زندگی» به اختصار تمام میسنجم.
۲.۱ – دینداری سنتی گرچه میانهای با «آزادی سبک زندگی» ندارد، با اجبار سبک زندگی هم میانهای ندارد. زیرا مطابق یک تلقی رایج در اسلام فقاهتی سنتی، اجرای حدود در عصر غیبت تعطیلبردار است زیرا تنها امام معصوم میتواند حدود را اجرا کند. از این گذشته، هر عمل حرامی هم تعزیربردار نیست. زیرا شماری از فقیهان سنتی منکر قاعدهی فقهی «التعزیر لکل عمل محرّم» (هر عمل حرامی تعزیربردار است) هستند. یعنی این دسته از فقیهان سنتی میگویند نمیتوان در غیبت امام معصوم مجازاتی برای عملی در نظر گرفت که در شرع حرام دانسته شده اما مجازاتی برای آن تعیین نشده است. مثلا حجاب یکی از اموری است که گرچه تخطی از آن (از دیدگاه عموم فقیهان) حرام است اما مجازات شرعی ندارد. فقیهانی مانند آیتالله حسین وحید خراسانی، آیتالله سید علی سیستانی و آیتالله سید موسی شبیری زنجانی نمایندگان شاخص اسلام سنتی اند.
۲.۲ – اسلام نوسنتی در میانهی اسلام سنتی و اسلام تجددگرا قرار میگیرد و حتی هنوز رگههایی از بنیادگرایی دینی در خود دارد. از این رو، اسلام نوسنتی نسخهای در حال شکلگیری است و هنوز نظر مشخصی در باب «آزادی سبک زندگی» ندارد. با این حال، به احتمال زیاد با «آزادی سبک زندگی» موافق نیست. اما نظر اجماعیای در این باب ندارد که سبک زندگی دینی را میشود اجبار کرد و سبکهای غیر دینی زندگی را میتوان ممنوع کرد یا خیر. با این حال، میتوان حدس زد که بی تمایل به نفی اجبار و ممنوعیت نیست.
اسلام نوسنتی هنوز نمایندهی شاخصی در ایران یا خارج از کشور ندارد. اما طلاب فاضل میانسالی که با فلسفهی غرب و الهیات مسیحی آشنا هستند و سنتهای کلامی-فقهی اسلامی را به خوبی میشناسند، در حال پروراندن نسخهی نوسنتی از اسلام اند. آنها به ویژه میکوشند آموزههای اسلام سنتی را بر اساس مفاهیم و نظریههای جدید در علوم انسانی و اجتماعی بازسازیِ همدلانه کنند و از آن دفاع انتقادی کنند.[۳]
۲.۳- اسلام سنتگرا اصولا با تشکیل حکومت به اسم دین مخالف است و این کار را «وسوسهی ایدئولوژیهای مدرن» میداند که به بخشی از دینداران تجددمأب سرایت کرده است. از این رو، سنتگرایان نمیتوانند با اجبار کردن سبک زندگی مسلمانی موافق باشند. زیرا لازمهی اجبارگری همانا در دست داشتن انحصاری ماشین قدرت سیاسی است و سنتگرایان چنین کاری را نشانهی «هبوط بشر مدرن» میدانند. اما با «آزادی سبک زندگی» هم مخالف اند و به خاطر تجددستیزیشان این امر را از دستاورهای «دوران تاریک عصر مدرن» میدانند. اسلام سنتگرا در ایران نمایندهی شاخصی ندارد اما در میان ایرانیان خارج از کشور سید حسین نصر شاخصترین نمایندهی این جریان فکری است.
۲.۴– اسلام بنیادگرا هم نه تنها با «آزادی سبک زندگی» کاملا مخالف است که با اجبار سبک زیست دینی نیز سراسر موافق است و بلکه فعالانه در این باب اقدام میکند. «گشت ارشاد» تنها یک نمونه از بروندادهای اسلام بنیادگرای حاکم بر ایران است. شاخصترین نماینده و نظریهپرداز اسلام بنیادگرا در ایران آیتالله محمدتقی مصباح یزدی بود. پس از درگذشت او اسلام بنیادگرا اکنون نظریهپرداز شاخصی ندارد.
۲.۵– اسلام تجددگرا، فعالانه و نظریهپردازانه، مخالف اجبار کردن هرگونه سبک زندگی -از جمله سبک زندگی دینی- و مخالفت ممنوعیت سبکهای زندگی غیر دینی است. با این حال، تجددگرایان مسلمان خود به دو گروه میانهرو و پیشرو تقسیم میشوند. تجدیدگرایان میانهرو نگاه سنتیتری به تنوع سبکهای زندگی غیر دینی دارند و در عین مخالفت با اجبار سبک زندگی دینی و نیز مخالفت با ممنوعیت سبکهای غیر دینی زندگی، میکوشند سبک زیست دینی را از تأثیر سبکهای غیر دینی زندگی دور نگه دارند. مثلا تجددگرایان میانهرو میکوشند از ترکیب زندگی مسلمانی با سبک زندگی همجنسگرایانه خودداری کنند. سروش محلاتی در داخل ایران و محسن کدیور در خارج از کشور شاخصترین نمایندگان ایرانی تجددگرایی اسلامی میانهرو اند.
شمار دیگری از تجددگرایان مسلمان اما نگاه پذیراتری به تنوع سبکهای غیر دینی زندگی دارند. تجددگرایان مسلمان پیشرو میکوشند شماری از سبکهای غیر دینی زندگی را با سبک زیست مسلمانی سازگار کنند. نمونهی الهیدانانی مانند اسکات سراج الحق کُگِل، استاد دانشگاه لایدن هلند و آمریکایی مسلمانِ نوکیش و نیز آرش نراقی، فیلسوف ایرانی ساکن آمریکا، از این دستهاند. سراج الحق و نراقی هر دو میکوشند با استفاده از امکانات الهیات اسلامی (سراج الحق در چارچوب کلام سنی و نراقی در چارچوب کلام شیعه و سنی) امکانی برای رواسازی رفتارهای همجنسگرایانه از منظر دینی و اخلاقی فراهم کنند.[۴]
۳. راههای پیشِ رو
پس از مروری بسیار کوتاه بر نسبت انحای دینداری با «آزادی سبک زندگی»، اکنون در بخش پایانی این گفتار به این موضوع میپردازم که راههای پیشِ رو برای به رسمیت شناختن «آزادی سبک زندگی» چیست. تردیدی نیست که بار اصلی در به رسمیت شناختن «آزادی سبکِ زندگی» بر عهدهی دینباوران است؛ به ویژه در ایران که حکومت از نوع استبداد دینی است و دستکم نیمی از جامعه همچنان بیشوکم دینی است، اما این بدان معنا نیست که دینناباوران مسؤولیتی در این باب ندارند.
به مقداری که دینباوران احساس کنند «آزادی سبک زندگی» جا را برای سبک زندگی دینیشان تنگ نمیکند بخت بیشتری وجود دارد که بتوان آنان را راضی کرد تا آزادی سبکهای غیر دینی زندگی را به رسمیت بشناسند. اما اگر دینباوران احساس کنند که گسترش «آزادی سبک زندگی» جا را برای سبک زیست دینی آنها تنگ خواهد کرد، ممکن است واکنش محافظهکارانه و حتی بنیادگرایانه از خود نشان دهند و چنین واکنشی امکان به رسمیت شناخته شدن «آزادی سبکهای غیر دینی زندگی» را به خطر میاندازد. به رسمیت شناخته شدن «آزادی سبک زندگی» در ایران بدون توافق دینداران شانسی ندارد؛ زیرا دین در ایران، با وجود تمام ضربههایی که از سوی حکومت استبداد دینی خورده، همچنان قوی است.
پیمایشهای مختلفی در داخل و خارج کشور نشان میدهند که اسلام بنیادگرا بیش از پیش در میان دینباوران رو به کاهش است. کاهش بیش از پیشِ اسلام بنیادگرا و گسترش فزایندهی تلقیهای بدیل از دینداری (به ویژه تجددگرا و نوسنتی) شانس به رسمیت شناخته شدن آزادی سبکهای غیر دینی زندگی از سوی دینباوران را افزایش میدهد؛ زیرا تنها خوانش بنیادگرا از اسلام است که سراسر با آزادی سبک زیست غیر دینی مخالف است اما خوانشهای دیگر از اسلام امکانات بیشتری برای سازگاری – دستکم حداقلی – با «آزادی سبک زندگی» دارند.
نگرانیای که در دراز مدت به ویژه در وضعیت احتمالی پساجمهوری اسلامی وجود دارد، این است که دینباوران و دینناباوران یکدیگر را به رسمیت نشناسند. در چنین حالتی وضعیتی شکل خواهد گرفت که آن را میتوان «گتوئیزه» شدن سبکهای زندگی نامید. مثلا در تهران، دینباوران حضور حداکثری خود را در خیابانِ ایران حفظ کنند و همجنسگرایان هم دهکدهای در جای دیگر تهران برای خود برپا کنند ولی گفتوگو و تعاملی میان این دو سبک زیست شکل نگیرد. نتیجهی چنین وضعیتی گتوهایی خواهد بود که نسبت به یکدیگر پر از سوءتفاهم اند و هر گاه زورشان برسد دیگری را حذف خواهند کرد و اگر زورشان نرسد پر از کینتوزی و آمادگی نفرتافزا برای نبرد نهایی خواهند بود. وضعیت «گتوئیزه» همین حالا هم به نوعی زیر پوست شهر در حال رخ دادن است.
در چنین وضعیت گتوئیزهای است که کارهای الهیاتی کسانی مثل سراج الحق و نراقی اهمیت دوچندان مییابد؛ کار کسانی که میکوشند میان گتوهای متضاد پل بزنند و امکان دیالوگ و تعامل میان سبکهای مختلف زندگی را امکانپذیر کنند.
منابع و پانوشتها
[۱] دکترای مطالعات اسلام و خاورمیانه از دانشگاه ادینبرا، اسکاتلند، مدرّس و پژوهشگر اخلاق زیستی-پزشکی در مؤسسهی مطالعات اسماعیلی، لندن.
[۲] آنچه میخوانید صورت بسطیافتهی گفتاری است که در برنامهی کلابهاوسیِ «حلقهی دیدگاه نو» به تاریخ ۵ نوامبر ۲۰۲۲ میلادی ایراد شده است.
[۳] برای روایتی از اسلام نوسنتی، بنگرید به مقدمهی نگارنده بر این ترجمه: آیا الهیات اسلامی میتواند سکوت خداوند را توضیح دهد؟ سکوت خداوند و دلهرهی انسان، نوشتهی شبیر اختر، ترجمهی حمیدرضا یزدانی، ویرایش و مقدمه از یاسر میردامادی، فصلنامهی «نگاه آفتاب»، سال اول، شمارهی سوم، بهار ۱۴۰۰ خورشیدی، صص ۲۳۲-۲۳۴.
[۴] در حاشیه گفتنی است که مسلمانان تجددگرای میانهرو با مسلمانان نوسنتی نزدیکیهایی دارند.
7 پاسخ
یاسر میردامادی گرامی.
از این مقاله خوب و تقسیم بندی روشنگر تشکر می کنم. اما تفاوتهایی را که ذکر میشود تنها در عرصه نظری، آن هم فقط با قدری اغماض میتوان ملاحظه کرد. من خاطرهای ندارم که اختلافات “آخوندها حکومتی در موظع رسمی” جایی به وضوح درز کرده باشد که به مخالفت عملی با دیگر گروهها انجامیده باشد. به عبارت دیگر این گروه های مختلف، هر دستگاه سرکوبی را که هر گروه دیگر ساخته، به لحاظ عملی تحمل کرده اند. تو گویی کسی مانع محدودیت زندگی مردم توسط رقبایش سخت گیر تر خود نشده است. اینها خوب هوای همدیگر را داشته اند. این امر تا به آنجا پیش رفته که توصیف آنها با تعبیری مانند “سگ زرد، برادر شغال است” به انصاف و حقیقت نزدیک است.
متاسفانه من بر این باورم که نواندیشان دینی هم در مخالفت با فشارهای حکومتی بسیار ضعیف عمل کرده اند. به عنوان یک مسلمان سابق و یک آتئیست فعلی بر این عقیده هستم که تا روحانیت رسمی، تولیت انحصاری “اسلام واقعا موجود” را دردست دارد، هم اسلام و هم نواندیشان دینی راه به جایی نخواهد برد. چاره در این است کسانی “عقده خود کم بینی” را کنار کاشته و بزرگان علما، آیات عظام، و باقی دین فروشان را در هر سطحی که هستند به چالش عملی بکشند و ساختارهای به وجود آورنده زنجیرهایی فکری را به زیر ضرب ببرند. نمی گویم از مارتین لوتر تقلید کنید. اما ناچارا باید ساختار رسمی روحانیت خود خوانده را هدف قراردهید.
با احترام – حسین جرجانی
نوشتن در صفحه کوچک تلفنٍ همراه، باعث زیاد شدن غلطهای املایی/انشایی شده است. لطفا پوزش مرا بپذیرید. متن تصحیح شده در زیر میآید.
یاسر میردامادی گرامی.
از این مقاله خوب و تقسیم بندی روشنگر تشکر می کنم. اما تفاوتهایی را که ذکر میشود تنها در عرصه نظری، آن هم فقط با قدری اغماض میتوان ملاحظه کرد. من خاطرهای ندارم که اختلافات “آخوندهای حکومتی که در موضع رسمی” هستند، جایی به وضوح درز کرده باشد و به مخالفت عملی با دیگر گروههای مورد اشاره شما انجامیده باشد. به عبارت دیگر این گروههای مختلف، هر دستگاه سرکوبی را که هر گروه دیگر ساخته، به لحاظ عملی تحمل کردهاند. تو گویی کسی مانع محدودیت زندگی مردم، توسط رقبای سختگیرتر خود نشده است. اینها خوب هوای همدیگر را داشتهاند. این امر تا به آنجا پیش رفته که توصیف آنها با تعبیری مانند “سگ زرد، برادر شغال است” به انصاف و حقیقت نزدیک است.
متاسفانه من بر این باورم که نواندیشان دینی هم در مخالفت با فشارهای حکومتی بسیار ضعیف عمل کردهاند. به عنوان یک مسلمان سابق و یک آتئیست فعلی بر این عقیده هستم که تا روحانیت رسمی، تولیت انحصاری “اسلام واقعا موجود” را در دست دارد، هم اسلام و هم نواندیشان دینی راه به جایی نخواهد برد. چاره در این است که کسانی “عقده خود کم بینی” را کنار گذاشته و بزرگانٍ علما، آیات عظام، و باقی دینفروشان را در هر سطحی که هستند به چالش عملی بکشند و ساختارهای به وجود آورنده زنجیرهایی فکری را به زیر ضرب ببرند. نمیگویم از مارتین لوتر تقلید کنید. اما ناچارا باید ساختار رسمی روحانیتٍ خود خوانده را هدف قراردهید.
با احترام – حسین جرجانی
نتظار می رفت که فریاد وا اسلاما از حوزه علمیه قم شنیده شود نه از لندن. اقای میر دامادی محترم، مگر تا بحال در لندن که بقول صاحبان عمامه و دستار مرکز «فسق و فجور» است کسی مزاحم زیست مسلمانی شما شده که شما پیشا پیش مسلمانان ایران را انذار میدهید که جنبش «زن زندگی ازادی» زیست مسلمانی انها را بخطر خواهد انداخت. چگونه است که در لندن، نه کسی به ریش شما گیر میدهد و نه مزاحم نماز خواندن و روزه گرفتن شما می شود اما شما نگرانید که در ایران چنین اتفاقی خواهد افتاد. من و همسالان من که دردهه پنجاه درایران قبل از انقلاب درس می خواندیم یا کار می کردیم بخوبی بیاد داریم که هم همکار مینی ژوب پوش داشتیم و هم چادری. این تفاوت ها در اغلب خانواده های شهری هم دیده می شد. لذا هیج جای نگرانی نیست، ممطمئن باشید که کسی مزاحم زیست مسلمانی کسی نخواهد شد البته به شرط اینکه شما و همفکران شما انگشت نهی از منکر خود را از جیب بیرون نیاورید. این فریاد وا اسلامای اسلامگرایا ن است که جوانان ایران را به اسلامستیزی کشانده چه نشان از ان دارد که تمامیت خواه است و به همزیستی مسالمت امیز باور ندارد. پیشنهاد می کنم یک تقسیمبندی دیگربر تقسیم بندی پنج گانه خود اضافه کنیند و انرا « بنیاد گرای پنهان» بنامید.
حضور حداکثری دین باوران در تهران؟ جوک میگی بابا، دین کیلویی چنده؟
با درود! لطفا تا آنجا که ممکن است از استفاده از واژه های دشوارفهم مانند “انحا” خودداری کنید. اصلاً انحا یعنی چه؟
چیزی که پیداست این است که اسلام به گفته نویسنده سنتی هیچ میانهای با آزادی سبک زندگی غیر دینی نداشته است. حتی در زمان حافظ و سعدی هم فقهای سنتی فعالانه در پی یافتن دگراندیشان و زجر و تبعید و بعضا، مانند منصور حلاج، کشتنشان بودهاند. فرآیند تحمیل دین عربی اسلام و دستورات ناسازگارش با فرهنگ ایرانی بر جامعه ایران از فردای اشغال ایران به دست تازیان آغاز شده و هرگز هم متوقف نشده و ما تنها در حال مشاهده مرحله نهایی آن هستیم. این دستهبندیهای خیالی با واقعیات تاریخی در تضاد هستند.
با سلام خدمت آقای میردامادی،
مقاله خوبی بود که باب گفتگو در زمینه سبک زندگی را باز نمود. در این خصوص نکات زیر قابل ذکر می باشد.
اول اینکه دینداری مراحل و مراتب گوناگونی دارد که از مسلمان بودن شروع می شود و به مومن بودن ختم می گردد. مسلمان بودن را حداقل اگر به اعتقاد به الله بعنوان تنها معبود و پذیرش حضرت محمد بعنوان فرستاده او تعریف کنیم. کما اینکه بسیاری از کسانی که در جوامع اسلامی زندگی می کنند و محکوم به اسلام هستند اینگونه اند. و ایمان آوری و مومن بودن نیز پایبندی به دستورات و فرائض دینی است. آنچه که مسلم و مبرهن است مراتب دینداری افراد متفاوت و بستگی به عوامل چون تربیت خانوادگی/ اجتماعی، میزان و نوع پذیرش و دیدگاه های شخصی… دارد. و طبعا ً این بر روی رفتارهای آن ها و سبک زندگی منتخب آن ها تاثیر گذار است. بنابراین اولین چیزی که همگی بخصوص بخش دینداران سنتی و بنیادگرا باید متوجه بوده و بپذیرند( هر چند ناچارا) همین تکثر در نگرش های متفاوت و سبک زندگی منتخب بوده و اینکه هم یکجور فکر نکرده و انتخاب نمی کنند.
دومین موضوع نوع نگاه مالکانه نسبت به دیگری است. بعنوان مثال در زمینه مسائل تربیتی موارد زیادی دیده می شود که یک پدر یا مادر آنچه که فکر می کند درست است را به فرزند خود تحمیل کرده و دائما بر این موضوع پافشاری می کند و بعضا نیز با خشونت. گرچه دغدغه والدین نسبت به فرزند خود قابل درک و موجه است اما باید توجه داشت که موضوع و کیفیت نصیحت و اجبار به شرایط و مقتضات سنی دارد. یعنی هر چه سن فرزند بیشتر می شود و بالغ تر می گردد نوع برخورد و شدت و پیگیری اندرز دهی نیز باید تغییر کرده و کمتر شود. متاسفانه این نوع نگاه نیز بطور عمومی دیده می شود که نه تنها ثمرات خیلی مثبتی بهمراه نخواهد داشت بلکه پیامدهای منفی چون بروز تنش آفرینی، کینه ورزی، دروغ و ریاپروری بین افراد جامعه را بهمراه دارد. یعنی تاکید و پیگیری یک معروف منکرات دیگری را موجب خواهد شد.
علی ایحال همه ما باید متوجه باشیم توسعه و پیشرفت کشور نیازمند وحدت و همدلی است و این حاصل نخواهد شد مگر آنکه شرایط آرامش، با ثبات و امنیت و زندگی مسالمت آمیز و احترام متقابل بین افراد حاکم باشد. برای تحقق این موضوع خواه ناخواه باید با تعدیل نظرات به یک توافق و قرارداد اجتماعی مورد توافق نسبی طرفین دست پیدا کنیم.
دیدگاهها بستهاند.